<hr> معنی : ترکیب، ساختمان، ساخت، مایه کامیابی <hr> معانی دیگر : عمل ساختن، خلق، ایجاد، تولید، فرآوری، علت موفقیت، راز پیشرفت، (جمع) خمیره، استعداد، لیاقت، ویژگی های لازم، مقدار یا میزان ساخته شده در یک وهله، عایدی <hr> making_ (انگلیس) پسوند: کننده، کن

معنی : ترکیب، ساختمان، ساخت، مایه کامیابی معانی دیگر : عمل ساختن، خلق، ایجاد، تولید، فرآوری، علت موفقیت، راز پیشرفت، (جمع) خمیره، استعداد، لیاقت، ویژگی های لازم، مقدار یا میزان ساخته شده در یک وهله، عایدی making_ (انگلیس) پسوند: کننده، کن

making

making believe

<hr> معنی : مالاکیت، مرمر سبز <hr> معانی دیگر : (کان شناسی) مالاکیت (به فرمول cuco3.cu(oh)2 که سبز است و از آن مس می سازند)

معنی : مالاکیت، مرمر سبز معانی دیگر : (کان شناسی) مالاکیت (به فرمول cuco3.cu(oh)2 که سبز است و از آن مس می سازند)

malachite

<hr> معنی : نرم تن شناسی <hr> معانی دیگر : (بخشی از جانورشناسی) نرم تن شناسی

معنی : نرم تن شناسی معانی دیگر : (بخشی از جانورشناسی) نرم تن شناسی

malacology

<hr> معنی : نا مناسب، بی توافق <hr> معانی دیگر : سازش نایافته، ناسازگار

معنی : نا مناسب، بی توافق معانی دیگر : سازش نایافته، ناسازگار

maladapted

<hr> معنی : ناهنجار <hr> معانی دیگر : ناهنجار

معنی : ناهنجار معانی دیگر : ناهنجار

maladaptive

<hr> معنی : نا سازگار، بی توافق، دژسازگار، کژ سازگار <hr> معانی دیگر : ناسازگار (به ویژه نسبت به شرایط محیط)

معنی : نا سازگار، بی توافق، دژسازگار، کژ سازگار معانی دیگر : ناسازگار (به ویژه نسبت به شرایط محیط)

maladjusted

<hr> معنی : تعدیل و تنظیم غلط، کژ سازگاری، عدم تطبیق <hr> معانی دیگر : عدم توافق

معنی : تعدیل و تنظیم غلط، کژ سازگاری، عدم تطبیق معانی دیگر : عدم توافق

maladjustment

<hr> معنی : بد اداره کردن، بطور سوء اداره کردن <hr> معانی دیگر : بد فرمداری کردن

معنی : بد اداره کردن، بطور سوء اداره کردن معانی دیگر : بد فرمداری کردن

maladminister

<hr> معنی : سوء اداره <hr> معانی دیگر : سوء اداره

معنی : سوء اداره معانی دیگر : سوء اداره

maladministration

<hr> معنی : زشت، ناهنجار، ناشی، بی دست و پا، بی مهارت <hr> معانی دیگر : خام دست، دست و پا چلفتی

معنی : زشت، ناهنجار، ناشی، بی دست و پا، بی مهارت معانی دیگر : خام دست، دست و پا چلفتی

maladroit

<hr> معنی : مرض، ناخوشی، بیماری، فاسد شدگی <hr> معانی دیگر : (بیشتر به صورت مجازی) بیماری، آزار، اختلال

معنی : مرض، ناخوشی، بیماری، فاسد شدگی معانی دیگر : (بیشتر به صورت مجازی) بیماری، آزار، اختلال

malady

<hr> معنی : ماداگاسکار <hr> معانی دیگر : بومی جزیره ی ماداگاسکار، زبان مالاگاسی (از زبانهای اقیانوسیه)

معنی : ماداگاسکار معانی دیگر : بومی جزیره ی ماداگاسکار، زبان مالاگاسی (از زبانهای اقیانوسیه)

malagasy

<hr> معنی : ناراحتی، بی قراری، احساس مرض <hr> معانی دیگر : احساس ناخوشی، بیمارگونگی، کسالت، رخوت، malease طب ناراحتی، احساس مر­

معنی : ناراحتی، بی قراری، احساس مرض معانی دیگر : احساس ناخوشی، بیمارگونگی، کسالت، رخوت، malease طب ناراحتی، احساس مر­

malaise

<hr> معنی : جسور، گستاخ، بی شرم <hr> معانی دیگر : (قدیمی)، پررو

معنی : جسور، گستاخ، بی شرم معانی دیگر : (قدیمی)، پررو

malapert

<hr> معنی : سوء استعمال کلمات، استعمال غلط و عجیب و غریب لغات <hr> معانی دیگر : (کاربرد عوضی و خنده آور واژه ها به ویژه واژه های قلمبه سلمبه و خود نمایانه) دژ کاربرد واژه ها، اشتباه لپی (در کاربرد واژه)، گنده پرانی

معنی : سوء استعمال کلمات، استعمال غلط و عجیب و غریب لغات معانی دیگر : (کاربرد عوضی و خنده آور واژه ها به ویژه واژه های قلمبه سلمبه و خود نمایانه) دژ کاربرد واژه ها، اشتباه لپی (در کاربرد واژه)، گنده پرانی

malapropism

<hr> معنی : نابجا، نا بهنگام، نا مناسب، بی موقع، بی محل <hr> معانی دیگر : بی جا

معنی : نابجا، نا بهنگام، نا مناسب، بی موقع، بی محل معانی دیگر : بی جا

malapropos

<hr> معنی : عرق سوز، مالاریا، نوبه <hr> معانی دیگر : (پزشکی) مالاریا، تب نوبه، تب یازه

معنی : عرق سوز، مالاریا، نوبه معانی دیگر : (پزشکی) مالاریا، تب نوبه، تب یازه

malaria

<hr> معنی : نوبهای، وابسته به مالاریا <hr> معانی دیگر : وابسته به مالاریا، نوبه ای

معنی : نوبهای، وابسته به مالاریا معانی دیگر : وابسته به مالاریا، نوبه ای

malarial

<hr> معنی : خمیر درست کردن، خمیر کردن <hr> معانی دیگر : نرم کردن، ورزیدن

معنی : خمیر درست کردن، خمیر کردن معانی دیگر : نرم کردن، ورزیدن

malaxate

<hr> معنی : مالایا، ماله <hr> معانی دیگر : مالی (اهل شبه جزیره ی ماله یا مالایا و سرزمین های اطراف آن)، زبان مالی (از زبان های austronesian)

معنی : مالایا، ماله معانی دیگر : مالی (اهل شبه جزیره ی ماله یا مالایا و سرزمین های اطراف آن)، زبان مالی (از زبان های austronesian)

malay

<hr> معنی : سرکش، یاغی، متمرد، ناراضی، اماده شورش <hr> معانی دیگر : ناخشنود

معنی : سرکش، یاغی، متمرد، ناراضی، اماده شورش معانی دیگر : ناخشنود

malcontent

<hr> معنی : جنس نر، نر، مردانه، مذکر، نرینه، نرین، گشن <hr> معانی دیگر : جره، کل، نره، (گیاه شناسی) پرچم دار (staminate هم می گویند)، نرک، مردوار (در برابر: زنانه female)، ویژه ی پسران و مردان، پسر، مذکر (بیشتر می گویند: masculine)، نرگی (در برابر: مادگی)، قرار گیرنده در درون چیز دیگر (مانند دکمه در مادگی)، حیوان نر، گیاه نرک

معنی : جنس نر، نر، مردانه، مذکر، نرینه، نرین، گشن معانی دیگر : جره، کل، نره، (گیاه شناسی) پرچم دار (staminate هم می گویند)، نرک، مردوار (در برابر: زنانه female)، ویژه ی پسران و مردان، پسر، مذکر (بیشتر می گویند: masculine)، نرگی (در برابر: مادگی)، قرار گیرنده در درون چیز دیگر (مانند دکمه در مادگی)، ح

male

<hr> معنی : بسفایج، سرخس نر، کیل دارو <hr> معانی دیگر : (گیاه شناس) سرخس نر (dryopteris filix-mas که بومی نیم کره ی شمالی است)

معنی : بسفایج، سرخس نر، کیل دارو معانی دیگر : (گیاه شناس) سرخس نر (dryopteris filix-mas که بومی نیم کره ی شمالی است)

male fern

<hr> معنی : باقرقره سیاه نر

male of black grouse

<hr> معنی : بدگویی کردن، لعن کردن، لعنت کردن بر <hr> معانی دیگر : (قدیمی)، ملعون، مطرود، مورد تنفر

معنی : بدگویی کردن، لعن کردن، لعنت کردن بر معانی دیگر : (قدیمی)، ملعون، مطرود، مورد تنفر

maledict

maledicted

<hr> معنی : لعن، لعنت، بد گویی <hr> معانی دیگر : طعن و لعن، دشنام

معنی : لعن، لعنت، بد گویی معانی دیگر : طعن و لعن، دشنام

malediction

<hr> معنی : بدکار، جانی، جنایت کار، تبه کار، جنایت امیز <hr> معانی دیگر : آدم بدکار، آدم تبهکار، بدکردار

معنی : بدکار، جانی، جنایت کار، تبه کار، جنایت امیز معانی دیگر : آدم بدکار، آدم تبهکار، بدکردار

malefactor

<hr> معنی : مضر، حیله گر، شریر، زیان اور، موذی، بدجنس <hr> معانی دیگر : زیان بار، فاجعه انگیز، نحس، شوم

معنی : مضر، حیله گر، شریر، زیان اور، موذی، بدجنس معانی دیگر : زیان بار، فاجعه انگیز، نحس، شوم

malefic

<hr> معنی : بدجنسی، تبه کاری <hr> معانی دیگر : تبه کاری، بدجنسی

معنی : بدجنسی، تبه کاری معانی دیگر : تبه کاری، بدجنسی

maleficence

<hr> معنی : شیطان، شریر، زیان اور، تبه کار <hr> معانی دیگر : آسیب آور، مضر، صدمه آور، زیان کار، بدجنس

معنی : شیطان، شریر، زیان اور، تبه کار معانی دیگر : آسیب آور، مضر، صدمه آور، زیان کار، بدجنس

maleficent

<hr> معنی : شرارت، بدخواهی، بدسگالی، بدنهادی <hr> معانی دیگر : بدجنسی، دیوسیرتی، سونیت

معنی : شرارت، بدخواهی، بدسگالی، بدنهادی معانی دیگر : بدجنسی، دیوسیرتی، سونیت

malevolence

<hr> معنی : بد نهاد، نحس، بدخواه <hr> معانی دیگر : بدجنس، بدسگال، دیوسیرت، دارای سونیت، نابکار، بدخواهانه، بدسگالانه، دیوسیرتانه، درموردستاره بخت نحس

معنی : بد نهاد، نحس، بدخواه معانی دیگر : بدجنس، بدسگال، دیوسیرت، دارای سونیت، نابکار، بدخواهانه، بدسگالانه، دیوسیرتانه، درموردستاره بخت نحس

malevolent

<hr> معنی : بدکاری، شرارت، بدکرداری، کار خلاف قانون <hr> معانی دیگر : (به ویژه در مورد متصدیان امور) تخلف، اجحاف، زشت کرداری (در برابر: خطاکاری misfeasance و قصور nonfeasance)، سواستفاده از مقام

معنی : بدکاری، شرارت، بدکرداری، کار خلاف قانون معانی دیگر : (به ویژه در مورد متصدیان امور) تخلف، اجحاف، زشت کرداری (در برابر: خطاکاری misfeasance و قصور nonfeasance)، سواستفاده از مقام

malfeasance

<hr> معنی : نا هنجاری، بدشکلی، بدریختی، نقص خلقتی <hr> معانی دیگر : (اندام بدن و غیره) کژاندامی، کژ ریختی، نقص عضو

معنی : نا هنجاری، بدشکلی، بدریختی، نقص خلقتی معانی دیگر : (اندام بدن و غیره) کژاندامی، کژ ریختی، نقص عضو

malformation

<hr> معنی : ناهنجار، بدشکل، ناقص، بدریخت <hr> معانی دیگر : بدریخت، ناقص، بدشکل، ناهنجار

معنی : ناهنجار، بدشکل، ناقص، بدریخت معانی دیگر : بدریخت، ناقص، بدشکل، ناهنجار

malformed

<hr> معنی : سوء عمل، بدعمل کردن، بدعمل کردن <hr> معانی دیگر : (اندام یا ماشین و غیره) درست کار نکردن، دژکاری، کژکاری، کژکنشی

معنی : سوء عمل، بدعمل کردن، بدعمل کردن معانی دیگر : (اندام یا ماشین و غیره) درست کار نکردن، دژکاری، کژکاری، کژکنشی

malfunction

<hr> معنی : نفرت، بدجنسی، عمد، عناد، خبی، بدخواهی، کینه توزی، بداندیشی، قصد سوء <hr> معانی دیگر : بدنهادی، کین ورزی، (حقوق) سونیت، اسباب چینی

معنی : نفرت، بدجنسی، عمد، عناد، خبی، بدخواهی، کینه توزی، بداندیشی، قصد سوء معانی دیگر : بدنهادی، کین ورزی، (حقوق) سونیت، اسباب چینی

malice

<hr> معنی : خبیی، بدکار، از روی بد خواهی، بد اندیش، از روی عناد <hr> معانی دیگر : بدخواه، بدجنس، بدنهاد، دارای سونیت، بدسرشت، کینه توز، بدخواهانه، از روی سونیت

معنی : خبیی، بدکار، از روی بد خواهی، بد اندیش، از روی عناد معانی دیگر : بدخواه، بدجنس، بدنهاد، دارای سونیت، بدسرشت، کینه توز، بدخواهانه، از روی سونیت

malicious

<hr> معنی : بد نهاد، بدخیم، بدخواهی کردن، بد نام کردن <hr> معانی دیگر : بدگویی کردن (از)، تهمت زدن (به)، چفته زدن، سعایت کردن، سخن چینی کردن، خبیث، بدفرجام، اهریمنی، بدجنسی کردن، سونیت نشان دادن، مضر، زیانبخش، طب بدخیم

معنی : بد نهاد، بدخیم، بدخواهی کردن، بد نام کردن معانی دیگر : بدگویی کردن (از)، تهمت زدن (به)، چفته زدن، سعایت کردن، سخن چینی کردن، خبیث، بدفرجام، اهریمنی، بدجنسی کردن، سونیت نشان دادن، مضر، زیانبخش، طب بدخیم

malign

<hr> معنی : بدجنسی، بدخواهی <hr> معانی دیگر : غده ی بدخیم (malignance هم می گویند)، خباثت، خبث، بدنهادی، سونیت، شرارت، بدسگالی، زیان آوری، (غده و غیره) بدخیمی، ردائت، کینه جویی، نحوست

معنی : بدجنسی، بدخواهی معانی دیگر : غده ی بدخیم (malignance هم می گویند)، خباثت، خبث، بدنهادی، سونیت، شرارت، بدسگالی، زیان آوری، (غده و غیره) بدخیمی، ردائت، کینه جویی، نحوست

malignancy

<hr> معنی : سرکش، زیان اور، خطر ناک، متمرد، پر ازار، بدخواه، بدخیم، بدطینت، صدمه رسان، کینه جو <hr> معانی دیگر : بدجنس، بداندیش، بدسرشت، بدنهاد، بدجنسانه، شرورانه، دارای تاثیر بد، بدفرجام، نحس، زیان بخش، (پزشکی) مهلک، بدخیم (در برابر: خوش خیم benign)، طب بدخیم

معنی : سرکش، زیان اور، خطر ناک، متمرد، پر ازار، بدخواه، بدخیم، بدطینت، صدمه رسان، کینه جو معانی دیگر : بدجنس، بداندیش، بدسرشت، بدنهاد، بدجنسانه، شرورانه، دارای تاثیر بد، بدفرجام، نحس، زیان بخش، (پزشکی) مهلک، بدخیم (در برابر: خوش خیم benign)، طب بدخیم

malignant

<hr> معنی : بدطینتی، بدخیمی <hr> معانی دیگر : بدخواهی، شرارت، خباثت، مردم آزاری (رجوع شود به: malice)، زیان بخشی، مضر بودن، (پزشکی) بدخیمی

معنی : بدطینتی، بدخیمی معانی دیگر : بدخواهی، شرارت، خباثت، مردم آزاری (رجوع شود به: malice)، زیان بخشی، مضر بودن، (پزشکی) بدخیمی

malignity

<hr> معنی : خود را بناخوشی زدن، تمارض کردن <hr> معانی دیگر : (برای فرار از کار یا مسئولیت و غیره) خود را به ناخوشی زدن، بیمارنمایی کردن، تمار­ کردن

معنی : خود را بناخوشی زدن، تمارض کردن معانی دیگر : (برای فرار از کار یا مسئولیت و غیره) خود را به ناخوشی زدن، بیمارنمایی کردن، تمار­ کردن

malinger

<hr> سربازیاملوانی که خود را بناخوشی میزند و اززیر کار شانه خالی میکند

سربازیاملوانی که خود را بناخوشی میزند و اززیر کار شانه خالی میکند

malingerer

<hr> معنی : فحش، ناسزا، نفرین <hr> معانی دیگر : (قدیمی) نفرین، دشنام

معنی : فحش، ناسزا، نفرین معانی دیگر : (قدیمی) نفرین، دشنام

malison

<hr> معنی : تفرجگاه، مرکز خرید، پیاده رو پردرخت وسایه دار <hr> معانی دیگر : (به ویژه امریکا و کانادا - خیابان بازار مانند دارای فروشگاه ها و مغازه های متعدد و راهروهای سرپوشیده که وسایط نقلیه را راه نمی دهند) بازار، بازارچه، تیمچه، پاساژ، (در بازی pall-mall) چکش چوبی، محل بازی pall-mall

معنی : تفرجگاه، مرکز خرید، پیاده رو پردرخت وسایه دار معانی دیگر : (به ویژه امریکا و کانادا - خیابان بازار مانند دارای فروشگاه ها و مغازه های متعدد و راهروهای سرپوشیده که وسایط نقلیه را راه نمی دهند) بازار، بازارچه، تیمچه، پاساژ، (در بازی pall-mall) چکش چوبی، محل بازی pall-mall

واژه های حرف "m" - مترادف و متضاد