جملات نمونه

<hr> گرتا گاربو (هنر پیشه ی معروف سینما - متولد سوئد)

گرتا گاربو (هنر پیشه ی معروف سینما - متولد سوئد)

garbo

<hr> معنی : باغ میوه، باغ، باغچه، بوستان، فردوس، باغی، بستانی، باغبانی کردن، درخت کاری کردن <hr> معانی دیگر : پردیس، گلستان، محوطه ی سبزیکاری، پالیز، ناحیه ی حاصلخیز، ناحیه ی کشاورزی (garden spot هم می گویند)، عادی، معمولی، پیش پا افتاده، وابسته به باغ، (معمولا به صورت جمع) پارک (به ویژه اگر دارای باغ وحش و نمایشگاه گیاه و دریاچه ی کوچک و غیره باشد)، در باغ کشت کردن، باغداری کردن، تبدیل به باغ کردن، پر باغ، پر بنیه، با نیرو و استقامت، باه

معنی : باغ میوه، باغ، باغچه، بوستان، فردوس، باغی، بستانی، باغبانی کردن، درخت کاری کردن معانی دیگر : پردیس، گلستان، محوطه ی سبزیکاری، پالیز، ناحیه ی حاصلخیز، ناحیه ی کشاورزی (garden spot هم می گویند)، عادی، معمولی، پیش پا افتاده، وابسته به باغ، (معمولا به صورت جمع) پارک (به ویژه اگر دارای باغ وحش و ن

garden

garden of eden

<hr> معنی : گاردن پارتی <hr> معانی دیگر : گاردن پارتی بساط تفریح درباه

معنی : گاردن پارتی معانی دیگر : گاردن پارتی بساط تفریح درباه

garden party

<hr> معنی : باغ ملی، باغ تفرجگاه <hr> معانی دیگر : معمولی، پیش پا افتاده، باه تفرجگاه، باه ملی

معنی : باغ ملی، باغ تفرجگاه معانی دیگر : معمولی، پیش پا افتاده، باه تفرجگاه، باه ملی

garden variety

garden-variety

<hr> معنی : باغبان <hr> معانی دیگر : باغدار

معنی : باغبان معانی دیگر : باغدار

gardener

<hr> معنی : روناسیان، یاسمن <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) گاردنیا (جنس gardenia و تیره ی rubiaceae)

معنی : روناسیان، یاسمن معانی دیگر : (گیاه شناسی) گاردنیا (جنس gardenia و تیره ی rubiaceae)

gardenia

<hr> معنی : باغبانی <hr> معانی دیگر : باغبانی

معنی : باغبانی معانی دیگر : باغبانی

gardening

<hr> ارل استانلی گاردنر (نویسنده ی آمریکایی)

ارل استانلی گاردنر (نویسنده ی آمریکایی)

gardner

<hr> گارفیلد (بیستمین رئیس جمهور آمریکا که در سال 1881 ترور شد)

گارفیلد (بیستمین رئیس جمهور آمریکا که در سال 1881 ترور شد)

garfield

<hr> معنی : غول، غول پیکر <hr> معانی دیگر : (شخصیت رمان گارگانچوا و پانتاگرویل اثر نویسنده ی فرانسوی: رابله) شاه غول آسا، gargantuan غول، عظیم الجثه

معنی : غول، غول پیکر معانی دیگر : (شخصیت رمان گارگانچوا و پانتاگرویل اثر نویسنده ی فرانسوی: رابله) شاه غول آسا، gargantuan غول، عظیم الجثه

gargantua

<hr> معنی : عظیم الجثه <hr> معانی دیگر : gargantua غول، غول پیکر

معنی : عظیم الجثه معانی دیگر : gargantua غول، غول پیکر

gargantuan

<hr> معنی : غرغره، گلو شویی، غرغره کردن <hr> معانی دیگر : داروی غرغره، حلق شویه، صدایی مثل صدای غرغره در آوردن، نامفهوم حرف زدن

معنی : غرغره، گلو شویی، غرغره کردن معانی دیگر : داروی غرغره، حلق شویه، صدایی مثل صدای غرغره در آوردن، نامفهوم حرف زدن

gargle

<hr> معنی : راه آب، هر نوع تصویر عجیب <hr> معانی دیگر : گارگویل (در بناها و کلیساهای قدیم: ناودانی که به شکل صورت انسان یا حیوانات عجیب از فلز و یا سنگ حجاری شده است)، ناودان کله اژدری، میزآب، (معماری) هر نوع تزئین برجسته به شکل گارگویل، ناودانی که از دیوار پیشامدگی پیدا میکند و بیشترانرا بصورت سر و تن انسان یاجانوری در می اورند، راه اب

معنی : راه آب، هر نوع تصویر عجیب معانی دیگر : گارگویل (در بناها و کلیساهای قدیم: ناودانی که به شکل صورت انسان یا حیوانات عجیب از فلز و یا سنگ حجاری شده است)، ناودان کله اژدری، میزآب، (معماری) هر نوع تزئین برجسته به شکل گارگویل، ناودانی که از دیوار پیشامدگی پیدا میکند و بیشترانرا بصورت سر و تن انسان 

gargoyle

<hr> بلوز زنانه ی یقه بسته و آستین بلند، بلوز گاریبالدی، گاریبالدی (رهبر استقلال طلبان ایتالیا که در یکپارچه کردن ایتالیا کوشید)

بلوز زنانه ی یقه بسته و آستین بلند، بلوز گاریبالدی، گاریبالدی (رهبر استقلال طلبان ایتالیا که در یکپارچه کردن ایتالیا کوشید)

garibaldi

<hr> معنی : زننده، شعله ور، دارای زرق و برق زیاد <hr> معانی دیگر : جلف، بیش از حد رنگارنگ و تو ذوق بزن، (عطر) تند، (به طور ناخوشایندی) مزین و رنگین، بد آراسته

معنی : زننده، شعله ور، دارای زرق و برق زیاد معانی دیگر : جلف، بیش از حد رنگارنگ و تو ذوق بزن، (عطر) تند، (به طور ناخوشایندی) مزین و رنگین، بد آراسته

garish

<hr> بطورزننده، بازرق وبرق

garishly

<hr> معنی : تاج گل، حلقه گل، گلچین ادبی، گلبند زدن، در حلقه گل قرار دادن <hr> معانی دیگر : حلقه ی گل، گل بند، گل تاج (که به عنوان سمبل پیروزی یا افتخار بر سر می گذارند و یا برای تزیین به کار می برند)، جنگ ادبی، با حلقه ی گل آراستن، با تاج گل مزین کردن، گل آذین کردن، حلقه ی طنابی (حلقه ای که از طناب به هم بافته درست شده و برای جلوگیری از به هم ساییدگی تیرها و غیره در کشتی بادبانی به کار می رود)، هاملین گارلاند (نویسنده ی آمریکایی: 1860-1940)

معنی : تاج گل، حلقه گل، گلچین ادبی، گلبند زدن، در حلقه گل قرار دادن معانی دیگر : حلقه ی گل، گل بند، گل تاج (که به عنوان سمبل پیروزی یا افتخار بر سر می گذارند و یا برای تزیین به کار می برند)، جنگ ادبی، با حلقه ی گل آراستن، با تاج گل مزین کردن، گل آذین کردن، حلقه ی طنابی (حلقه ای که از طناب به هم بافت

garland

<hr> معنی : سیر <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) سیر (allium sativum)، پیاز سیر (که در خوراک مصرف می شود)

معنی : سیر معانی دیگر : (گیاه شناسی) سیر (allium sativum)، پیاز سیر (که در خوراک مصرف می شود)

garlic

garlic bread

garlic press

<hr> سیردار، سیرمانند، سیری

سیردار، سیرمانند، سیری

garlicky

<hr> معنی : جامه، رخت، پوشاک، جامه رو <hr> معانی دیگر : پوشش، پوشش دار کردن، ملبس کردن، جامه پوشاندن، لباس، تن پوش

معنی : جامه، رخت، پوشاک، جامه رو معانی دیگر : پوشش، پوشش دار کردن، ملبس کردن، جامه پوشاندن، لباس، تن پوش

garment

<hr> معنی : انبار، انبار غله، انبار کردن، درویدن، انباشتن <hr> معانی دیگر : انباشتگاه، (غله و غیره) جمع آوری کردن، به دست آوردن، (روزی) کسب کردن

معنی : انبار، انبار غله، انبار کردن، درویدن، انباشتن معانی دیگر : انباشتگاه، (غله و غیره) جمع آوری کردن، به دست آوردن، (روزی) کسب کردن

garner

<hr> معنی : لعل، نار سنگ، حجر سیلان، نوعی لولا یا مفصل <hr> معانی دیگر : (جواهرشناسی) لعل (سیلیکات معدنی به فرمول عمومی: a3b2(sio4)3 به صورت بلور)، (کشتیرانی) بالاکش (طناب سوار بر قرقره که برای آوردن بار به کشتی به کار می رود)

معنی : لعل، نار سنگ، حجر سیلان، نوعی لولا یا مفصل معانی دیگر : (جواهرشناسی) لعل (سیلیکات معدنی به فرمول عمومی: a3b2(sio4)3 به صورت بلور)، (کشتیرانی) بالاکش (طناب سوار بر قرقره که برای آوردن بار به کشتی به کار می رود)

garnet

<hr> معنی : ارایش، تزئین کردن، چاشنی زدن به، چاشنی زدن، ارایش دادن <hr> معانی دیگر : (خوراک را مثلا با قرار دادن سبزی در کنار بشقاب) تزئین کردن، مزین کردن، آذین کردن، آراستن، مخلفات، چاشنی، (در قدیم) باج سبیل (که توسط زندانیان کهنه کار از زندانیان تازه وارد اخذ می شد)، (حقوق) تامین مدعا به کردن، تامین خواسته کردن، چاشنی زدن بخوراک

معنی : ارایش، تزئین کردن، چاشنی زدن به، چاشنی زدن، ارایش دادن معانی دیگر : (خوراک را مثلا با قرار دادن سبزی در کنار بشقاب) تزئین کردن، مزین کردن، آذین کردن، آراستن، مخلفات، چاشنی، (در قدیم) باج سبیل (که توسط زندانیان کهنه کار از زندانیان تازه وارد اخذ می شد)، (حقوق) تامین مدعا به کردن، تامین خواسته 

garnish

<hr> معنی : چاشنی زده <hr> معانی دیگر : آرایش دادن، چاشنی زدن (به خوراک)

معنی : چاشنی زده معانی دیگر : آرایش دادن، چاشنی زدن (به خوراک)

garnished

<hr> معنی : ارایش، تامین خواسته، تزئین، احضار شخص ثالی <hr> معانی دیگر : تزیین، آرایش، مزین سازی، حکم تامین مدعابه، احضار شخص ثالک، حکم توقیف

معنی : ارایش، تامین خواسته، تزئین، احضار شخص ثالی معانی دیگر : تزیین، آرایش، مزین سازی، حکم تامین مدعابه، احضار شخص ثالک، حکم توقیف

garnishment

<hr> معنی : اطاق زیر شیروانی، برج دیده بانی <hr> معانی دیگر : اتاق زیر شیروانی، اتاق زیر سقفی، پستوی زیر بام

معنی : اطاق زیر شیروانی، برج دیده بانی معانی دیگر : اتاق زیر شیروانی، اتاق زیر سقفی، پستوی زیر بام

garret

<hr> معنی : پادگان، ساخلو، مقیم کردن، مستقر کردن <hr> معانی دیگر : سربازان درون دژ یا پایگاه، در دژ مستقر کردن، اشغال نظامی کردن، در پادگان به خدمت واداشتن، محصور کردن، دژ، استحکامات، قرارگاه

معنی : پادگان، ساخلو، مقیم کردن، مستقر کردن معانی دیگر : سربازان درون دژ یا پایگاه، در دژ مستقر کردن، اشغال نظامی کردن، در پادگان به خدمت واداشتن، محصور کردن، دژ، استحکامات، قرارگاه

garrison

<hr> معنی : اسباب ادمخفهکنی، شریان بند، راهزنی بوسیله خفه کردن مردم <hr> معانی دیگر : گاروت (روش اعدام در اسپانیای قدیم که طی آن یقه ی فلزی دور گردن محکوم می آویختند و با چرخاندن پیچی یقه را تنگ تر می کردند تا محکوم خفه شود)، یقه ی فلزی (جهت خفه کردن)، ریسمان یا تسمه یا طنابی که مهاجم غفلتا دور گردن شخص مورد حمله قرار می دهد و او را خفه می کند، خفه کردن، اختناق، garotte خفه سازی بطرز اسپانیولی

معنی : اسباب ادمخفهکنی، شریان بند، راهزنی بوسیله خفه کردن مردم معانی دیگر : گاروت (روش اعدام در اسپانیای قدیم که طی آن یقه ی فلزی دور گردن محکوم می آویختند و با چرخاندن پیچی یقه را تنگ تر می کردند تا محکوم خفه شود)، یقه ی فلزی (جهت خفه کردن)، ریسمان یا تسمه یا طنابی که مهاجم غفلتا دور گردن شخص مورد 

garrote

<hr> پر حرف، حراف، وراج، روده دراز، پر چانه، پرگو

پر حرف، حراف، وراج، روده دراز، پر چانه، پرگو

garrulous

<hr> پرگویی، پرحرفی، پرچانگی، روده درازی

پرگویی، پرحرفی، پرچانگی، روده درازی

garrulousness

<hr> معنی : بند جوراب، کش جوراب، کش زدن، بند زدن <hr> معانی دیگر : کش یا سنجاقی که به کرست یا زیرپوش زن ها وصل است و جوراب بلند را نگه می دارد، (در قدیم) حلقه ی کشداری که برای بالا نگهداشتن آستین پیراهن به کار می رفته، (g بزرگ) نشان بند جوراب (که یکی از عالیترین و قدیمی ترین مدال های اشرافی انگلستان است)، دارنده ی مدال بند جوراب، باحرف بزرگ عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب، کش زدن بپایا به جوراب

معنی : بند جوراب، کش جوراب، کش زدن، بند زدن معانی دیگر : کش یا سنجاقی که به کرست یا زیرپوش زن ها وصل است و جوراب بلند را نگه می دارد، (در قدیم) حلقه ی کشداری که برای بالا نگهداشتن آستین پیراهن به کار می رفته، (g بزرگ) نشان بند جوراب (که یکی از عالیترین و قدیمی ترین مدال های اشرافی انگلستان است)، دار

garter

<hr> کمربند کشدار (برای بالا نگهداشتن جوراب زنانه)

کمربند کشدار (برای بالا نگهداشتن جوراب زنانه)

garter belt

<hr> (جانور شناسی) مار بند جورابی، مارگارتر (جنس thamnophis - بومی آمریکای شمالی - غیر سمی)، مار بی زهر زنده زای راه راه امریکا

(جانور شناسی) مار بند جورابی، مارگارتر (جنس thamnophis - بومی آمریکای شمالی - غیر سمی)، مار بی زهر زنده زای راه راه امریکا

garter snake

<hr> معنی : محوطه، تسمه، سد یا بند ماهی گیری <hr> معانی دیگر : (قدیمی) حیاط یا باغ محصور، باغ دیواردار، حیاط

معنی : محوطه، تسمه، سد یا بند ماهی گیری معانی دیگر : (قدیمی) حیاط یا باغ محصور، باغ دیواردار، حیاط

garth

gary

<hr> معنی : بنزین، گاز، خود ستایی، بخار، گاز معده، با گاز خفه کردن، اتومبیل را بنزین زدن، گازدار کردن <hr> معانی دیگر : دما، بخار معده، خوشایند، جالب، (در جنگ) با گاز سمی مصدوم یا مقتول کردن، (پزشکی) گاز هوش بری، بنزین (مخفف: gasoline)، (خودمانی) یاوه سرایی، لاف، قمپز، (استخراج معدن) آمیزه ای از گاز زغال سنگ موجود در هوای معدن (که قابل انفجار است)، گاز دادن به، گاز رساندن، در معرض گاز قرار دادن، (خودمانی) سرگرم و مسرور کردن، محظوظ کردن، از خود گاز متصاعد کردن، گاز بیرون دادن، (خودمانی ) قمپز دادن، لاف زدن، گازی، (موتور و غیره) گازسوز، امر

معنی : بنزین، گاز، خود ستایی، بخار، گاز معده، با گاز خفه کردن، اتومبیل را بنزین زدن، گازدار کردن معانی دیگر : دما، بخار معده، خوشایند، جالب، (در جنگ) با گاز سمی مصدوم یا مقتول کردن، (پزشکی) گاز هوش بری، بنزین (مخفف: gasoline)، (خودمانی) یاوه سرایی، لاف، قمپز، (استخراج معدن) آمیزه ای از گاز زغال سنگ 

<hr> (در مورد چراغ و بخاری و فرخوراک پزی و غیره) دهانه ای که از آن شعله ی گاز خارج می شود، شعله ی گاز، مخرج گاز، اجاق گاز، مشعل گازسوز، مشعل گازی، گازسوز، اجاق گاز سوز

(در مورد چراغ و بخاری و فرخوراک پزی و غیره) دهانه ای که از آن شعله ی گاز خارج می شود، شعله ی گاز، مخرج گاز، اجاق گاز، مشعل گازسوز، مشعل گازی، گازسوز، اجاق گاز سوز

gas burner

<hr> اتاق اعدام به وسیله گاز سمی، اتاقک گاز سمی، اطاق گاز، محفظه اعدام با گاز

اتاق اعدام به وسیله گاز سمی، اتاقک گاز سمی، اطاق گاز، محفظه اعدام با گاز

gas chamber

<hr> ماشین گاز، ماشین درون سوز

ماشین گاز، ماشین درون سوز

gas engine

<hr> (خودمانی) ماشینی که بنزین زیاد مصرف می کند، ماشین پر مصرف

(خودمانی) ماشینی که بنزین زیاد مصرف می کند، ماشین پر مصرف

gas guzzler

<hr> شاه لوله ی گاز، لوله ی اصلی گاز

شاه لوله ی گاز، لوله ی اصلی گاز

gas main

<hr> معنی : ماسک ضد گاز <hr> معانی دیگر : ماسک ضد گاز

معنی : ماسک ضد گاز معانی دیگر : ماسک ضد گاز

gas mask

<hr> کنتور گاز، گازسنج، گاز شمار، مصرف نمای گاز، عمران : کنتور گاز

کنتور گاز، گازسنج، گاز شمار، مصرف نمای گاز، عمران : کنتور گاز

gas meter

<hr> معنی : پمپ بنزین <hr> معانی دیگر : (آمریکا) پمپ بنزین، جایگاه فروش بنزین (service station هم می گویند)، station filling پمپ بنزین

معنی : پمپ بنزین معانی دیگر : (آمریکا) پمپ بنزین، جایگاه فروش بنزین (service station هم می گویند)، station filling پمپ بنزین

واژه های حرف "g" - جملات نمونه