جملات نمونه

<hr> (امریکا - عامیانه) محله ی اعیان (به ویژه اگر کنار دریا باشد)، ساحل زرین، ساحل طلا (نام مستعمره ی سابق انگلیسی در افریقای غربی واقع در خلیج گینه که امروزه بخشی از کشور غنا است)

(امریکا - عامیانه) محله ی اعیان (به ویژه اگر کنار دریا باشد)، ساحل زرین، ساحل طلا (نام مستعمره ی سابق انگلیسی در افریقای غربی واقع در خلیج گینه که امروزه بخشی از کشور غنا است)

gold coast

gold coin

<hr> (آمریکا - خودمانی) زن پول دوست، زنی که به خاطر هدیه و پول با مردی رابطه برقرار می کند، زنی که مردان را تیغ می زند، جوینده طلا، زنی که با افسون های زنانه مردان را تیغمیزند

(آمریکا - خودمانی) زن پول دوست، زنی که به خاطر هدیه و پول با مردی رابطه برقرار می کند، زنی که مردان را تیغ می زند، جوینده طلا، زنی که با افسون های زنانه مردان را تیغمیزند

gold digger

<hr> گرد طلا، خاک طلادار (که با شستن و از صافی رد کردن، ذرات طلا را از آن جدا می کنند)، خاک زر

گرد طلا، خاک طلادار (که با شستن و از صافی رد کردن، ذرات طلا را از آن جدا می کنند)، خاک زر

gold dust

<hr> ورقه ی زر، زرورق کلفت، ورقه ی طلا، زربرگ کلفت، ورقه زر

ورقه ی زر، زرورق کلفت، ورقه ی طلا، زربرگ کلفت، ورقه زر

gold foil

<hr> ورق طلا (که برای روکش به کار می رود)، زربرگ، روکش طلا، ورقه طلای نازک، زرورق نازک

ورق طلا (که برای روکش به کار می رود)، زربرگ، روکش طلا، ورقه طلای نازک، زرورق نازک

gold leaf

<hr> مدال طلا، مدال آب طلا دار

مدال طلا، مدال آب طلا دار

gold medal

<hr> (عامیانه) منبع در آمد سرشار، معدن طلا

(عامیانه) منبع در آمد سرشار، معدن طلا

gold mine

<hr> کارد و چنگال و قاشق طلایی یا دارای روکش طلا

کارد و چنگال و قاشق طلایی یا دارای روکش طلا

gold plate

<hr> (آمریکا) هجوم مردم به ناحیه ای که در آن طلا کشف شده است (مثل هجوم به سوی کالیفرنیا در سال 1849)

(آمریکا) هجوم مردم به ناحیه ای که در آن طلا کشف شده است (مثل هجوم به سوی کالیفرنیا در سال 1849)

gold rush

<hr> (اقتصاد) پایه ی طلا، سیستم واحد پولی طلا، واحد طلا

(اقتصاد) پایه ی طلا، سیستم واحد پولی طلا، واحد طلا

gold standard

golda meir

<hr> (عامیانه) آجر طلای مصنوعی (که در کلاهبرداری به کار می رود)، چیز قلابی، چیز بی ارزش (که برای کلاهبرداری پرارزش و اصیل قلمداد می شود)، (خودمانی - نظام وظیفه) سرباز از زیر کار دررو، بیکاره، جنس بی ارزشی که بجای جنس بهاداری فروخته میشود، طفره رو

(عامیانه) آجر طلای مصنوعی (که در کلاهبرداری به کار می رود)، چیز قلابی، چیز بی ارزش (که برای کلاهبرداری پرارزش و اصیل قلمداد می شود)، (خودمانی - نظام وظیفه) سرباز از زیر کار دررو، بیکاره، جنس بی ارزشی که بجای جنس بهاداری فروخته میشود، طفره رو

goldbrick

<hr> معنی : طلایی، طلا، اعلاء، درخشنده، زرین <hr> معانی دیگر : طلادار، زرد، طلایی رنگ، خوش یمن، بدیع، کم نظیر، پنجاهمین سالگرد، پرقیمت، عالی، موفق، پر افتخار، پر رونق، اعلا

معنی : طلایی، طلا، اعلاء، درخشنده، زرین معانی دیگر : طلادار، زرد، طلایی رنگ، خوش یمن، بدیع، کم نظیر، پنجاهمین سالگرد، پرقیمت، عالی، موفق، پر افتخار، پر رونق، اعلا

golden

<hr> (در آثار اوید ovid نویسنده ی باستانی و سایر قدما) دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود، عصر ترقی و تعالی، عصر طلایی، وابسته به مردمان عصر طلایی

(در آثار اوید ovid نویسنده ی باستانی و سایر قدما) دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود، عصر ترقی و تعالی، عصر طلایی، وابسته به مردمان عصر طلایی

golden age

<hr> گوساله ی طلایی (که وقتی موسی به کوه سینا رفته بود یهودیان آن را می پرستیدند)، ثروت دنیوی

گوساله ی طلایی (که وقتی موسی به کوه سینا رفته بود یهودیان آن را می پرستیدند)، ثروت دنیوی

golden calf

<hr> تنگه ی دروازه ی طلایی (که خلیج سانفرانسیسکو را به اقیانوس آرام وصل می کند و بر روی آن پل دروازه ی طلایی قرار دارد)

تنگه ی دروازه ی طلایی (که خلیج سانفرانسیسکو را به اقیانوس آرام وصل می کند و بر روی آن پل دروازه ی طلایی قرار دارد)

golden gate

golden gate bridge

<hr> پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد می شود، دستخوش بازنشستگی، پاداش پایان خدمت

پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد می شود، دستخوش بازنشستگی، پاداش پایان خدمت

golden handshake

golden jubilee

<hr> (ترجمه ی انگلیسی عبارت لاتین: aurea mediocritas) میانه روی، حد وسط، دوری از افراط و تفریط، میانه روی، برکناری از افراط و تفریط

(ترجمه ی انگلیسی عبارت لاتین: aurea mediocritas) میانه روی، حد وسط، دوری از افراط و تفریط، میانه روی، برکناری از افراط و تفریط

golden mean

<hr> (عامیانه) چتر نجات طلایی (پاداش خاتمه خدمت که به برخی از مدیران شرکت هایی که توسط شرکت دیگری تصاحب شده اند داده می شود تا آنها را راضی روانه کنند)، باج سبیل مدیران ارشد، (پول) راضی کن

(عامیانه) چتر نجات طلایی (پاداش خاتمه خدمت که به برخی از مدیران شرکت هایی که توسط شرکت دیگری تصاحب شده اند داده می شود تا آنها را راضی روانه کنند)، باج سبیل مدیران ارشد، (پول) راضی کن

golden parachute

<hr> (جانور شناسی) باز آور طلایی (نوعی سگ میان اندام شکاری با گوش های آویخته و موهای بلند طلایی رنگ)، سگ شکاری طلایی رنگ دورگه

(جانور شناسی) باز آور طلایی (نوعی سگ میان اندام شکاری با گوش های آویخته و موهای بلند طلایی رنگ)، سگ شکاری طلایی رنگ دورگه

golden retriever

<hr> (در انجیل) قانون طلایی (که بدین مضمون است: با دیگران چنان کن که خواهی با تو آنچنان کنند)، آنچه به خود روا نمی داری به دیگران نیز روامدار، قانون طلایی

(در انجیل) قانون طلایی (که بدین مضمون است: با دیگران چنان کن که خواهی با تو آنچنان کنند)، آنچه به خود روا نمی داری به دیگران نیز روامدار، قانون طلایی

golden rule

<hr> (گیاه شناسی) علف طلایی، روئینه زرین (از جنس solidago - بومی آمریکای شمالی - دارای گل های کوچک زرد رنگ و ساقه های بلند میله مانند - گیاهی از جنس قضیب ذهب)

(گیاه شناسی) علف طلایی، روئینه زرین (از جنس solidago - بومی آمریکای شمالی - دارای گل های کوچک زرد رنگ و ساقه های بلند میله مانند - گیاهی از جنس قضیب ذهب)

goldenrod

<hr> معنی : سهره، سکه زر <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) سهره ی طلایی (به ویژه پرنده ی آوازه خوان آسیایی و اروپایی: carduelis carduelis و نوع آمریکایی آن: tristis carduelis)

معنی : سهره، سکه زر معانی دیگر : (جانور شناسی) سهره ی طلایی (به ویژه پرنده ی آوازه خوان آسیایی و اروپایی: carduelis carduelis و نوع آمریکایی آن: tristis carduelis)

goldfinch

<hr> معنی : ماهی قرمز، ماهی طلایی <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) ماهی طلایی، ماهی قرمز (carassius auratus - کوچک و آب شیرین زی بوده و در حوض و دریاچه و جام شیشه ای و غیره نگهداری می شود)، ماهى طلایى، ماهى قرمز

معنی : ماهی قرمز، ماهی طلایی معانی دیگر : (جانور شناسی) ماهی طلایی، ماهی قرمز (carassius auratus - کوچک و آب شیرین زی بوده و در حوض و دریاچه و جام شیشه ای و غیره نگهداری می شود)، ماهى طلایى، ماهى قرمز

goldfish

<hr> (در داستان) نام دختر کوچکی که به منزل سه خرس می رود، (g کوچک) آدم مو طلایی، ادم موطلایی

(در داستان) نام دختر کوچکی که به منزل سه خرس می رود، (g کوچک) آدم مو طلایی، ادم موطلایی

goldilocks

<hr> معنی : زرگر، طلا ساز <hr> معانی دیگر : اولیور گلداسمیت (نویسنده ی انگلیسی)

معنی : زرگر، طلا ساز معانی دیگر : اولیور گلداسمیت (نویسنده ی انگلیسی)

goldsmith

<hr> (افسانه ی یهود) آدم مصنوعی (که از طریق مراسم و افسون های حروفیون به وجود آمده است)، آدمک، ادم مصنوعی و خود کار در فولکلور عبری

(افسانه ی یهود) آدم مصنوعی (که از طریق مراسم و افسون های حروفیون به وجود آمده است)، آدمک، ادم مصنوعی و خود کار در فولکلور عبری

golem

<hr> معنی : بازی چوگان یا گلف <hr> معانی دیگر : (ورزش) گلف، گلف بازی کردن

معنی : بازی چوگان یا گلف معانی دیگر : (ورزش) گلف، گلف بازی کردن

golf

<hr> معنی : چوگان گلف بازی، باشگاه گلف بازان <hr> معانی دیگر : چوگانک یا چوگان گلف (هریک از ابزار فلزی یا چوبی به اشکال و اندازه های مختلف که برای راندن گوی گلف به کار می رود)، باشگاه گلف بازان چوگان، باشگاه گلف بازی

معنی : چوگان گلف بازی، باشگاه گلف بازان معانی دیگر : چوگانک یا چوگان گلف (هریک از ابزار فلزی یا چوبی به اشکال و اندازه های مختلف که برای راندن گوی گلف به کار می رود)، باشگاه گلف بازان چوگان، باشگاه گلف بازی

golf club

<hr> زمین گلف (معمولا پوشیده از چمن و دارای 9 تا 18 سوراخ)

زمین گلف (معمولا پوشیده از چمن و دارای 9 تا 18 سوراخ)

golf course

<hr> معنی : گلف باز <hr> معانی دیگر : گلف باز

معنی : گلف باز معانی دیگر : گلف باز

golfer

golfing

golgi

<hr> (انجیل) جلجتا، کالواری (محلی که در آن حضرت عیسی را مصلوب کردند)، (g کوچک - نادر) گورستان، قربانگاه

(انجیل) جلجتا، کالواری (محلی که در آن حضرت عیسی را مصلوب کردند)، (g کوچک - نادر) گورستان، قربانگاه

golgotha

<hr> معنی : جالوت، جلیات <hr> معانی دیگر : جلیات (پهلوان غول آسای فلسطینی که حضرت داوود در نبردی تن به تن او را با قلابسنگ هلاک کرد)

معنی : جالوت، جلیات معانی دیگر : جلیات (پهلوان غول آسای فلسطینی که حضرت داوود در نبردی تن به تن او را با قلابسنگ هلاک کرد)

goliath

<hr> (حرف ندا برای بیان تعجب و غیره) عجب !، ای بابا!، ای بابا! golly! what are you doing here? عجب! تو اینجا چه میکنی؟ by golly به خدا، واقعا by golly, i didn't know that! به خدا قسم، نمیدانستم!

(حرف ندا برای بیان تعجب و غیره) عجب !، ای بابا!، ای بابا! golly! what are you doing here? عجب! تو اینجا چه میکنی؟ by golly به خدا، واقعا by golly, i didn't know that! به خدا قسم، نمیدانستم!

golly

goluptious

<hr> (فیزیولوژی - عضو یا غده ای که در انسان و حیوان یاخته های جنسی تولید می کند) گناد، (در انسان) تخمدان، خایه، بیضه، غده ی جنسی، گند، غده جنسی بیضه یا تخمدان

(فیزیولوژی - عضو یا غده ای که در انسان و حیوان یاخته های جنسی تولید می کند) گناد، (در انسان) تخمدان، خایه، بیضه، غده ی جنسی، گند، غده جنسی بیضه یا تخمدان

gonad

gonadal

<hr> معنی : موثر در غده جنسی، محرک بیضه ها و تخمدانها <hr> معانی دیگر : gonadotrophic محرک بیضه ها و تخمدانها

معنی : موثر در غده جنسی، محرک بیضه ها و تخمدانها معانی دیگر : gonadotrophic محرک بیضه ها و تخمدانها

gonadotropic

<hr> معنی : ماده محرک غده جنسی <hr> معانی دیگر : (فیزیولوژی - هورمونی که رشد گنادها را تسریع و عملکرد آن را تقویت می کند) گنادوتروپین، گندپرور

معنی : ماده محرک غده جنسی معانی دیگر : (فیزیولوژی - هورمونی که رشد گنادها را تسریع و عملکرد آن را تقویت می کند) گنادوتروپین، گندپرور

gonadotropin

<hr> معنی : واگن سربازبر <hr> معانی دیگر : گندولا (قایق ونیزی که با یک پاروی دسته بلند هدایت می شودو جلو و عقب آن بالا آمده است)، قایق ته پهن رودخانه ای، واگن بی سقف راه آهن (gondola car هم می گویند)، اتاقک زیر سفینه ی هوایی (بالون) که موتور و جایگاه مسافران در آن قرار دارد، نوعی قایق که در کانال های شهر ونیز ایتالیا معمول است، امر

معنی : واگن سربازبر معانی دیگر : گندولا (قایق ونیزی که با یک پاروی دسته بلند هدایت می شودو جلو و عقب آن بالا آمده است)، قایق ته پهن رودخانه ای، واگن بی سقف راه آهن (gondola car هم می گویند)، اتاقک زیر سفینه ی هوایی (بالون) که موتور و جایگاه مسافران در آن قرار دارد، نوعی قایق که در کانال های شهر ونیز

gondola

<hr> معنی : کرجی بان، قایقران، راننده کرجی و نیزی <hr> معانی دیگر : ملوان گوندولا، گوندولاران

معنی : کرجی بان، قایقران، راننده کرجی و نیزی معانی دیگر : ملوان گوندولا، گوندولاران

gondolier

<hr> رنگ رفته، ضعیف، مصرف شده، گذشته، شیفته، آبستن، (اسم مفعول فعل go)، رفته، عزیمت کرده، خراب، مخروبه، از دست رفته، گمشده، مفقود، مرحوم، مرده

رنگ رفته، ضعیف، مصرف شده، گذشته، شیفته، آبستن، (اسم مفعول فعل go)، رفته، عزیمت کرده، خراب، مخروبه، از دست رفته، گمشده، مفقود، مرحوم، مرده

gone

<hr> معنی : مردنی، رفتنی <hr> معانی دیگر : از دست رفته

معنی : مردنی، رفتنی معانی دیگر : از دست رفته

واژه های حرف "g" - جملات نمونه