جملات نمونه

<hr> (وابسته به آب گرم و اثر آن در تولید چشمه ها و مواد معدنی و توزیع آنها) آب گرمایی، وابسته به عمل ابهای گرم در پوسته زمین، گرمابی

(وابسته به آب گرم و اثر آن در تولید چشمه ها و مواد معدنی و توزیع آنها) آب گرمایی، وابسته به عمل ابهای گرم در پوسته زمین، گرمابی

hydrothermal

<hr> (پزشکی - انباشتگی آب در سینه) آبسینه، طب تجمع مایع در حفره جنب

(پزشکی - انباشتگی آب در سینه) آبسینه، طب تجمع مایع در حفره جنب

hydrothorax

<hr> معنی : ابدار، نمناک، محتوی اب <hr> معانی دیگر : آبدار (به ویژه در مورد مواد کانی و شیمیایی)

معنی : ابدار، نمناک، محتوی اب معانی دیگر : آبدار (به ویژه در مورد مواد کانی و شیمیایی)

hydrous

<hr> (شیمی) هیدروکسید (ترکیبی مشتمل بر یک عنصر یا بنیان که با یک بنیان هیدروکسیل آمیخته شده باشد)، ترکیبیکه عامل هیدورکسید oh داشته باشد

(شیمی) هیدروکسید (ترکیبی مشتمل بر یک عنصر یا بنیان که با یک بنیان هیدروکسیل آمیخته شده باشد)، ترکیبیکه عامل هیدورکسید oh داشته باشد

hydroxide

<hr> (شیمی) وابسته به یا دارای هیدروکسیل، هیدروکسیلی، (شیمی آلی) پیشوند : هیدروکسیل (پیش از واکه : hydrox-)

(شیمی) وابسته به یا دارای هیدروکسیل، هیدروکسیلی، (شیمی آلی) پیشوند : هیدروکسیل (پیش از واکه : hydrox-)

hydroxy

<hr> معنی : کفتار، ادم درنده خو یا خائن <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) کفتار، گورشکاف (انواع لاشخوران تیره ی hyaenidae - بومی افریقا و آسیا)

معنی : کفتار، ادم درنده خو یا خائن معانی دیگر : (جانور شناسی) کفتار، گورشکاف (انواع لاشخوران تیره ی hyaenidae - بومی افریقا و آسیا)

hyena

<hr> معنی : بهداشت، حفظ الصحه، علم بهداشت <hr> معانی دیگر : پاکیزگی، نظافت، بهداشت شناسی (علم سلامتی و حفظ آن و پیشگیری)

معنی : بهداشت، حفظ الصحه، علم بهداشت معانی دیگر : پاکیزگی، نظافت، بهداشت شناسی (علم سلامتی و حفظ آن و پیشگیری)

hygiene

<hr> معنی : بهداشتی <hr> معانی دیگر : صحی، تمیز، پاکیزه <hr> hygienic(al) بهداشتی، وابسته به علم بهداشت

معنی : بهداشتی معانی دیگر : صحی، تمیز، پاکیزه hygienic(al) بهداشتی، وابسته به علم بهداشت

hygienic

hygienical

<hr> از روی علم بهداشت، مطابق حفظ الصحه

از روی علم بهداشت، مطابق حفظ الصحه

hygienically

<hr> معنی : بهداشت، علم بهداشت <hr> معانی دیگر : (دانش بهداشت) بهداشت شناسی

معنی : بهداشت، علم بهداشت معانی دیگر : (دانش بهداشت) بهداشت شناسی

hygienics

<hr> بهداشت شناس، بهداشت گر، متخصص بهداشت

بهداشت شناس، بهداشت گر، متخصص بهداشت

hygienist

<hr> معنی : نم سنج، الات و ادوات سنجش رطوبت هوا <hr> معانی دیگر : (دستگاه سنجش میزان رطوبت هوا) نم سنج

معنی : نم سنج، الات و ادوات سنجش رطوبت هوا معانی دیگر : (دستگاه سنجش میزان رطوبت هوا) نم سنج

hygrometer

<hr> معنی : وابسته به نمنما <hr> معانی دیگر : نم گیر (گیرنده ی رطوبت هوا)، نم آشام، (دگرگون شده در اثر جذب رطوبت) نم دگرسان

معنی : وابسته به نمنما معانی دیگر : نم گیر (گیرنده ی رطوبت هوا)، نم آشام، (دگرگون شده در اثر جذب رطوبت) نم دگرسان

hygroscopic

<hr> معنی : عروسی، پرده بکارت، ازدواج، سرود عروسی، دخترگی <hr> معانی دیگر : پرده ی بکارت، دخترکی، دخپرده، (اسطوره ی یونان) هایمن (دارگونه ی ازدواج)، (h کوچک - شعر قدیم) ازدواج، زناشویی، افسانه یونان خدای عروسی ونکاح، باحرف کوچک عروسی

معنی : عروسی، پرده بکارت، ازدواج، سرود عروسی، دخترگی معانی دیگر : پرده ی بکارت، دخترکی، دخپرده، (اسطوره ی یونان) هایمن (دارگونه ی ازدواج)، (h کوچک - شعر قدیم) ازدواج، زناشویی، افسانه یونان خدای عروسی ونکاح، باحرف کوچک عروسی

hymen

<hr> معنی : سرود عروسی <hr> معانی دیگر : وابسته به عروسی، ازدواجی، نکاحی، (شعر قدیم) سرود عروسی، وابسته به سطح هاگدار ومیوه اور قارچ، سطح هاگدارومیوه اور قارچ

معنی : سرود عروسی معانی دیگر : وابسته به عروسی، ازدواجی، نکاحی، (شعر قدیم) سرود عروسی، وابسته به سطح هاگدار ومیوه اور قارچ، سطح هاگدارومیوه اور قارچ

hymeneal

hymenoptera

<hr> معنی : سرود، مناجات، سرود روحانی، سرود حمد وثنا، سرود خواندن، تسبیح و تمجید گفتن <hr> معانی دیگر : سرود (مذهبی یا ستایشی) خواندن، سرودن، سرود نیایشی، (کلی) چامه، سرود حمدآمیز، سرود بزرگداشت

معنی : سرود، مناجات، سرود روحانی، سرود حمد وثنا، سرود خواندن، تسبیح و تمجید گفتن معانی دیگر : سرود (مذهبی یا ستایشی) خواندن، سرودن، سرود نیایشی، (کلی) چامه، سرود حمدآمیز، سرود بزرگداشت

hymn

<hr> معنی : کتاب سرودنامه مذهبی، سرودنامه، سرودی <hr> معانی دیگر : (مسیحیت) کتاب سرود(های مذهبی)، سرود جنگ (hymnbook و hymnary هم می گویند)

معنی : کتاب سرودنامه مذهبی، سرودنامه، سرودی معانی دیگر : (مسیحیت) کتاب سرود(های مذهبی)، سرود جنگ (hymnbook و hymnary هم می گویند)

hymnal

<hr> معنی : لامی <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی) استخوان لامی (که در انسان به شکل u یا نعل است)

معنی : لامی معانی دیگر : (کالبد شناسی) استخوان لامی (که در انسان به شکل u یا نعل است)

hyoid

<hr> تش، استخوان لامی در قسمت بالای حنجره

تش، استخوان لامی در قسمت بالای حنجره

hyoid bone

<hr> (زمین شناسی - وابسته به سنگ های آذرین که در ژرفای کمی زیر خاک اند) برمغاکی

(زمین شناسی - وابسته به سنگ های آذرین که در ژرفای کمی زیر خاک اند) برمغاکی

hypabyssal

<hr> معنی : اعتیاد به مواد مخدره، معتاد به مواد مخدره، زیر جلدی <hr> معانی دیگر : (خودمانی) تحریک کردن (معمولا با مواد مخدر)، انگیزاندن، سرحال آوردن، سرکیف آوردن، نشئه شدن یا کردن، مخفف: hypodermic، (خودمانی) معتاد (به هروئین و غیره)، تبلیغ زیاد و غلو آمیز، (رسانه ها) گزافه پردازی، (در پخش اخبار تلویزیون و رادیو و غیره) گزافه پردازی کردن، لفت و لعاب دادن و غلو کردن، گول زنی، خدعه، گوشبری، فریب، فریب دادن، گول زدن، لوسیدن

معنی : اعتیاد به مواد مخدره، معتاد به مواد مخدره، زیر جلدی معانی دیگر : (خودمانی) تحریک کردن (معمولا با مواد مخدر)، انگیزاندن، سرحال آوردن، سرکیف آوردن، نشئه شدن یا کردن، مخفف: hypodermic، (خودمانی) معتاد (به هروئین و غیره)، تبلیغ زیاد و غلو آمیز، (رسانه ها) گزافه پردازی، (در پخش اخبار تلویزیون و را

hype

<hr> (خودمانی) جوشی، پر جوش و خروش، عصبی و پر تکاپو، پیشوند:، زیاده، بیش از حد معمول، بس -، بیش -، پر -، مه - [hypercritical]، موجود در فضای چهار بعدی یا بیشتر [hyperoxide و hyperplane]، پیشوندی بمعنی روی و بالای و برفراز و ماوراء و خارجاز حد عادی وفوق العاده و مافوق و اضافه و بیش از حدو بحد افراط

(خودمانی) جوشی، پر جوش و خروش، عصبی و پر تکاپو، پیشوند:، زیاده، بیش از حد معمول، بس -، بیش -، پر -، مه - [hypercritical]، موجود در فضای چهار بعدی یا بیشتر [hyperoxide و hyperplane]، پیشوندی بمعنی روی و بالای و برفراز و ماوراء و خارجاز حد عادی وفوق العاده و مافوق و اضافه و بیش از حدو بحد افراط

hyper

<hr> (به ویژه در مورد اسید معده) بس ترشا، پراسیدی، زیادی اسید

(به ویژه در مورد اسید معده) بس ترشا، پراسیدی، زیادی اسید

hyperacidity

<hr> معنی : دارای فعالیت بیش از اندازه <hr> معانی دیگر : (به ویژه در مورد انسان) نا آرام، بی قرار، پر تکاپو، فزون کار، بس کنشور، طب دارای فعالیت بیش از اندازه

معنی : دارای فعالیت بیش از اندازه معانی دیگر : (به ویژه در مورد انسان) نا آرام، بی قرار، پر تکاپو، فزون کار، بس کنشور، طب دارای فعالیت بیش از اندازه

hyperactive

<hr> روانشناسى : فزونکارى

hyperactivity

hyperaemia

<hr> حساسیت زیاد نسبت بدرد- درد بسیار سخت

حساسیت زیاد نسبت بدرد- درد بسیار سخت

hyperalgesia

<hr> (زیست شناسی)، (دارای وزن مخصوص بیشتر از وزن مخصوص بافت ها و آب گونه های بدن) بیش چگال، هیپر باریک

(زیست شناسی)، (دارای وزن مخصوص بیشتر از وزن مخصوص بافت ها و آب گونه های بدن) بیش چگال، هیپر باریک

hyperbaric

<hr> معنی : هذلولی، قسع زائد <hr> معانی دیگر : (هندسه) هذلولی

معنی : هذلولی، قسع زائد معانی دیگر : (هندسه) هذلولی

hyperbola

<hr> معنی : مبالغه، گزاف گویی، اغراق، غلو، صنعت اغراق <hr> معانی دیگر : (ادبیات) اغراق، گزافه، لاف، اغراق گویی، بدیع مبالغه، بدیع صنعت اغراق

معنی : مبالغه، گزاف گویی، اغراق، غلو، صنعت اغراق معانی دیگر : (ادبیات) اغراق، گزافه، لاف، اغراق گویی، بدیع مبالغه، بدیع صنعت اغراق

hyperbole

<hr> معنی : مبالغه امیز، اغراق امیز، اغراقی، شبه هذلولی، وابسته به هذلولی <hr> معانی دیگر : وابسته به یا دارای شکل هذلولی، هذلول مانند، اهلیلجی، هذلولی شکل، هذلولی وار، هذلولوی (hyperbolical هم می گویند)، (ادبیات) وابسته به گزافه گویی، اغراق آمیز، گزافه آمیز، پر لاف و گزاف، وابسته به هذلولی <hr> hyperbolic(al) مبالغه امیز، گزاف

معنی : مبالغه امیز، اغراق امیز، اغراقی، شبه هذلولی، وابسته به هذلولی معانی دیگر : وابسته به یا دارای شکل هذلولی، هذلول مانند، اهلیلجی، هذلولی شکل، هذلولی وار، هذلولوی (hyperbolical هم می گویند)، (ادبیات) وابسته به گزافه گویی، اغراق آمیز، گزافه آمیز، پر لاف و گزاف، وابسته به هذلولی hyperbolic(al) مبا

hyperbolic

hypercalcemia

<hr> ورزش : افزایش کربن اکسید در خون

ورزش : افزایش کربن اکسید در خون

hypercapnia

hypercholesterolemia

<hr> عیب جو، ایرادگیر، ایرادی، نق نقو، خرده گیر، موشکاف، بیش از حد خرده گیر

عیب جو، ایرادگیر، ایرادی، نق نقو، خرده گیر، موشکاف، بیش از حد خرده گیر

hypercritical

hyperemesis

<hr> معنی : پرخونی، احتقان، خون انباری <hr> معانی دیگر : hyper(a)emia غلبه ء خون، انباشتگی خون، تراکم خون <hr> (جریان زیادی خون یا انباشتگی خون در بافت یا اندام) پرخونی، خون انباشت، خون انباشتگی، طب احتقان، پرخونی در عضو

معنی : پرخونی، احتقان، خون انباری معانی دیگر : hyper(a)emia غلبه ء خون، انباشتگی خون، تراکم خون (جریان زیادی خون یا انباشتگی خون در بافت یا اندام) پرخونی، خون انباشت، خون انباشتگی، طب احتقان، پرخونی در عضو

hyperemia

hyperextension

hyperglycaemia

<hr> معنی : ازدیاد قند خون <hr> معانی دیگر : (وجود مقدار بیش از حد قند در خون) پر قند خونی، طب ازدیاد قند خون

معنی : ازدیاد قند خون معانی دیگر : (وجود مقدار بیش از حد قند در خون) پر قند خونی، طب ازدیاد قند خون

hyperglycemia

hyperhidrosis

<hr> معنی : تیتان پدر هلیوس <hr> معانی دیگر : (اسطوره ی یونان)، هیپریون (فرزند اورانوس و پدر هلیوس)، رجوع شود به: helios، افسانه یونان تیتان titan پدرهلیوس helios

معنی : تیتان پدر هلیوس معانی دیگر : (اسطوره ی یونان)، هیپریون (فرزند اورانوس و پدر هلیوس)، رجوع شود به: helios، افسانه یونان تیتان titan پدرهلیوس helios

hyperion

hyperkalemia

<hr> (پزشکی - زیاد شدن نابهنجار بافت های شاخی پوست و یا افزایش یاخته های قرنیه ی چشم) پر شاخینگی، پرسازی قرنیه

(پزشکی - زیاد شدن نابهنجار بافت های شاخی پوست و یا افزایش یاخته های قرنیه ی چشم) پر شاخینگی، پرسازی قرنیه

واژه های حرف "h" - جملات نمونه