جملات نمونه

<hr> جمهوری اسلوونی (بخشی از یوگسلاوی سابق - پایتخت: 20450 - ljubljana کیلومتر مربع)

جمهوری اسلوونی (بخشی از یوگسلاوی سابق - پایتخت: 20450 - ljubljana کیلومتر مربع)

slovenia

slovenliness

<hr> معنی : ژولیده، شلخته، لا ابالی، هردمبیل <hr> معانی دیگر : ولنگار، شورتی، بی دقت، سر بهوا، لچر، بد لباس، بی انضباط، نامرتب

معنی : ژولیده، شلخته، لا ابالی، هردمبیل معانی دیگر : ولنگار، شورتی، بی دقت، سر بهوا، لچر، بد لباس، بی انضباط، نامرتب

slovenly

<hr> معنی : سست، کودن، کند، تنبل، اهسته، تدریجی، اهسته کردن یا شدن <hr> معانی دیگر : کند ذهن، کند هوش، دیر فهم، دیر آموز، پردرنگ، پر تعویق، آهسته، کندرو، یواش، کم سرعت، بطی (در برابر: تند fast)، کم اشتیاق، کم شور، بی جنب و جوش، کم تحرک، دیرانگیز، کم فعالیت، کساد، (ساعت و زمان) عقب، کم نما، کند اثر، دیر اثر، زمانگیر، وقتگیر، دیر گذر (در برابر: زود گذر fleeting)، کسل کننده، کم سوز، آهسته کردن یاشدن، کند کردن یا شدن، از سرعت کاستن، یواش کردن یا شدن، کم کردن یا شدن، به تاخیر انداختن، عقب انداختن، بی حال، کاهل، به آهستگی، به کندی، با سرعت کم، یواش (slowly هم می گویند)

معنی : سست، کودن، کند، تنبل، اهسته، تدریجی، اهسته کردن یا شدن معانی دیگر : کند ذهن، کند هوش، دیر فهم، دیر آموز، پردرنگ، پر تعویق، آهسته، کندرو، یواش، کم سرعت، بطی (در برابر: تند fast)، کم اشتیاق، کم شور، بی جنب و جوش، کم تحرک، دیرانگیز، کم فعالیت، کساد، (ساعت و زمان) عقب، کم نما، کند اثر، دیر اثر، ز

slow

<hr> (خودمانی) خشم تدریجی

slow burn

<hr> ادم بیحال یا کودن، ادم قدیمی مسلک

ادم بیحال یا کودن، ادم قدیمی مسلک

slow coach

<hr> کندسازی، کاهش، کاستن سرعت یا میزان چیزی، کسادی، کسادی a slowdown in production کاهش تولید

کندسازی، کاهش، کاستن سرعت یا میزان چیزی، کسادی، کسادی a slowdown in production کاهش تولید

slow down

<hr> (حرکت یا عمل) کند، کند جنبی، کند عمل، کند کار، کندرو

(حرکت یا عمل) کند، کند جنبی، کند عمل، کند کار، کندرو

slow motion

slow up

slow-moving

slowdown

<hr> معنی : بارامی، سست، باهستگی، یواش <hr> معانی دیگر : اهسته، به اهستگی، رفته رفته، بتدریج

معنی : بارامی، سست، باهستگی، یواش معانی دیگر : اهسته، به اهستگی، رفته رفته، بتدریج

slowly

<hr> اهستگی، کندی، سنگینی

slowness

<hr> معنی : ادم کند دست <hr> معانی دیگر : (خودمانی) کندکار، فس فسو، دیر حاضر، دیر آماد

معنی : ادم کند دست معانی دیگر : (خودمانی) کندکار، فس فسو، دیر حاضر، دیر آماد

slowpoke

<hr> معنی : لجن، نخ نیم تاب، ابریشم نیم تاب، پشم نیم رشته، کثیف کردن <hr> معانی دیگر : (پنبه و پشم و غیره) فتیله ی نیم تاب، الیاف نیم تاب، (در ریسمان) ناهمواری، قلمبه شدگی یا باریکی، ن&nbsp; نیم تاب، سرهم بندی کردن

معنی : لجن، نخ نیم تاب، ابریشم نیم تاب، پشم نیم رشته، کثیف کردن معانی دیگر : (پنبه و پشم و غیره) فتیله ی نیم تاب، الیاف نیم تاب، (در ریسمان) ناهمواری، قلمبه شدگی یا باریکی، ن نیم تاب، سرهم بندی کردن

slub

<hr> معنی : لجن، لای، ادم شلخته، پوسته یخ، جای کثیف ولجن الود <hr> معانی دیگر : خره، گل و لای (درته آب)، غریزن، غلیزن، یخ آب آورده ی اسفنجی، یخ ابری، پوسته ی، لجن مال شدن، کثیف شدن

معنی : لجن، لای، ادم شلخته، پوسته یخ، جای کثیف ولجن الود معانی دیگر : خره، گل و لای (درته آب)، غریزن، غلیزن، یخ آب آورده ی اسفنجی، یخ ابری، پوسته ی، لجن مال شدن، کثیف شدن

sludge

<hr> معنی : لجن الوده، پر از لجن <hr> معانی دیگر : لجن الوده، پر از لجن

معنی : لجن الوده، پر از لجن معانی دیگر : لجن الوده، پر از لجن

sludgy

<hr> معنی : چرخیدن، بدور محور ثابتی گشتن <hr> معانی دیگر : (به دور محور) چرخیدن، گشتن، رجوع شود به: slough، طرز قرارگیری، تابیدن

معنی : چرخیدن، بدور محور ثابتی گشتن معانی دیگر : (به دور محور) چرخیدن، گشتن، رجوع شود به: slough، طرز قرارگیری، تابیدن

slue

<hr> معنی : یک جرعه مشروب، حلزون بی صدف، جانور کندرو، ضربه سنگین زدن، گلوله بی شکل، جانور تنبل، گردونه کندرو، اسب کندرو، تکه فلز خام، چارپاره، ضربت مشت، مثل حلزون حرکت کردن، ضربت سنگین زدن به، لول زدن <hr> معانی دیگر : (نام کلی و غیر علمی) نرم تن، حلزون، شکم پا، (جانور شناسی) بید حلزونی (تیره ی eucleidae)، (فلز) تکه، قطعه، پاره، (سلاح گرم) گلوله، ساچمه، چهار پاره، (چاپ) عنوان کوتاه، سرستون، میله ی سربی، (ریخته ـ گری) دنبالچه، (فیزیک - معیار سنجش جرم برابر با: 14/6 کیلوگرم یا 32/2 پوند) اسلاگ، (خودمانی - مشروب الکلی) جرعه، قلپ، یک وعده مشروب، گیلاس، (عامیانه)، (با مشت یا چوگان یا چماق - محکم) زدن، کوفتن، امر، یواش یواش وکرم واربیهوده وقت گذراندن

معنی : یک جرعه مشروب، حلزون بی صدف، جانور کندرو، ضربه سنگین زدن، گلوله بی شکل، جانور تنبل، گردونه کندرو، اسب کندرو، تکه فلز خام، چارپاره، ضربت مشت، مثل حلزون حرکت کردن، ضربت سنگین زدن به، لول زدن معانی دیگر : (نام کلی و غیر علمی) نرم تن، حلزون، شکم پا، (جانور شناسی) بید حلزونی (تیره ی eucleidae)، (ف

slug

<hr> (امریکا - عامیانه)، مشت بازی پر خشونت، درمسابقه مشت زنی مسابقه سنگین، مسابقه ای که دران ضربات سنگین رد وبدل میشود

(امریکا - عامیانه)، مشت بازی پر خشونت، درمسابقه مشت زنی مسابقه سنگین، مسابقه ای که دران ضربات سنگین رد وبدل میشود

slugfest

<hr> معنی : ادم تنبل، تنبل و کند <hr> معانی دیگر : تنبل، کاهل، بی بخار، تن پرور، تن آسا، از قافله عقب، دیر حاضر

معنی : ادم تنبل، تنبل و کند معانی دیگر : تنبل، کاهل، بی بخار، تن پرور، تن آسا، از قافله عقب، دیر حاضر

sluggard

<hr> معنی : مشت زن، مشت باز، ضربه زن <hr> معانی دیگر : (امریکا - عامیانه)، مشت باز نیرومند، آهنین پنجه، سختکوب، ادم تنبل

معنی : مشت زن، مشت باز، ضربه زن معانی دیگر : (امریکا - عامیانه)، مشت باز نیرومند، آهنین پنجه، سختکوب، ادم تنبل

slugger

<hr> معنی : مشت زنی، ضربه زنی <hr> معانی دیگر : ضربه زنی، مشت زنی

معنی : مشت زنی، ضربه زنی معانی دیگر : ضربه زنی، مشت زنی

slugging

<hr> معنی : کند، تنبل، اهسته رو، بطی ء، کساد، لش، گرانجان <hr> معانی دیگر : بی حال، کم کار، کم سرعت، آهسته، بطی

معنی : کند، تنبل، اهسته رو، بطی ء، کساد، لش، گرانجان معانی دیگر : بی حال، کم کار، کم سرعت، آهسته، بطی

sluggish

<hr> معنی : سست <hr> معانی دیگر : تنبلانه، بکندی، کند

معنی : سست معانی دیگر : تنبلانه، بکندی، کند

sluggishly

sluggishness

<hr> معنی : انبار، سد، ابگیر، دریچه تخلیه، بند سیل گیر، بند گذاشتن، سنگ شویی کردن، از بند یا دریچه جاریشدن <hr> معانی دیگر : (با آب فشار دار) شستن، مخرج سد، جوی دریچه دار، آباره، آبگیره، (آسیاب) ناودان، راه آب، آبرو، آب پشت سد، آب درون جوی دریچه دار، دریچه ی سد، آبدر (floodgate و sluice gate هم می گویند)، هرز آبراه، گندابراه، زهابراه، (معدن طلا) تغارشن شویی، تشت سنگ شویی، (حمل الوار جنگلی ) سرسره ی الوار، (با کانال دریچه دار از انبار یا سد و غیره) آب کشیدن، آب گرفتن، خیس کردن

معنی : انبار، سد، ابگیر، دریچه تخلیه، بند سیل گیر، بند گذاشتن، سنگ شویی کردن، از بند یا دریچه جاریشدن معانی دیگر : (با آب فشار دار) شستن، مخرج سد، جوی دریچه دار، آباره، آبگیره، (آسیاب) ناودان، راه آب، آبرو، آب پشت سد، آب درون جوی دریچه دار، دریچه ی سد، آبدر (floodgate و sluice gate هم می گویند)، هرز

sluice

<hr> معنی : خیابان پر جمعیت، محله کثیف، محلات پر جمعیت وپست شهر <hr> معانی دیگر : محله ی فقیرنشین، گدا محله، کوخگاه، زاغه، بیغوله، پیغله، ویرانه، ویرانگاه، خرابات

معنی : خیابان پر جمعیت، محله کثیف، محلات پر جمعیت وپست شهر معانی دیگر : محله ی فقیرنشین، گدا محله، کوخگاه، زاغه، بیغوله، پیغله، ویرانه، ویرانگاه، خرابات

slum

<hr> معنی : چرت، خواب سبک، چرتی، چرت زدن، غنودن <hr> معانی دیگر : خوابیدن، خفتن، خسبیدن، خواب بودن، در خواب گذراندن، در خواب غفلت بودن

معنی : چرت، خواب سبک، چرتی، چرت زدن، غنودن معانی دیگر : خوابیدن، خفتن، خسبیدن، خواب بودن، در خواب گذراندن، در خواب غفلت بودن

slumber

<hr> (امریکا - ویژه ی دختران کم سال) مهمانی همه شب (بیشتر شب را به بازی و صرف خوراک و قصه گویی می گذرانند)

(امریکا - ویژه ی دختران کم سال) مهمانی همه شب (بیشتر شب را به بازی و صرف خوراک و قصه گویی می گذرانند)

slumber party

<hr> معنی : سست، خواب الود، خواب اور، بی سر و صدا، چرتی <hr> معانی دیگر : آرام، خاموش، کم سر و صدا (slumbrous هم می نویسند)، خواب آلود، خوابکی، وابسته به خواب، خواب مانند، خواب آور، slumbrous چرتی

معنی : سست، خواب الود، خواب اور، بی سر و صدا، چرتی معانی دیگر : آرام، خاموش، کم سر و صدا (slumbrous هم می نویسند)، خواب آلود، خوابکی، وابسته به خواب، خواب مانند، خواب آور، slumbrous چرتی

slumberous

slumbers

<hr> معنی : ریزش، مقدار زیاد، افت، رکود، زمین باتلاقی، کاهش فعالیت، دوره رخوت، یکباره فرو ریختن، یکباره پایین امدن یا افتادن، سقوط کردن <hr> معانی دیگر : (ناگهان و محکم) افتادن، فرو افتادن، (فعالیت یا قیمت و غیره - ناگهان) کساد شدن، نزول کردن، افت کردن، کسادی، کاهش، رکود اقتصادی، شل و ول ایستادن یا راه رفتن، قوز کردن، خمیده شدن

معنی : ریزش، مقدار زیاد، افت، رکود، زمین باتلاقی، کاهش فعالیت، دوره رخوت، یکباره فرو ریختن، یکباره پایین امدن یا افتادن، سقوط کردن معانی دیگر : (ناگهان و محکم) افتادن، فرو افتادن، (فعالیت یا قیمت و غیره - ناگهان) کساد شدن، نزول کردن، افت کردن، کسادی، کاهش، رکود اقتصادی، شل و ول ایستادن یا راه رفتن، 

slump

slums

<hr> معنی : پرتاب شده <hr> معانی دیگر : زمان گذشته و اسم مفعول: sling، زمان ماضی فعل sling

معنی : پرتاب شده معانی دیگر : زمان گذشته و اسم مفعول: sling، زمان ماضی فعل sling

slung

<hr> زمان گذشته و اسم مفعول: slink1، زمان گذشته و اسم مفعول: slink2، زمان ماضی فعل slink

زمان گذشته و اسم مفعول: slink1، زمان گذشته و اسم مفعول: slink2، زمان ماضی فعل slink

slunk

<hr> معنی : تهمت، اشاره، نشان، لکه بدنامی، پیوند، تقلب، لکه ننگ، خطاتحاد، مطلبی را حذف کردن، مطلب را نادیده گرفتن ورد شدن، باعجله کاری را انجام دادن، لکه دار کردن <hr> معانی دیگر : نادیده انگاشتن، زیر سبیلی رد کردن، لاپوشانی کردن، ماست مالی کردن (معمولا با: over)، سرسری گرفتن، زود رد شدن، توهین، تحقیر، ناسزا گویی، (با شتاب و بی دقتی تلفظ کردن و بخشی از صدای واژه را خوردن) جویده جویده حرف زدن، بریده بریده حرف زدن، (محلی) لکه دار کردن، بدنام کردن، چرکین کردن، (به ویژه چاپ) رنگ ها را قاتی کردن، لک انداختن، بدگویی کردن، پست شمردن، تحقیر کردن، (موسیقی) بدون مکث از یک نت به نت دیگر رفتن، لکه، ننگ، طاس گرفتن برای تقلب درنرد

معنی : تهمت، اشاره، نشان، لکه بدنامی، پیوند، تقلب، لکه ننگ، خطاتحاد، مطلبی را حذف کردن، مطلب را نادیده گرفتن ورد شدن، باعجله کاری را انجام دادن، لکه دار کردن معانی دیگر : نادیده انگاشتن، زیر سبیلی رد کردن، لاپوشانی کردن، ماست مالی کردن (معمولا با: over)، سرسری گرفتن، زود رد شدن، توهین، تحقیر، ناسزا 

slur

<hr> معنی : صدای مکیدن دراوردن، با صدا خوردن یا اشامیدن <hr> معانی دیگر : (هنگام نوشیدن یا خوردن) هش هش کردن، ملچ ملچ کردن، هرت کشیدن، صدای مکیدن دراوردن در موقع اشامیدن یاخوردن، هش هش

معنی : صدای مکیدن دراوردن، با صدا خوردن یا اشامیدن معانی دیگر : (هنگام نوشیدن یا خوردن) هش هش کردن، ملچ ملچ کردن، هرت کشیدن، صدای مکیدن دراوردن در موقع اشامیدن یاخوردن، هش هش

slurp

slurred

<hr> معنی : ماده ابکی <hr> معانی دیگر : (بنایی) دوغاب، ماده ابکی مثل اب اهک، تبدیل به محلول ابکی کردن، ابکی، لکه دار کردن، مبهم

معنی : ماده ابکی معانی دیگر : (بنایی) دوغاب، ماده ابکی مثل اب اهک، تبدیل به محلول ابکی کردن، ابکی، لکه دار کردن، مبهم

slurry

<hr> معنی : دوغاب، لجن، گل وشل، گل نرم، برفاب، برف ابکی، با دوغاب پر کردن، با چلپ و چلوپ شستن <hr> معانی دیگر : (برف یا یخ) نیمه مذاب، یخاب، از میان گل ولای یا برفاب راه رفتن یا رد شدن، گلاب، گل آبکی، لای، (به ویژه در کشتی) مواد زاید آشپزخانه (به ویژه روغن یا دنبه ی سوخته)، (مکانیک) روغن ضد زنگ، روغن روکش، روغن غلیظ، گریس، (سخن یا نگارش) به طور غلو آمیز احساساتی، سوهش نمایانه، فالوده (دارای یخ خرد کرده و شیره و آب میوه)، روغن مالی کردن، گریس مالی کردن، (بنایی) دوغاب، ملاط، با ملاط پوشاندن

معنی : دوغاب، لجن، گل وشل، گل نرم، برفاب، برف ابکی، با دوغاب پر کردن، با چلپ و چلوپ شستن معانی دیگر : (برف یا یخ) نیمه مذاب، یخاب، از میان گل ولای یا برفاب راه رفتن یا رد شدن، گلاب، گل آبکی، لای، (به ویژه در کشتی) مواد زاید آشپزخانه (به ویژه روغن یا دنبه ی سوخته)، (مکانیک) روغن ضد زنگ، روغن روکش، رو

slush

<hr> (در اصل) پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانه ی کشتی به دست می آمد (و صرف امور تفریحی ملوانان می شد)

(در اصل) پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانه ی کشتی به دست می آمد (و صرف امور تفریحی ملوانان می شد)

slush fund

slushy

<hr> معنی : فاحشه، شلخته، زن شلخته، دختر پیشخدمت <hr> معانی دیگر : (زن) شلخته، شورتی، ولنگار، لچر، زن هرزه و شهوت پرست، دختر بی شرم

معنی : فاحشه، شلخته، زن شلخته، دختر پیشخدمت معانی دیگر : (زن) شلخته، شورتی، ولنگار، لچر، زن هرزه و شهوت پرست، دختر بی شرم

slut

<hr> معنی : هرزه <hr> معانی دیگر : شلخته وار

معنی : هرزه معانی دیگر : شلخته وار

sluttish

<hr> معنی : حیله گر، ناقلا، محیل، موذی، کنایه دار، سربتو، ناتو، شیطنت امیز <hr> معانی دیگر : (محلی) ماهر، زبردست، آب زیر کاه، فریبکار، رند، مکار، نابکار، حیله گرانه، فریبکارانه، رندانه، مکر آمیز، نابکارانه، بازیگوش، شیطان، شوخ چشم، ادم تودار، ادم اب زیرکاه

معنی : حیله گر، ناقلا، محیل، موذی، کنایه دار، سربتو، ناتو، شیطنت امیز معانی دیگر : (محلی) ماهر، زبردست، آب زیر کاه، فریبکار، رند، مکار، نابکار، حیله گرانه، فریبکارانه، رندانه، مکر آمیز، نابکارانه، بازیگوش، شیطان، شوخ چشم، ادم تودار، ادم اب زیرکاه

slyly

<hr> معنی : حیله <hr> معانی دیگر : اب زیر کاهی، سر بتویی، حیله گری، روبه بازی، شیطنت، ناقلایی

معنی : حیله معانی دیگر : اب زیر کاهی، سر بتویی، حیله گری، روبه بازی، شیطنت، ناقلایی

واژه های حرف "s" - جملات نمونه