<hr> معنی : کاغذ مانیل، مانیلا پایتخت جزایر فیلیپین <hr> معانی دیگر : مانیلا پایتخت جزایر فیلیپین، کاغذ مانیل

معنی : کاغذ مانیل، مانیلا پایتخت جزایر فیلیپین معانی دیگر : مانیلا پایتخت جزایر فیلیپین، کاغذ مانیل

manilla

<hr> معنی : اداره کردن، دستکاری کردن، با دست عمل کردن، با استادی درست کردن، بامهارت انجام دادن <hr> معانی دیگر : با دست (و مهارت) انجام دادن، (با دست) به کار بردن، برزیدن، (با عقل یا تفکر) روبرو شدن با، پرداختن به، به کار زدن، با مهارت اداره کردن، ترتیب دادن، ماهرانه عمل کردن، تدبیرکردن، (با تقلب) انجام دادن، دغل کاری کردن، (با نامردی و نارو زدن) اداره کردن، (سر دیگران) شیره مالیدن، انگولک کردن، (با شایعه پراکنی یا سند سازی و غیره) قیمت ها را تحت تاثیر قرار دادن، (به منظور گول زنی یا تقلب و غیره) دستکاری کردن، دست بردن (در چیزی)، مخدوش کردن، دست یازیدن، دست ورزی کردن

معنی : اداره کردن، دستکاری کردن، با دست عمل کردن، با استادی درست کردن، بامهارت انجام دادن معانی دیگر : با دست (و مهارت) انجام دادن، (با دست) به کار بردن، برزیدن، (با عقل یا تفکر) روبرو شدن با، پرداختن به، به کار زدن، با مهارت اداره کردن، ترتیب دادن، ماهرانه عمل کردن، تدبیرکردن، (با تقلب) انجام دادن،

manipulate

<hr> معنی : دست کاری، انجام با مهارت، بکار بری <hr> معانی دیگر : تقلب، دست بردن، مخدوش سازی، دغل کاری، سو استفاده، دست ورزی، انجام دادن با دست یا با مهارت، برزش

معنی : دست کاری، انجام با مهارت، بکار بری معانی دیگر : تقلب، دست بردن، مخدوش سازی، دغل کاری، سو استفاده، دست ورزی، انجام دادن با دست یا با مهارت، برزش

manipulation

<hr> معنی : بادستکاری <hr> معانی دیگر : بادستکاری

معنی : بادستکاری معانی دیگر : بادستکاری

manipulative

<hr> معنی : مردم، بشریت، نوع انسان، نژاد انسان، بشر، جنس بشر <hr> معانی دیگر : آدمیزاد، انسان، نوع بشر، بنی آدم

معنی : مردم، بشریت، نوع انسان، نژاد انسان، بشر، جنس بشر معانی دیگر : آدمیزاد، انسان، نوع بشر، بنی آدم

mankind

<hr> معنی : وحشی، جنس نر، نرینه، مردوار، مرد مانند <hr> معانی دیگر : انسان وار، انسان گونه، انسان مانند، همانند بشر، مرد

معنی : وحشی، جنس نر، نرینه، مردوار، مرد مانند معانی دیگر : انسان وار، انسان گونه، انسان مانند، همانند بشر، مرد

manlike

<hr> معنی : مروت، فتوت <hr> معانی دیگر : مردانگی، جوانمردی

معنی : مروت، فتوت معانی دیگر : مردانگی، جوانمردی

manliness

<hr> معنی : مرد، جوانمرد، مردانه، مردوار <hr> معانی دیگر : مرد مانند، بزرگوار، مردآسا

معنی : مرد، جوانمرد، مردانه، مردوار معانی دیگر : مرد مانند، بزرگوار، مردآسا

manly

<hr> معنی : ترنجبین، گزانگبین، من، مائده اسمانی <hr> معانی دیگر : (مجازی) هرچیزی که سخت مورد نیاز است و به طور غیر مترقبه فرا می رسد: نعمت خدا، من (مائده ی آسمانی که بنی اسراییل هنگام کوچ خود از مصر در بیابان سینا یافتند)

معنی : ترنجبین، گزانگبین، من، مائده اسمانی معانی دیگر : (مجازی) هرچیزی که سخت مورد نیاز است و به طور غیر مترقبه فرا می رسد: نعمت خدا، من (مائده ی آسمانی که بنی اسراییل هنگام کوچ خود از مصر در بیابان سینا یافتند)

manna

<hr> معنی : مانکن، مدل، مجسمه چوبی <hr> معانی دیگر : آدمک (که خیاط ها و جامه فروشان لباس بر تن آن می کنند)، مدل دختر

معنی : مانکن، مدل، مجسمه چوبی معانی دیگر : آدمک (که خیاط ها و جامه فروشان لباس بر تن آن می کنند)، مدل دختر

mannequin

<hr> معنی : راه، رفتار، طرز عمل، عنوان، قسم، سیاق، فن، نوع، سبک، چگونگی، تربیت، ادب، روش، رسوم، طرز، طریقه، طریق، سان، طور، مسلک، سلیقه <hr> معانی دیگر : روال، (طرز) رفتار، خو، عادت، لحن، هنجار، (جمع) سلوک، رفتار اجتماعی، سنت ها، باب روز، آداب (ادب)، نزاکت، (هنر و ادبیات و غیره) سبک، اسلوب، گونه، جور، عادات

معنی : راه، رفتار، طرز عمل، عنوان، قسم، سیاق، فن، نوع، سبک، چگونگی، تربیت، ادب، روش، رسوم، طرز، طریقه، طریق، سان، طور، مسلک، سلیقه معانی دیگر : روال، (طرز) رفتار، خو، عادت، لحن، هنجار، (جمع) سلوک، رفتار اجتماعی، سنت ها، باب روز، آداب (ادب)، نزاکت، (هنر و ادبیات و غیره) سبک، اسلوب، گونه، جور، عادات

manner

<hr> معنی : تصنعی، دارای سبک یا رفتار بخصوص <hr> معانی دیگر : (با هایفن به کار می رود) دارای رفتار بخصوص، - رفتار، دارای طرز یا سبک بخصوص، دارای ادا و اطوار، ساختگی، پرتصنع

معنی : تصنعی، دارای سبک یا رفتار بخصوص معانی دیگر : (با هایفن به کار می رود) دارای رفتار بخصوص، - رفتار، دارای طرز یا سبک بخصوص، دارای ادا و اطوار، ساختگی، پرتصنع

mannered

<hr> معنی : اطوار و اخلاق شخصی، سبک بخصوص نویسنده <hr> معانی دیگر : (ادبیات و هنر و سخن و رفتار) تصنع، خودنمایی، وانمودگری، (سخن و رفتار) ویژگی، عادت، ادا و اطوار

معنی : اطوار و اخلاق شخصی، سبک بخصوص نویسنده معانی دیگر : (ادبیات و هنر و سخن و رفتار) تصنع، خودنمایی، وانمودگری، (سخن و رفتار) ویژگی، عادت، ادا و اطوار

mannerism

<hr> معنی : مودب، با تربیت، باتربیت، مودبانه <hr> معانی دیگر : با ادب، با نزاکت

معنی : مودب، با تربیت، باتربیت، مودبانه معانی دیگر : با ادب، با نزاکت

mannerly

<hr> معنی : مردانه، مرد صفت، مرد نما، دارای رفتار مردانه <hr> معانی دیگر : (زن) مردماب، مرد مانند، مردآسا

معنی : مردانه، مرد صفت، مرد نما، دارای رفتار مردانه معانی دیگر : (زن) مردماب، مرد مانند، مردآسا

mannish

<hr> معنی : تمرین نظامی، مانور، مانور دادن <hr> معانی دیگر : maneuver مانور

معنی : تمرین نظامی، مانور، مانور دادن معانی دیگر : maneuver مانور

manoeuvre

<hr> معنی : فشار سنج، الت سنجش فشار خون <hr> معانی دیگر : (دستگاه سنجش فشار آبگونه ها و گازها) فشارسنج، مانومتر، فشار سنج گاز یا بخار

معنی : فشار سنج، الت سنجش فشار خون معانی دیگر : (دستگاه سنجش فشار آبگونه ها و گازها) فشارسنج، مانومتر، فشار سنج گاز یا بخار

manometer

<hr> معنی : ملک اربابی، ملک تیولی، خانه بزرگ <hr> معانی دیگر : کاخ، خانه ی اشرافی، خانه ی ارباب (با کشتزارهای اطراف آن)، (امریکا - پیش از استقلال) ملک بزرگ که به قطعات کوچک تر اجاره داده می شد، (انگلیس - قرون وسطی) تیول، اقطاع، قلمرو لرد، منزل

معنی : ملک اربابی، ملک تیولی، خانه بزرگ معانی دیگر : کاخ، خانه ی اشرافی، خانه ی ارباب (با کشتزارهای اطراف آن)، (امریکا - پیش از استقلال) ملک بزرگ که به قطعات کوچک تر اجاره داده می شد، (انگلیس - قرون وسطی) تیول، اقطاع، قلمرو لرد، منزل

manor

<hr> معنی : خانه ارباب یا صاحب تیول <hr> معانی دیگر : کاخ لرد، کاخ تیول دار

معنی : خانه ارباب یا صاحب تیول معانی دیگر : کاخ لرد، کاخ تیول دار

manor house

<hr> معنی : نیروی انسانی، مشمولین نظام، نیروی مردانه، تعداد اشخاص مورد استفاده <hr> معانی دیگر : کارگر(ان) (man power هم می نویسند)، نیروی بدنی (انسان)، نیروی جسمی انسان (در برابر: نیروی ماشین و غیره)، نیروی مردانه، تعداداشخاص مورد استفاده، مشمولین نظام

معنی : نیروی انسانی، مشمولین نظام، نیروی مردانه، تعداد اشخاص مورد استفاده معانی دیگر : کارگر(ان) (man power هم می نویسند)، نیروی بدنی (انسان)، نیروی جسمی انسان (در برابر: نیروی ماشین و غیره)، نیروی مردانه، تعداداشخاص مورد استفاده، مشمولین نظام

manpower

<hr> معنی : ناقص <hr> معانی دیگر : معیوب

معنی : ناقص معانی دیگر : معیوب

manque

<hr> معنی : اطاق زیر شیروانی، شیروانی چهار ترک <hr> معانی دیگر : شیروانی چهار ترک، اطاق زیر شیروانی

معنی : اطاق زیر شیروانی، شیروانی چهار ترک معانی دیگر : شیروانی چهار ترک، اطاق زیر شیروانی

mansard

<hr> معنی : محل سکنی، خانه کشیش <hr> معانی دیگر : خانه ی کشیش (که معمولا از طرف کلیسا رایگان در اختیار کشیش قرار داده می شود)، خانه مسکونی

معنی : محل سکنی، خانه کشیش معانی دیگر : خانه ی کشیش (که معمولا از طرف کلیسا رایگان در اختیار کشیش قرار داده می شود)، خانه مسکونی

manse

<hr> معنی : نوکر <hr> معانی دیگر : (مرد) پیشخدمت (man servant هم می نویسند)

معنی : نوکر معانی دیگر : (مرد) پیشخدمت (man servant هم می نویسند)

manservant

<hr> معنی : عمارت، عمارت بزرگ، خانه مسکونی، عمارت چند دستگاهی <hr> معانی دیگر : کاخ، خانه ی مجلل، (قدیمی - معمولا جمع) مسکن، زیستگاه، واحد مسکونی در ساختمان یا خانه ی بزرگ، خانه ی لرد، خانه ی اربابی (رجوع شود به: manor)، خورنگاه، خورنق، (جمع - انگلیس) ساختمان آپارتمانی، (مهجور) توقف، زیست موقت

معنی : عمارت، عمارت بزرگ، خانه مسکونی، عمارت چند دستگاهی معانی دیگر : کاخ، خانه ی مجلل، (قدیمی - معمولا جمع) مسکن، زیستگاه، واحد مسکونی در ساختمان یا خانه ی بزرگ، خانه ی لرد، خانه ی اربابی (رجوع شود به: manor)، خورنگاه، خورنق، (جمع - انگلیس) ساختمان آپارتمانی، (مهجور) توقف، زیست موقت

mansion

<hr> معنی : ادمکشی، قتل نفس <hr> معانی دیگر : آدم کشی، قتل (به ویژه غیر عمدی)

معنی : ادمکشی، قتل نفس معانی دیگر : آدم کشی، قتل (به ویژه غیر عمدی)

manslaughter

<hr> معنی : قاتل، ادم کش <hr> معانی دیگر : قاتل، ادمکش

معنی : قاتل، ادم کش معانی دیگر : قاتل، ادمکش

manslayer

<hr> معنی : طاقچه بالا بخاری <hr> معانی دیگر : (معماری - دیوار سنگی یا گچی دور شومینه و تاقچه ی بالای آن) سربخاری، دور بخاری، پیش بخاری، طاقچه بالا بخاری <hr> mantel(shelf) ورزش : پرس کردن

معنی : طاقچه بالا بخاری معانی دیگر : (معماری - دیوار سنگی یا گچی دور شومینه و تاقچه ی بالای آن) سربخاری، دور بخاری، پیش بخاری، طاقچه بالا بخاری mantel(shelf) ورزش : پرس کردن

mantel

<hr> معنی : حفاظ، جان پناه، رداء یا عبای کوتاه، نوعی شنل زنانه کوتاه <hr> معانی دیگر : ردای کوتاه، مانتو کوتاه، شنل کوتاه، ردا یا عبای کوتاه

معنی : حفاظ، جان پناه، رداء یا عبای کوتاه، نوعی شنل زنانه کوتاه معانی دیگر : ردای کوتاه، مانتو کوتاه، شنل کوتاه، ردا یا عبای کوتاه

mantelet

<hr> معنی : طاقچه بالا بخاری

معنی : طاقچه بالا بخاری

mantelshelf

<hr> معنی : وابسته به پیشگویی، الهامی <hr> معانی دیگر : دارای قدرت پیشگویی یا الهام الهی، پیامبرانه، فالگیری <hr> mantic_ پسوند: وابسته به غیب گویی، پیامبرانه

معنی : وابسته به پیشگویی، الهامی معانی دیگر : دارای قدرت پیشگویی یا الهام الهی، پیامبرانه، فالگیری mantic_ پسوند: وابسته به غیب گویی، پیامبرانه

mantic

<hr> معنی : یک جور روسری زنانه <hr> معانی دیگر : (اسپانیا و مکزیک و غیره) روسری، سرپوش زنانه

معنی : یک جور روسری زنانه معانی دیگر : (اسپانیا و مکزیک و غیره) روسری، سرپوش زنانه

mantilla

<hr> معنی : اخوندک <hr> معانی دیگر : (حشره شناسی) آخوندک (راسته ی mantodea)

معنی : اخوندک معانی دیگر : (حشره شناسی) آخوندک (راسته ی mantodea)

mantis

<hr> معنی : اعشاری، لگاریتم، مانتیس، افزایش عدد اعشاری، رقم اعشاری لگاریتم معمولی، جزء کسری <hr> معانی دیگر : (لگاریتم) مانتیس، جز اعشاری

معنی : اعشاری، لگاریتم، مانتیس، افزایش عدد اعشاری، رقم اعشاری لگاریتم معمولی، جزء کسری معانی دیگر : (لگاریتم) مانتیس، جز اعشاری

mantissa

<hr> معنی : پوشش، رداء، خرقه، بالا پوش، شنل زنانه، کلاه توری، پوشیده شدن <hr> معانی دیگر : شنل، ردا (به طور مجازی نشان قدرت و ارج است)، پنهان ساز، دربرگیر، پوشاندن (مانند شنل یا روپوش)، پنهان کردن یا شدن، رویه دار شدن یا کردن، (مثل شنل روی چیزی) پراکنده شدن، (صورت) سرخ شدن، (چراغ توری) توری، (فلز گدازی و غیره) دیواره ی خارجی کوره بلند، جلد کوره، رجوع شود به: mantel، (کالبد شناسی - قدیمی) قشر مخ، پوسته ی مغز (رجوع شود به: cortex of the cerebrum)، (زمین شناسی - لایه ی میان پوسته و هسته ی کره ی زمین) جبه، (جانورشناسی) پوشن

معنی : پوشش، رداء، خرقه، بالا پوش، شنل زنانه، کلاه توری، پوشیده شدن معانی دیگر : شنل، ردا (به طور مجازی نشان قدرت و ارج است)، پنهان ساز، دربرگیر، پوشاندن (مانند شنل یا روپوش)، پنهان کردن یا شدن، رویه دار شدن یا کردن، (مثل شنل روی چیزی) پراکنده شدن، (صورت) سرخ شدن، (چراغ توری) توری، (فلز گدازی و غیره

mantle

<hr> معنی : کف زنی، مواد لازم برای پوشش <hr> معانی دیگر : مصالح

معنی : کف زنی، مواد لازم برای پوشش معانی دیگر : مصالح

mantling

<hr> معنی : دام برای انسان، تله ادمگیر <hr> معانی دیگر : تله ادمگیر، دام برای انسان

معنی : دام برای انسان، تله ادمگیر معانی دیگر : تله ادمگیر، دام برای انسان

mantrap

<hr> معنی : نظام نامه، کتاب راهنما، کتاب دستی، دستی، انجام شده با دست، وابسته بدست <hr> معانی دیگر : (انجام شده یا ساخته شده توسط دست) دستی، یدی، دست وار، غیر برقی، غیر خودکار، کتاب مبانی، بنیاد نامه، پایه نامه، راهنما (handbook هم می گویند)، (موسیقی - ارگ و غیره) صفحه ی کلید، (ارتش) دستور رزمی، مقررات

معنی : نظام نامه، کتاب راهنما، کتاب دستی، دستی، انجام شده با دست، وابسته بدست معانی دیگر : (انجام شده یا ساخته شده توسط دست) دستی، یدی، دست وار، غیر برقی، غیر خودکار، کتاب مبانی، بنیاد نامه، پایه نامه، راهنما (handbook هم می گویند)، (موسیقی - ارگ و غیره) صفحه ی کلید، (ارتش) دستور رزمی، مقررات

manual

<hr> (آموزش کرها) الفبای دستی (که با حرکات انگشتان و دست ها نشان داده می شود)، الفبای انگشتی، برای سخن گفتن با کران

(آموزش کرها) الفبای دستی (که با حرکات انگشتان و دست ها نشان داده می شود)، الفبای انگشتی، برای سخن گفتن با کران

manual alphabet

<hr> معنی : بصورت دستی، با دست <hr> معانی دیگر : بصورت دستی، با دست

معنی : بصورت دستی، با دست معانی دیگر : بصورت دستی، با دست

manually

<hr> معنی : کارگاه، کارخانه، کاردستی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: factory، ساخت

معنی : کارگاه، کارخانه، کاردستی معانی دیگر : رجوع شود به: factory، ساخت

manufactory

<hr> معنی : ساخت، تولید، تولید کردن، ساختن، عمل اوردن، جعل کردن <hr> معانی دیگر : ساختن (با دست یا ماشین و به مقدار زیاد)، فرآوری، فرورد، فرآوردن، فروردن، محصول (صنعتی)، فرورده، فرآورده، دست ساخت، کالا، (با تداعی منفی) از خود درآوردن، بافتن، (پولاد و پشم و غیره را) قابل مصرف کردن، پرداخت کردن، مصنوع

معنی : ساخت، تولید، تولید کردن، ساختن، عمل اوردن، جعل کردن معانی دیگر : ساختن (با دست یا ماشین و به مقدار زیاد)، فرآوری، فرورد، فرآوردن، فروردن، محصول (صنعتی)، فرورده، فرآورده، دست ساخت، کالا، (با تداعی منفی) از خود درآوردن، بافتن، (پولاد و پشم و غیره را) قابل مصرف کردن، پرداخت کردن، مصنوع

manufacture

<hr> معنی : مصنوع، ساخته

manufactured

<hr> معنی : سازنده، تولید کننده، صاحب کارخانه <hr> معانی دیگر : (کالاهای صنعتی) فرآور، فروردگر

معنی : سازنده، تولید کننده، صاحب کارخانه معانی دیگر : (کالاهای صنعتی) فرآور، فروردگر

manufacturer

<hr> معنی : ساخت <hr> معانی دیگر : ساخت

معنی : ساخت معانی دیگر : ساخت

manufacturing

<hr> معنی : ازادی، ازاد سازی، ازادی برده <hr> معانی دیگر : آزادی (از بردگی)، رهایی

معنی : ازادی، ازاد سازی، ازادی برده معانی دیگر : آزادی (از بردگی)، رهایی

manumission

<hr> معنی : ازادی بخشیدن، بنده را ازاد کردن <hr> معانی دیگر : (از بردگی) آزادکردن، رها کردن

معنی : ازادی بخشیدن، بنده را ازاد کردن معانی دیگر : (از بردگی) آزادکردن، رها کردن

manumit

<hr> معنی : کود کشاورزی، کود دادن <hr> معانی دیگر : کود (به ویژه مدفوع یا کود گیاهی - برای کود شیمیایی fertilizer به کار می رود)، گسته، رشوه

معنی : کود کشاورزی، کود دادن معانی دیگر : کود (به ویژه مدفوع یا کود گیاهی - برای کود شیمیایی fertilizer به کار می رود)، گسته، رشوه

واژه های حرف "m" - مترادف و متضاد