<hr> معنی : پادشاه <hr> معانی دیگر : (با r کوچک هم می نویسند) پادشاه، شاه، اسم خاص مذکر

معنی : پادشاه معانی دیگر : (با r کوچک هم می نویسند) پادشاه، شاه، اسم خاص مذکر

<hr> معنی : روباه، شغال <hr> معانی دیگر : (نام روباه در حکایات اخلاقی قرون وسطی) رنارد

معنی : روباه، شغال معانی دیگر : (نام روباه در حکایات اخلاقی قرون وسطی) رنارد

reynard

<hr> (مخفف: rhesus factor) عامل ار- هاش

(مخفف: rhesus factor) عامل ار- هاش

rh factor

<hr> معنی : پیش گویی بوسیله چوب یا عصا <hr> معانی دیگر : پیشگویی به کمک عصا یا چوب، یافتن آب یا معدن زیرزمینی به وسیله ی چوبدستی

معنی : پیش گویی بوسیله چوب یا عصا معانی دیگر : پیشگویی به کمک عصا یا چوب، یافتن آب یا معدن زیرزمینی به وسیله ی چوبدستی

rhabdomancy

<hr> معنی : مربوط باشعار حماسی <hr> معانی دیگر : وابسته به یا همانند راپسودی، راپسودی مانند، یونان باستان سروده شده بوسیله دوره گرد، مهیج، پرهیجان

معنی : مربوط باشعار حماسی معانی دیگر : وابسته به یا همانند راپسودی، راپسودی مانند، یونان باستان سروده شده بوسیله دوره گرد، مهیج، پرهیجان

rhapsodic

<hr> معنی : مربوط باشعار حماسی <hr> معانی دیگر : ناشی از احساسات، نشئه ای، جذبه ای

معنی : مربوط باشعار حماسی معانی دیگر : ناشی از احساسات، نشئه ای، جذبه ای

rhapsodical

<hr> معنی : نقال، مصنف راپسودی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: rhapsode

معنی : نقال، مصنف راپسودی معانی دیگر : رجوع شود به: rhapsode

rhapsodist

<hr> معنی : قطعه موسیقی ممزوج و احساساتی <hr> معانی دیگر : (یونان باستان) بخشی از شعر حماسی که برای نقل و بلندخوانی مناسب بود، (سخن یا نوشته) پرطمطراق، راپسودی، کیف، حظ، لذت عظیم، از خود بی خودی، (مهجور) جنگ، گلچین، اشعار حماسی مخصوص نقالان و داستان گویان شعر رزمی

معنی : قطعه موسیقی ممزوج و احساساتی معانی دیگر : (یونان باستان) بخشی از شعر حماسی که برای نقل و بلندخوانی مناسب بود، (سخن یا نوشته) پرطمطراق، راپسودی، کیف، حظ، لذت عظیم، از خود بی خودی، (مهجور) جنگ، گلچین، اشعار حماسی مخصوص نقالان و داستان گویان شعر رزمی

rhapsody

<hr> معنی : علم جریان و تغییر شکل ماده <hr> معانی دیگر : (فیزیک) روانه شناسی

معنی : علم جریان و تغییر شکل ماده معانی دیگر : (فیزیک) روانه شناسی

rheology

<hr> معنی : رئوستات <hr> معانی دیگر : روانه ایستان، رئوستا، برق روستات، دستگاه تنظیم جریان های متغیر برق، دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت

معنی : رئوستات معانی دیگر : روانه ایستان، رئوستا، برق روستات، دستگاه تنظیم جریان های متغیر برق، دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت

rheostat

<hr> معنی : خطابت، لفاظی، فصاحت و بلاغت، علم بدیع، علم معانی بیان، قدرت نطق و بیان، علم سجع، معانی بیان، وابسته بعلم بدیع یا معانی بیان <hr> معانی دیگر : بدیع، سخندانی، سخن سنجی، سخن شناسی، کتاب یا رساله در باب بدیع

معنی : خطابت، لفاظی، فصاحت و بلاغت، علم بدیع، علم معانی بیان، قدرت نطق و بیان، علم سجع، معانی بیان، وابسته بعلم بدیع یا معانی بیان معانی دیگر : بدیع، سخندانی، سخن سنجی، سخن شناسی، کتاب یا رساله در باب بدیع

rhetoric

<hr> بی نیاز به پاسخ، وابسته به معانی بیان، بدیعی، بلاغتی، حاکی از بلاغت، سخندانانه، سخن سنجانه، معانی بیانی، وابسته به فصاحت وبلاغت، لفاظی

بی نیاز به پاسخ، وابسته به معانی بیان، بدیعی، بلاغتی، حاکی از بلاغت، سخندانانه، سخن سنجانه، معانی بیانی، وابسته به فصاحت وبلاغت، لفاظی

rhetorical

<hr> معنی : عالم در علم بدیع، اموزگار معانی بیان <hr> معانی دیگر : سخندان، کارشناس معانی بیان، استاد علم بدیع

معنی : عالم در علم بدیع، اموزگار معانی بیان معانی دیگر : سخندان، کارشناس معانی بیان، استاد علم بدیع

rhetorician

<hr> معنی : نزله، سرما خوردگی، اب بینی، درد رماتیسم، باد مفاصل، ریزش آب چشم یا دهان <hr> معانی دیگر : (چشم یا بینی یا دهان و غیره) آب، ریزش اب چشم یا دهان

معنی : نزله، سرما خوردگی، اب بینی، درد رماتیسم، باد مفاصل، ریزش آب چشم یا دهان معانی دیگر : (چشم یا بینی یا دهان و غیره) آب، ریزش اب چشم یا دهان

rheum

<hr> معنی : ادم مبتلا بدرد مفاصل، رماتیسم گرفته <hr> معانی دیگر : (پزشکی) وابسته به روماتیسم، روماتیسمی، مبتلا به روماتیسم

معنی : ادم مبتلا بدرد مفاصل، رماتیسم گرفته معانی دیگر : (پزشکی) وابسته به روماتیسم، روماتیسمی، مبتلا به روماتیسم

rheumatic

<hr> معنی : ریزش، روماتیسم، مرض رماتیسم <hr> معانی دیگر : (پزشکی) روماتیسم، طب مر­ رماتیسم، جریان، فلو

معنی : ریزش، روماتیسم، مرض رماتیسم معانی دیگر : (پزشکی) روماتیسم، طب مر­ رماتیسم، جریان، فلو

rheumatism

<hr> معنی : خیشومی، وابسته به بینی <hr> معانی دیگر : وابسته به بینی یا دماغ، بینی -

معنی : خیشومی، وابسته به بینی معانی دیگر : وابسته به بینی یا دماغ، بینی -

rhinal

<hr> معنی : سنگ مصنوعی بیرنگ و براق <hr> معانی دیگر : (جواهر مصنوعی ساخته شده از شیشه) سنگ راین

معنی : سنگ مصنوعی بیرنگ و براق معانی دیگر : (جواهر مصنوعی ساخته شده از شیشه) سنگ راین

rhinestone

<hr> معنی : ورم غشاءمخاطی بینی <hr> معانی دیگر : (پزشکی) ورم مخاط بینی، بینی تبسی، بینی افروختگی، طب ورم غشاءمخاطی بینی

معنی : ورم غشاءمخاطی بینی معانی دیگر : (پزشکی) ورم مخاط بینی، بینی تبسی، بینی افروختگی، طب ورم غشاءمخاطی بینی

rhinitis

<hr> معنی : کرگدن، اسب ابی، پول، قایق باربر <hr> معانی دیگر : پیشوند: بینی، دماغ، منخر [rhinology] (پیش از واکه: rhin-)، مخفف: کرگدن، (انگلیس - خودمانی) پول، فلوس، اسکن، نقدینه

معنی : کرگدن، اسب ابی، پول، قایق باربر معانی دیگر : پیشوند: بینی، دماغ، منخر [rhinology] (پیش از واکه: rhin-)، مخفف: کرگدن، (انگلیس - خودمانی) پول، فلوس، اسکن، نقدینه

rhino

<hr> معنی : کرگردن، رده کرگدن ها <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) کرگدن (تیره ی rhinocertidae)

معنی : کرگردن، رده کرگدن ها معانی دیگر : (جانورشناسی) کرگدن (تیره ی rhinocertidae)

rhinoceros

<hr> معنی : ریشه مانند، ریشه نما <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) ریشه سا، شبه ریشه

معنی : ریشه مانند، ریشه نما معانی دیگر : (گیاه شناسی) ریشه سا، شبه ریشه

rhizoid

<hr> معنی : ساقه زیرین، ساقه های زیر زمینی ریشه مانند <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) ساقه ی زیر زمینی، زمین ساقه، شبیه ریشه

معنی : ساقه زیرین، ساقه های زیر زمینی ریشه مانند معانی دیگر : (گیاه شناسی) ساقه ی زیر زمینی، زمین ساقه، شبیه ریشه

rhizome

<hr> معنی : ریشه مانند <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) به شکل ریشه، ریشه ریخت، ریشه دیس

معنی : ریشه مانند معانی دیگر : (گیاه شناسی) به شکل ریشه، ریشه ریخت، ریشه دیس

rhizomorphous

<hr> معنی : ریشه پایان <hr> معانی دیگر : (آمیب و غیره) ریشه پا (از رده ی rhizopoda)، وابسته به تیره ریشه پایان

معنی : ریشه پایان معانی دیگر : (آمیب و غیره) ریشه پا (از رده ی rhizopoda)، وابسته به تیره ریشه پایان

rhizopod

<hr> معنی : گل صد تومانی <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) گل صدتومانی (rhododendron ferroginosum از خانواده ی heath)

معنی : گل صد تومانی معانی دیگر : (گیاه شناسی) گل صدتومانی (rhododendron ferroginosum از خانواده ی heath)

rhododendron

<hr> معنی : معین، چرخ، دایره، لوزی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: rhombus، منشور شش وجهی دارای وجوه متوازی الاضلاع

معنی : معین، چرخ، دایره، لوزی معانی دیگر : رجوع شود به: rhombus، منشور شش وجهی دارای وجوه متوازی الاضلاع

rhomb

<hr> معنی : لوزی <hr> معانی دیگر : وابسته به لوزی، لوزی شکل، لوزی مانند، محاط در چند لوزی

معنی : لوزی معانی دیگر : وابسته به لوزی، لوزی شکل، لوزی مانند، محاط در چند لوزی

rhombic

<hr> معنی : معین، لوزی، شبیه لوزی <hr> معانی دیگر : لوزی شکل، لوزی مانند، لوزی واره، ماننده ی معین، متوازی الاضلاع

معنی : معین، لوزی، شبیه لوزی معانی دیگر : لوزی شکل، لوزی مانند، لوزی واره، ماننده ی معین، متوازی الاضلاع

rhomboid

<hr> معنی : متوازی الاضلاع، لوزی شکل <hr> معانی دیگر : (هندسه) لوزی

معنی : متوازی الاضلاع، لوزی شکل معانی دیگر : (هندسه) لوزی

rhombus

<hr> معنی : خس خس، صدای خس خس سینه، رال <hr> معانی دیگر : (پزشکی) خس خس سینه، رونکوس (dry rle هم می گویند)، طب صدای خس خس سینه

معنی : خس خس، صدای خس خس سینه، رال معانی دیگر : (پزشکی) خس خس سینه، رونکوس (dry rle هم می گویند)، طب صدای خس خس سینه

rhonchus

<hr> معنی : رنگ لیمویی، ریواس، ریوند چینی <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی: ریوند - گیاه شناسی) ریواس (جنس rheum از خانواده ی buckwheat به ویژه rheum rhaponticum)

معنی : رنگ لیمویی، ریواس، ریوند چینی معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی: ریوند - گیاه شناسی) ریواس (جنس rheum از خانواده ی buckwheat به ویژه rheum rhaponticum)

rhubarb

<hr> معنی : دایره افقی، واحد خط سیر کشتی <hr> معانی دیگر : هر یک از 32 نقطه ی قطب نمای دریانوردی، خط سیر کشتی

معنی : دایره افقی، واحد خط سیر کشتی معانی دیگر : هر یک از 32 نقطه ی قطب نمای دریانوردی، خط سیر کشتی

rhumb

<hr> (دریانوردی) مسیر مستقیم، راستراه

(دریانوردی) مسیر مستقیم، راستراه

rhumb line

<hr> معنی : رقص سیاهان، رقص رومیا <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: rumba، rumba درکوبا رقص سیاهان

معنی : رقص سیاهان، رقص رومیا معانی دیگر : رجوع شود به: rumba، rumba درکوبا رقص سیاهان

rhumba

<hr> معنی : قافیه پرداز <hr> معانی دیگر : rimer قافیه پرداز

معنی : قافیه پرداز معانی دیگر : rimer قافیه پرداز

rhumer

<hr> معنی : نظم، شعر، قافیه، سجع، پساوند، سخن قافیه دار، بساوند، شعر گفتن، هم قافیه شدن، قافیه ساختن، سخنوری کردن <hr> معانی دیگر : شعر (قافیه دار)، واژه ی هم قافیه (با واژه ی دیگر)، هم پساوند، قافیه دار کردن، قافیه پردازی کردن، هم قافیه بودن یا شدن، هم پساوند شدن (rime هم می نویسند)

معنی : نظم، شعر، قافیه، سجع، پساوند، سخن قافیه دار، بساوند، شعر گفتن، هم قافیه شدن، قافیه ساختن، سخنوری کردن معانی دیگر : شعر (قافیه دار)، واژه ی هم قافیه (با واژه ی دیگر)، هم پساوند، قافیه دار کردن، قافیه پردازی کردن، هم قافیه بودن یا شدن، هم پساوند شدن (rime هم می نویسند)

rhyme

<hr> معنی : شاعرک، قافیه ساز، شاعر بی استعداد و کم مایه <hr> معانی دیگر : شاعر بد، شعر باف، قافیه چین، rimester قافیه ساز

معنی : شاعرک، قافیه ساز، شاعر بی استعداد و کم مایه معانی دیگر : شاعر بد، شعر باف، قافیه چین، rimester قافیه ساز

rhymester

<hr> معنی : وزن، اصول، اهنگ موزون، نواخت <hr> معانی دیگر : (موسیقی) ضرب، ریتم، ایقاع، (شعر) وزن، میزان، (مجازی) آهنگ، روند، روال، موزونی، آهنگینی، سجع

معنی : وزن، اصول، اهنگ موزون، نواخت معانی دیگر : (موسیقی) ضرب، ریتم، ایقاع، (شعر) وزن، میزان، (مجازی) آهنگ، روند، روال، موزونی، آهنگینی، سجع

rhythm

<hr> معنی : پر نوخت <hr> معانی دیگر : موزون روانشناسى : دوره اى

معنی : پر نوخت معانی دیگر : موزون روانشناسى : دوره اى

rhythmical

<hr> معنی : خوشحال، بشاش، دلگشا، خندان، متبسم <hr> معانی دیگر : لبخند زنان، شاد، سرحال

معنی : خوشحال، بشاش، دلگشا، خندان، متبسم معانی دیگر : لبخند زنان، شاد، سرحال

riant

<hr> معنی : دنده، ضلع، گوشت دنده، نهر کندن، تکه گوشت دندهدار، هر چیز شبیه دنده، پشت بند زدن، مرز گذاشتن، دنده دار کردن، شیار دار کردن <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی) دنده، (با تسمه یا هر چیز دنده مانند) محکم کردن، (پارچه یا بافتنی) شیاردار کردن، (خودمانی) سر به سر کسی گذاشتن، دست انداختن، (در شانه داران یا ctenophora) نوار شناور، (مونث) همسر، زوجه، عیال، زن، (پرندگان) ساقه ی پر (quill هم می گویند)، (بال حشرات) رگ، (برگ گیاه) رگبرگ، (پالیز) باریکه ی زمین (میان دو جوی یا شیار)، (در کوه یا شیب های تند) ستیغ، تیغه (ridge هم می گویند)، (پارچه) شیار برجسته، نقش کبریتی، راه راه برجسته، هر چیز دنده مانند که چیز دیگری را در بر می گیرد یا پشت بند می کند: برجستگی دنده مانند بشکه، (تیرهای عرضی ته قایق و کشتی که تنه ی کشتی را مستحکم می کنند) دنده ی کشتی، (بال هواپیما - میله های عرضی که پوست بال را به آن پیچ می کنند) دنده ی بال، (چتر) سیم، پره، (پل) تیر عرضی (نگهدار تاق)، (تاق ضربی و گنبد) رگه ی قوسی، برآمدگی هلالی، تیغه ی تاق، تویزه

معنی : دنده، ضلع، گوشت دنده، نهر کندن، تکه گوشت دندهدار، هر چیز شبیه دنده، پشت بند زدن، مرز گذاشتن، دنده دار کردن، شیار دار کردن معانی دیگر : (کالبد شناسی) دنده، (با تسمه یا هر چیز دنده مانند) محکم کردن، (پارچه یا بافتنی) شیاردار کردن، (خودمانی) سر به سر کسی گذاشتن، دست انداختن، (در شانه داران یا ct

<hr> معنی : قفسه سینه، قفسه صدری <hr> معانی دیگر : قفسه ی سینه

معنی : قفسه سینه، قفسه صدری معانی دیگر : قفسه ی سینه

rib cage

<hr> معنی : فحاش، ادم هرزه، بد دهن، دون، بدزبان، هرزه، ناپسند <hr> معانی دیگر : مستهجن، قبیح، خارج از نزاکت، فاحشه

معنی : فحاش، ادم هرزه، بد دهن، دون، بدزبان، هرزه، ناپسند معانی دیگر : مستهجن، قبیح، خارج از نزاکت، فاحشه

ribald

<hr> معنی : سخن زشت، فحاشی، فحش کاری، هرزگی <hr> معانی دیگر : (سخن یا شوخی) بی نزاکتی، حرف خارج از نزاکت، گفتن شوخی های زننده، پستی

معنی : سخن زشت، فحاشی، فحش کاری، هرزگی معانی دیگر : (سخن یا شوخی) بی نزاکتی، حرف خارج از نزاکت، گفتن شوخی های زننده، پستی

ribaldry

<hr> معنی : نوار، روبان، لایه، نوار تزئینی <hr> معانی دیگر : (قدیمی) رجوع شود به: ribbon، ribband لایه، پشت بند، تیر

معنی : نوار، روبان، لایه، نوار تزئینی معانی دیگر : (قدیمی) رجوع شود به: ribbon، ribband لایه، پشت بند، تیر

riband

<hr> معنی : نوار، لایه، نوار تزئینی <hr> معانی دیگر : (کشتی سازی - تیرهای فلزی یا چوبی که موقتا به دنده های بدنه از درازای کشتی وصل می کنند تا تخته کوبی خارجی یا روکش گذاری فلزی کالبد میسر شود) پهلوبند، riband لایه، پشت بند، روبان، تیر

معنی : نوار، لایه، نوار تزئینی معانی دیگر : (کشتی سازی - تیرهای فلزی یا چوبی که موقتا به دنده های بدنه از درازای کشتی وصل می کنند تا تخته کوبی خارجی یا روکش گذاری فلزی کالبد میسر شود) پهلوبند، riband لایه، پشت بند، روبان، تیر

ribband

<hr> معنی : مسخرگی، مجموعهرگبرگ های برگ، ساختمان دنده های هر چیز، راهها یا خطوط بر جسته، مجموعه تیریا دگل های کشتی <hr> معانی دیگر : (پارچه و بافتنی) شیار، طرح کبریتی، (کشتی یا قایق) دنده، دنده بندی بدنه

معنی : مسخرگی، مجموعهرگبرگ های برگ، ساختمان دنده های هر چیز، راهها یا خطوط بر جسته، مجموعه تیریا دگل های کشتی معانی دیگر : (پارچه و بافتنی) شیار، طرح کبریتی، (کشتی یا قایق) دنده، دنده بندی بدنه

واژه های حرف "r" - مترادف و متضاد