<hr> معنی : بی گناه، معصوم <hr> معانی دیگر : بی گناه (از نظر مذهبی)، بی معصیت

معنی : بی گناه، معصوم معانی دیگر : بی گناه (از نظر مذهبی)، بی معصیت

sinless

<hr> معنی : گناهکار، بزهکار، عاصی <hr> معانی دیگر : گناهکار (به ویژه از نظر مذهبی)

معنی : گناهکار، بزهکار، عاصی معانی دیگر : گناهکار (به ویژه از نظر مذهبی)

sinner

<hr> معنی : چین شناس <hr> معانی دیگر : چین شناس (sinologue هم می گویند)، ویژه گر فرهنگ وادبیات وتاری&nbsp; چین

معنی : چین شناس معانی دیگر : چین شناس (sinologue هم می گویند)، ویژه گر فرهنگ وادبیات وتاری چین

sinologist

<hr> معنی : چین شناس <hr> معانی دیگر : sinologist : چین شناس، ویژه گر فرهنگ وادبیات وتاری&nbsp; چین

معنی : چین شناس معانی دیگر : sinologist : چین شناس، ویژه گر فرهنگ وادبیات وتاری چین

sinologue

<hr> معنی : چین شناسی، مطالعه ادبیات ورسوم چین <hr> معانی دیگر : چین شناسی، مطالعه ادبیات ورسوم چین

معنی : چین شناسی، مطالعه ادبیات ورسوم چین معانی دیگر : چین شناسی، مطالعه ادبیات ورسوم چین

sinology

<hr> معنی : رسوب، ته مانده و زوائد ذوب ان، بستن وسخت شدن <hr> معانی دیگر : (زمین شناسی) ته نشست (به ویژه رسوبات دهانه ی چشمه های معدنی که بیشتر از سیلیکا و کربنات کلسیم هستند)، سینتر، (فلزکاری) توده ی درهم جوشیده ی فلز، همجوش، کلوخه، خاکستر، ته مانده وزوائد ذوب اهن، مواد متحجر شده دردهانه چشمه اب گرم

معنی : رسوب، ته مانده و زوائد ذوب ان، بستن وسخت شدن معانی دیگر : (زمین شناسی) ته نشست (به ویژه رسوبات دهانه ی چشمه های معدنی که بیشتر از سیلیکا و کربنات کلسیم هستند)، سینتر، (فلزکاری) توده ی درهم جوشیده ی فلز، همجوش، کلوخه، خاکستر، ته مانده وزوائد ذوب اهن، مواد متحجر شده دردهانه چشمه اب گرم

sinter

<hr> معنی : موجی، موج دار، دارای حاشیه موجی، کنگره کنگره <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: sinuous، (برخی برگ ها) کوهه دار، در مورد برگ دارای حاشیه موجی، موجدارکردن

معنی : موجی، موج دار، دارای حاشیه موجی، کنگره کنگره معانی دیگر : رجوع شود به: sinuous، (برخی برگ ها) کوهه دار، در مورد برگ دارای حاشیه موجی، موجدارکردن

sinuate

<hr> معنی : انحراف اخلاقی، شیارموجی، حرکت موجی <hr> معانی دیگر : کوهه داری، موج داری

معنی : انحراف اخلاقی، شیارموجی، حرکت موجی معانی دیگر : کوهه داری، موج داری

sinuosity

<hr> معنی : مارپیچی، غیر مستقیم، گمراه کننده، موجی، دارای شیارهای موجی <hr> معانی دیگر : خیزابی، تموج دار، کوهه وار، مارپیچ، پیچ و خم دار، پرپیچ و خم، فراز و نشیبی، (برگ) رجوع شود به: sinuate

معنی : مارپیچی، غیر مستقیم، گمراه کننده، موجی، دارای شیارهای موجی معانی دیگر : خیزابی، تموج دار، کوهه وار، مارپیچ، پیچ و خم دار، پرپیچ و خم، فراز و نشیبی، (برگ) رجوع شود به: sinuate

sinuous

<hr> معنی : کیسه، حفره، گودال، جیب، ناسور، معصره، درون حفرههای پیشانی و گونه ها <hr> معانی دیگر : خمیدگی، انحنا، خمش، چفتگی، کوژی، کاواکی، (کالبدشناسی - جانورشناسی) سینوس، (رگ) بخش گشاد شده، گشادگاه، (پزشکی) مجرای کورک (یا هر حفره ی دارای چرک)، ریم راه

معنی : کیسه، حفره، گودال، جیب، ناسور، معصره، درون حفرههای پیشانی و گونه ها معانی دیگر : خمیدگی، انحنا، خمش، چفتگی، کوژی، کاواکی، (کالبدشناسی - جانورشناسی) سینوس، (رگ) بخش گشاد شده، گشادگاه، (پزشکی) مجرای کورک (یا هر حفره ی دارای چرک)، ریم راه

sinus

<hr> معنی : ورم سینوس ها <hr> معانی دیگر : (پزشکی) سینوزیت، کاواک افروختگی، کاواک تبسی، ورم درون حفره های سر یا جیب های هوایی

معنی : ورم سینوس ها معانی دیگر : (پزشکی) سینوزیت، کاواک افروختگی، کاواک تبسی، ورم درون حفره های سر یا جیب های هوایی

sinusitis

<hr> معنی : سینوسی <hr> معانی دیگر : سینوسی

معنی : سینوسی معانی دیگر : سینوسی

sinusoidal

<hr> معنی : جرعه، چشش، مزمزه کردن، خرده خرده نوشیدن، خرد خرد اشامیدن، چشیدن <hr> معانی دیگر : (آبگونه) چشیدن، جرعه های کوچک خوردن، مزیدن، کم کم نوشیدن، خرده خرده نوشی

معنی : جرعه، چشش، مزمزه کردن، خرده خرده نوشیدن، خرد خرد اشامیدن، چشیدن معانی دیگر : (آبگونه) چشیدن، جرعه های کوچک خوردن، مزیدن، کم کم نوشیدن، خرده خرده نوشی

<hr> معنی : زانویی، سیفون، لوله خمیده یا شتر گلو، از لوله یا سیفون رد کردن <hr> معانی دیگر : (با لوله یا سیفون) کشیدن، درآوردن، بیرون مکیدن، (مجازی) درکشیدن، منتقل کردن، کش رفتن، منگل، شترگلو، خرطوم آبی، ماشوره، رجوع شود به: siphon bottle، (در برخی جانوران - لوله ای که با آن آب می کشند یا بیرون می دهند) خرطوم، خرطومه، خرطومچه

معنی : زانویی، سیفون، لوله خمیده یا شتر گلو، از لوله یا سیفون رد کردن معانی دیگر : (با لوله یا سیفون) کشیدن، درآوردن، بیرون مکیدن، (مجازی) درکشیدن، منتقل کردن، کش رفتن، منگل، شترگلو، خرطوم آبی، ماشوره، رجوع شود به: siphon bottle، (در برخی جانوران - لوله ای که با آن آب می کشند یا بیرون می دهند) خرطوم

siphon

<hr> معنی : لقمه کوچک، تکه نانی که در شیر فروبرند <hr> معانی دیگر : تکه نان برشته (برای ترید کردن)، نان تریدی

معنی : لقمه کوچک، تکه نانی که در شیر فروبرند معانی دیگر : تکه نان برشته (برای ترید کردن)، نان تریدی

sippet

<hr> معنی : آقا، شخص محترم، لرد، شخص والامقام <hr> معانی دیگر : (گاهی s بزرگ - عنوان احترام آمیز مرد که بدون ذکر نام به کار می رود) آقا، جناب، آقای محترم، حضرت آقا، قربان، (در آغاز نامه های رسمی) محترما، (s بزرگ - عنوانی که جلو اسم knight یا baronet آورده می شود) جناب، سر، (در اصل) لرد، والامقام

معنی : آقا، شخص محترم، لرد، شخص والامقام معانی دیگر : (گاهی s بزرگ - عنوان احترام آمیز مرد که بدون ذکر نام به کار می رود) آقا، جناب، آقای محترم، حضرت آقا، قربان، (در آغاز نامه های رسمی) محترما، (s بزرگ - عنوانی که جلو اسم knight یا baronet آورده می شود) جناب، سر، (در اصل) لرد، والامقام

<hr> معنی : پدر، اعلیحضرتا، پدری کردن <hr> معانی دیگر : (به ویژه در مورد جانوران) پس انداختن، (اولاد) کاشتن، (مجازی) به وجود آوردن، (اثر ادبی) نوشتن، تولید کردن، (در اصل) عالی مقام، مرد قدرتمند، مرد بلند پایه، (قدیمی - s بزرگ - در خطاب به شاه) اعلیحضرت (امروزه: your majesty)، (قدیمی - شاعرانه) پدر، جد، تبار، (به ویژه چارپایان) پدر، حضرتا، نیا، پس انداختن

معنی : پدر، اعلیحضرتا، پدری کردن معانی دیگر : (به ویژه در مورد جانوران) پس انداختن، (اولاد) کاشتن، (مجازی) به وجود آوردن، (اثر ادبی) نوشتن، تولید کردن، (در اصل) عالی مقام، مرد قدرتمند، مرد بلند پایه، (قدیمی - s بزرگ - در خطاب به شاه) اعلیحضرت (امروزه: your majesty)، (قدیمی - شاعرانه) پدر، جد، تبار، 

sire

<hr> معنی : اژیر، حوری دریایی، سوت کارخانه، زن دلفریب، حوری مانند <hr> معانی دیگر : (خطر) آژیر، سوت خطر، هر چیز وسوسه انگیز یا گمراه کننده، (اسطوره ی یونان و روم) سیرن، (مهجور) رجوع شود به: mermaid، (زن) فریبا، وسوسه انگیز، لوده، دلبر، افسونگر

معنی : اژیر، حوری دریایی، سوت کارخانه، زن دلفریب، حوری مانند معانی دیگر : (خطر) آژیر، سوت خطر، هر چیز وسوسه انگیز یا گمراه کننده، (اسطوره ی یونان و روم) سیرن، (مهجور) رجوع شود به: mermaid، (زن) فریبا، وسوسه انگیز، لوده، دلبر، افسونگر

siren

<hr> معنی : اژیر، زن دلفریب، حوری مانند <hr> معانی دیگر : siren حوری دریایی، سوت کارخانه

معنی : اژیر، زن دلفریب، حوری مانند معانی دیگر : siren حوری دریایی، سوت کارخانه

sirenic

<hr> معنی : شباهنگ، صورت فلکی شعرای یمانی، سگ سیف الجبار، ستاره کاروان کش در کلب اکبر <hr> معانی دیگر : (نجوم) شعرای یمانی (dog star هم می گویند)

معنی : شباهنگ، صورت فلکی شعرای یمانی، سگ سیف الجبار، ستاره کاروان کش در کلب اکبر معانی دیگر : (نجوم) شعرای یمانی (dog star هم می گویند)

sirius

<hr> معنی : گوشت راسته، گوشت کمر گوسفند یا خوک <hr> معانی دیگر : (گوشت) راسته

معنی : گوشت راسته، گوشت کمر گوسفند یا خوک معانی دیگر : (گوشت) راسته

sirloin

<hr> معنی : بادگرم و گردباد مانند، گرم باد، بادسام <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی عربی: شرق)، باد سیروکو (که از صحرای لیبی به اروپا می وزد و گرم و شن آلود است)

معنی : بادگرم و گردباد مانند، گرم باد، بادسام معانی دیگر : (از ریشه ی عربی: شرق)، باد سیروکو (که از صحرای لیبی به اروپا می وزد و گرم و شن آلود است)

sirocco

<hr> معنی : یارو، زنکه <hr> معانی دیگر : sirra : م، - د، مردکه

معنی : یارو، زنکه معانی دیگر : sirra : م، - د، مردکه

sirrah

<hr> معنی : شربت، شیره، محلول غلیظ قندی دارویی، شیره یا شهد زدن به <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: syrup، syrup شربت

معنی : شربت، شیره، محلول غلیظ قندی دارویی، شیره یا شهد زدن به معانی دیگر : رجوع شود به: syrup، syrup شربت

sirup

<hr> معنی : دختر <hr> معانی دیگر : مخفف: (امریکا) خواهر

معنی : دختر معانی دیگر : مخفف: (امریکا) خواهر

<hr> معنی : مردیا بچه زن صفت

sissified man

<hr> معنی : دختر، خواهر، مردیا بچه زن صفت <hr> معانی دیگر : (عامیانه)، (مرد یا پسر) زن صفت، دختروار، نازک نارنجی، آدم ترسو، بزدل، sissified خواهر

معنی : دختر، خواهر، مردیا بچه زن صفت معانی دیگر : (عامیانه)، (مرد یا پسر) زن صفت، دختروار، نازک نارنجی، آدم ترسو، بزدل، sissified خواهر

sissy

<hr> معنی : دختر، پرستار، خواهر، همشیره، دختر تارک دنیا، خواهری کردن <hr> معانی دیگر : باجی، جفت، همجور، همتا، قرینه، (عامیانه - به ویژه در خطاب) خواهر، خانم، وابسته، پیوسته، خواهر ناتنی، ناخواهری (half sister دقیق تر است)، رجوع شود به: stepsister، (در مورد دو زن) دوست صمیمی، دوست خواهروار، sister-in-law رجوع شود به:، (در برخی انجمن های زنانه) هم عضو، (معمولا s بزرگ) راهبه، خواهر روحانی، (انگلیس) سر پرستار

معنی : دختر، پرستار، خواهر، همشیره، دختر تارک دنیا، خواهری کردن معانی دیگر : باجی، جفت، همجور، همتا، قرینه، (عامیانه - به ویژه در خطاب) خواهر، خانم، وابسته، پیوسته، خواهر ناتنی، ناخواهری (half sister دقیق تر است)، رجوع شود به: stepsister، (در مورد دو زن) دوست صمیمی، دوست خواهروار، sister-in-law رجوع

sister

<hr> معنی : خواهری، انجمن خیریه مذهبی نسوان <hr> معانی دیگر : (زنانه) انجمن، گروه

معنی : خواهری، انجمن خیریه مذهبی نسوان معانی دیگر : (زنانه) انجمن، گروه

sisterhood

<hr> معنی : خواهرانه، خواهر وار <hr> معانی دیگر : خواهرانه، خواهروار

معنی : خواهرانه، خواهر وار معانی دیگر : خواهرانه، خواهروار

sisterly

<hr> معنی : جلوس کردن، قرار گرفتن، نشستن <hr> معانی دیگر : تمرگیدن، (پرنده) قرار گرفتن، (روی تخم) خوابیدن، (قاضی یا وکیل مجلس و غیره) شاغل بودن، عضو بودن، (دادگاه یا مجلس شورا و غیره) جلسه داشتن، (برای نقاشی شدن) جلوی نقاش نشستن، (برای نقاش) مدل شدن، (انگلیس - آموزش) امتحان دادن، در آزمون شرکت کردن، غیر فعال ماندن یا بودن، ناکنشور بودن، قرار داشتن، (در محلی) بودن، (جامه) اندازه بودن، به تن ایستادن، - بودن، به طرز خاصی قرار گرفتن یا مورد تاثیر قرار دادن، (باد) جهت خاصی داشتن، نشاندن (seat هم می گویند)، جای نشستن داشتن، جا یا ظرفیت داشتن، (عامیانه) زمان نشستن، مدت انتظار (در حالت نشسته)، رجوع شود به: baby sit

معنی : جلوس کردن، قرار گرفتن، نشستن معانی دیگر : تمرگیدن، (پرنده) قرار گرفتن، (روی تخم) خوابیدن، (قاضی یا وکیل مجلس و غیره) شاغل بودن، عضو بودن، (دادگاه یا مجلس شورا و غیره) جلسه داشتن، (برای نقاشی شدن) جلوی نقاش نشستن، (برای نقاش) مدل شدن، (انگلیس - آموزش) امتحان دادن، در آزمون شرکت کردن، غیر فعال 

<hr> 1- آرام گرفتن، استراحت کردن 2- سخت نگرفتن

1- آرام گرفتن، استراحت کردن 2- سخت نگرفتن

sit back

<hr> نشستن (down برای تاکید به کار می رود)، 1- نشستن 2- خود را برای محاصره آماده کردن، کمربند را سفت کردن، نشسته (در برابر: ایستاده standing)، اعتصاب نشسته (که طی آن کارگران در محل کار می مانند ولی کار نمی کنند - sit-down strike هم می گویند)، رجوع شود به: sit-in، اعتصاب کارمندان، بنشینید، بفرمایید

نشستن (down برای تاکید به کار می رود)، 1- نشستن 2- خود را برای محاصره آماده کردن، کمربند را سفت کردن، نشسته (در برابر: ایستاده standing)، اعتصاب نشسته (که طی آن کارگران در محل کار می مانند ولی کار نمی کنند - sit-down strike هم می گویند)، رجوع شود به: sit-in، اعتصاب کارمندان، بنشینید، بفرمایید

sit down

<hr> 1- (هیئت منصفه یا کمیته و غیره) عضو بودن 2- مورد بررسی قرار دادن، شور کردن 3- (عامیانه) مسکوت گذاشتن، (مطلبی را) خفه کردن

1- (هیئت منصفه یا کمیته و غیره) عضو بودن 2- مورد بررسی قرار دادن، شور کردن 3- (عامیانه) مسکوت گذاشتن، (مطلبی را) خفه کردن

sit on

<hr> 1- تا پایان ماندن، تا آخر دوام آوردن 2- (از دیگران) بیشتر دوام آوردن یا ماندن 3- (رقص یا مسابقه و غیره) شرکت نکردن، (درکناری) نشستن

1- تا پایان ماندن، تا آخر دوام آوردن 2- (از دیگران) بیشتر دوام آوردن یا ماندن 3- (رقص یا مسابقه و غیره) شرکت نکردن، (درکناری) نشستن

sit out

sit through

<hr> 1- (از حالت خوابیده) به حالت نشسته درآمدن، در بستر نشستن 2- صاف نشستن، ور نشستن، شق نشستن 3- (جانور) روی دو پانشستن (دستان در جلو سینه) 4- بیدار نشستن، به بستر نرفتن 5- (عامیانه) ناگهان واقف یا هشیار شدن

1- (از حالت خوابیده) به حالت نشسته درآمدن، در بستر نشستن 2- صاف نشستن، ور نشستن، شق نشستن 3- (جانور) روی دو پانشستن (دستان در جلو سینه) 4- بیدار نشستن، به بستر نرفتن 5- (عامیانه) ناگهان واقف یا هشیار شدن

sit up

sit-in

<hr> معنی : سه تار <hr> معانی دیگر : (فارسی) سه تار (در هند رواج دارد)

معنی : سه تار معانی دیگر : (فارسی) سه تار (در هند رواج دارد)

sitar

<hr> معنی : مقر، جا، موقعیت، مکان، محل، زمین زیر ساختمان <hr> معانی دیگر : بودگاه، - گاه، زمین، قواره، قطعه زمین، (در جا یا موقعیت معینی) قرار دادن، قرار گرفتن

معنی : مقر، جا، موقعیت، مکان، محل، زمین زیر ساختمان معانی دیگر : بودگاه، - گاه، زمین، قواره، قطعه زمین، (در جا یا موقعیت معینی) قرار دادن، قرار گرفتن

site

<hr> معنی : جا، صندلی، جلسه، نشست، نشسته، در حال جلوس، در حال چمباتمه زدن <hr> معانی دیگر : وهله، بار، دفعه، مرحله، نوبت، گردهمایی (به ویژه جلسه ی دادگاه)، اجلاس، (مرغ) نشستن، روی تخم، شمار تخم ها (که مرغ روی آنها نشسته است)، جای نشستن، نشیمنگاه

معنی : جا، صندلی، جلسه، نشست، نشسته، در حال جلوس، در حال چمباتمه زدن معانی دیگر : وهله، بار، دفعه، مرحله، نوبت، گردهمایی (به ویژه جلسه ی دادگاه)، اجلاس، (مرغ) نشستن، روی تخم، شمار تخم ها (که مرغ روی آنها نشسته است)، جای نشستن، نشیمنگاه

sitting

<hr> (امریکا - عامیانه) در معرض خطر، آسیب پذیر، زود آسیب، هدف بی دفاع واسان جهت حمله وانقاد

(امریکا - عامیانه) در معرض خطر، آسیب پذیر، زود آسیب، هدف بی دفاع واسان جهت حمله وانقاد

sitting duck

<hr> معنی : اتاق نشیمن <hr> معانی دیگر : اتاق نشیمن (living room هم می گویند)

معنی : اتاق نشیمن معانی دیگر : اتاق نشیمن (living room هم می گویند)

sitting room

<hr> معنی : واقع شدن، جا گرفتن، در محلی گذاردن <hr> معانی دیگر : قرار دادن، گذاردن، جا تعیین کردن، واقع در، واقع شده

معنی : واقع شدن، جا گرفتن، در محلی گذاردن معانی دیگر : قرار دادن، گذاردن، جا تعیین کردن، واقع در، واقع شده

situate

<hr> معنی : واقع در، واقع شده در <hr> معانی دیگر : قرار گرفته، واقع، در وضعیت خاص، جایگزین

معنی : واقع در، واقع شده در معانی دیگر : قرار گرفته، واقع، در وضعیت خاص، جایگزین

situated

<hr> معنی : جا، وضع، حالت، موقعیت، وضعیت، حال، شغل، موقع <hr> معانی دیگر : ایستار، جایمندی، چگونی، گذارد، بودش، مسئله، دشواری، بحران، وضع بد، کار، محل، جایگاه، مکان، بودگاه، اوضاع، شرایط، اوضاع و احوال، جایگزینی

معنی : جا، وضع، حالت، موقعیت، وضعیت، حال، شغل، موقع معانی دیگر : ایستار، جایمندی، چگونی، گذارد، بودش، مسئله، دشواری، بحران، وضع بد، کار، محل، جایگاه، مکان، بودگاه، اوضاع، شرایط، اوضاع و احوال، جایگزینی

situation

<hr> معنی : وضع، ناحیه، محل <hr> معانی دیگر : جا (به ویژه جای معمولی یا ثابت)، جایگاه، موقعیت

معنی : وضع، ناحیه، محل معانی دیگر : جا (به ویژه جای معمولی یا ثابت)، جایگاه، موقعیت

واژه های حرف "s" - مترادف و متضاد