<hr> معنی : درخت ارایی، مربوط بارایش وتزئین درختان <hr> معانی دیگر : (هنر هرس کردن و شکل دادن به درخت و بته) گیاه آرایی، وابسته به گیاه آرایی

معنی : درخت ارایی، مربوط بارایش وتزئین درختان معانی دیگر : (هنر هرس کردن و شکل دادن به درخت و بته) گیاه آرایی، وابسته به گیاه آرایی

topiary

<hr> معنی : موضوع، سرفصل، مبحث <hr> معانی دیگر : مقوله، باره، عنوان، (در اصل) طوبیقا، گنجینه ی مباحث و استدلال ها، مبحک، ضابطه

معنی : موضوع، سرفصل، مبحث معانی دیگر : مقوله، باره، عنوان، (در اصل) طوبیقا، گنجینه ی مباحث و استدلال ها، مبحک، ضابطه

topic

<hr> وابسته به جای بخصوص، محلی، مکانی، جایگاهی، (پزشکی) موضعی، برحسب یا وابسته به موضوع، موضوعی، مقوله ای، مورد بحث روز، امروزی، اینجایی، زبانزد، با مناسبت، طب موضعی

وابسته به جای بخصوص، محلی، مکانی، جایگاهی، (پزشکی) موضعی، برحسب یا وابسته به موضوع، موضوعی، مقوله ای، مورد بحث روز، امروزی، اینجایی، زبانزد، با مناسبت، طب موضعی

topical

<hr> معنی : کاکل، گره زینتی روبان گیسو <hr> معانی دیگر : گره زینتی (روی کلاه یا گیسو - معمولا از دو زبان یا پر)، موی فرق سر

معنی : کاکل، گره زینتی روبان گیسو معانی دیگر : گره زینتی (روی کلاه یا گیسو - معمولا از دو زبان یا پر)، موی فرق سر

topknot

<hr> معنی : بی سر، بی انتها، بی نوک، بی قله، بی بالاتنه <hr> معانی دیگر : بی راس، عاری از بخش فوقانی، بی در، بی سرپوش، (زن) با پستان های برهنه، عریان سینه، بلند، رفیع، دارای قله یا تارک ناپیدا (از شدت بلندی)، (زنانه - لباس شنا) بی پستان پوش، (جامه) بی بالاتنه، سینه باز، لباس شنای زنانه بی بالاتنه

معنی : بی سر، بی انتها، بی نوک، بی قله، بی بالاتنه معانی دیگر : بی راس، عاری از بخش فوقانی، بی در، بی سرپوش، (زن) با پستان های برهنه، عریان سینه، بلند، رفیع، دارای قله یا تارک ناپیدا (از شدت بلندی)، (زنانه - لباس شنا) بی پستان پوش، (جامه) بی بالاتنه، سینه باز، لباس شنای زنانه بی بالاتنه

topless

<hr> معنی : دومین دکل کشتی از عرشه <hr> معانی دیگر : (کشتی بادبان دار) دکل بالا

معنی : دومین دکل کشتی از عرشه معانی دیگر : (کشتی بادبان دار) دکل بالا

topmast

<hr> معنی : بالاترین، اعلی، اعلی ترین <hr> معانی دیگر : در بالاترین جا، بلندترین، فرازین

معنی : بالاترین، اعلی، اعلی ترین معانی دیگر : در بالاترین جا، بلندترین، فرازین

topmost

<hr> معنی : مساح، نقشه بردار، مکان نگار <hr> معانی دیگر : نقشه بردار از عوارض زمین، جای نگار

معنی : مساح، نقشه بردار، مکان نگار معانی دیگر : نقشه بردار از عوارض زمین، جای نگار

topographer

<hr> معنی : مساحی، نقشه برداری، مکان نگاری <hr> معانی دیگر : (بررسی بخش های بدن و اجزای متشکله ی آنان و روابط آنان) جای نگاری، (در اصل) شرح دقیق و کامل محل، نقشه برداری عوارض زمین، توپوگرافی، جای نگاری، عوارض طبیعی زمین، ویژگی های جغرافیایی

معنی : مساحی، نقشه برداری، مکان نگاری معانی دیگر : (بررسی بخش های بدن و اجزای متشکله ی آنان و روابط آنان) جای نگاری، (در اصل) شرح دقیق و کامل محل، نقشه برداری عوارض زمین، توپوگرافی، جای نگاری، عوارض طبیعی زمین، ویژگی های جغرافیایی

topography

<hr> معنی : توپولوژی، مکان شناسی، وضعیت جغرافیایی، قیاس بمکان <hr> معانی دیگر : جای شناسی، بررسی جای نگاری (مربوط به بدن انسان یا سطح زمین و غیره)

معنی : توپولوژی، مکان شناسی، وضعیت جغرافیایی، قیاس بمکان معانی دیگر : جای شناسی، بررسی جای نگاری (مربوط به بدن انسان یا سطح زمین و غیره)

topology

<hr> معنی : دائم الخمر، چیز عالی، هرسکن، شاخه زن <hr> معانی دیگر : (شخص یا چیز) برتر، بالاتر، والاتر، بیشتر، بلندتر، (عامیانه) رجوع شود به: top hat، سوهان

معنی : دائم الخمر، چیز عالی، هرسکن، شاخه زن معانی دیگر : (شخص یا چیز) برتر، بالاتر، والاتر، بیشتر، بلندتر، (عامیانه) رجوع شود به: top hat، سوهان

topper

<hr> معنی : طره گیسو، عمل هرس کردن، چاشنی روی غذا، عالی، ممتاز، با شکوه، کاکل <hr> معانی دیگر : برتر بودن، بلندتر بودن (رجوع شود به: top)، روکش، رویه، لایه ی رویی، ارشد، مافوق، سرشاخه زنی، پرمدعا

معنی : طره گیسو، عمل هرس کردن، چاشنی روی غذا، عالی، ممتاز، با شکوه، کاکل معانی دیگر : برتر بودن، بلندتر بودن (رجوع شود به: top)، روکش، رویه، لایه ی رویی، ارشد، مافوق، سرشاخه زنی، پرمدعا

topping

<hr> معنی : برگشتن، واژگون کردن، از سر افتادن <hr> معانی دیگر : فرو افتادن، واژگون شدن، نگونسار شدن، فرو افکندن، از سر انداختن، نگونسار کردن

معنی : برگشتن، واژگون کردن، از سر افتادن معانی دیگر : فرو افتادن، واژگون شدن، نگونسار شدن، فرو افکندن، از سر انداختن، نگونسار کردن

topple

<hr> معنی : بالاترین بادبان <hr> معانی دیگر : (کشتی بادبانی) بادبان بالا، l'tops : د، ن بالاترین بادبان، از سر، سراسیمه

معنی : بالاترین بادبان معانی دیگر : (کشتی بادبانی) بادبان بالا، l'tops : د، ن بالاترین بادبان، از سر، سراسیمه

topsail

<hr> معنی : در راس، بالاسو، در عرشه <hr> معانی دیگر : (معمولا جمع) بخشی از بدنه ی کشتی که خارج از آب است، بخش رو آب، قسمت بالا

معنی : در راس، بالاسو، در عرشه معانی دیگر : (معمولا جمع) بخشی از بدنه ی کشتی که خارج از آب است، بخش رو آب، قسمت بالا

topside

<hr> معنی : قسمت بالا، در راس، بالاسو، در عرشه <hr> معانی دیگر : بالاسو، قسمت بالا، در عرشه، در راس

معنی : قسمت بالا، در راس، بالاسو، در عرشه معانی دیگر : بالاسو، قسمت بالا، در عرشه، در راس

topsides

<hr> معنی : خاک سطحی، روخاک <hr> معانی دیگر : (کشاورزی) روخاک، خاک رویی، خاک زراعی، خاک سطحی را برداشتن

معنی : خاک سطحی، روخاک معانی دیگر : (کشاورزی) روخاک، خاک رویی، خاک زراعی، خاک سطحی را برداشتن

topsoil

topsy-turvy

<hr> معنی : صخره بلند، تپه پرسنگ <hr> معانی دیگر : تپه ی بلند و سنگلاخ، سنگ تل

معنی : صخره بلند، تپه پرسنگ معانی دیگر : تپه ی بلند و سنگلاخ، سنگ تل

<hr> معنی : تورات، شریعت موسی <hr> معانی دیگر : تورات، شریعت موسی

معنی : تورات، شریعت موسی معانی دیگر : تورات، شریعت موسی

torah

<hr> معنی : مشعل، چراغ قوه، فانوس، مشعلدار کردن <hr> معانی دیگر : روشنک، فروزانه، (مجازی) سرچشمه ی دانش یا فهم و غیره، (امریکا - خودمانی) حریق (عمدی) ایجاد کردن، آتش زدن، (جوشکاری و غیره) چراغ کوره ای، مشعل جوشکاری، انبر جوشکاری، اخگرفکن، آتش فکن، (انگلیس) چراغ قوه (بیشتر می گویند: flashlight)، چراه قوه

معنی : مشعل، چراغ قوه، فانوس، مشعلدار کردن معانی دیگر : روشنک، فروزانه، (مجازی) سرچشمه ی دانش یا فهم و غیره، (امریکا - خودمانی) حریق (عمدی) ایجاد کردن، آتش زدن، (جوشکاری و غیره) چراغ کوره ای، مشعل جوشکاری، انبر جوشکاری، اخگرفکن، آتش فکن، (انگلیس) چراغ قوه (بیشتر می گویند: flashlight)، چراه قوه

torch

<hr> معنی : نور مشعل، وابسته به نور مشعل <hr> معانی دیگر : هوای گرگ ومیش، چراهقوه ای

معنی : نور مشعل، وابسته به نور مشعل معانی دیگر : هوای گرگ ومیش، چراهقوه ای

torchlight

<hr> معنی : چنبر، گچ بری، قاش زین، قرپوس زین <hr> معانی دیگر : زمان گذشته ی: tear، رجوع شود به: torus، چنبری، علف بلند، مرتع، زمان ماضی فعل tear

معنی : چنبر، گچ بری، قاش زین، قرپوس زین معانی دیگر : زمان گذشته ی: tear، رجوع شود به: torus، چنبری، علف بلند، مرتع، زمان ماضی فعل tear

tore

<hr> معنی : گاوباز پیاده <hr> معانی دیگر : (اسپانیایی) گاوباز

معنی : گاوباز پیاده معانی دیگر : (اسپانیایی) گاوباز

torero

<hr> معنی : چنبری، هلالی <hr> معانی دیگر : به شکل نهنج، نهنجی، طبقی

معنی : چنبری، هلالی معانی دیگر : به شکل نهنج، نهنجی، طبقی

toric

<hr> معنی : شکنجه، عذاب، غرامت، ازار، زحمت، زجر، معذب کردن، زجر دادن <hr> معانی دیگر : (به ویژه روحی) عذاب، رنج، درد، اسباب شکنجه، عامل عذاب، رنج دادن، عذاب دادن، آزار دادن، مصدع شدن، رنجه داشتن، اذیت کردن، ناراحت کردن، پاپی شدن، بایک، (مهجور) ابزار شکنجه، (نادر) شکنجه کردن

معنی : شکنجه، عذاب، غرامت، ازار، زحمت، زجر، معذب کردن، زجر دادن معانی دیگر : (به ویژه روحی) عذاب، رنج، درد، اسباب شکنجه، عامل عذاب، رنج دادن، عذاب دادن، آزار دادن، مصدع شدن، رنجه داشتن، اذیت کردن، ناراحت کردن، پاپی شدن، بایک، (مهجور) ابزار شکنجه، (نادر) شکنجه کردن

torment

<hr> معنی : زجر دهنده <hr> معانی دیگر : شکنجه گر، (تئاتر) دیواره یا پرده ی هر یک از دو طرف صحنه (که جناحین و پشت صحنه را از تماشاگران مستور می دارد)، عذاب دهنده

معنی : زجر دهنده معانی دیگر : شکنجه گر، (تئاتر) دیواره یا پرده ی هر یک از دو طرف صحنه (که جناحین و پشت صحنه را از تماشاگران مستور می دارد)، عذاب دهنده

tormentor

<hr> معنی : چاک چاک، ریش ریش، تکه تکه، پاره شده، درهم دریده <hr> معانی دیگر : اسم مفعول: tear

معنی : چاک چاک، ریش ریش، تکه تکه، پاره شده، درهم دریده معانی دیگر : اسم مفعول: tear

torn

torn to pieces

torn up

<hr> معنی : هیجان، گردباد، توفان، سیاه باد <hr> معانی دیگر : (به ویژه در آمریکا و استرالیا) دیو باد، چرخ باد، توفان پیچنده، توف باد (twister هم می گویند)، طغیان، یکجور گردباد که در باختر، میوزد، گردباد، طغیان، وفور

معنی : هیجان، گردباد، توفان، سیاه باد معانی دیگر : (به ویژه در آمریکا و استرالیا) دیو باد، چرخ باد، توفان پیچنده، توف باد (twister هم می گویند)، طغیان، یکجور گردباد که در باختر، میوزد، گردباد، طغیان، وفور

tornado

<hr> معنی : برجسته، متورم، شکم داده <hr> معانی دیگر : قلمبه، بیرون زده، گره دار، گره گره، استوانه ای شکل ودارای برجستگی های متناوب

معنی : برجسته، متورم، شکم داده معانی دیگر : قلمبه، بیرون زده، گره دار، گره گره، استوانه ای شکل ودارای برجستگی های متناوب

torose

<hr> معنی : اژدر، ماهی برق، با اژدر خراب کردن <hr> معانی دیگر : (با اژدر) غرق یا نابود کردن، (مجازی) از بین بردن، تباه کردن، نقش برآب کردن، ترقه ی پرتابی (ترقه ای که با تصادم به جای سخت منفجر می شود)، رجوع شود به: electric ray، (در چاه های نفت) مین، (امریکا - خودمانی) چاقوکش مزدور، تبهکار مزدور

معنی : اژدر، ماهی برق، با اژدر خراب کردن معانی دیگر : (با اژدر) غرق یا نابود کردن، (مجازی) از بین بردن، تباه کردن، نقش برآب کردن، ترقه ی پرتابی (ترقه ای که با تصادم به جای سخت منفجر می شود)، رجوع شود به: electric ray، (در چاه های نفت) مین، (امریکا - خودمانی) چاقوکش مزدور، تبهکار مزدور

torpedo

<hr> معنی : خوابیده، سست، بی حس، بی حال <hr> معانی دیگر : (به ویژه جانور در حال زمستان خوابی) سست، خمود، خفته، چرتی، کندکار

معنی : خوابیده، سست، بی حس، بی حال معانی دیگر : (به ویژه جانور در حال زمستان خوابی) سست، خمود، خفته، چرتی، کندکار

torpid

<hr> معنی : ایست، کرختی، حالت بیحالی، حالت سستی <hr> معانی دیگر : حالت بیحالی، حالت سستی، ایست، کرختی

معنی : ایست، کرختی، حالت بیحالی، حالت سستی معانی دیگر : حالت بیحالی، حالت سستی، ایست، کرختی

torpidity

<hr> معنی : مرگ کاذب <hr> معانی دیگر : سستی، خمودی، بی حالی، بی حسی، رخوت، خفتگی، خدر، حالت خواب

معنی : مرگ کاذب معانی دیگر : سستی، خمودی، بی حالی، بی حسی، رخوت، خفتگی، خدر، حالت خواب

torpor

<hr> معنی : طوقی، طوقه دار <hr> معانی دیگر : (جانور) طوقی دار، طوقی (رجوع شود به: torques)

معنی : طوقی، طوقه دار معانی دیگر : (جانور) طوقی دار، طوقی (رجوع شود به: torques)

torquate

<hr> معنی : طوق، چنبره، طوقه، گشتاور، گشتاوری، نیروی گشتاوری، نیروی پیچشی <hr> معانی دیگر : (فیزیک) گشتاور پیچی، (اروپای شمالی - دوران باستان) گردنبند، نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین

معنی : طوق، چنبره، طوقه، گشتاور، گشتاوری، نیروی گشتاوری، نیروی پیچشی معانی دیگر : (فیزیک) گشتاور پیچی، (اروپای شمالی - دوران باستان) گردنبند، نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین

torque

<hr> معنی : سیاله، سیل، سیل رود، جریان شدید <hr> معانی دیگر : (مجازی - واژه یا نامه و غیره) سیل، (رودخانه یا جریان پر سرعت) تنداب، آب تاخت، سیلاب، لور، سیل وار

معنی : سیاله، سیل، سیل رود، جریان شدید معانی دیگر : (مجازی - واژه یا نامه و غیره) سیل، (رودخانه یا جریان پر سرعت) تنداب، آب تاخت، سیلاب، لور، سیل وار

torrent

<hr> معنی : سیلابی، سیل وار <hr> معانی دیگر : تندآبی، آبتاختی، سیل مانند، سیل آسا، سیل اورده

معنی : سیلابی، سیل وار معانی دیگر : تندآبی، آبتاختی، سیل مانند، سیل آسا، سیل اورده

torrential

<hr> معنی : سوزان، سوزاننده، حاد، محترق، بسیار مشتاق، حاره، زیاد گرم <hr> معانی دیگر : (آب و هوا) بسیار گرم و خشک، تفتان، تفسان، گرمسیری، (عشق و غیره) داغ، آتشین، پرشور

معنی : سوزان، سوزاننده، حاد، محترق، بسیار مشتاق، حاره، زیاد گرم معانی دیگر : (آب و هوا) بسیار گرم و خشک، تفتان، تفسان، گرمسیری، (عشق و غیره) داغ، آتشین، پرشور

torrid

<hr> معنی : سوزانی، داغی <hr> معانی دیگر : سوزانی، داغی

معنی : سوزانی، داغی معانی دیگر : سوزانی، داغی

torridity

<hr> معنی : داغی <hr> معانی دیگر : سوزانی

معنی : داغی معانی دیگر : سوزانی

torridness

<hr> معنی : انقباض، پیچش، پیچ خوردگی <hr> معانی دیگر : پیچشی، لول، چرخشی، (فیزیک - مکانیک) پیچش، تاب، تابداری، تابیدگی، نیروی گشتاور، انقبا­، پیچی

معنی : انقباض، پیچش، پیچ خوردگی معانی دیگر : پیچشی، لول، چرخشی، (فیزیک - مکانیک) پیچش، تاب، تابداری، تابیدگی، نیروی گشتاور، انقبا­، پیچی

torsion

<hr> معنی : تاب گشت <hr> معانی دیگر : مجسمه ی نیم تنه (به ویژه اگر فاقد سرو دست باشد)، نیم تندیس، (بدن انسان) تنه (بدن بدون سر و دست و پا)، نیم تنه، پیچ یا تاب خوردن، خاصیت تاب گشت

معنی : تاب گشت معانی دیگر : مجسمه ی نیم تنه (به ویژه اگر فاقد سرو دست باشد)، نیم تندیس، (بدن انسان) تنه (بدن بدون سر و دست و پا)، نیم تنه، پیچ یا تاب خوردن، خاصیت تاب گشت

torso

<hr> معنی : اسیب، شبه جرم <hr> معانی دیگر : (حقوق) عملی که می تواند موضوع دعوی مدنی باشد، عمل خلاف، صدمه یا خسارت قابل طرح در دادگاه، ضرر

معنی : اسیب، شبه جرم معانی دیگر : (حقوق) عملی که می تواند موضوع دعوی مدنی باشد، عمل خلاف، صدمه یا خسارت قابل طرح در دادگاه، ضرر

tort

<hr> معنی : کیک تخم مرغ و شکر و مغز گردو <hr> معانی دیگر : کیک خامه دار، کیک تخم مره وشکر ومغز گردو

معنی : کیک تخم مرغ و شکر و مغز گردو معانی دیگر : کیک خامه دار، کیک تخم مره وشکر ومغز گردو

torte

<hr> معنی : گردن کجی، کجی مادرزادی گردن <hr> معانی دیگر : (پزشگی) کج گردنی، طب کجی مادرزادی گردن

معنی : گردن کجی، کجی مادرزادی گردن معانی دیگر : (پزشگی) کج گردنی، طب کجی مادرزادی گردن

واژه های حرف "t" - مترادف و متضاد