مترادف و متضاد

<hr> معنی : پستی، دلواپسی، خاتوله، فساد، دنایت ذاتی <hr> معانی دیگر : فرومایگی، دنائت، دنائت ذاتی

معنی : پستی، دلواپسی، خاتوله، فساد، دنایت ذاتی معانی دیگر : فرومایگی، دنائت، دنائت ذاتی

turpitude

<hr> معنی : فیروزه، سولفات قلیایی الومینیوم <hr> معانی دیگر : turquois : مع

معنی : فیروزه، سولفات قلیایی الومینیوم معانی دیگر : turquois : مع

turquoise

<hr> معنی : جان پناه، برج گردان، برج متحرک، برج کوچک، مناره کوچک <hr> معانی دیگر : برجک (برج کوچک و معمولا چرخان که درون آن توپ یا مسلسل قرار دارد)، برجک چرخان، (معماری) برج کوچک (معمولا در گوشه ی عمارت و به منظور تزیین یا دیده بانی)، منارچه، برجک هرمی، (عهد باستان و قرون وسطی) برج متحرک، برج منجنیق، برج حمله (برج چوبی متحرک که با آن به قلعه حمله می کردند)، (دوربین عکاسی و غیره) برجک عدسی

معنی : جان پناه، برج گردان، برج متحرک، برج کوچک، مناره کوچک معانی دیگر : برجک (برج کوچک و معمولا چرخان که درون آن توپ یا مسلسل قرار دارد)، برجک چرخان، (معماری) برج کوچک (معمولا در گوشه ی عمارت و به منظور تزیین یا دیده بانی)، منارچه، برجک هرمی، (عهد باستان و قرون وسطی) برج متحرک، برج منجنیق، برج حمله

turret

<hr> معنی : لاک پشت، هر نوع لاکپشت ابی، کبوتر قمری، لاک پشت شکار کردن <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) لاک پشت (راسته ی testudines از خزندگان آبزی - به لاک پشت خاکزی معمولا می گویند: tortoise)، کاس پشت، کشتوک، گوشت لاک پشت، مخفف: turtleneck، (قدیمی) رجوع شود به: turtledove

معنی : لاک پشت، هر نوع لاکپشت ابی، کبوتر قمری، لاک پشت شکار کردن معانی دیگر : (جانور شناسی) لاک پشت (راسته ی testudines از خزندگان آبزی - به لاک پشت خاکزی معمولا می گویند: tortoise)، کاس پشت، کشتوک، گوشت لاک پشت، مخفف: turtleneck، (قدیمی) رجوع شود به: turtledove

turtle

<hr> معنی : لاک پشت، کاسه پشت، هر چیز برجسته بیضی شکل، عرشه منحنی عقب یا جلوکشتی <hr> معانی دیگر : (کشتی) دیواره ی عرشه

معنی : لاک پشت، کاسه پشت، هر چیز برجسته بیضی شکل، عرشه منحنی عقب یا جلوکشتی معانی دیگر : (کشتی) دیواره ی عرشه

turtleback

<hr> معنی : یار، عزیز، کبوتر قمری <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) قمری (انواع کبوترهای کوچک اندام و نغمه سرا از جنس streptopelia)، فاخته، کبوتر قمری ringdove، محبت نشان دادن، قمری

معنی : یار، عزیز، کبوتر قمری معانی دیگر : (جانور شناسی) قمری (انواع کبوترهای کوچک اندام و نغمه سرا از جنس streptopelia)، فاخته، کبوتر قمری ringdove، محبت نشان دادن، قمری

turtledove

<hr> معنی : یقه اسکی، ژاکت یقه دار، یقه برگردان <hr> معانی دیگر : (پیراهن بافته و پشمی) یقه ی برگردان، یقه ی لوله کردنی

معنی : یقه اسکی، ژاکت یقه دار، یقه برگردان معانی دیگر : (پیراهن بافته و پشمی) یقه ی برگردان، یقه ی لوله کردنی

turtleneck

<hr> معنی : اهل توسکانی، اهل توسکانی، وابسته بتوسکانی در ایتالیا <hr> معانی دیگر : وابسته به ایالت توسکانی (در ایتالیا) و مردم آن، توسکانی، اتروسکانی، (معماری روم باستان) سبک توسکان، اهل توسکان

معنی : اهل توسکانی، اهل توسکانی، وابسته بتوسکانی در ایتالیا معانی دیگر : وابسته به ایالت توسکانی (در ایتالیا) و مردم آن، توسکانی، اتروسکانی، (معماری روم باستان) سبک توسکان، اهل توسکان

tuscan

<hr> معنی : خیش، عاج، دندان عاج فیل، دندان دراز و تیز، دندان نیش اسب، دندان گراز حیوانات، سوراخ کردن یا کندن <hr> معانی دیگر : (فیل و گراز و والروس و غیره) دندان دراز، دراز دندان، پیل دندان، گراز دندان، (فیل) عاج، پیلسته، دندان یا هر چیز عاج مانند، بادندان سورا&nbsp; کردن یاکندن

معنی : خیش، عاج، دندان عاج فیل، دندان دراز و تیز، دندان نیش اسب، دندان گراز حیوانات، سوراخ کردن یا کندن معانی دیگر : (فیل و گراز و والروس و غیره) دندان دراز، دراز دندان، پیل دندان، گراز دندان، (فیل) عاج، پیلسته، دندان یا هر چیز عاج مانند، بادندان سورا کردن یاکندن

tusk

<hr> معنی : گراز، دارای دندان گراز، فیل عاج دار <hr> معانی دیگر : جانور پیل دندان، جانور گراز دندان، پیلسته دار، عاج دار

معنی : گراز، دارای دندان گراز، فیل عاج دار معانی دیگر : جانور پیل دندان، جانور گراز دندان، پیلسته دار، عاج دار

tusker

<hr> معنی : تقلا، مجادله، کشمکش، مسابقه جسمانی، تقلا کردن، نزاع کردن، بحث کردن <hr> معانی دیگر : مبارزه ی شدید، زد و خورد، دست به گریبانی، تق‹لا، بحک کردن، تق‹لا کردن

معنی : تقلا، مجادله، کشمکش، مسابقه جسمانی، تقلا کردن، نزاع کردن، بحث کردن معانی دیگر : مبارزه ی شدید، زد و خورد، دست به گریبانی، تق‹لا، بحک کردن، تق‹لا کردن

tussle

<hr> معنی : کلاله، دسته مو، دسته علف، دسته انبوه <hr> معانی دیگر : دسته ی علف، مرغه، دسته ی خس و خاشاک، انبوه شاخ و برگ، ک‹لاله

معنی : کلاله، دسته مو، دسته علف، دسته انبوه معانی دیگر : دسته ی علف، مرغه، دسته ی خس و خاشاک، انبوه شاخ و برگ، ک‹لاله

tussock

<hr> معنی : سرپرستی، قیمومت، للگی، تعلیم سرخانه <hr> معانی دیگر : مربی گری، هدایت، کفالت، تعلیم، آموزش

معنی : سرپرستی، قیمومت، للگی، تعلیم سرخانه معانی دیگر : مربی گری، هدایت، کفالت، تعلیم، آموزش

tutelage

<hr> معنی : دارای قیم یا سرپرست، دارای محافظ و حامی، وابسته بقیمومت، وابسته بسرپرست، قیمومتی <hr> معانی دیگر : سرپرست، قیم، حامی، وابسته به سرپرستی یا قیمومت

معنی : دارای قیم یا سرپرست، دارای محافظ و حامی، وابسته بقیمومت، وابسته بسرپرست، قیمومتی معانی دیگر : سرپرست، قیم، حامی، وابسته به سرپرستی یا قیمومت

tutelary

<hr> معنی : مربی، معلم سرخانه، اموختار، ناظر درس دانشجویان، لله، سرپرستی کردن، درس خصوصی دادن به <hr> معانی دیگر : معلم خصوصی، (طفل صغیر) سرپرست، قیم، (برخی دانشگاه های انگلیس) استاد راهنما، (برخی دانشگاه های امریکا) مربی دون پایه، تدریس خصوصی کردن، معلمی کردن، (نادر) پند دادن، هشدار دادن، منضبط کردن، tutorial اموختار

معنی : مربی، معلم سرخانه، اموختار، ناظر درس دانشجویان، لله، سرپرستی کردن، درس خصوصی دادن به معانی دیگر : معلم خصوصی، (طفل صغیر) سرپرست، قیم، (برخی دانشگاه های انگلیس) استاد راهنما، (برخی دانشگاه های امریکا) مربی دون پایه، تدریس خصوصی کردن، معلمی کردن، (نادر) پند دادن، هشدار دادن، منضبط کردن، tutoria

tutor

<hr> معنی : سرپرستی، قیمومت، للگی، اموزانه، معلمی <hr> معانی دیگر : tutoship معلمی

معنی : سرپرستی، قیمومت، للگی، اموزانه، معلمی معانی دیگر : tutoship معلمی

tutorage

<hr> معنی : اموزگار زن، معلمه، قیم زن <hr> معانی دیگر : معلمه، قیم زن، اموزگار زن

معنی : اموزگار زن، معلمه، قیم زن معانی دیگر : معلمه، قیم زن، اموزگار زن

tutoress

<hr> معنی : ناظر درس دانشجویان، مشاورت، لله، اموختار <hr> معانی دیگر : درس خصوصی، کلاس ویژه (مثلا برای عقب افتاده ها)، tutor اموختار، معلم سرخانه، درس خصوصی دادن به

معنی : ناظر درس دانشجویان، مشاورت، لله، اموختار معانی دیگر : درس خصوصی، کلاس ویژه (مثلا برای عقب افتاده ها)، tutor اموختار، معلم سرخانه، درس خصوصی دادن به

tutorial

<hr> معنی : سرپرستی، قیمومت، للگی، اموزانه، معلمی <hr> معانی دیگر : اموزگاری، قیومت

معنی : سرپرستی، قیمومت، للگی، اموزانه، معلمی معانی دیگر : اموزگاری، قیومت

tutorship

<hr> معنی : لباس رسمی، لباس مردانه مخصوص چای عصر <hr> معانی دیگر : مخفف: tuxedo، tuxedo : لباس مردانه مخصوص چای عصر

معنی : لباس رسمی، لباس مردانه مخصوص چای عصر معانی دیگر : مخفف: tuxedo، tuxedo : لباس مردانه مخصوص چای عصر

<hr> معنی : اسموکینگ، لباس مخصوص مهمانی رسمی، لباس رسمی، لباس مردانه مخصوص چای عصر <hr> معانی دیگر : (امریکا)، (کاناپه یا صندلی) دسته بلند، (مردانه) کت و شلوار رسمی، tux : لباس مردانه مخصوص چای عصر

معنی : اسموکینگ، لباس مخصوص مهمانی رسمی، لباس رسمی، لباس مردانه مخصوص چای عصر معانی دیگر : (امریکا)، (کاناپه یا صندلی) دسته بلند، (مردانه) کت و شلوار رسمی، tux : لباس مردانه مخصوص چای عصر

tuxedo

<hr> معنی : دور نشان <hr> معانی دیگر : مخفف: تلویزیون

معنی : دور نشان معانی دیگر : مخفف: تلویزیون

<hr> (امریکا) خوراک پخته و یخ زده (که گرم می کنند و می خورند)

(امریکا) خوراک پخته و یخ زده (که گرم می کنند و می خورند)

tv dinner

<hr> معنی : سخن بی معنی، چرند گفتن <hr> معانی دیگر : (حرف یا نگارش) پوچ، یاوه، چرند

معنی : سخن بی معنی، چرند گفتن معانی دیگر : (حرف یا نگارش) پوچ، یاوه، چرند

twaddle

<hr> معنی : مهمل گو، چرند گو، چرند نویس <hr> معانی دیگر : چرند گو، مهمل گو، چرند نویس

معنی : مهمل گو، چرند گو، چرند نویس معانی دیگر : چرند گو، مهمل گو، چرند نویس

twaddler

<hr> معنی : جفت، زوج، دوتا، توام، دوقلو، چند قلو، دو <hr> معانی دیگر : (قدیمی) رجوع شود به: two، مارک تواین (نویسنده ی امریکایی)

معنی : جفت، زوج، دوتا، توام، دوقلو، چند قلو، دو معانی دیگر : (قدیمی) رجوع شود به: two، مارک تواین (نویسنده ی امریکایی)

twain

<hr> معنی : صدای تودماغی، صدای زه، صدای دنگ دنگ ایجاد کردن <hr> معانی دیگر : (چله ی کمان یا تار ساز زهی) ترنگیدن، ترنگاندن، نواختن، تو دماغی حرف زدن، حرف تو دماغی، صدای خیشومی، بیخ حلقی (twangle هم می گویند)، (صدایی که هنگام رها شدن پیکان از چله ی کمان بر آید) ترنگ، ترناس، ترنگاترنگ، درینگ، (ساز زهی - صدایی که از کشیدن تار ایجاد می شود) ترنگ، صدایی که هنگام کشیدن سیم ساز از ان شنیده میشود

معنی : صدای تودماغی، صدای زه، صدای دنگ دنگ ایجاد کردن معانی دیگر : (چله ی کمان یا تار ساز زهی) ترنگیدن، ترنگاندن، نواختن، تو دماغی حرف زدن، حرف تو دماغی، صدای خیشومی، بیخ حلقی (twangle هم می گویند)، (صدایی که هنگام رها شدن پیکان از چله ی کمان بر آید) ترنگ، ترناس، ترنگاترنگ، درینگ، (ساز زهی - صدایی ک

twang

<hr> معنی : نیشگون تیز، پیچاندن، پیچیدن، پیچ دادن، نیشگون گرفتن و کشیدن <hr> معانی دیگر : (گوش یا بینی یا گونه ی کسی را) پیچاندن، تاباندن، نیشگون گرفتن، گوش پیچانی، پیچاندن بینی

معنی : نیشگون تیز، پیچاندن، پیچیدن، پیچ دادن، نیشگون گرفتن و کشیدن معانی دیگر : (گوش یا بینی یا گونه ی کسی را) پیچاندن، تاباندن، نیشگون گرفتن، گوش پیچانی، پیچاندن بینی

tweak

<hr> معنی : پشم ونخ راه راه، نوعی فاستونی، پارچه پشم ونخ راه راه مردانه <hr> معانی دیگر : پارچه ی پشمی، فاستونی، توید، رود توید (در جنوب شرقی اسکاتلند)، پارچه پشم ون&nbsp; راه راه مردانه

معنی : پشم ونخ راه راه، نوعی فاستونی، پارچه پشم ونخ راه راه مردانه معانی دیگر : پارچه ی پشمی، فاستونی، توید، رود توید (در جنوب شرقی اسکاتلند)، پارچه پشم ون راه راه مردانه

tweed

<hr> معنی : فاستونی <hr> معانی دیگر : فاستونی مانند، توید مانند، مانند یا ساخته شده از پارچه ی پشمی، ملبس به لباس پشمی

معنی : فاستونی معانی دیگر : فاستونی مانند، توید مانند، مانند یا ساخته شده از پارچه ی پشمی، ملبس به لباس پشمی

tweedy

<hr> معنی : صدای جیر جیر، جیر جیر کردن <hr> معانی دیگر : (صدای گنجشک و پرندگان کوچک)، جیک، جیر جیر کردن پرندگان کوچک

معنی : صدای جیر جیر، جیر جیر کردن معانی دیگر : (صدای گنجشک و پرندگان کوچک)، جیک، جیر جیر کردن پرندگان کوچک

tweet

<hr> معنی : انبرک، کندن مو <hr> معانی دیگر : (مو را با موچین) کندن، بند انداختن، tweese کندن مو، طب انبرک

معنی : انبرک، کندن مو معانی دیگر : (مو را با موچین) کندن، بند انداختن، tweese کندن مو، طب انبرک

tweeze

<hr> معنی : انبرک، با موچین کندن <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: tweezers، موچین، قیچی

معنی : انبرک، با موچین کندن معانی دیگر : رجوع شود به: tweezers، موچین، قیچی

tweezer

<hr> معنی : خارچینه، قیچی، موچین <hr> معانی دیگر : موچین (معمولا: pair of tweezers)، مو کن، انبرک

معنی : خارچینه، قیچی، موچین معانی دیگر : موچین (معمولا: pair of tweezers)، مو کن، انبرک

tweezers

<hr> معنی : یکی از دوازده قسمت، دوازدهم، دوازدهمین <hr> معانی دیگر : شماره ی دوازدهم

معنی : یکی از دوازده قسمت، دوازدهم، دوازدهمین معانی دیگر : شماره ی دوازدهم

twelfth

<hr> معنی : دوازدهگانه، یک دوجین، دوازده <hr> معانی دیگر : دوازده (12)، گروه دوازده تایی، دوازده تا

معنی : دوازدهگانه، یک دوجین، دوازده معانی دیگر : دوازده (12)، گروه دوازده تایی، دوازده تا

twelve

<hr> معنی : بیستم، بیستمین، یک بیستم <hr> معانی دیگر : شماره ی بیست

معنی : بیستم، بیستمین، یک بیستم معانی دیگر : شماره ی بیست

twentieth

<hr> معنی : عدد بیست، بیست <hr> معانی دیگر : بیست (20)، عدد یا شماره ی بیست، اسکناس بیست دلاری (یا بیست پوندی)

معنی : عدد بیست، بیست معانی دیگر : بیست (20)، عدد یا شماره ی بیست، اسکناس بیست دلاری (یا بیست پوندی)

twenty

<hr> معنی : بیست و یکم <hr> معانی دیگر : بیست ویکم

معنی : بیست و یکم معانی دیگر : بیست ویکم

twenty first

<hr> معنی : عدد بیست ویک <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: blackjack، بازی ورق بیست ویک

معنی : عدد بیست ویک معانی دیگر : رجوع شود به: blackjack، بازی ورق بیست ویک

twenty one

<hr> معنی : دو برابر، دوبار، دو مرتبه، دو دفعه <hr> معانی دیگر : دو چندان، دوفعه

معنی : دو برابر، دوبار، دو مرتبه، دو دفعه معانی دیگر : دو چندان، دوفعه

twice

<hr> معنی : بازی کردن، تکان دادن، ور رفتن، بارامی دست زدن، وررفتن، با ساعت مچی و غیره بازی کردن <hr> معانی دیگر : (به چیزی) ور رفتن، (با چیزی) بازی کردن، دست ور کردن، چرخیدن یا چرخاندن، وررفتن باچیزی

معنی : بازی کردن، تکان دادن، ور رفتن، بارامی دست زدن، وررفتن، با ساعت مچی و غیره بازی کردن معانی دیگر : (به چیزی) ور رفتن، (با چیزی) بازی کردن، دست ور کردن، چرخیدن یا چرخاندن، وررفتن باچیزی

twiddle

<hr> معنی : ترکه، شاخه کوچک، دیدن <hr> معانی دیگر : شاخه ی کوچک، شاخچه، سرشاخه، (انگلیس - عامیانه)، متوجه شدن، مشاهده کردن، n : شاخه کوچک، vt : فهمیدن

معنی : ترکه، شاخه کوچک، دیدن معانی دیگر : شاخه ی کوچک، شاخچه، سرشاخه، (انگلیس - عامیانه)، متوجه شدن، مشاهده کردن، n : شاخه کوچک، vt : فهمیدن

twig

<hr> معنی : شاخه دار، ترکه مانند <hr> معانی دیگر : twiggy شاخه دار، لاغر

معنی : شاخه دار، ترکه مانند معانی دیگر : twiggy شاخه دار، لاغر

twigged

<hr> معنی : لاغر، شاخه دار، ترکه مانند <hr> معانی دیگر : لاغر و ظریف، ترکه ای، چیله مانند، twigged شاخه دار

معنی : لاغر، شاخه دار، ترکه مانند معانی دیگر : لاغر و ظریف، ترکه ای، چیله مانند، twigged شاخه دار

twiggy

<hr> معنی : شفق، تاریک روشن، هوای گرگ و میش، تاریک و روشن، گرگ و میش، نیمه روشن <hr> معانی دیگر : گنگ، مبهم، تیره، ناآشکار، زوال، افول، فرورفت، غروب، سرخی غروب، آبزهر، نیمتاب، تاریکان، شامگاه، (عامیانه) فلق، ابرش، سپیده دم، شبگیر، پگاه، سرخی بامداد، (سحر یا غروب) گرگ و میش، تاریکی فزاینده

معنی : شفق، تاریک روشن، هوای گرگ و میش، تاریک و روشن، گرگ و میش، نیمه روشن معانی دیگر : گنگ، مبهم، تیره، ناآشکار، زوال، افول، فرورفت، غروب، سرخی غروب، آبزهر، نیمتاب، تاریکان، شامگاه، (عامیانه) فلق، ابرش، سپیده دم، شبگیر، پگاه، سرخی بامداد، (سحر یا غروب) گرگ و میش، تاریکی فزاینده

twilight

<hr> ابهام، ناآشکاری، پوشیدگی، ناهویدایی، گنگی، (حالت روحی و فکری) نیمه هشیاری، حالت شبه رویا، حالت شبه رویا ابهام، گنگی the twilight zone between right and wrong مرز مبهم میان روا و ناروا

ابهام، ناآشکاری، پوشیدگی، ناهویدایی، گنگی، (حالت روحی و فکری) نیمه هشیاری، حالت شبه رویا، حالت شبه رویا ابهام، گنگی the twilight zone between right and wrong مرز مبهم میان روا و ناروا

twilight zone

<hr> معنی : پارچه جناغی، پارچه جناغی بافتن <hr> معانی دیگر : پارچه ی جناغی، (سبدبافی و پارچه بافی) بافت یک در میان، بافت دو یک، پارچه ی جناغی بافتن، یک در میان بافتن، طرح جناغی، (قدیمی - شاعرانه) it will

معنی : پارچه جناغی، پارچه جناغی بافتن معانی دیگر : پارچه ی جناغی، (سبدبافی و پارچه بافی) بافت یک در میان، بافت دو یک، پارچه ی جناغی بافتن، یک در میان بافتن، طرح جناغی، (قدیمی - شاعرانه) it will

واژه های حرف "t" - مترادف و متضاد