مترادف و متضاد

<hr> معنی : ویولن 5 یا 6 سیمهء قدیمی <hr> معانی دیگر : (ساز قرن های 16 و 17) ویول، ویولن شش تار

معنی : ویولن 5 یا 6 سیمهء قدیمی معانی دیگر : (ساز قرن های 16 و 17) ویول، ویولن شش تار

viol

<hr> معنی : بنفشه عطری، ویولن بزرگ <hr> معانی دیگر : اسم خاص مونث (مخفف: vi)، (ساز زهی کمی از ویولن بزرگتر) ویولا، (گیاه شناسی) بنفشه ی عطری (viola cornuta)

معنی : بنفشه عطری، ویولن بزرگ معانی دیگر : اسم خاص مونث (مخفف: vi)، (ساز زهی کمی از ویولن بزرگتر) ویولا، (گیاه شناسی) بنفشه ی عطری (viola cornuta)

viola

<hr> معنی : تجاوز کردنی، تخطی پذیر <hr> معانی دیگر : تجاوزپذیر، غصب کردنی

معنی : تجاوز کردنی، تخطی پذیر معانی دیگر : تجاوزپذیر، غصب کردنی

violable

<hr> معنی : بنفش، برنگ بنفشه، از جنس بنفشه <hr> معانی دیگر : بنفشه فام، بنفشه رنگ، بنفشه ای

معنی : بنفش، برنگ بنفشه، از جنس بنفشه معانی دیگر : بنفشه فام، بنفشه رنگ، بنفشه ای

violaceous

<hr> معنی : ستیزه کردن، نقض کردن، شکستن، تجاوز کردن به، ستم کردن، بی حرمت ساختن، هتک احترام کردن <hr> معانی دیگر : تخطی کردن، تجاوز کردن، (قانون و غیره) شکستن، زیر پاگذاشتن، بی حرمتی کردن، (به مقدسات) توهین کردن، تجاوز به عنف کردن، مرتکب زنای به زور شدن، مختل کردن، مخل شدن، به هم زدن، نق­ کردن

معنی : ستیزه کردن، نقض کردن، شکستن، تجاوز کردن به، ستم کردن، بی حرمت ساختن، هتک احترام کردن معانی دیگر : تخطی کردن، تجاوز کردن، (قانون و غیره) شکستن، زیر پاگذاشتن، بی حرمتی کردن، (به مقدسات) توهین کردن، تجاوز به عنف کردن، مرتکب زنای به زور شدن، مختل کردن، مخل شدن، به هم زدن، نق­ کردن

violate

violate a treaty

violating

<hr> معنی : نقض عهد، تعدی، تجاوز، بلاء، نقض، تخلف، تخطی <hr> معانی دیگر : زیر پا گذاری، (به ویژه مکان های مقدس) بی حرمتی، توهین، بر هم زنی، ایجاد اختلال، زنای به عنف، تجاوز جنسی، پیمان شکنی، نق­ عهد

معنی : نقض عهد، تعدی، تجاوز، بلاء، نقض، تخلف، تخطی معانی دیگر : زیر پا گذاری، (به ویژه مکان های مقدس) بی حرمتی، توهین، بر هم زنی، ایجاد اختلال، زنای به عنف، تجاوز جنسی، پیمان شکنی، نق­ عهد

violation

<hr> معنی : پیمان شکنی

violation of a treaty

<hr> معنی : متجاوز، غاصب، ستمگر، شکننده، متخلف <hr> معانی دیگر : ناقص

معنی : متجاوز، غاصب، ستمگر، شکننده، متخلف معانی دیگر : ناقص

violator

<hr> معنی : تندی، شدت، سختی، ستیز، بی حرمتی، جبر، خشونت، چیرگی، فشار، ستم، زور، بیدادگری، اشتلم <hr> معانی دیگر : پرخاشگری، ستهمی، حدت، (متن یا معنی و غیره) مسخ سازی، دستکاری (زیانبخش)، عمل خشونت آمیز، آشوب، بلوا، آسیب، زیان، ویرانی، غصب

معنی : تندی، شدت، سختی، ستیز، بی حرمتی، جبر، خشونت، چیرگی، فشار، ستم، زور، بیدادگری، اشتلم معانی دیگر : پرخاشگری، ستهمی، حدت، (متن یا معنی و غیره) مسخ سازی، دستکاری (زیانبخش)، عمل خشونت آمیز، آشوب، بلوا، آسیب، زیان، ویرانی، غصب

violence

<hr> معنی : تند، سخت، قوی، شدید، قاهرانه، جابر، قاهر <hr> معانی دیگر : (بسیار) شدید، ستهم، خشونت آمیز، خشن، آشوب آمیز، پر خشونت، خشم آمیز، پرشور و آشوب، پرهیجان، مسخ کننده (متن یا معنی و غیره)، تحریف آمیز، (رنگ و غیره) بسیار درخشان، جلف، زننده

معنی : تند، سخت، قوی، شدید، قاهرانه، جابر، قاهر معانی دیگر : (بسیار) شدید، ستهم، خشونت آمیز، خشن، آشوب آمیز، پر خشونت، خشم آمیز، پرشور و آشوب، پرهیجان، مسخ کننده (متن یا معنی و غیره)، تحریف آمیز، (رنگ و غیره) بسیار درخشان، جلف، زننده

violent

<hr> معنی : خشمگینانه <hr> معانی دیگر : بزور، جبرا، بعنف، جابرانه، سخت، بشدت، شدیدا، به تندی

معنی : خشمگینانه معانی دیگر : بزور، جبرا، بعنف، جابرانه، سخت، بشدت، شدیدا، به تندی

violently

<hr> معنی : بنفشه، بنفش، بنفش رنگ <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) بنفشه (جنس viola از تیره ی violacea)، انواع گل های بنفشه مانند مثل بنفشه ی افریقایی و بنفشه های فرنگی یا pansy، اسم خاص مونث (مخفف: vi)

معنی : بنفشه، بنفش، بنفش رنگ معانی دیگر : (گیاه شناسی) بنفشه (جنس viola از تیره ی violacea)، انواع گل های بنفشه مانند مثل بنفشه ی افریقایی و بنفشه های فرنگی یا pansy، اسم خاص مونث (مخفف: vi)

violet

<hr> معنی : ویولن <hr> معانی دیگر : (ساز زهی) ویولن

معنی : ویولن معانی دیگر : (ساز زهی) ویولن

violin

<hr> معنی : ویولنزن، ویولننواز <hr> معانی دیگر : نوازنده ی ویولن، ویولنیست، violist مو

معنی : ویولنزن، ویولننواز معانی دیگر : نوازنده ی ویولن، ویولنیست، violist مو

violinist

<hr> معنی : ویولنزن، ویولننواز <hr> معانی دیگر : نوازنده ی ویول، violinist مو

معنی : ویولنزن، ویولننواز معانی دیگر : نوازنده ی ویول، violinist مو

violist

<hr> معنی : نوازنده ویولن سل <hr> معانی دیگر : نوازنده ی چلو، نوازنده ی ویولن سل

معنی : نوازنده ویولن سل معانی دیگر : نوازنده ی چلو، نوازنده ی ویولن سل

violoncellist

<hr> معنی : ویولنسل <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: cello

معنی : ویولنسل معانی دیگر : رجوع شود به: cello

violoncello

<hr> مخفف: شخص بسیار مهم، مخفف کلمات person important very، شخص بااهمیت

مخفف: شخص بسیار مهم، مخفف کلمات person important very، شخص بااهمیت

<hr> معنی : افعی، شریر، ادم خائن و بدنهاد، تیره مار، تیرمار <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) افعی (تیره ی viperidae)، انواع مارهای افعی مانند، گرزه

معنی : افعی، شریر، ادم خائن و بدنهاد، تیره مار، تیرمار معانی دیگر : (جانورشناسی) افعی (تیره ی viperidae)، انواع مارهای افعی مانند، گرزه

viper

<hr> معنی : زهردار، افعی وار، مانند افعی <hr> معانی دیگر : viperous ج

معنی : زهردار، افعی وار، مانند افعی معانی دیگر : viperous ج

viperish

<hr> معنی : زهردار، افعی وار، مانند افعی <hr> معانی دیگر : افعی مانند، افعی صفت، بدجنس، بدسگال، کینه توز (viperish هم می گویند)، viperish ج

معنی : زهردار، افعی وار، مانند افعی معانی دیگر : افعی مانند، افعی صفت، بدجنس، بدسگال، کینه توز (viperish هم می گویند)، viperish ج

viperous

<hr> معنی : شیرزن، لجاره، زن مرد صفت، زن شرور، زن پتیاره <hr> معانی دیگر : (زن) بددهن، دهن دریده، سلیطه، پتیاره

معنی : شیرزن، لجاره، زن مرد صفت، زن شرور، زن پتیاره معانی دیگر : (زن) بددهن، دهن دریده، سلیطه، پتیاره

virago

<hr> معنی : ویروسی، وابسته به ویروس <hr> معانی دیگر : ویشی

معنی : ویروسی، وابسته به ویروس معانی دیگر : ویشی

viral

<hr> معنی : باکره، خوشه فلک، برج سنبله، استفاده نشده، پاکدامن، عفیف، دست نخورده <hr> معانی دیگر : پوپک، بالست، دختر باکره، دوشیزه، عذرا، بکر، کشت نشده، خالص، ناب، آغازین، اولیه، دست اول، نخستین، نو، تازه، نوین، (مرد) زن ندیده، جماع نکرده، (جانور) هرگز جفتگیری نشده، رجوع شود به: virgo، وابسته به یا متشکل از باکره ها، نجیب، سنبله

معنی : باکره، خوشه فلک، برج سنبله، استفاده نشده، پاکدامن، عفیف، دست نخورده معانی دیگر : پوپک، بالست، دختر باکره، دوشیزه، عذرا، بکر، کشت نشده، خالص، ناب، آغازین، اولیه، دست اول، نخستین، نو، تازه، نوین، (مرد) زن ندیده، جماع نکرده، (جانور) هرگز جفتگیری نشده، رجوع شود به: virgo، وابسته به یا متشکل از با

virgin

<hr> معنی : بکر زایی، از مادر با کره بدنیا امدن <hr> معانی دیگر : (الهیات مسیحی) اعتقاد به تولد عیسی از مریم باکره

معنی : بکر زایی، از مادر با کره بدنیا امدن معانی دیگر : (الهیات مسیحی) اعتقاد به تولد عیسی از مریم باکره

virgin birth

<hr> معنی : مریم باکره، مادر عسیی <hr> معانی دیگر : حضرت مریم

معنی : مریم باکره، مادر عسیی معانی دیگر : حضرت مریم

virgin mary

<hr> معنی : خالص، دست نخورده، بکر، دوشیزهای، باکره مانده <hr> معانی دیگر : وابسته به یا برازنده ی باکره ها، دوشیزه وار، درخور دوشیزه ها، در حالت باکرگی، باکره، پاک، عفیف، (ساز موسیقی قرن 16) ورجینال

معنی : خالص، دست نخورده، بکر، دوشیزهای، باکره مانده معانی دیگر : وابسته به یا برازنده ی باکره ها، دوشیزه وار، درخور دوشیزه ها، در حالت باکرگی، باکره، پاک، عفیف، (ساز موسیقی قرن 16) ورجینال

virginal

<hr> معنی : بکارت، دوشیزگی، دخترکی، زندگی تجرد <hr> معانی دیگر : پوپکی، عفت، پاکی، دست نخوردگی، تازگی، نوینی

معنی : بکارت، دوشیزگی، دخترکی، زندگی تجرد معانی دیگر : پوپکی، عفت، پاکی، دست نخوردگی، تازگی، نوینی

virginity

<hr> معنی : برج سنبله <hr> معانی دیگر : (نجوم) استارگان سنبله، (ششمین نشان منطقه البروج که خورشید حدود 22 اوت به آن می رسد) ویرگو، صورت فکلی سنبله

معنی : برج سنبله معانی دیگر : (نجوم) استارگان سنبله، (ششمین نشان منطقه البروج که خورشید حدود 22 اوت به آن می رسد) ویرگو، صورت فکلی سنبله

virgo

<hr> معنی : میله، اریبی، علامتی تقسیم <hr> معانی دیگر : خط اریب (نشان برابری دو واژه)، علامتی بدین شکل

معنی : میله، اریبی، علامتی تقسیم معانی دیگر : خط اریب (نشان برابری دو واژه)، علامتی بدین شکل

virgule

<hr> معنی : داورهای ویروس کش <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: virucide، طب داورهای ویروس کش

معنی : داورهای ویروس کش معانی دیگر : رجوع شود به: virucide، طب داورهای ویروس کش

viricide

<hr> معنی : سبز، سبز رنگ، مایل به سبز، سبز مانند <hr> معانی دیگر : در حال سبز رنگ شدن، سبزفام شده، سبز شده

معنی : سبز، سبز رنگ، مایل به سبز، سبز مانند معانی دیگر : در حال سبز رنگ شدن، سبزفام شده، سبز شده

viridescent

<hr> معنی : مردانه، دارای نیروی مردی، دارای رجولیت <hr> معانی دیگر : مردوار، مردآسا، مردمانند، نیرومند، مردافکن، پرزور، قوی، قادر به جفتگیری، (از نظر جنسی) پرتوان، دارای کمر قرص، حشری

معنی : مردانه، دارای نیروی مردی، دارای رجولیت معانی دیگر : مردوار، مردآسا، مردمانند، نیرومند، مردافکن، پرزور، قوی، قادر به جفتگیری، (از نظر جنسی) پرتوان، دارای کمر قرص، حشری

virile

<hr> معنی : نیرومندی، مردی، رجولیت، قوه مردی <hr> معانی دیگر : مردی، رجولیت، قوه مردی، نیرومندی

معنی : نیرومندی، مردی، رجولیت، قوه مردی معانی دیگر : مردی، رجولیت، قوه مردی، نیرومندی

virility

<hr> معنی : متخصص ویروس شناس، ویروسشناس، ویژهگرعلم ویروسشناسی <hr> معانی دیگر : متخصص ویروس شناس، ویژه گرعلم ویروس شناسی، ویروس شناس

معنی : متخصص ویروس شناس، ویروسشناس، ویژهگرعلم ویروسشناسی معانی دیگر : متخصص ویروس شناس، ویژه گرعلم ویروس شناسی، ویروس شناس

virologist

<hr> معنی : ویروسشناسی <hr> معانی دیگر : ویش شناسی

معنی : ویروسشناسی معانی دیگر : ویش شناسی

virology

<hr> معنی : ذوق، عشق و هنر، اثرهنری <hr> معانی دیگر : (علاقه به آثار هنری به ویژه عتیقه) سالینه دوستی، هنردوستی، آثار هنری (به ویژه قدیمی یا استثنایی)، عتیقه جات، سالینه ها، ویژگی های هنری، زیبایی هنری، vertu ذوق، فضیلت

معنی : ذوق، عشق و هنر، اثرهنری معانی دیگر : (علاقه به آثار هنری به ویژه عتیقه) سالینه دوستی، هنردوستی، آثار هنری (به ویژه قدیمی یا استثنایی)، عتیقه جات، سالینه ها، ویژگی های هنری، زیبایی هنری، vertu ذوق، فضیلت

virtu

<hr> معنی : واقعی، مجازی، موجود بالقوه، تقدیری <hr> معانی دیگر : بالقوه، ذاتی، تقریبی، کمابیشی، (کامپیوتر) مجازی، نمودین، معنوی

معنی : واقعی، مجازی، موجود بالقوه، تقدیری معانی دیگر : بالقوه، ذاتی، تقریبی، کمابیشی، (کامپیوتر) مجازی، نمودین، معنوی

virtual

<hr> تقریبا، کمابیش، عملا، در معنی، واقعا، تقدیرا، معنا

تقریبا، کمابیش، عملا، در معنی، واقعا، تقدیرا، معنا

virtually

<hr> معنی : پرهیز گاری، حسن، عفت، پاکدامنی، پرهیز کاری، تقوا، تقوی <hr> معانی دیگر : خوبی، فضیلت، هنر (در برابر عیب)، ستودگی، هژیری، وشتی، (به ویژه در زن) پاکدامنی، نجابت، مزیت، برتری، (به ویژه دارو) خاصیت، اثر، (نادر) مردانگی، جوانمردی، نیکی، خاصیت

معنی : پرهیز گاری، حسن، عفت، پاکدامنی، پرهیز کاری، تقوا، تقوی معانی دیگر : خوبی، فضیلت، هنر (در برابر عیب)، ستودگی، هژیری، وشتی، (به ویژه در زن) پاکدامنی، نجابت، مزیت، برتری، (به ویژه دارو) خاصیت، اثر، (نادر) مردانگی، جوانمردی، نیکی، خاصیت

virtue

<hr> معنی : فاسد، بی تقوا، بی فضیلت <hr> معانی دیگر : بی تقوا، بی فضیلت

معنی : فاسد، بی تقوا، بی فضیلت معانی دیگر : بی تقوا، بی فضیلت

virtueless

virtues

<hr> معنی : زن خوش قریحه، با ذوق، با فضیلت <hr> معانی دیگر : virtuosic زن خوش قریحه، فاضل

معنی : زن خوش قریحه، با ذوق، با فضیلت معانی دیگر : virtuosic زن خوش قریحه، فاضل

virtuosa

<hr> معنی : ذوق هنرپیشگی، استعداد هنرهای زیبا یا فنون <hr> معانی دیگر : هنرمندی، ذوق هنری، (نوازندگی) مهارت، خوشنوازی

معنی : ذوق هنرپیشگی، استعداد هنرهای زیبا یا فنون معانی دیگر : هنرمندی، ذوق هنری، (نوازندگی) مهارت، خوشنوازی

virtuosity

<hr> معنی : هنرمند، هنرشناس، دارای ذوق هنری <hr> معانی دیگر : (در امور هنری) خبره، (در اصل) علامه، بسیار دانا، خوش قریحه

معنی : هنرمند، هنرشناس، دارای ذوق هنری معانی دیگر : (در امور هنری) خبره، (در اصل) علامه، بسیار دانا، خوش قریحه

virtuoso

<hr> معنی : پرهیزکار، پاکدامن، عفیف، مقدس، متقی، با فضیلت، باتقوا، فرهومند <hr> معانی دیگر : پرمحسنات، شریف، پارسا، باتقوی، وارسته، حاکی از وارستگی، پرهیزکارانه، (زن) نجیب

معنی : پرهیزکار، پاکدامن، عفیف، مقدس، متقی، با فضیلت، باتقوا، فرهومند معانی دیگر : پرمحسنات، شریف، پارسا، باتقوی، وارسته، حاکی از وارستگی، پرهیزکارانه، (زن) نجیب

واژه های حرف "v" - مترادف و متضاد