جملات نمونه

astonishingly

<hr> معنی : حیرت، شگفتی، خیرگی، بیهوشی، عجب، حیرانی، سرگشتگی <hr> معانی دیگر : بهت زدگی، شگفت زدگی، هاجی، هاج و واجی، تعجب

معنی : حیرت، شگفتی، خیرگی، بیهوشی، عجب، حیرانی، سرگشتگی معانی دیگر : بهت زدگی، شگفت زدگی، هاجی، هاج و واجی، تعجب

astonishment

<hr> معنی : مبهوت کردن <hr> معانی دیگر : (ناگهان و به طور شدید) مبهوت کردن، (کاملا) بهت زده کردن، مات و متحیر کردن، هاج و واج کردن (معمولا به طور نا خوشایند)، حیران کردن، گیج، متحیر

معنی : مبهوت کردن معانی دیگر : (ناگهان و به طور شدید) مبهوت کردن، (کاملا) بهت زده کردن، مات و متحیر کردن، هاج و واج کردن (معمولا به طور نا خوشایند)، حیران کردن، گیج، متحیر

astound

<hr> (verb transitive) گیج، متحیر، مبهوت کردن

(verb transitive) گیج، متحیر، مبهوت کردن

astounded

astounding

<hr> معنی : گشاد گشاد، دارای پای گشاد، با پاهای گشاد از هم، با پاهای از هم گشاده <hr> معانی دیگر : با پاهای از هم گشاده (مثل هنگام اسب سواری)، با پاهای از هم گشاده مثل سوار اسب شدن

معنی : گشاد گشاد، دارای پای گشاد، با پاهای گشاد از هم، با پاهای از هم گشاده معانی دیگر : با پاهای از هم گشاده (مثل هنگام اسب سواری)، با پاهای از هم گشاده مثل سوار اسب شدن

astraddle

<hr> معنی : پوست قره کل، پوست بخارا، حاجی طرخان <hr> معانی دیگر : شهر استراخان (در مصب رودخانه ی ولگا در جنوب روسیه)

معنی : پوست قره کل، پوست بخارا، حاجی طرخان معانی دیگر : شهر استراخان (در مصب رودخانه ی ولگا در جنوب روسیه)

astrakhan

<hr> معنی : خیال اندیش، شبیه ستاره، ستارهای، علوی <hr> معانی دیگر : وابسته به ستاره، ستاره سان، ستاره مانند، (زیست شناسی) استر که در حال میتوز باشد

معنی : خیال اندیش، شبیه ستاره، ستارهای، علوی معانی دیگر : وابسته به ستاره، ستاره سان، ستاره مانند، (زیست شناسی) استر که در حال میتوز باشد

astral

<hr> معنی : گمراه، بی راه، گیج، سر گردان <hr> معانی دیگر : منحرف، بیراهه

معنی : گمراه، بی راه، گیج، سر گردان معانی دیگر : منحرف، بیراهه

astray

<hr> معنی : سوار بر اسب، با پاهای گشاد از هم <hr> معانی دیگر : با پاهای از هم گشاده (مثل هنگام اسب سواری)، (دوچرخه و اسب و غیره) سوار، astraddle : با پاهای گشاد از هم

معنی : سوار بر اسب، با پاهای گشاد از هم معانی دیگر : با پاهای از هم گشاده (مثل هنگام اسب سواری)، (دوچرخه و اسب و غیره) سوار، astraddle : با پاهای گشاد از هم

astride

<hr> قب­کردن، جمع کردن، بستن، بهم فشردن

قب­کردن، جمع کردن، بستن، بهم فشردن

astringe

<hr> معنی : سخت گیری <hr> معانی دیگر : قابضیت

معنی : سخت گیری معانی دیگر : قابضیت

astringency

<hr> معنی : جمع کننده، دقیق، گس، تند و تیز، قابض، داروی قابض، سخت گیر، شاق <hr> معانی دیگر : خشن و سوزان، تند و خشن، هم کش، مولد انقباض و مانع ترشح یا خونروش، بندآور، داروی هم کش، داروی بند آورنده ی خون، سفت، داروی قاب­، طاقت فرسا

معنی : جمع کننده، دقیق، گس، تند و تیز، قابض، داروی قابض، سخت گیر، شاق معانی دیگر : خشن و سوزان، تند و خشن، هم کش، مولد انقباض و مانع ترشح یا خونروش، بندآور، داروی هم کش، داروی بند آورنده ی خون، سفت، داروی قاب­، طاقت فرسا

astringent

<hr> (بخشی از زیست شناسی که وجود گیاه و جاندار را در ستاره ها و سیاره ها مورد مطالعه قرار می دهد) ستاره زیست شناسی

(بخشی از زیست شناسی که وجود گیاه و جاندار را در ستاره ها و سیاره ها مورد مطالعه قرار می دهد) ستاره زیست شناسی

astrobiology

<hr> (کالبدشناسی) آستروسیت، سلول ستاره سان (در مغز و نخاع)، ستاره یاخته

(کالبدشناسی) آستروسیت، سلول ستاره سان (در مغز و نخاع)، ستاره یاخته

astrocyte

<hr> غده استروسیتى( درمغز) روانشناسى : غده استروسیتى

غده استروسیتى( درمغز) روانشناسى : غده استروسیتى

astrocytoma

<hr> معنی : سالن رسد خانه <hr> معانی دیگر : (هواپیما) گنبدچه ی بالای هواپیما (که جدار شیشه ای دارد و ابزار جهت یابی و هدایت در آن قرار دارد)، گنبد شیشه ای که خلبان می تواند از وراء ان اسمان رامشاهده کند

معنی : سالن رسد خانه معانی دیگر : (هواپیما) گنبدچه ی بالای هواپیما (که جدار شیشه ای دارد و ابزار جهت یابی و هدایت در آن قرار دارد)، گنبد شیشه ای که خلبان می تواند از وراء ان اسمان رامشاهده کند

astrodome

astroid

<hr> معنی : اسطرلاب <hr> معانی دیگر : استرلاب

معنی : اسطرلاب معانی دیگر : استرلاب

astrolabe

<hr> معنی : ستاره شناس، منجم، احکامی، طالع بین <hr> معانی دیگر : منجم، ستاره شناس، طالع بین، احکامی

معنی : ستاره شناس، منجم، احکامی، طالع بین معانی دیگر : منجم، ستاره شناس، طالع بین، احکامی

astrologer

<hr> معنی : مربوط به نجوم، منسوب به علم ستاره شناسی <hr> معانی دیگر : مربوط به نجوم، منسوب به علم ستاره شناسی

معنی : مربوط به نجوم، منسوب به علم ستاره شناسی معانی دیگر : مربوط به نجوم، منسوب به علم ستاره شناسی

astrological

<hr> معنی : طالع بینی، ستاره شناسی، علم احکام نجوم <hr> معانی دیگر : ستاره بینی، (در اصل) ستاره شناسی

معنی : طالع بینی، ستاره شناسی، علم احکام نجوم معانی دیگر : ستاره بینی، (در اصل) ستاره شناسی

astrology

<hr> (بخشی از ستاره شناسی که با فواصل و حرکات و موقعیت سیارات و ستارگان سرو کار دارد) ستاره سنجی

(بخشی از ستاره شناسی که با فواصل و حرکات و موقعیت سیارات و ستارگان سرو کار دارد) ستاره سنجی

astrometry

<hr> معنی : فضانورد، مسافر فضایی <hr> معانی دیگر : کیهان نورد

معنی : فضانورد، مسافر فضایی معانی دیگر : کیهان نورد

astronaut

astronautic

<hr> وابسته به فضانوردان

astronautical

<hr> (دانشی که با سفینه های فضایی و مسافرت به فضا سر و کار دارد) ستاره پیمایی، کیهان نوردی، مطالعه ء امکان مسافرت بکرات دیگر، مبحک کیهان نوردی

(دانشی که با سفینه های فضایی و مسافرت به فضا سر و کار دارد) ستاره پیمایی، کیهان نوردی، مطالعه ء امکان مسافرت بکرات دیگر، مبحک کیهان نوردی

astronautics

<hr> معنی : ستاره شناس، منجم، اخترشناس <hr> معانی دیگر : ستاره شناس، منجم، اخترشناس

معنی : ستاره شناس، منجم، اخترشناس معانی دیگر : ستاره شناس، منجم، اخترشناس

astronomer

<hr> معنی : نجومی، وابسته به علم هیئت، بی شمار <hr> معانی دیگر : عظیم

معنی : نجومی، وابسته به علم هیئت، بی شمار معانی دیگر : عظیم

astronomic

<hr> معنی : نجومی، وابسته به علم هیئت، بی شمار <hr> معانی دیگر : بسیار عظیم، بسیار زیاد، معتنابه (astronomic هم می گویند)، وابسته به ستاره شناسی، عظیم

معنی : نجومی، وابسته به علم هیئت، بی شمار معانی دیگر : بسیار عظیم، بسیار زیاد، معتنابه (astronomic هم می گویند)، وابسته به ستاره شناسی، عظیم

astronomical

<hr> (نجوم) واحد سنجش طول بر مبنای میانگین فاصله ی زمین از خورشید (149/6 میلیون کیلومتر که نور آن را در 8/3 دقیقه می پیماید)، سنجه ی نجومی (مخفف آن: au)

(نجوم) واحد سنجش طول بر مبنای میانگین فاصله ی زمین از خورشید (149/6 میلیون کیلومتر که نور آن را در 8/3 دقیقه می پیماید)، سنجه ی نجومی (مخفف آن: au)

astronomical unit

<hr> ازروی علم هیئت، مطابق هیئت

ازروی علم هیئت، مطابق هیئت

astronomically

<hr> معنی : ستاره شناسی، علم نجوم، هیئت، علم هیئت، فلکیات <hr> معانی دیگر : علم هیات، نجوم، طالع بینی

معنی : ستاره شناسی، علم نجوم، هیئت، علم هیئت، فلکیات معانی دیگر : علم هیات، نجوم، طالع بینی

astronomy

<hr> (نجوم) عکسبرداری از ستارگان، عکسبرداری نجومی، عکس برداری از ستارگان برای تحقیقات فضایی

(نجوم) عکسبرداری از ستارگان، عکسبرداری نجومی، عکس برداری از ستارگان برای تحقیقات فضایی

astrophotography

<hr> معنی : منسوب به فیزیک نجومی <hr> معانی دیگر : منسوب به فیزیک نجومی

معنی : منسوب به فیزیک نجومی معانی دیگر : منسوب به فیزیک نجومی

astrophysical

<hr> معنی : متخصص فیزیک نجومی <hr> معانی دیگر : متخصص فیزیک نجومی

معنی : متخصص فیزیک نجومی معانی دیگر : متخصص فیزیک نجومی

astrophysicist

<hr> معنی : فیزیک نجومی، مبحی اجرام سماوی <hr> معانی دیگر : (بخش اصلی ستاره شناسی که با مشخصات فیزیکی کیهان و چگالی و نورافشانی و حرارت و ساختمان ستارگان سر و کار دارد) فیزیک کیهانی، فیزیک فضایی، مبحک اجرام سماوی

معنی : فیزیک نجومی، مبحی اجرام سماوی معانی دیگر : (بخش اصلی ستاره شناسی که با مشخصات فیزیکی کیهان و چگالی و نورافشانی و حرارت و ساختمان ستارگان سر و کار دارد) فیزیک کیهانی، فیزیک فضایی، مبحک اجرام سماوی

astrophysics

<hr> معنی : دقیق، زیرک، هوشیار، ناقلا، دانا، موشکاف، محیل <hr> معانی دیگر : زرنگ، رند، تیزبین

معنی : دقیق، زیرک، هوشیار، ناقلا، دانا، موشکاف، محیل معانی دیگر : زرنگ، رند، تیزبین

astute

astutely

<hr> معنی : زیرکی، هوشیاری، موشکافی <hr> معانی دیگر : زیرکی، هوشیاری، موشکافی

معنی : زیرکی، هوشیاری، موشکافی معانی دیگر : زیرکی، هوشیاری، موشکافی

astuteness

<hr> شهر آسونسیون (پایتخت کشور پاراگوئه در آمریکای جنوبی)

شهر آسونسیون (پایتخت کشور پاراگوئه در آمریکای جنوبی)

asuncion

<hr> معنی : جدا، سوا، دونیمانه، دوقسمتانه <hr> معانی دیگر : جدا شده، در چند تکه، تکه تکه، ترکانده، دونیم، دوقسمتی

معنی : جدا، سوا، دونیمانه، دوقسمتانه معانی دیگر : جدا شده، در چند تکه، تکه تکه، ترکانده، دونیم، دوقسمتی

asunder

asura

<hr> شهر اسوان (در جنوب مصر)

aswan

aswan dam

aswarm

<hr> معنی : نوانخانه، خسته خانه، پناه، تیمارستان، بستگاه، گریزگاه، پناه گاه <hr> معانی دیگر : پناهندگی سیاسی، (مهجور) تحصن در جای مقدس، ملجا، ایمن گاه، آسایشگاه سالمندان (امروزه بیشتر می گویند: nursing home)، یتیم خانه

معنی : نوانخانه، خسته خانه، پناه، تیمارستان، بستگاه، گریزگاه، پناه گاه معانی دیگر : پناهندگی سیاسی، (مهجور) تحصن در جای مقدس، ملجا، ایمن گاه، آسایشگاه سالمندان (امروزه بیشتر می گویند: nursing home)، یتیم خانه

asylum

<hr> معنی : بی تناسب، نامتقارن، غیر متقارن، نامتوازن، بی قرینه <hr> معانی دیگر : بی قرینه، غیرمتقارن، بی تناسب

معنی : بی تناسب، نامتقارن، غیر متقارن، نامتوازن، بی قرینه معانی دیگر : بی قرینه، غیرمتقارن، بی تناسب

واژه های حرف "a" - جملات نمونه