جملات نمونه

<hr> معنی : بی تناسب، نامتقارن، غیر متقارن، بی قرینه <hr> معانی دیگر : asymmetric نامتقارن

معنی : بی تناسب، نامتقارن، غیر متقارن، بی قرینه معانی دیگر : asymmetric نامتقارن

asymmetrical

<hr> معنی : عدم تقارن <hr> معانی دیگر : ناهمودی، بی همالی

معنی : عدم تقارن معانی دیگر : ناهمودی، بی همالی

asymmetry

<hr> معنی : بدون علامت، بدون نشانهء مرض <hr> معانی دیگر : (پزشکی) بیماری فاقد نشانه ی پیش آگاه ساز، بیماری بی نشانه، طب بدون علامت، بدون نشانه ء مر­

معنی : بدون علامت، بدون نشانهء مرض معانی دیگر : (پزشکی) بیماری فاقد نشانه ی پیش آگاه ساز، بیماری بی نشانه، طب بدون علامت، بدون نشانه ء مر­

asymptomatic

<hr> معنی : خط مجانب، مماس ازلی <hr> معانی دیگر : (هندسه) تانژانت منحنی در بی نهایت، (خط) مجانب، همکران

معنی : خط مجانب، مماس ازلی معانی دیگر : (هندسه) تانژانت منحنی در بی نهایت، (خط) مجانب، همکران

asymptote

asymptotic

<hr> معنی : غیرهمزمانی، بدون هموقتی <hr> معانی دیگر : ناهمزمانی، در یک زمان روی ندادن، غیر معاصر

معنی : غیرهمزمانی، بدون هموقتی معانی دیگر : ناهمزمانی، در یک زمان روی ندادن، غیر معاصر

asynchronism

<hr> معنی : غیرهمزمانی، ناهمگام، غیر همزمان، غیر معاصر، مختلف الزمان <hr> معانی دیگر : غیرهمزمان، غیر معاصر، مختلف الزمان

معنی : غیرهمزمانی، ناهمگام، غیر همزمان، غیر معاصر، مختلف الزمان معانی دیگر : غیرهمزمان، غیر معاصر، مختلف الزمان

asynchronous

asynchronous transfer mode

<hr> معنی : بدون هموقتی <hr> معانی دیگر : غیرهمزمانی، غیر معاصر

معنی : بدون هموقتی معانی دیگر : غیرهمزمانی، غیر معاصر

asynchrony

<hr> معنی : ات، در، نزدیک، بر حسب، سر، بر، به، بسوی، در نتیجه، بطرف، بنا بر، از قرار، پهلوی، بقرار <hr> معانی دیگر : مخفف:، هوابندی شده، پیشوند معادل ad- (پیش از t به کار می رود)، به سوی، از، حاضر، مشغول، در حال، به واسطه ی، در پاسخ، طبق، در مورد، (مقدار و درجه و قیمت و غیره) به نرخ، به میزان، از فاصله ی، در هنگام، زمان، (حرف اضافه ای که نشانگر مکان ثابت است)، مخفف: (شیمی) علامت astatine، سرتاسر

معنی : ات، در، نزدیک، بر حسب، سر، بر، به، بسوی، در نتیجه، بطرف، بنا بر، از قرار، پهلوی، بقرار معانی دیگر : مخفف:، هوابندی شده، پیشوند معادل ad- (پیش از t به کار می رود)، به سوی، از، حاضر، مشغول، در حال، به واسطه ی، در پاسخ، طبق، در مورد، (مقدار و درجه و قیمت و غیره) به نرخ، به میزان، از فاصله ی، در 

<hr> (نسبت به دیگری) در وضع نابرابر قرار داشتن

(نسبت به دیگری) در وضع نابرابر قرار داشتن

at a disadvantage

<hr> 1- (قیمت) با تخفیف، با کاهش 2- بی ارزش، غیرمعمول

1- (قیمت) با تخفیف، با کاهش 2- بی ارزش، غیرمعمول

at a discount

at a distance

at a glance

at a loose end

<hr> سردرگم، درمانده، گیج

at a loss

at a low ebb

at a low price

at a pinch

<hr> 1- به قیمت بالاتر از حد معمول 2- پر ارزش، کمیاب، با صرف، با سود، بسیار مرغوب، بسیار مطلوب

1- به قیمت بالاتر از حد معمول 2- پر ارزش، کمیاب، با صرف، با سود، بسیار مرغوب، بسیار مطلوب

at a premium

<hr> به بهای سنگین، با فداکاری و رنج زیاد

به بهای سنگین، با فداکاری و رنج زیاد

at a price

<hr> یک کش، بی وقفه، پشت سر هم

یک کش، بی وقفه، پشت سر هم

at a stretch

at a time

<hr> (انگلیس - خودمانی) بسیار سریع، مثل برق، الله بختی، شانسی، بدون محاسبه ی قبلی، همین جوری

(انگلیس - خودمانی) بسیار سریع، مثل برق، الله بختی، شانسی، بدون محاسبه ی قبلی، همین جوری

at a venture

<hr> معنی : بهیچ وجه <hr> معانی دیگر : فورا، در پاسخ فوری (به فرمان یا دستور و غیره)، به محض شنیدن کلمه، 1- اصلا، ابدا، 2- به هر صورت، تحت هر شرایطی

معنی : بهیچ وجه معانی دیگر : فورا، در پاسخ فوری (به فرمان یا دستور و غیره)، به محض شنیدن کلمه، 1- اصلا، ابدا، 2- به هر صورت، تحت هر شرایطی

at all

at all costs

<hr> درهرحال، بهروسیله که باشد

درهرحال، بهروسیله که باشد

at all events

at all hazards

at all times

<hr> (کشتی) لنگر انداخته، در لنگرگاه، به هر قیمتی که شده (در جمله های منفی)

(کشتی) لنگر انداخته، در لنگرگاه، به هر قیمتی که شده (در جمله های منفی)

at any cost

<hr> به هر قیمتی که شده (در جمله های منفی)، در هر آن، هر دم، در هر لحظه

به هر قیمتی که شده (در جمله های منفی)، در هر آن، هر دم، در هر لحظه

at any moment

<hr> در هر آن، هر دم، در هر لحظه، 1- به هر قیمت 2- هر طور که شده

در هر آن، هر دم، در هر لحظه، 1- به هر قیمت 2- هر طور که شده

at any price

<hr> 1- به هر قیمت 2- هر طور که شده، 1- در هر صورت، در هر حال، هر طوری که شده 2- لااقل، دست کم

1- به هر قیمت 2- هر طور که شده، 1- در هر صورت، در هر حال، هر طوری که شده 2- لااقل، دست کم

at any rate

at any time

<hr> 1- در هر صورت، در هر حال، هر طوری که شده 2- لااقل، دست کم، دور از

1- در هر صورت، در هر حال، هر طوری که شده 2- لااقل، دست کم، دور از

at arm's length

<hr> دور از، 1- در تنگنا، بدون راه فرار، مجبور به جنگ، 2- متوقف

دور از، 1- در تنگنا، بدون راه فرار، مجبور به جنگ، 2- متوقف

at bay

<hr> 1- در تنگنا، بدون راه فرار، مجبور به جنگ، 2- متوقف، 1- حداکثر، بیشینه، 2- تحت بهترین شرایط

1- در تنگنا، بدون راه فرار، مجبور به جنگ، 2- متوقف، 1- حداکثر، بیشینه، 2- تحت بهترین شرایط

at best

<hr> 1- حداکثر، بیشینه، 2- تحت بهترین شرایط، در اصل، اساسا، اصلا

1- حداکثر، بیشینه، 2- تحت بهترین شرایط، در اصل، اساسا، اصلا

at bottom

at call

<hr> به میزان حداکثر تولید، به گنجایی بیشین، از نزدیک، به فاصله ی کم

به میزان حداکثر تولید، به گنجایی بیشین، از نزدیک، به فاصله ی کم

at close quarters

<hr> از نزدیک، به فاصله ی کم

از نزدیک، به فاصله ی کم

at close range

at cost

<hr> دارای سوتفاهم، دارای هدف های مخالف

دارای سوتفاهم، دارای هدف های مخالف

at daggers drawn

<hr> معنی : سپیده دم، سحرگاهان

معنی : سپیده دم، سحرگاهان

at dawn

<hr> دشمن بودن با، باهم مثل سگ و گربه بودن، به خون هم تشنه بودن، در آستانه ی مرگ، در شرف موت، جان به لب، در حال نزع

دشمن بودن با، باهم مثل سگ و گربه بودن، به خون هم تشنه بودن، در آستانه ی مرگ، در شرف موت، جان به لب، در حال نزع

at death's door

<hr> در آستانه ی مرگ، در شرف موت، جان به لب، در حال نزع، 1- بی دردسر، بی خیال، در ناز و نعمت، در فراغت 2- (ارتش) فرمان آزاد، آزاد، راحت باش

در آستانه ی مرگ، در شرف موت، جان به لب، در حال نزع، 1- بی دردسر، بی خیال، در ناز و نعمت، در فراغت 2- (ارتش) فرمان آزاد، آزاد، راحت باش

at ease

<hr> 1- بی دردسر، بی خیال، در ناز و نعمت، در فراغت 2- (ارتش) فرمان آزاد، آزاد، راحت باش، در همه ی حالات، در کلیه ی آزمایش ها، دائما، همیشه

1- بی دردسر، بی خیال، در ناز و نعمت، در فراغت 2- (ارتش) فرمان آزاد، آزاد، راحت باش، در همه ی حالات، در کلیه ی آزمایش ها، دائما، همیشه

at every turn

<hr> در همه ی حالات، در کلیه ی آزمایش ها، دائما، همیشه

در همه ی حالات، در کلیه ی آزمایش ها، دائما، همیشه

واژه های حرف "a" - جملات نمونه