جملات نمونه

<hr> معنی : تعقیب، شکار، وادار به فرار کردن، دنبال کردن، تعقیب کردن، شکار کردن <hr> معانی دیگر : دنبال کردن (به منظور رسیدن یا صدمه زدن به کسی)، دنبال روی، فرار دادن، تاراندن، (اغلب با the) شکار، (عامیانه) با شتاب رفتن، جستجو کردن، سراغ گیری کردن، (انگلیس) شکارگاه بی مرز و حصار (با park مقایسه شود)، بشگرد، پروانه ی شکار (در ناحیه ی ویژه ای)، بشگردی، شیار، بریدگی، فرورفتگی ممتد، شیاردار کردن، جوبه جوبه کردن، دارای فرورفتگی کردن، (لوله ی تفنگ و هفت تیر) کالیبر، پرازه، (لوله توپ) گردن، فرو رفتگی دیوار (برای اینکه ناودان یا لوله در آن جا بگیرد)، (فلز را) منقوش کردن، کنده کاری کردن، راندن واخراج کردن باaway و out و off، مسابقه

معنی : تعقیب، شکار، وادار به فرار کردن، دنبال کردن، تعقیب کردن، شکار کردن معانی دیگر : دنبال کردن (به منظور رسیدن یا صدمه زدن به کسی)، دنبال روی، فرار دادن، تاراندن، (اغلب با the) شکار، (عامیانه) با شتاب رفتن، جستجو کردن، سراغ گیری کردن، (انگلیس) شکارگاه بی مرز و حصار (با park مقایسه شود)، بشگرد، پر

chase

chase after

<hr> معنی : عشقبیاز، دنبال کننده، تعقیب کننده، تعاقب کننده، مشروبی که بدرقه نوشابه ای باشد <hr> معانی دیگر : شکارچی، صیاد، شکاری، پیگیر، دنبال رو، (در کشتی های قدیم) توپ جلو کشتی (bow chaser) یا توپ عقب کشتی (stern chaser)، کسی که فلز را منقوش یا کنده کاری می کند، امر

معنی : عشقبیاز، دنبال کننده، تعقیب کننده، تعاقب کننده، مشروبی که بدرقه نوشابه ای باشد معانی دیگر : شکارچی، صیاد، شکاری، پیگیر، دنبال رو، (در کشتی های قدیم) توپ جلو کشتی (bow chaser) یا توپ عقب کشتی (stern chaser)، کسی که فلز را منقوش یا کنده کاری می کند، امر

chaser

chasing

<hr> معنی : وقفه، شکاف، فرق بسیار، پرتگاه عظیم <hr> معانی دیگر : (مجازی) دوگانگی ژرف، شکاف ژرف (در سطح زمین یا یخ)، ژرفنا، ورطه، ورطه گاه، مغاک، دره ی تنگ، گدار

معنی : وقفه، شکاف، فرق بسیار، پرتگاه عظیم معانی دیگر : (مجازی) دوگانگی ژرف، شکاف ژرف (در سطح زمین یا یخ)، ژرفنا، ورطه، ورطه گاه، مغاک، دره ی تنگ، گدار

chasm

<hr> معنی : شاسی، اسکلت، شاسی اتومبیل، کالبد <hr> معانی دیگر : (مکانیک) شاسی، تنه ی اتومبیل (بدون اتاق یا frame)، بستمان، تنه بر، تنه بند، چهار چوب یا قاب که قنداق توپ جنگی روی آن سوار است و هنگام آتش کردن پس و پیش می رود، رجوع شود به: landing gear، (رادیو و تلویزیون) چهارچوبی که بلند گو و لامپ ها و کلیه ی سیم ها و غیره روی آن سوار است و در داخل جعبه ی رادیو یا تلویزیون جاسازی شده، شاسی اتومیل

معنی : شاسی، اسکلت، شاسی اتومبیل، کالبد معانی دیگر : (مکانیک) شاسی، تنه ی اتومبیل (بدون اتاق یا frame)، بستمان، تنه بر، تنه بند، چهار چوب یا قاب که قنداق توپ جنگی روی آن سوار است و هنگام آتش کردن پس و پیش می رود، رجوع شود به: landing gear، (رادیو و تلویزیون) چهارچوبی که بلند گو و لامپ ها و کلیه ی سی

chassis

<hr> معنی : پرهیزکار، پاکدامن، عفیف، طاهر، خالص ومهذب <hr> معانی دیگر : نجیب، پارسا، با عصمت، مهذب، پاکیزه خوی، آراسته، محجوب، وارسته، پاک نهاد، مجرد، (از نظر جنسی) خوددار، کسی که به خاطر ملاحظات مذهبی از مقاربت جنسی پرهیز می کند

معنی : پرهیزکار، پاکدامن، عفیف، طاهر، خالص ومهذب معانی دیگر : نجیب، پارسا، با عصمت، مهذب، پاکیزه خوی، آراسته، محجوب، وارسته، پاک نهاد، مجرد، (از نظر جنسی) خوددار، کسی که به خاطر ملاحظات مذهبی از مقاربت جنسی پرهیز می کند

chaste

<hr> ازروی پاکی یاپاکدامنی، عفیفانه

ازروی پاکی یاپاکدامنی، عفیفانه

chastely

<hr> معنی : تصفیه و تزکیه کردن <hr> معانی دیگر : (به منظور بهسازی) تنبیه کردن، گوشمالی دادن، سرزنش کردن، توبیخ کردن، معتدل کردن، پاک و منزه کردن، معقول و وارسته کردن، دارای کف نفس کردن

معنی : تصفیه و تزکیه کردن معانی دیگر : (به منظور بهسازی) تنبیه کردن، گوشمالی دادن، سرزنش کردن، توبیخ کردن، معتدل کردن، پاک و منزه کردن، معقول و وارسته کردن، دارای کف نفس کردن

chasten

<hr> (verb transitive) تصفیه وتزکیه کردن

(verb transitive) تصفیه وتزکیه کردن

chastened

chastening

<hr> معنی : تنبیه کردن، توبیخ و ملامت کردن <hr> معانی دیگر : تنبیه کردن (به ویژه با زدن)، گوشمال دادن، ادب کردن، (شدیدا) سرزنش کردن، بازخواست کردن، محکوم شناختن، توبی&nbsp; وملامت کردن

معنی : تنبیه کردن، توبیخ و ملامت کردن معانی دیگر : تنبیه کردن (به ویژه با زدن)، گوشمال دادن، ادب کردن، (شدیدا) سرزنش کردن، بازخواست کردن، محکوم شناختن، توبی وملامت کردن

chastise

<hr> معنی : تنبیه <hr> معانی دیگر : گوشمالی

معنی : تنبیه معانی دیگر : گوشمالی

chastisement

<hr> معنی : عفت، نجابت، پاکدامنی، عفت وعصمت، سادگی <hr> معانی دیگر : پرهیزکاری، پارسایی، عصمت، تجرد، پرهیز از مقاربت جنسی (به خاطر ملاحظات مذهبی)

معنی : عفت، نجابت، پاکدامنی، عفت وعصمت، سادگی معانی دیگر : پرهیزکاری، پارسایی، عصمت، تجرد، پرهیز از مقاربت جنسی (به خاطر ملاحظات مذهبی)

chastity

<hr> معنی : گپ، سخن دوستانه، درد دل، گپ زدن، دوستانه حرف زدن، پر حرفی کردن <hr> معانی دیگر : صحبت دوستانه، گپ زنی، صحبت دوستانه کردن، (مهجور) حرف چرند، لاطائل، وراجی، انواع پرندگان مهاجری که جیک جیک می کنند (در عوض خواندن یا نغمه سر دادن)، (جانور شناسی) چکاوک جنگلی (icteria virens)، (گیاه شناسی)، آرایش نگینی یا تسمه ای (مثل گل بید مشک)، بذر بالدار (مثل تخم افرا)

معنی : گپ، سخن دوستانه، درد دل، گپ زدن، دوستانه حرف زدن، پر حرفی کردن معانی دیگر : صحبت دوستانه، گپ زنی، صحبت دوستانه کردن، (مهجور) حرف چرند، لاطائل، وراجی، انواع پرندگان مهاجری که جیک جیک می کنند (در عوض خواندن یا نغمه سر دادن)، (جانور شناسی) چکاوک جنگلی (icteria virens)، (گیاه شناسی)، آرایش نگینی 

chat

chat room

<hr> (انگلیس) رجوع شود به: talk show

(انگلیس) رجوع شود به: talk show

chat show

<hr> (انگلیسی - عامیانه) (مرتبا) لاس زدن

(انگلیسی - عامیانه) (مرتبا) لاس زدن

chat up

<hr> معنی : دژ، قلعه، کاخ دوره ملوک الطوایفی، قصر ییلاقی <hr> معانی دیگر : pl کا&nbsp; دوره ملوک الطوایفی

معنی : دژ، قلعه، کاخ دوره ملوک الطوایفی، قصر ییلاقی معانی دیگر : pl کا دوره ملوک الطوایفی

chateau

<hr> (خوراکپزی) گوشت راسته ی گاو (که برشته شده و با سس سرو می شود)، فرانسوا رنه دو شاتوبریان (دولتمرد و نویسنده ی فرانسوی)

(خوراکپزی) گوشت راسته ی گاو (که برشته شده و با سس سرو می شود)، فرانسوا رنه دو شاتوبریان (دولتمرد و نویسنده ی فرانسوی)

chateaubriand

<hr> زنجیرکمربندکه زنان کلیدوساعت ومدادومانندانهابدان می اویزند

زنجیرکمربندکه زنان کلیدوساعت ومدادومانندانهابدان می اویزند

chatelaine

<hr> معنی : سنگ براق وصیقلی وموجدار، دارای رنگ و درخشندگی متغیر <hr> معانی دیگر : دارای براقی و درخشندگی متغیر (مانند برخی پارچه ها)، دارای رنگ ودرخشندگی متغیر مثل چشم گربه درتاریکی

معنی : سنگ براق وصیقلی وموجدار، دارای رنگ و درخشندگی متغیر معانی دیگر : دارای براقی و درخشندگی متغیر (مانند برخی پارچه ها)، دارای رنگ ودرخشندگی متغیر مثل چشم گربه درتاریکی

chatoyant

<hr> شهر چاتانوگا (در جنوب خاوری ایالت تنسی ـ امریکا)

شهر چاتانوگا (در جنوب خاوری ایالت تنسی ـ امریکا)

chattanooga

<hr> دارایی منقول (مانند مبل و اتومبیل و دام و جواهرات) (نام کامل: chattel personal)، عقار، (در مورد ملک) مالکیت غیر مطلق، بیع شرع، مالکیت مشروط (نام کامل: chattel real)، غلام

دارایی منقول (مانند مبل و اتومبیل و دام و جواهرات) (نام کامل: chattel personal)، عقار، (در مورد ملک) مالکیت غیر مطلق، بیع شرع، مالکیت مشروط (نام کامل: chattel real)، غلام

chattel

<hr> معنی : چهچه، پچ پچ، پر حرف بودن، پچ پچ کردن، تندتند حرف زدن، چهچه زدن، تند و ناشمرده سخن گفتن <hr> معانی دیگر : صداهای پی در پی و کوتاه و تند کردن (مثل برخی پرندگان)، جیک جیک کردن (که با چهچه و نغمه فرق دارد)، تند و پی در پی (و اغلب احمقانه) سخن گفتن، تند و بلاانقطاع حرف زدن، تلق تلق کردن، شل بودن و صدا کردن، وراجی، زر زر، سخن سریع و تهی، به هم خوردن دندان ها ( در اثر ترس یا سرما)، چهچه زدن مثل بلبل

معنی : چهچه، پچ پچ، پر حرف بودن، پچ پچ کردن، تندتند حرف زدن، چهچه زدن، تند و ناشمرده سخن گفتن معانی دیگر : صداهای پی در پی و کوتاه و تند کردن (مثل برخی پرندگان)، جیک جیک کردن (که با چهچه و نغمه فرق دارد)، تند و پی در پی (و اغلب احمقانه) سخن گفتن، تند و بلاانقطاع حرف زدن، تلق تلق کردن، شل بودن و صدا 

chatter

<hr> معنی : ادم روده دراز، ادم پرحرف و یاوه گو <hr> معانی دیگر : پرحرف، کسی که با حرف زدن کله ی شنونده را می برد، وراج، ادم وراج، ادم پرگو

معنی : ادم روده دراز، ادم پرحرف و یاوه گو معانی دیگر : پرحرف، کسی که با حرف زدن کله ی شنونده را می برد، وراج، ادم وراج، ادم پرگو

chatterbox

<hr> معنی : چهچه زننده

chatterer

chattering

<hr> معنی : پر حرف، وراج <hr> معانی دیگر : علاقمند به گپ زنی، پر چانه، (سخن یا نوشتار) خودمانی، غیر رسمی و دوستانه، خوش صحبت

معنی : پر حرف، وراج معانی دیگر : علاقمند به گپ زنی، پر چانه، (سخن یا نوشتار) خودمانی، غیر رسمی و دوستانه، خوش صحبت

chatty

<hr> جفری چاسر (شاعر و داستانسرای انگلیسی)

جفری چاسر (شاعر و داستانسرای انگلیسی)

chaucer

<hr> معنی : شوفر، راننده ماشین، رانندگی کردن <hr> معانی دیگر : کسی که شغل او رانندگی است

معنی : شوفر، راننده ماشین، رانندگی کردن معانی دیگر : کسی که شغل او رانندگی است

chauffeur

<hr> معنی : تعصب در وطن پرستی، میهن پرستیافراطی، میهن پرستی از روی تعصب <hr> معانی دیگر : میهن پرستی (افراطی و پرخاشگرانه و نابخردانه)، خاک پرستی (در مقایسه با میهن دوستی)، خاک آیینی، برتر شناسی نژاد و (به ویژه) جنس خود از دیگران، برتر پنداری مردان (در مقایسه بازنان)

معنی : تعصب در وطن پرستی، میهن پرستیافراطی، میهن پرستی از روی تعصب معانی دیگر : میهن پرستی (افراطی و پرخاشگرانه و نابخردانه)، خاک پرستی (در مقایسه با میهن دوستی)، خاک آیینی، برتر شناسی نژاد و (به ویژه) جنس خود از دیگران، برتر پنداری مردان (در مقایسه بازنان)

chauvinism

<hr> معنی : میهن پرست متعصب <hr> معانی دیگر : میهن پرست متعصب

معنی : میهن پرست متعصب معانی دیگر : میهن پرست متعصب

chauvinist

chauvinistic

<hr> معنی : لقمه جویده، بادندان خرد وپاره کردن، جویدن <hr> معانی دیگر : املای محلی واژه ی: chew، درجمع ارواره

معنی : لقمه جویده، بادندان خرد وپاره کردن، جویدن معانی دیگر : املای محلی واژه ی: chew، درجمع ارواره

chaw

<hr> معنی : جنس پست، پست، کم ارزش، ارزان <hr> معانی دیگر : نازل، کم بها، کم خرج، کم هزینه، کم خرج کن، کم پول، ناخن خشک، سهل الوصول، آسان یاب، خفت آور، تحقیرپذیر، خوار کننده، (عامیانه) خسیس، کنس، ممسک، فرومایه، (اقتصاد - در مورد پول) با بهره ی نازل، کم بهره، (ارز) باتخفیف، مهمل، توخالی، مبتذل، سطحی، بنجل، نامرغوب، بد، وازده، (مهجور) معامله ی پرصرفه، بزخریدن

معنی : جنس پست، پست، کم ارزش، ارزان معانی دیگر : نازل، کم بها، کم خرج، کم هزینه، کم خرج کن، کم پول، ناخن خشک، سهل الوصول، آسان یاب، خفت آور، تحقیرپذیر، خوار کننده، (عامیانه) خسیس، کنس، ممسک، فرومایه، (اقتصاد - در مورد پول) با بهره ی نازل، کم بهره، (ارز) باتخفیف، مهمل، توخالی، مبتذل، سطحی، بنجل، نامر

cheap

<hr> (خودمانی) حمله یا کنایه ی ناجوانمردانه

(خودمانی) حمله یا کنایه ی ناجوانمردانه

cheap shot

<hr> معنی : تحقیر کردن، از قیمت کاستن، ارزان شدن، ناچیز شمردن <hr> معانی دیگر : خوار کردن، خفیف کردن، قابل تحقیر کردن، ارزان کردن، از قیمت چیزی کاستن

معنی : تحقیر کردن، از قیمت کاستن، ارزان شدن، ناچیز شمردن معانی دیگر : خوار کردن، خفیف کردن، قابل تحقیر کردن، ارزان کردن، از قیمت چیزی کاستن

cheapen

cheaply

<hr> معنی : ارزانی <hr> معانی دیگر : ارزانی

معنی : ارزانی معانی دیگر : ارزانی

cheapness

<hr> معنی : ادم ارزان خر <hr> معانی دیگر : (امریکا - خودمانی) خسیس، چشم تنگ، بخیل، کنس، ندید بدید

معنی : ادم ارزان خر معانی دیگر : (امریکا - خودمانی) خسیس، چشم تنگ، بخیل، کنس، ندید بدید

cheapskate

<hr> معنی : ادم متقلب و فریبنده، فریب دهنده، سیاه بند، طراری، مکار، متقلب، فریب، محیل، گول، طرار، فریب دادن، گول زدن، فریفتن، خدعه کردن، جر زدن، مغبون کردن <hr> معانی دیگر : خر کردن، کلاهبرداری کردن، (مال کسی را) خوردن، گوش بری کردن، کنوریدن، آورندیدن، گراشیدن، شید آوردن، گریسیدن، (در مسابقه یا امتحان و غیره) تقلب کردن، نادرستی کردن، دغلکاری کردن، (خودمانی - با on) خیانت کردن به همسر یا معشوقه، گول زنی، تقلب، آدم متقلب، جرزن، (گیاه شناسی) رجوع شود به: chess

معنی : ادم متقلب و فریبنده، فریب دهنده، سیاه بند، طراری، مکار، متقلب، فریب، محیل، گول، طرار، فریب دادن، گول زدن، فریفتن، خدعه کردن، جر زدن، مغبون کردن معانی دیگر : خر کردن، کلاهبرداری کردن، (مال کسی را) خوردن، گوش بری کردن، کنوریدن، آورندیدن، گراشیدن، شید آوردن، گریسیدن، (در مسابقه یا امتحان و غیره)

cheat

cheated

<hr> معنی : فریب دهنده، فریبکار <hr> معانی دیگر : گول زننده، مغبون کننده

معنی : فریب دهنده، فریبکار معانی دیگر : گول زننده، مغبون کننده

cheater

<hr> معنی : غبن، فریبده <hr> معانی دیگر : روانشناسى : تقلب

معنی : غبن، فریبده معانی دیگر : روانشناسى : تقلب

cheating

chechnya

<hr> معنی : چک، بررسی، چک بانک، حواله، مکی، برات، بوته، جلوگیری کردن از، منع کردن، رسیدگی کردن، بررسی کردن، مقابله کردن، ممانعت کردن، تطبیق کردن، نشان گذاردن <hr> معانی دیگر : جلوگیر، پیشگیر، مانع، رادع، بازدار، باز داشتن، جلوگیری کردن، مهار کردن، لجام (لگام) کردن، سنجه، معیار، ملاک، علامتی که برای نشان دادن تصویب یا تایید و غیره به کار می رود، این نشان را به کار بردن، بازسنجی کردن، تایید کردن، هم سنجی کردن، (با on) مورد رسیدگی قرار دادن، وارسی کردن، (امانت گذاردن چمدان در انبار ایستگاه و یا کلاه و پالتو در مدخل ساختمان و غیره) قبض رسید، شماره ی رسید، امانت گذاری، باگاژ کردن، (در رستوران و غیره) صورتحساب، (در انگلیس می نویسند: cheque) چک (بانک)، شکاف کوچک، رخنه، ترک، رخنه دار کردن، ترک انداختن، ترک برداشتن، آزمایشی، به منظور بررسی و باز سنجی، (از ریشه ی فارسی: شاه)، ایست، توقف (ناگهانی)، وقفه، (ناگهان) باز ایستادن، متوقف کردن، واگرفتن، بازبینی، مقابله (دو چیز به منظور سنجش)، (نادر - در قمار بازی) ژتون، طرح شطرنجی، هریک از خانه های شطرنج یا طرح شطرنجی، پارچه ی شطرنجی، شطرنجی کردن، (مثل صفحه ی شطرنج) خانه خانه کردن، خانه خانه، (شطرنج) کیش، کیش کردن، آچمز، (در هاکی) تنه زدن، حایل شدن، (در پوکر) پاس کردن، (مهجور) سرزنش، بازخواست، (عامیانه) موافقم !، فهمیدم !، بسیار خوب !، چشم !، گوشمال دادن، رد کردن، پس زدن، امتناع کردن، (در کشتی های بادبانی و غیره) طناب را کم کم شل کردن، سرزنش کردن

معنی : چک، بررسی، چک بانک، حواله، مکی، برات، بوته، جلوگیری کردن از، منع کردن، رسیدگی کردن، بررسی کردن، مقابله کردن، ممانعت کردن، تطبیق کردن، نشان گذاردن معانی دیگر : جلوگیر، پیشگیر، مانع، رادع، بازدار، باز داشتن، جلوگیری کردن، مهار کردن، لجام (لگام) کردن، سنجه، معیار، ملاک، علامتی که برای نشان دادن 

واژه های حرف "c" - جملات نمونه