جملات نمونه

<hr> 1- (در هتل یا کنفرانس و غیره) نام نویسی کردن، اتاق (هتل) را تحویل گرفتن، 2- (عامیانه) حضور یافتن، آفتابی شدن

1- (در هتل یا کنفرانس و غیره) نام نویسی کردن، اتاق (هتل) را تحویل گرفتن، 2- (عامیانه) حضور یافتن، آفتابی شدن

check in

<hr> معنی : سیاهه مقابله <hr> معانی دیگر : سیاهه مقابله، فهرست مقابله، فهرست همسنجی، فهرست اسامی یا اشیا، فهرست یادآور، فهرست بازبینی (check list هم می نویسند)، سیاهه مقابله

معنی : سیاهه مقابله معانی دیگر : سیاهه مقابله، فهرست مقابله، فهرست همسنجی، فهرست اسامی یا اشیا، فهرست یادآور، فهرست بازبینی (check list هم می نویسند)، سیاهه مقابله

check list

check mark

<hr> تایید یا تصدیق کردن، صحه گذاشتن، روشی که طی آن بخشی از حقوق اعضای اتحادیه کارگری خود به خود کسر می شود

تایید یا تصدیق کردن، صحه گذاشتن، روشی که طی آن بخشی از حقوق اعضای اتحادیه کارگری خود به خود کسر می شود

check off

check over

check up on

<hr> 1- مشورت کردن، صلاحدید کردن، 2- توافق داشتن، جور درآمدن

1- مشورت کردن، صلاحدید کردن، 2- توافق داشتن، جور درآمدن

check with

<hr> معنی : خود اموز، دفترچه چک <hr> معانی دیگر : دفترچه ی چک (بانکی)، دسته چک، دفترچه چک بانک، کتابچه ثبت ارقام یاموادرسیدگی شده

معنی : خود اموز، دفترچه چک معانی دیگر : دفترچه ی چک (بانکی)، دسته چک، دفترچه چک بانک، کتابچه ثبت ارقام یاموادرسیدگی شده

checkbook

<hr> معنی : شطرنجی <hr> معانی دیگر : خانه خانه، وا گرفته

معنی : شطرنجی معانی دیگر : خانه خانه، وا گرفته

checked

<hr> معنی : نوعی بازی شبیه جنگنادر، چکرز، چک کننده، شطرنجی کردن <hr> معانی دیگر : گوناگون کردن، متنوع کردن، پر پستی و بلندی کردن، هریک از خانه های تخته ی شطرنج، (در طرح شطرنجی) مربع، طرح شطرنجی، نقش خانه خانه، خانخانه، بازی چکر، مهره های بازی چکر، رجوع شود به: service tree، دارای نقش شطرنجی کردن، خانه خانه کردن، بازبینگر، وارس، بررسی کننده، باز سنج، تایید کننده، (هتل و مهمانی های بزرگ و غیره) کسی که کلاه و پالتو و غیره را تحویل می گیرد و رسید یا شماره می دهد، (در ایستگاه ها) مامور باگاژ کردن، شطرنجی، بشکل شطرنجی ساختن یاعلامت گذاردن

معنی : نوعی بازی شبیه جنگنادر، چکرز، چک کننده، شطرنجی کردن معانی دیگر : گوناگون کردن، متنوع کردن، پر پستی و بلندی کردن، هریک از خانه های تخته ی شطرنج، (در طرح شطرنجی) مربع، طرح شطرنجی، نقش خانه خانه، خانخانه، بازی چکر، مهره های بازی چکر، رجوع شود به: service tree، دارای نقش شطرنجی کردن، خانه خانه کر

checker

<hr> تخته ی شطرنج مانند که 64 خانه ی سیاه و سفید دارد (برای بازی چکرز)

تخته ی شطرنج مانند که 64 خانه ی سیاه و سفید دارد (برای بازی چکرز)

checkerboard

<hr> معنی : متغیر، شطرنجی، پیچازی، دارای تحولات <hr> معانی دیگر : متنوع، پر پستی و بلندی، پر ماجرا، خانه خانه، گوناگون (به ویژه از نظر رنگ)، پر الوان، رنگارنگ، پر ماجرا a checkered life زندگی پرفراز و نشیب

معنی : متغیر، شطرنجی، پیچازی، دارای تحولات معانی دیگر : متنوع، پر پستی و بلندی، پر ماجرا، خانه خانه، گوناگون (به ویژه از نظر رنگ)، پر الوان، رنگارنگ، پر ماجرا a checkered life زندگی پرفراز و نشیب

checkered

<hr> معنی : بازی چکرز، جنگ نادر <hr> معانی دیگر : بازی چکرز، جنگ نادر

معنی : بازی چکرز، جنگ نادر معانی دیگر : بازی چکرز، جنگ نادر

checkers

<hr> معنی : منع، بررسی، مقابله <hr> معانی دیگر : مقابله، بررسی

معنی : منع، بررسی، مقابله معانی دیگر : مقابله، بررسی

checking

<hr> (بانکداری) حساب جاری (current account هم می گویند به ویژه در انگلیس)، حساب جاری بانکی

(بانکداری) حساب جاری (current account هم می گویند به ویژه در انگلیس)، حساب جاری بانکی

checking account

<hr> معنی : مات، مات کردن، شهمات کردن، شکست دادن <hr> معانی دیگر : (شطرنج) مات کردن، شاه مات کردن، کیش مات

معنی : مات، مات کردن، شهمات کردن، شکست دادن معانی دیگر : (شطرنج) مات کردن، شاه مات کردن، کیش مات

checkmate

<hr> معنی : وارسی <hr> معانی دیگر : (در فروشگاه و غیره) محل پرداخت پول و بردن کالای خریده شده، گیشه ی پرداخت قیمت کالا، (هتل و غیره) ساعتی که پیش از آن اتاق باید تخلیه شود، به امانت گرفتن، 1- (در هتل و بیمارستان و غیره) حساب خود را تسویه کردن و رفتن 2- (در مورد صندوق داران فروشگاه ها و غیره) مبلغ اجناس خریداری راجمع زدن و دریافت کردن 3- بررسی و تایید کردن، تصدیق کردن (صحت چیزی را) 4- چک نقد کردن، از حساب بانکی برداشت کردن 5- (از کتابخانه) کتاب گرفتن

معنی : وارسی معانی دیگر : (در فروشگاه و غیره) محل پرداخت پول و بردن کالای خریده شده، گیشه ی پرداخت قیمت کالا، (هتل و غیره) ساعتی که پیش از آن اتاق باید تخلیه شود، به امانت گرفتن، 1- (در هتل و بیمارستان و غیره) حساب خود را تسویه کردن و رفتن 2- (در مورد صندوق داران فروشگاه ها و غیره) مبلغ اجناس خریدار

checkout

<hr> معنی : محل بازرسی وسائط نقلیه، نقطه مقابله <hr> معانی دیگر : (در مرزها و راه ها و غیره) باجه ی بازرسی، پاسگاه بازرسی

معنی : محل بازرسی وسائط نقلیه، نقطه مقابله معانی دیگر : (در مرزها و راه ها و غیره) باجه ی بازرسی، پاسگاه بازرسی

checkpoint

<hr> معنی : رخت کن، اطاق امانت اثاثیه، اطاق تفتیش اثای و بار مسافرین <hr> معانی دیگر : (در مدخل هتل و سالن و غیره) اتاقکی که پالتو و کلاه و چتر و غیره ی مهمانان را در آن قرار می دهند، اطاق تفتیش اثاک وبار مسافرین، اطاق امانت گذاری بار وچمدان وپالتو

معنی : رخت کن، اطاق امانت اثاثیه، اطاق تفتیش اثای و بار مسافرین معانی دیگر : (در مدخل هتل و سالن و غیره) اتاقکی که پالتو و کلاه و چتر و غیره ی مهمانان را در آن قرار می دهند، اطاق تفتیش اثاک وبار مسافرین، اطاق امانت گذاری بار وچمدان وپالتو

checkroom

checks

<hr> کامپیوتر : مجموع مقابله اى، مجموع مقابله ای

کامپیوتر : مجموع مقابله اى، مجموع مقابله ای

checksum

<hr> معنی : معاینه، معاینه عمومی، بازرسی کلی <hr> معانی دیگر : معاینه ی طبی، بازبین پزشکی، باز سنجی کردن، (کیفیت کار یا شخصیت کسی را) بررسی کردن، وارسیدن، معاینه کردن

معنی : معاینه، معاینه عمومی، بازرسی کلی معانی دیگر : معاینه ی طبی، بازبین پزشکی، باز سنجی کردن، (کیفیت کار یا شخصیت کسی را) بررسی کردن، وارسیدن، معاینه کردن

checkup

<hr> معنی : پنیر چدار، نوعی پنیر <hr> معانی دیگر : نوعی پنیر

معنی : پنیر چدار، نوعی پنیر معانی دیگر : نوعی پنیر

cheddar

cheddar cheese

<hr> معنی : لب، گونه، لغاز <hr> معانی دیگر : لپ، رخ، (عامیانه) پررویی، گستاخی، (انگلیس - عامیانه) پررویی کردن، پیش جوابی کردن، (هریک از دو طرف برخی چیزها مثل در و فک وگیره) لنگه ی در، جانب، جفت، تا، (هریک از دو برآمدگی کپل انسان) لپ کون، لمبر، گوشت سرین

معنی : لب، گونه، لغاز معانی دیگر : لپ، رخ، (عامیانه) پررویی، گستاخی، (انگلیس - عامیانه) پررویی کردن، پیش جوابی کردن، (هریک از دو طرف برخی چیزها مثل در و فک وگیره) لنگه ی در، جانب، جفت، تا، (هریک از دو برآمدگی کپل انسان) لپ کون، لمبر، گوشت سرین

cheek

<hr> صمیمی، بسیار نزدیک، خودمانی، پهلوی یکدیگر، محرمانه

صمیمی، بسیار نزدیک، خودمانی، پهلوی یکدیگر، محرمانه

cheek by jowl

<hr> معنی : استخوان گونه، عظم گونه <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی) استخوان گونه، کمان عذاری، قوس و جنه

معنی : استخوان گونه، عظم گونه معانی دیگر : (کالبد شناسی) استخوان گونه، کمان عذاری، قوس و جنه

cheekbone

<hr> معنی : باپررویی، بطور جسارت امیز، باگستاخی <hr> معانی دیگر : باپررویی، باگستاخی، بطورجسارت امیز

معنی : باپررویی، بطور جسارت امیز، باگستاخی معانی دیگر : باپررویی، باگستاخی، بطورجسارت امیز

cheekily

cheeks

<hr> معنی : گستاخ، پر رو، دارای گونه های برامده، بیشرمانه <hr> معانی دیگر : دهان دریده، جسور

معنی : گستاخ، پر رو، دارای گونه های برامده، بیشرمانه معانی دیگر : دهان دریده، جسور

cheeky

<hr> معنی : جیر جیر، اشاره مختصر، جیر جیر کردن، اشاره مختصر کردن به <hr> معانی دیگر : صدای جیک جیک (جوجه ی پرندگان و ماکیان)، جیک، جیک زدن

معنی : جیر جیر، اشاره مختصر، جیر جیر کردن، اشاره مختصر کردن به معانی دیگر : صدای جیک جیک (جوجه ی پرندگان و ماکیان)، جیک، جیک زدن

cheep

<hr> معنی : فریاد و لله افرین، ترغیب، تشویق کردن، بر انگیختن، هلهله کردن، دلخوشی دادن، ترغیب کردن، هورا <hr> معانی دیگر : (با up) شاد کردن یا شدن، شنگول کردن یا شدن، مسرور کردن یا شدن، خرسند شدن یا کردن، هورا، هلهله، هورا کشیدن، زنده باد گفتن، شادباش، شاباش، مرحبا زدن، غریویدن، (به صورت جمع) به سلامتی !، نوش !، روحیه، حالت (امروزه بیشتر در این گونه عبارت ها به کار می رود: بسی شاد باشید be of good cheer ; با کمال مسرت cheer with good)، شادی، مسرت، خرسندی، سرور، خوشی، سور، جشن و شادی، نوش و نیش، (انگلیس - عامیانه - جمع) تشویق کردن، فریادوهلهله افرین

معنی : فریاد و لله افرین، ترغیب، تشویق کردن، بر انگیختن، هلهله کردن، دلخوشی دادن، ترغیب کردن، هورا معانی دیگر : (با up) شاد کردن یا شدن، شنگول کردن یا شدن، مسرور کردن یا شدن، خرسند شدن یا کردن، هورا، هلهله، هورا کشیدن، زنده باد گفتن، شادباش، شاباش، مرحبا زدن، غریویدن، (به صورت جمع) به سلامتی !، نوش 

cheer

<hr> معنی : تشجیع کردن

cheer up

<hr> معنی : خوشحال، بشاش، خوش، مسرور، منبسط <hr> معانی دیگر : شاد، دلشاد، خرم، سرزنده، زنده دل، شنگول، دلباز، روشن و روان پرور، مشتاق، خوش روی

معنی : خوشحال، بشاش، خوش، مسرور، منبسط معانی دیگر : شاد، دلشاد، خرم، سرزنده، زنده دل، شنگول، دلباز، روشن و روان پرور، مشتاق، خوش روی

cheerful

<hr> معنی : خوش <hr> معانی دیگر : باخوشرویی، باپیشانی گشاده

معنی : خوش معانی دیگر : باخوشرویی، باپیشانی گشاده

cheerfully

<hr> معنی : طرب، سرور، فرح <hr> معانی دیگر : خوشی، بشاشت

معنی : طرب، سرور، فرح معانی دیگر : خوشی، بشاشت

cheerfulness

cheerily

cheering

<hr> معنی : خدا حافظ <hr> معانی دیگر : (انگلیس - عامیانه)، خدا نگهدار، بدرود، خدا حافظ

معنی : خدا حافظ معانی دیگر : (انگلیس - عامیانه)، خدا نگهدار، بدرود، خدا حافظ

cheerio

cheerlead

<hr> معنی : سیاه، افسرده، غمگین، عبوس <hr> معانی دیگر : دلمرده، دلگیر، محزون، ناشاد

معنی : سیاه، افسرده، غمگین، عبوس معانی دیگر : دلمرده، دلگیر، محزون، ناشاد

cheerless

cheerlessly

<hr> معنی : به سلامتی! <hr> معانی دیگر : (انگلیس) به سلامتی !، (هنگام نوشیدن) نوش !

معنی : به سلامتی! معانی دیگر : (انگلیس) به سلامتی !، (هنگام نوشیدن) نوش !

cheers

<hr> معنی : خوشحال، سرحال، شاد، دلگشا، بابشاشت <hr> معانی دیگر : (اتاق و غیره) دلباز، (حالت و سبک و غیره) شاد، طربناک، مسرور، دلشاد

معنی : خوشحال، سرحال، شاد، دلگشا، بابشاشت معانی دیگر : (اتاق و غیره) دلباز، (حالت و سبک و غیره) شاد، طربناک، مسرور، دلشاد

cheery

<hr> معنی : پنیر <hr> معانی دیگر : پنیری، پنیر مانند، (از ریشه ی فارسی: چیز - خودمانی) آدم یا چیز مهم، دست برداشتن، ول کردن، (خودمانی)

معنی : پنیر معانی دیگر : پنیری، پنیر مانند، (از ریشه ی فارسی: چیز - خودمانی) آدم یا چیز مهم، دست برداشتن، ول کردن، (خودمانی)

cheese

<hr> معنی : چیزبرگر <hr> معانی دیگر : همبرگر با پنیر

معنی : چیزبرگر معانی دیگر : همبرگر با پنیر

cheeseburger

<hr> معنی : کیک پنیر <hr> معانی دیگر : (شیرینی پزی) کیک پنیر (که زیر آن لایه ای از نان شیرین است و روی آن آمیزه ای از پنیر و تخم مرغ و شکر و غیره)، عکس پر و پاچه

معنی : کیک پنیر معانی دیگر : (شیرینی پزی) کیک پنیر (که زیر آن لایه ای از نان شیرین است و روی آن آمیزه ای از پنیر و تخم مرغ و شکر و غیره)، عکس پر و پاچه

cheesecake

<hr> (در اصل) پارچه ی درشت باف که در آن پنیر می ریختند (یا سفت می کردند)، کتان شل باف، پارچه ی پنبه ای درشت باف

(در اصل) پارچه ی درشت باف که در آن پنیر می ریختند (یا سفت می کردند)، کتان شل باف، پارچه ی پنبه ای درشت باف

واژه های حرف "c" - جملات نمونه