جملات نمونه

<hr> معنی : رنگ صورتی، خرد شدن <hr> معانی دیگر : (رنگ) صورتی، حداعلی، اوج، بهترین، (تداعی منفی) دست چپی، چپ گرا، (گیاه شناسی) گل میخک، قرنفل (جنس dianthus)، (انگلیس) شکارچی روباه، کت سرخ رنگ (که شکارچیان روباه می پوشند)، (گیاه شناسی) وابسته به گیاهان تیره ی caryophyllaceae از راسته ی caryophyllales که دو لپه ای می باشند، گل میخکی، (پارچه و غیره) زیگزاگ بریدن، دندانه دار بریدن، (روی کاغذ و غیره) با سوراخ سوزن نقش ایجاد کردن، (با خرده گیری و غیره) آزرده کردن، ناراحت کردن، رنجاندن، کشتی بادبانی (که بخش عقب آن بلند و باریک است)، سورا&nbsp; سورا&nbsp; کردن یا بریدن

معنی : رنگ صورتی، خرد شدن معانی دیگر : (رنگ) صورتی، حداعلی، اوج، بهترین، (تداعی منفی) دست چپی، چپ گرا، (گیاه شناسی) گل میخک، قرنفل (جنس dianthus)، (انگلیس) شکارچی روباه، کت سرخ رنگ (که شکارچیان روباه می پوشند)، (گیاه شناسی) وابسته به گیاهان تیره ی caryophyllaceae از راسته ی caryophyllales که دو لپه 

pink

<hr> (امریکا - خودمانی) ورقه اخراج (از شرکت یا اداره و غیره)

(امریکا - خودمانی) ورقه اخراج (از شرکت یا اداره و غیره)

pink slip

<hr> (پزشکی) ورم ملتحمه ی حاد، سرخ چشمی، چشم صورتی رنگ، چشم ارغوانی، اماس واگیره دارملتحمه، یکجور تب واگیره داردر اسب

(پزشکی) ورم ملتحمه ی حاد، سرخ چشمی، چشم صورتی رنگ، چشم ارغوانی، اماس واگیره دارملتحمه، یکجور تب واگیره داردر اسب

pinkeye

<hr> معنی : انگشت کوچک <hr> معانی دیگر : انگشت کوچک دست، انگشت پنجم، خنصر، کالوج، انگشت کهین، رجوع شود به: pinkey) pink3 و pinky هم می نویسند)

معنی : انگشت کوچک معانی دیگر : انگشت کوچک دست، انگشت پنجم، خنصر، کالوج، انگشت کهین، رجوع شود به: pinkey) pink3 و pinky هم می نویسند)

pinkie

<hr> معنی : معتدل، مایل به رنگ صورتی <hr> معانی دیگر : مایل به رنگ صورتی

معنی : معتدل، مایل به رنگ صورتی معانی دیگر : مایل به رنگ صورتی

pinkish

<hr> (خودمانی - تداعی منفی) چپ گرای، چپی، تاواریش

(خودمانی - تداعی منفی) چپ گرای، چپی، تاواریش

pinko

<hr> معنی : انگشت کوچک <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: pinkie، pinkie انگشت کوچک

معنی : انگشت کوچک معانی دیگر : رجوع شود به: pinkie، pinkie انگشت کوچک

pinky

<hr> معنی : جناح، برگچه، برگ اولیه شبیه پر <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی) لاله ی گوش، گوش برونی، (گیاه شناسی) برگچه، بال

معنی : جناح، برگچه، برگ اولیه شبیه پر معانی دیگر : (کالبد شناسی) لاله ی گوش، گوش برونی، (گیاه شناسی) برگچه، بال

pinna

<hr> معنی : اوج، ذروه، برج، راس، منتهی درجه، قله نوک تیز <hr> معانی دیگر : به اوج رساندن یا رسیدن، به حد اعلای چیزی رسیدن، (معماری گوتیک) برجستگی کوچک یا برجک روی پشتبند یا شمع (برای زیبایی و افزودن به وزن ساخته می شد)، قبه ی پشتبند، قبه دار کردن، برجک دار کردن، (کوه) قله ی نوک تیز، کوه سر، چکاد

معنی : اوج، ذروه، برج، راس، منتهی درجه، قله نوک تیز معانی دیگر : به اوج رساندن یا رسیدن، به حد اعلای چیزی رسیدن، (معماری گوتیک) برجستگی کوچک یا برجک روی پشتبند یا شمع (برای زیبایی و افزودن به وزن ساخته می شد)، قبه ی پشتبند، قبه دار کردن، برجک دار کردن، (کوه) قله ی نوک تیز، کوه سر، چکاد

pinnacle

pinned

<hr> معنی : سنجاق کار، سنجاق زن <hr> معانی دیگر : سوزن کار

معنی : سنجاق کار، سنجاق زن معانی دیگر : سوزن کار

pinner

<hr> (انگلیس - عامیانه) رجوع شود به: pinafore

(انگلیس - عامیانه) رجوع شود به: pinafore

pinny

pinochle

<hr> معنی : کاج، تخم خوراکی کاج <hr> معانی دیگر : pinyon گ، صنوبر

معنی : کاج، تخم خوراکی کاج معانی دیگر : pinyon گ، صنوبر

pinon

<hr> (فرانسه)، انگور پینو

pinot

<hr> معنی : چیز کوچک، با دقت اشاره کردن به <hr> معانی دیگر : (با دقت) معین کردن، مشخص کردن، باز نمودن، شناختن، برشناساندن، معلوم کردن، (دقیقا) هدفگیری کردن، خاطر نشان کردن، مورد تاکید قرار دادن، نقطه ی کوچک، ذره، مقدار کم، ریز، (بمباران و غیره) هدف دقیق، موشکافانه، ریزبین، ریزبینانه، (دقیقا) معلوم، تعیین شده، معین، (در اصل) روی نقشه جای هر محل را با فرو کردن سوزن مشخص کردن، نوک سوزن، سر سوزن

معنی : چیز کوچک، با دقت اشاره کردن به معانی دیگر : (با دقت) معین کردن، مشخص کردن، باز نمودن، شناختن، برشناساندن، معلوم کردن، (دقیقا) هدفگیری کردن، خاطر نشان کردن، مورد تاکید قرار دادن، نقطه ی کوچک، ذره، مقدار کم، ریز، (بمباران و غیره) هدف دقیق، موشکافانه، ریزبین، ریزبینانه، (دقیقا) معلوم، تعیین شده،

pinpoint

<hr> معنی : رنجانیدن، خلیدن با نوک سنجاق <hr> معانی دیگر : خراش با سر سوزن، ناراحتی فرعی، آزار تحمل پذیر، چیزی که مایه اندک انگیختگی گردد

معنی : رنجانیدن، خلیدن با نوک سنجاق معانی دیگر : خراش با سر سوزن، ناراحتی فرعی، آزار تحمل پذیر، چیزی که مایه اندک انگیختگی گردد

pinprick

<hr> کامپیوتر : اتصالات فلزى کوچک روى یکdip الکترونیک : خار لامپ

کامپیوتر : اتصالات فلزى کوچک روى یکdip الکترونیک : خار لامپ

pins

<hr> خواب رفتن دست یا پا، خواب رفتگی، سوزن سوزن شدن، گز گز کردن، احساس مورمور در اثر خواب رفتگی، عصبانی

خواب رفتن دست یا پا، خواب رفتگی، سوزن سوزن شدن، گز گز کردن، احساس مورمور در اثر خواب رفتگی، عصبانی

pins and needles

pinscher

<hr> راه راه های باریک روی پارچه، (طرح پارچه) راه راه باریک (pin striped هم می گویند)

راه راه های باریک روی پارچه، (طرح پارچه) راه راه باریک (pin striped هم می گویند)

pinstripe

pinstriped

<hr> (پیمانه ی آبگونه ها برابر با نصف quart یا 16 اونس یا 0/473 لیتر در امریکا و 0/568 لیتر در انگلیس و کانادا) پاینت، ظرف یک پاینتی، پیمانه وزن مایع معادل نیم کوارت

(پیمانه ی آبگونه ها برابر با نصف quart یا 16 اونس یا 0/473 لیتر در امریکا و 0/568 لیتر در انگلیس و کانادا) پاینت، ظرف یک پاینتی، پیمانه وزن مایع معادل نیم کوارت

pint

<hr> (جانورشناسی) اردک دم باریک (انواع اردک های گردن دراز و دم باریک به ویژه anas acuta)، اردک دم دراز

(جانورشناسی) اردک دم باریک (انواع اردک های گردن دراز و دم باریک به ویژه anas acuta)، اردک دم دراز

pintail

<hr> معنی : خالخال، رنگ برنگ، نقطه نقطه <hr> معانی دیگر : سیاه و سفید، پیسه، خال مخالی، ابلق، اسب ابلق

معنی : خالخال، رنگ برنگ، نقطه نقطه معانی دیگر : سیاه و سفید، پیسه، خال مخالی، ابلق، اسب ابلق

pinto

<hr> قابل الصاق به دیوار (توسط سنجاق و غیره)، (امریکا - عامیانه) آدم خوشگل، زن هوس انگیز، هنرپیشه ی دلربا (که عکس او را به دیوار می زنند)، هوس انگیز، زیبا و جذاب، تصویر دختر زیبا، ویژه نصب به دیوار، (با سوزن ته گرد و غیره) الصاق کردن ( pinup)

قابل الصاق به دیوار (توسط سنجاق و غیره)، (امریکا - عامیانه) آدم خوشگل، زن هوس انگیز، هنرپیشه ی دلربا (که عکس او را به دیوار می زنند)، هوس انگیز، زیبا و جذاب، تصویر دختر زیبا، ویژه نصب به دیوار، (با سوزن ته گرد و غیره) الصاق کردن ( pinup)

pinup

<hr> معنی : چرخ دنده، چرخ سنجاقی <hr> معانی دیگر : (اسباب بازی کودک) فرفره، چر&nbsp; دنده، فرفره، چر&nbsp;و فلک کوچک، درساعت سازی چرخی که دندانه های استوانه ای دارد

معنی : چرخ دنده، چرخ سنجاقی معانی دیگر : (اسباب بازی کودک) فرفره، چر دنده، فرفره، چر و فلک کوچک، درساعت سازی چرخی که دندانه های استوانه ای دارد

pinwheel

<hr> معنی : کرمک <hr> معانی دیگر : (انگل شناسی) کرمک (کرم های کوچک روده ی بزرگ و مقعد به ویژه enterobius vermicularis)، کرم ریز سنجاقی انگل روده انسان ازدسته نماته ها

معنی : کرمک معانی دیگر : (انگل شناسی) کرمک (کرم های کوچک روده ی بزرگ و مقعد به ویژه enterobius vermicularis)، کرم ریز سنجاقی انگل روده انسان ازدسته نماته ها

pinworm

piny

<hr> (فیزیک اتمی) پیون، حرف شانزدهم الفبای یونانی، نسبت پیرامون به قطر دایره

(فیزیک اتمی) پیون، حرف شانزدهم الفبای یونانی، نسبت پیرامون به قطر دایره

pion

<hr> معنی : پیشقدم، پیشگام، سرباز مهندس، پیشرو، نو، پیشقدم شدن <hr> معانی دیگر : پیشتاز، ره گشا، پیش کسوت، وابسته به مهاجران اولیه (به ویژه در امریکا)، پیشگام بودن یا شدن، پیش قدم بودن یا شدن، پیشتاز بودن یا شدن، ره گشایی کردن، پیش کوچی کردن، (قبل از دیگران) کوچ کردن، (در اصل) سرباز عضو گروه مهندسی (مامور ساختن یا منهدم کردن پل و غیره)، سرباز حفار، (p بزرگ) مهاجر اولیه، پیش کوچگر، (گیاه یا جانور) پیشگام (که در جای تازه ای مستقر می شود)

معنی : پیشقدم، پیشگام، سرباز مهندس، پیشرو، نو، پیشقدم شدن معانی دیگر : پیشتاز، ره گشا، پیش کسوت، وابسته به مهاجران اولیه (به ویژه در امریکا)، پیشگام بودن یا شدن، پیش قدم بودن یا شدن، پیشتاز بودن یا شدن، ره گشایی کردن، پیش کوچی کردن، (قبل از دیگران) کوچ کردن، (در اصل) سرباز عضو گروه مهندسی (مامور ساخ

pioneer

pioneering

<hr> معنی : زاهد، عابد، خدا پرست، مذهبی، دین دار، مقدس، وارسته، متقی <hr> معانی دیگر : پارسا، عفیف، متدین، مومن، پرهیزکار، فربود، مهذب، کاتوزی، فرهودی، پرهیز کارانه، پارسایانه، دین دارانه، زهرآمیز، ریاکار، زهد فروش، جانماز آب کش، ریا کارانه، زهد فروشانه، عوام فریبانه، سپنتا، پرهیزگار

معنی : زاهد، عابد، خدا پرست، مذهبی، دین دار، مقدس، وارسته، متقی معانی دیگر : پارسا، عفیف، متدین، مومن، پرهیزکار، فربود، مهذب، کاتوزی، فرهودی، پرهیز کارانه، پارسایانه، دین دارانه، زهرآمیز، ریاکار، زهد فروش، جانماز آب کش، ریا کارانه، زهد فروشانه، عوام فریبانه، سپنتا، پرهیزگار

pious

<hr> ازروی دینداری، دین دارانه، پرهیزکارانه، ازروی خداترسی

ازروی دینداری، دین دارانه، پرهیزکارانه، ازروی خداترسی

piously

<hr> معنی : سیفلیس، سیفیلیس، خال، لکه، اختلال مزاج، دانه یا تخم میوه هایی مثل سیب، شکستن، سراز تخم دراوردن، شکستن و باز شدن <hr> معانی دیگر : هسته ی کوچک (مانند هسته ی سیب یا پرتقال)، هستک، خال (روی ورق بازی یا تاس نرد و غیره)، (انگلیس - عامیانه) ستاره ی روی شانه ی افسران، هر یک از خانه های پوست آناناس، (گل) نشا، (انگلیس - عامیانه) با تیر (یا سنگ و غیره) زدن، (مانند جوجه) جیک جیک کردن، بیب بیب کردن (مثل فرستنده ی رادیویی)، سر از تخم در آوردن، (بیماری ماکیان که نشان آن دله بستن زبان و پوشیده شدن گردن از ماده ی بلغم مانند است) پیپ، (مزاح آمیز) بیماری (نامعلوم)، آزار، کسالت، سگ مرض، انواع امرا­ مختلفی که سابقاانهارا کوفت، سوءهاضمه و سرفه و امثال ان دانسته اند، درمورد جوجه سراز تخم دراوردن، درمورد تخم شکستن

معنی : سیفلیس، سیفیلیس، خال، لکه، اختلال مزاج، دانه یا تخم میوه هایی مثل سیب، شکستن، سراز تخم دراوردن، شکستن و باز شدن معانی دیگر : هسته ی کوچک (مانند هسته ی سیب یا پرتقال)، هستک، خال (روی ورق بازی یا تاس نرد و غیره)، (انگلیس - عامیانه) ستاره ی روی شانه ی افسران، هر یک از خانه های پوست آناناس، (گل) 

<hr> معنی : نای، نی، لوله، پیپ، چپق، نی زنی، لوله حمل مواد نفتی، ساقهتوخالی گیاه، صفیر زدن، با صدای تیز و زیر حرف زدن، نی زدن، فلوت زدن، لوله کشی کردن <hr> معانی دیگر : (سازهای بادی و ارگ و غیره) نی، نی لبک، لوله ی صدا، فلوت، (معمولا جمع) آواز، صدا، ناوه، ناوک، تنبوشه، مغزی، (با لوله) ترابری کردن، لوله بری کردن، ساز بادی زدن، (از طریق فلوت زدن و غیره) برانگیختن، به هیجان آوردن، رجوع شود به: bagpipe، (کشتیرانی) سوت، سوت سرملوان (boat swain's pipe هم می گویند)، (با سوت زدن) احضار یا آگاه کردن، صدای زیر بلند (مانند صدای برخی پرندگان)، جیک، جیغ، جیغ زدن، لوله دار کردن، (کالبد شناسی) لوله ی بدنی، تن لوله (به ویژه در اندام های تنفسی)، نایژه، سوراخ دهانه ی آتشفشان، (کان) چینه ی استوانه ای شکل، هر چیز لوله سان، استوانه سان، نی سان، نای مانند، (توتون) به اندازه ی یک چپق یا پیپ، (شراب و روغن زیتون و غیره) چلیک بزرگ، بشگه ی بزرگ (به گنجایش حدود 126 گالن)، (خودمانی) آسان، (فلز شناسی و ریخته گری) مک لوله ای، مک نشستی، تشکیل مک نشستی، (خیاطی) پارچه را لوله کردن و تو گذاشتن (برای کوچک کردن جامه)، (خودمانی) نظر انداختن، متوجه شدن، نمیدن

معنی : نای، نی، لوله، پیپ، چپق، نی زنی، لوله حمل مواد نفتی، ساقهتوخالی گیاه، صفیر زدن، با صدای تیز و زیر حرف زدن، نی زدن، فلوت زدن، لوله کشی کردن معانی دیگر : (سازهای بادی و ارگ و غیره) نی، نی لبک، لوله ی صدا، فلوت، (معمولا جمع) آواز، صدا، ناوه، ناوک، تنبوشه، مغزی، (با لوله) ترابری کردن، لوله بری کر

pipe

<hr> معنی : لوله پاک کن، سیم لوله چپق پاک کن <hr> معانی دیگر : (سیم پنبه پوش که با آن لوله ی پیپ را پاک می کنند) سیم پیپ، پیپ پاک کن

معنی : لوله پاک کن، سیم لوله چپق پاک کن معانی دیگر : (سیم پنبه پوش که با آن لوله ی پیپ را پاک می کنند) سیم پیپ، پیپ پاک کن

pipe cleaner

<hr> معنی : ساکت شدن، حرف نزدن <hr> معانی دیگر : کم کم آرام شدن، آرامتر شدن، (از بلند حرف زدن یا داد زدن) دست برداشتن، (صدا را) کم کردن، بوسیله شیپور یا نای به ملوانان راحت باش دادن

معنی : ساکت شدن، حرف نزدن معانی دیگر : کم کم آرام شدن، آرامتر شدن، (از بلند حرف زدن یا داد زدن) دست برداشتن، (صدا را) کم کردن، بوسیله شیپور یا نای به ملوانان راحت باش دادن

pipe down

<hr> خواب افیونی، خواب پای منقل تریاک، نقشه خیالی و موهوم، امید واهی

خواب افیونی، خواب پای منقل تریاک، نقشه خیالی و موهوم، امید واهی

pipe dream

<hr> معنی : لوله کشی <hr> معانی دیگر : مکانیکی لوله و یخچال و غیره

معنی : لوله کشی معانی دیگر : مکانیکی لوله و یخچال و غیره

pipe fitting

<hr> (با دستگاه الکترونیکی موسیقی و صدا را در تمام خانه) پراکندن، آوا رسانی کران

(با دستگاه الکترونیکی موسیقی و صدا را در تمام خانه) پراکندن، آوا رسانی کران

pipe in

<hr> رجوع شود به: organ، ارغنون لوله ای، ارگ نی دار

رجوع شود به: organ، ارغنون لوله ای، ارگ نی دار

pipe organ

<hr> 1- شروع به آواز خواندن کردن، آغاز به نواختن کردن 2- صدا سر دادن، بلند حرف زدن، شروع به نی زدن کردن، به سخن پرداختن

1- شروع به آواز خواندن کردن، آغاز به نواختن کردن 2- صدا سر دادن، بلند حرف زدن، شروع به نی زدن کردن، به سخن پرداختن

pipe up

<hr> آچار لوله گیر، آچار شلاقی، اچار لوله بازکن

آچار لوله گیر، آچار شلاقی، اچار لوله بازکن

pipe wrench

<hr> معنی : لوله کشی، خط لوله <hr> معانی دیگر : لوله، وسیله ی ارسال، فرستگر، کانال ارتباطی، با خط لوله حمل کردن، لوله بری کردن، خط لوله نفت

معنی : لوله کشی، خط لوله معانی دیگر : لوله، وسیله ی ارسال، فرستگر، کانال ارتباطی، با خط لوله حمل کردن، لوله بری کردن، خط لوله نفت

pipeline

<hr> معنی : فلوت زن، لوله کش، جوجه کبوتر <hr> معانی دیگر : نوازنده ی فلوت یا نی، نوازنده ی نی انبان، نی زن

معنی : فلوت زن، لوله کش، جوجه کبوتر معانی دیگر : نوازنده ی فلوت یا نی، نوازنده ی نی انبان، نی زن

واژه های حرف "p" - جملات نمونه