جملات نمونه

pubic hair

<hr> معنی : استخوان شرمگاه، عظم عانه <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی) استخوان شرمگاه، استخوان عانه، تش استخوان شرمگاه

معنی : استخوان شرمگاه، عظم عانه معانی دیگر : (کالبد شناسی) استخوان شرمگاه، استخوان عانه، تش استخوان شرمگاه

pubis

<hr> معنی : مردم، عموم، عامه، اشکار، همگان، ملی، اجتماعی، عمومی، همگانی <hr> معانی دیگر : پروهان، دولتی، عام، علنی، برملا، آشکار، وابسته به جامعه، مردمگانی، (بازرگانی) سهامی، جامعه، (انگلیس) ملی، خصوصی

معنی : مردم، عموم، عامه، اشکار، همگان، ملی، اجتماعی، عمومی، همگانی معانی دیگر : پروهان، دولتی، عام، علنی، برملا، آشکار، وابسته به جامعه، مردمگانی، (بازرگانی) سهامی، جامعه، (انگلیس) ملی، خصوصی

public

public accountant

public address

<hr> (در محل های عمومی) بلندگو، سازگان صدا رسانی، دستگاه بلندگو مخصوص اجتماعات بزرگ

(در محل های عمومی) بلندگو، سازگان صدا رسانی، دستگاه بلندگو مخصوص اجتماعات بزرگ

public address system

public affairs

<hr> شرکتی که سهام ان در دسترس عموم گذاشته میشود، شرکت عمومی

شرکتی که سهام ان در دسترس عموم گذاشته میشود، شرکت عمومی

public company

public corporation

public debate

<hr> قرض دولـت، بدهی دولـت، بدهی دولت رجوع شود به: national debt

قرض دولـت، بدهی دولـت، بدهی دولت رجوع شود به: national debt

public debt

<hr> (حقوق) وکیل تسخیری، وکیل تسخیری

(حقوق) وکیل تسخیری، وکیل تسخیری

public defender

<hr> زمین دولتی، زمین همگانی، خالصه، خالصه دولتی، ملک خالصه

زمین دولتی، زمین همگانی، خالصه، خالصه دولتی، ملک خالصه

public domain

public figure

public holiday

<hr> معنی : میخانه، کاروانسرا، مهمانخانه <hr> معانی دیگر : مشروب خانه، بار، انگلیس میخانه

معنی : میخانه، کاروانسرا، مهمانخانه معانی دیگر : مشروب خانه، بار، انگلیس میخانه

public house

public interest

public international law

public key encryption

<hr> قانون عمومی، حقوق عمومی، حقوق بین المللی عمومی

قانون عمومی، حقوق عمومی، حقوق بین المللی عمومی

public law

public library

public nuisance

public offering

<hr> معنی : اداره دولتی

public office

<hr> افکار عمومی، همگان خواست، اندیشه یا عقیده عموم

افکار عمومی، همگان خواست، اندیشه یا عقیده عموم

public opinion

public opinion poll

public ownership

public property

<hr> تازه مذهب، تازه ایمان، جدیدالمذهب، تازه یهود، مهتدی

تازه مذهب، تازه ایمان، جدیدالمذهب، تازه یهود، مهتدی

public prosecutor

<hr> معنی : روابط عمومی <hr> معانی دیگر : مردم داری

معنی : روابط عمومی معانی دیگر : مردم داری

public relations

<hr> (امریکا - مدرسه ی ایالتی یا مدرسه ای که بودجه ی آن از محل مالیات ها تامین می شود) مدرسه ی دولتی، دبیرستان شبانه روزی، مدرسه عمومی

(امریکا - مدرسه ی ایالتی یا مدرسه ای که بودجه ی آن از محل مالیات ها تامین می شود) مدرسه ی دولتی، دبیرستان شبانه روزی، مدرسه عمومی

public school

<hr> بخش عمومی، بخش دولتی

public sector

<hr> خدمتگزار مردم (انتخابی یا انتصابی)، مستخدم دولت، کارمند دولت، خادم ملت

خدمتگزار مردم (انتخابی یا انتصابی)، مستخدم دولت، کارمند دولت، خادم ملت

public servant

<hr> کارمندی دولت، استخدام در ادارات دولتی، خدمت بجامعه، استخدام دولتی

کارمندی دولت، استخدام در ادارات دولتی، خدمت بجامعه، استخدام دولتی

public service

public transport

<hr> شرکت خصوصی آب و برق (یا حمل و نقل و غیره)

شرکت خصوصی آب و برق (یا حمل و نقل و غیره)

public utility

public welfare

<hr> معنی : تاسیسات عام المنفعه، امور عام المنفعه <hr> معانی دیگر : تاسیسات عام المنفعه، امور عام المنفعه

معنی : تاسیسات عام المنفعه، امور عام المنفعه معانی دیگر : تاسیسات عام المنفعه، امور عام المنفعه

public works

<hr> معنی : بیگانه، مامور وصو ل مالیات، صاحب میخانه <hr> معانی دیگر : (روم باستان) مامور گرد آوری مالیات، مالیاتچی

معنی : بیگانه، مامور وصو ل مالیات، صاحب میخانه معانی دیگر : (روم باستان) مامور گرد آوری مالیات، مالیاتچی

publican

<hr> معنی : طبع، اشاعه، انتشار، نشر، نشریه، نگارش، طبع ونشر <hr> معانی دیگر : چاپ کردن، رندش، کتاب، اثر، مقاله

معنی : طبع، اشاعه، انتشار، نشر، نشریه، نگارش، طبع ونشر معانی دیگر : چاپ کردن، رندش، کتاب، اثر، مقاله

publication

publications

publicise

<hr> معنی : روزنامه نگار، تبلیغات چی، ناشر <hr> معانی دیگر : ویژه گر حقوق بین الملل، (نادر) روزنامه نگار

معنی : روزنامه نگار، تبلیغات چی، ناشر معانی دیگر : ویژه گر حقوق بین الملل، (نادر) روزنامه نگار

publicist

<hr> معنی : عمومیت، تبلیغات <hr> معانی دیگر : علنی بودن، هویدایی، برملایی، تبلیغ (تبلیغات)، آگهی، نامور سازی، اعلان، شناسانگری، شهرت، ناموری، شناسایی، زبانزدی

معنی : عمومیت، تبلیغات معانی دیگر : علنی بودن، هویدایی، برملایی، تبلیغ (تبلیغات)، آگهی، نامور سازی، اعلان، شناسانگری، شهرت، ناموری، شناسایی، زبانزدی

publicity

<hr> معنی : تبلیغات کردن، اگهی کردن، باطلاع عمومی رساندن <hr> معانی دیگر : تبلیغ کردن، توجه همگان را جلب کردن، شناسانگری کردن

معنی : تبلیغات کردن، اگهی کردن، باطلاع عمومی رساندن معانی دیگر : تبلیغ کردن، توجه همگان را جلب کردن، شناسانگری کردن

publicize

<hr> در ملا عام، در انظار، آشکارا، به طور علنی، در نظر عموم، علانیه، جهرا، بنام عموم، بنام مردم، عموما

در ملا عام، در انظار، آشکارا، به طور علنی، در نظر عموم، علانیه، جهرا، بنام عموم، بنام مردم، عموما

publicly

<hr> معنی : منتشر کردن، منتشر شدن، صادر کردن، چاپ کردن، منتشر ساختن، طبع ونشر کردن <hr> معانی دیگر : به اطلاع عموم رساندن، اعلام کردن، برملا کردن، نشر کردن، طبع کردن، (آثار قابل چاپ) نگاشتن، (حقوق) وصیت نامه را اجرا کردن

معنی : منتشر کردن، منتشر شدن، صادر کردن، چاپ کردن، منتشر ساختن، طبع ونشر کردن معانی دیگر : به اطلاع عموم رساندن، اعلام کردن، برملا کردن، نشر کردن، طبع کردن، (آثار قابل چاپ) نگاشتن، (حقوق) وصیت نامه را اجرا کردن

publish

<hr> معنی : قابل نشر <hr> معانی دیگر : قابل نشر

معنی : قابل نشر معانی دیگر : قابل نشر

واژه های حرف "p" - جملات نمونه