جملات نمونه

<hr> معنی : مهاجم، یورش برنده <hr> معانی دیگر : مهاجم، یورش برنده

معنی : مهاجم، یورش برنده معانی دیگر : مهاجم، یورش برنده

raider

raiding

<hr> معنی : توبیخ، ریل خط آهن، خط اهن، نرده، نرده کشیدن، توبیخ کردن <hr> معانی دیگر : راه آهن، خط آهن (railroad و railway هم می گویند)، وابسته به راه آهن، میله یا تخته ی افقی نرده (به میله های عمودی می گویند: post)، روی نرده، نرده ی کشتی، ( به ویژه دور زمین بازی یا میدان اسبدوانی) نرده(rail fence هم می گویند)، تارم، تارمی، ( راه آهن) ریل، (در و پنجره و در تخته پوش کردن دیوار و غیره) چوب افقی، (میز بیلیارد و غیره) لبه، نرده کشی کردن، (با: at یا against) لغاز گفتن، لغز خواندن، عیبجویی کردن، سرزنش کردن، خرده گیری کردن، (جانور شناسی) آبچلیک (تیره ی rallidae که آواز گوشخراش و بال ودم کوتاه دارد و پرنده ی مرداب زی است)، توبی، سرکوفت، طعنه، ریل خط اهن، توبی&nbsp; کردن

معنی : توبیخ، ریل خط آهن، خط اهن، نرده، نرده کشیدن، توبیخ کردن معانی دیگر : راه آهن، خط آهن (railroad و railway هم می گویند)، وابسته به راه آهن، میله یا تخته ی افقی نرده (به میله های عمودی می گویند: post)، روی نرده، نرده ی کشتی، ( به ویژه دور زمین بازی یا میدان اسبدوانی) نرده(rail fence هم می گویند)

rail

railcar

<hr> (راه آهن) آخرین بخش ریل گذاری شده، ته خط، بار انداز راهآهن

(راه آهن) آخرین بخش ریل گذاری شده، ته خط، بار انداز راهآهن

railhead

<hr> معنی : نرده، سرزنش، محجر، ریل <hr> معانی دیگر : اسباب لازم برای نرده سازی یا کشیدن خط آهن

معنی : نرده، سرزنش، محجر، ریل معانی دیگر : اسباب لازم برای نرده سازی یا کشیدن خط آهن

railing

<hr> معنی : انتقاد، سرزنش، شوخی، توبیخ، استهزا <hr> معانی دیگر : لغز گویی، شوخی و متلک گویی، توبی

معنی : انتقاد، سرزنش، شوخی، توبیخ، استهزا معانی دیگر : لغز گویی، شوخی و متلک گویی، توبی

raillery

<hr> معنی : راه اهن، با راهاهن فرستادن یا سفر کردن، پاپوش درست کردن <hr> معانی دیگر : (آمریکا- عامیانه) با شتاب تصویب کردن ( و اجازه ی بحث و مداقه ندادن)، با شتاب انجام دادن، چپاندن، عجولانه کردن یا به عمل آوردن، راه آهن، خط آهن، راه آهن و مخلفات آن (واگن ها و ایستگاه ها وغیره)، ترن، قطار، شرکت یا اداره ی راه آهن، با قطار حمل کردن، (آمریکا- عامیانه) ناحق به زندان فرستادن، (به اتهام دروغین و یا محاکمه ی عجولانه) محکوم کردن، سرهم بندی کردن

معنی : راه اهن، با راهاهن فرستادن یا سفر کردن، پاپوش درست کردن معانی دیگر : (آمریکا- عامیانه) با شتاب تصویب کردن ( و اجازه ی بحث و مداقه ندادن)، با شتاب انجام دادن، چپاندن، عجولانه کردن یا به عمل آوردن، راه آهن، خط آهن، راه آهن و مخلفات آن (واگن ها و ایستگاه ها وغیره)، ترن، قطار، شرکت یا اداره ی راه

railroad

railroad track

<hr> معنی : خط اهن، راه اهن، وابسته به راه اهن <hr> معانی دیگر : راه آهن (رجوع شود به: railroad)

معنی : خط اهن، راه اهن، وابسته به راه اهن معانی دیگر : راه آهن (رجوع شود به: railroad)

railway

railway line

railway station

railways

<hr> معنی : جامه، پوشاک <hr> معانی دیگر : (قدیمی) جامه، لباس، رخت، ملبوس پوشاندن

معنی : جامه، پوشاک معانی دیگر : (قدیمی) جامه، لباس، رخت، ملبوس پوشاندن

raiment

<hr> معنی : بارش، باران، بارندگی، باریدن <hr> معانی دیگر : (جمع - با the) فصل باران، سقوط تند و پیاپی، (مجازی) رگبار، (با: it) باریدن، باران آمدن، (مجازی) ریختن، فرود آمدن، ارزانی داشتن، (به مقدار زیاد) دادن، هوای بارانی

معنی : بارش، باران، بارندگی، باریدن معانی دیگر : (جمع - با the) فصل باران، سقوط تند و پیاپی، (مجازی) رگبار، (با: it) باریدن، باران آمدن، (مجازی) ریختن، فرود آمدن، ارزانی داشتن، (به مقدار زیاد) دادن، هوای بارانی

rain

<hr> (عامیانه) سخت باریدن، تند باران آمدن

(عامیانه) سخت باریدن، تند باران آمدن

rain cats and dogs

<hr> (هنگامی که باران مسابقه و غیره را به هم می زند) بلیط مجانی یا مجدد، بلیط باران (که با آن می توان به مسابقه یا نمایش بعدی رفت)

(هنگامی که باران مسابقه و غیره را به هم می زند) بلیط مجانی یا مجدد، بلیط باران (که با آن می توان به مسابقه یا نمایش بعدی رفت)

rain check

<hr> فرو ریختن، سرازیر شدن

rain down

<hr> معنی : باران سنج <hr> معانی دیگر : باران سنج

معنی : باران سنج معانی دیگر : باران سنج

rain gauge

<hr> چه باران باشد چه افتاب

rain or shine

<hr> به خاطر باران تعطیل کردن یا شدن، علوم نظامى : ریزش ابر اتمى به علت رطوبت هوا بارش غبار اتمى

به خاطر باران تعطیل کردن یا شدن، علوم نظامى : ریزش ابر اتمى به علت رطوبت هوا بارش غبار اتمى

rain out

rain shower

rain water

<hr> معنی : رنگین کمان، قوس و قزح <hr> معانی دیگر : آژفنداک، تیراژه، کرکم، نوس، کلکم، رنگ های طیف، بصورت رنگین کمان در امدن

معنی : رنگین کمان، قوس و قزح معانی دیگر : آژفنداک، تیراژه، کرکم، نوس، کلکم، رنگ های طیف، بصورت رنگین کمان در امدن

rainbow

<hr> معنی : بارانی <hr> معانی دیگر : (پالتو) بارانی، بارانى

معنی : بارانی معانی دیگر : (پالتو) بارانی، بارانى

raincoat

<hr> چکه باران، قطره ی باران، قطره باران

چکه باران، قطره ی باران، قطره باران

raindrop

rained

<hr> معنی : بارش، بارندگی <hr> معانی دیگر : ریزش باران

معنی : بارش، بارندگی معانی دیگر : ریزش باران

rainfall

<hr> زیست شناسى : جنگل بارانى، جنگل استوایی (دارای باران فراوان در تمام سال)، جنگل انبوه مناطق گرم و پر باران

زیست شناسى : جنگل بارانى، جنگل استوایی (دارای باران فراوان در تمام سال)، جنگل انبوه مناطق گرم و پر باران

rainforest

rainless

rainmaker

<hr> معنی : عایق باران، ضدباران <hr> معانی دیگر : پاد باران، عایق در برابر آب، ضدباران کردن

معنی : عایق باران، ضدباران معانی دیگر : پاد باران، عایق در برابر آب، ضدباران کردن

rainproof

rains

<hr> معنی : باران شدید، باد و باران، باران بوام با توفان <hr> معانی دیگر : رعد و برق و باران، توفان باران، رگبار، باران سیل آسا، rainsquall باد و باران

معنی : باران شدید، باد و باران، باران بوام با توفان معانی دیگر : رعد و برق و باران، توفان باران، رگبار، باران سیل آسا، rainsquall باد و باران

rainstorm

<hr> معنی : لباس بارانی <hr> معانی دیگر : جامه ی پاد باران

معنی : لباس بارانی معانی دیگر : جامه ی پاد باران

rainwear

<hr> معنی : تر، بارانی، پر باران، رگبار گرفته <hr> معانی دیگر : باران زا، باران آور، خیس باران، خیس ( به خاطر باران)، باران زده

معنی : تر، بارانی، پر باران، رگبار گرفته معانی دیگر : باران زا، باران آور، خیس باران، خیس ( به خاطر باران)، باران زده

rainy

<hr> روز مبادا، روز نیاز، روز تنگدستی، روز بارانی، روز بارانی روز مبادا، روز تنگدستی to save money for a rainy day برای روز مبادا پول اندوختن

روز مبادا، روز نیاز، روز تنگدستی، روز بارانی، روز بارانی روز مبادا، روز تنگدستی to save money for a rainy day برای روز مبادا پول اندوختن

rainy day

rainy season

<hr> معنی : ترفیع، سرک، اضافه حقوق، زیاد کردن، ترقی دادن، بالا بردن، بیدار کردن، دفع کردن، تولید کردن، بوجود اوردن، پروردن، بار اوردن، برداشتن، بلند کردن، بالا کشیدن، بر پا کردن، بر افراشتن، پروراندن، رفیع کردن <hr> معانی دیگر : فرازاندن (در برابر: بلند شدن: rise - متضاد: پایین بردن lower)، زیادتر کردن، ارتقا دادن، گرد آوردن، بسیج کردن، جمع کردن، فراهم کردن، (بچه) بار آوردن، بزرگ کردن، (گیاه و جانور) پروراندن، پرورش دادن، به عمل آوردن، ذکر کردن، خاطر نشان کردن، (پرسش و پیشنهاد و غیره) کردن، پیش کشیدن، پیش گذاشت کردن، به صدا در آوردن، صدا کردن، (خنده و فریاد و غیره) برانگیختن، موجب شدن، ایجاد کردن، به وجود آوردن، ساختن (بنای بلند)، رفع کردن، پایان دادن، (دوباره) زنده کردن، افراشتن، افراختن، هج کردن، (بازی ورق) روی دست کسی خواندن، توپ مجدد زدن، (رادیو و تلفن و غیره) تماس گرفتن، (خمیررا) ور آوردن، (آواشناسی - با بالاتر قراردادن زبان صدای واکه را تغییر دادن) فراز کشیدن، بر کشیدن، (محلی) رجوع شود به: rise و arise، افزایش، بالابری، فرازش، افزایش مبلغ، از بین بردن

معنی : ترفیع، سرک، اضافه حقوق، زیاد کردن، ترقی دادن، بالا بردن، بیدار کردن، دفع کردن، تولید کردن، بوجود اوردن، پروردن، بار اوردن، برداشتن، بلند کردن، بالا کشیدن، بر پا کردن، بر افراشتن، پروراندن، رفیع کردن معانی دیگر : فرازاندن (در برابر: بلند شدن: rise - متضاد: پایین بردن lower)، زیادتر کردن، ارتقا

raise

<hr> شر به پا کردن، سخت اعتراض کردن، جنجال راه انداختن

شر به پا کردن، سخت اعتراض کردن، جنجال راه انداختن

raise hell

raise money

<hr> 1- شیطان را احضار کردن 2- (عامیانه) شادی و بزن و بکوب کردن

1- شیطان را احضار کردن 2- (عامیانه) شادی و بزن و بکوب کردن

raise the devil

<hr> (خودمانی) 1- (از خشم یا شادی و غیره) سروصدا به پا کردن 2- (شدیدا) شکایت کردن، (بلند) شکوه کردن

(خودمانی) 1- (از خشم یا شادی و غیره) سروصدا به پا کردن 2- (شدیدا) شکایت کردن، (بلند) شکوه کردن

raise the roof

<hr> معنی : منتصب <hr> معانی دیگر : برجسته، برجسته کاری شده، دارای نقش برجسته، (پارچه) خواب دار، پرزدار، ورامده

معنی : منتصب معانی دیگر : برجسته، برجسته کاری شده، دارای نقش برجسته، (پارچه) خواب دار، پرزدار، ورامده

raised

raiser

<hr> معنی : رنگ قرمز مایل به ابی، کشمش، رنگ کشمشی <hr> معانی دیگر : مویز

معنی : رنگ قرمز مایل به ابی، کشمش، رنگ کشمشی معانی دیگر : مویز

raisin

raising

<hr> معنی : مفهوم، مفاد <hr> معانی دیگر : علت وجودی، علت بقا علت وجودی

معنی : مفهوم، مفاد معانی دیگر : علت وجودی، علت بقا علت وجودی

واژه های حرف "r" - جملات نمونه