جملات نمونه

<hr> معنی : فصلی <hr> معانی دیگر : موسمی، وابسته به فصل های سال، ورشیمی

معنی : فصلی معانی دیگر : موسمی، وابسته به فصل های سال، ورشیمی

seasonal

seasonally

seasoned

<hr> معنی : چاشنی، ادویه زنی، داروزنی بچوب <hr> معانی دیگر : ادویه، سس، آچار، فلفل زردچوبه، دیگ افزار، توابل، بوی افزارها، قاتق، مطبوع کننده

معنی : چاشنی، ادویه زنی، داروزنی بچوب معانی دیگر : ادویه، سس، آچار، فلفل زردچوبه، دیگ افزار، توابل، بوی افزارها، قاتق، مطبوع کننده

seasoning

seasons

<hr> معنی : مقر، جا، کفل، نیمکت، مرکز، مستقر، مسند، نشیمن، مدار، صندلی، محل اقامت، سرین، جایگاه، نشیمن گاه، جایگزین ساختن، نشاندن <hr> معانی دیگر : طرز نشستن (مثلا بر اسب)، قرارگیری، جا (برای نشستن)، تخت، تختگاه، پتواز، نشینه، (شلوار) خشتک، بخشی از صندلی و غیره که کفل بر آن قرار می گیرد، سرنیگاه، ته، حق نشستن در محلی ویژه، عضویت، کرسی، پایتخت، (در بدن) محل، اندام، (به ویژه ماشین آلات) محل استقرار، پایه، زیرسازی، نشستگاه، زیرسازی کردن، خانه، اقامت گاه، منزلگاه، کاخ، (در صندلی) مستقر کردن، جا (برای نشاندن) داشتن، گنجایش داشتن، (با: -self) نشستن، بر مسند (قدرت و غیره) نشاندن، بر تخت (سلطنت) نشاندن، صندلی دار کردن

معنی : مقر، جا، کفل، نیمکت، مرکز، مستقر، مسند، نشیمن، مدار، صندلی، محل اقامت، سرین، جایگاه، نشیمن گاه، جایگزین ساختن، نشاندن معانی دیگر : طرز نشستن (مثلا بر اسب)، قرارگیری، جا (برای نشستن)، تخت، تختگاه، پتواز، نشینه، (شلوار) خشتک، بخشی از صندلی و غیره که کفل بر آن قرار می گیرد، سرنیگاه، ته، حق نشستن

seat

<hr> معنی : کمربند، کمربند صندلی هواپیما <hr> معانی دیگر : (اتومبیل و هواپیما و غیره) کمربند ایمنی

معنی : کمربند، کمربند صندلی هواپیما معانی دیگر : (اتومبیل و هواپیما و غیره) کمربند ایمنی

seat belt

seated

<hr> معنی : جا، تهیه جا، محل استقرار <hr> معانی دیگر : ترتیب صندلی ها (در سالن و غیره)، ترتیب نشستن، نشینه بندی، پارچه ی مبلی، پارچه ی روصندلی، (مکانیک ـ معماری) پایه، زیر سازی، نشستگاه، نشیمن

معنی : جا، تهیه جا، محل استقرار معانی دیگر : ترتیب صندلی ها (در سالن و غیره)، ترتیب نشستن، نشینه بندی، پارچه ی مبلی، پارچه ی روصندلی، (مکانیک ـ معماری) پایه، زیر سازی، نشستگاه، نشیمن

seating

seating capacity

seats

<hr> بندر سیاتل (در ایالت واشنگتن - امریکا)

بندر سیاتل (در ایالت واشنگتن - امریکا)

seattle

<hr> معنی : اطراف دریا، روبدریا، بسوی دریا <hr> معانی دیگر : به سوی دریا، رو به دریا، روبدریا <hr> seaward(s) سوی دریا

معنی : اطراف دریا، روبدریا، بسوی دریا معانی دیگر : به سوی دریا، رو به دریا، روبدریا seaward(s) سوی دریا

seaward

seawater

<hr> معنی : راه دریایی، دریای متلاطم، دریا راه، مسیر کشتی <hr> معانی دیگر : آب راه منتهی به دریا، دریای نیمه متلاطم

معنی : راه دریایی، دریای متلاطم، دریا راه، مسیر کشتی معانی دیگر : آب راه منتهی به دریا، دریای نیمه متلاطم

seaway

<hr> معنی : جلبک دریایی، خزه دریایی <hr> معانی دیگر : گیاه دریایی، جلبک دریایی (نام کامل: marine seaweed)

معنی : جلبک دریایی، خزه دریایی معانی دیگر : گیاه دریایی، جلبک دریایی (نام کامل: marine seaweed)

seaweed

<hr> معنی : قابل سفر دریا <hr> معانی دیگر : محکم برای دریا

معنی : قابل سفر دریا معانی دیگر : محکم برای دریا

seaworthiness

<hr> معنی : کشتی محکم، محکم برای دریا، اماده دریا، دریارو <hr> معانی دیگر : (کشتی) قادر به دریا پیمایی، آماده ی دریا پیمایی

معنی : کشتی محکم، محکم برای دریا، اماده دریا، دریارو معانی دیگر : (کشتی) قادر به دریا پیمایی، آماده ی دریا پیمایی

seaworthy

<hr> معنی : چرب، چربی دار <hr> معانی دیگر : وابسته به یا مانند پیه یا دنبه، پیه دار

معنی : چرب، چربی دار معانی دیگر : وابسته به یا مانند پیه یا دنبه، پیه دار

sebaceous

seborrhea

seborrheic

<hr> (زیست شناسی) چربی پوست، پوست پیه

(زیست شناسی) چربی پوست، پوست پیه

sebum

<hr> معنی : خط قاطع، خشک، تلخ، ثانوی <hr> معانی دیگر : (فرانسه - شراب) خشک، سک، (امریکا) مخفف: اداره ی کل اوراق بهادار و داد و ستد، دوم، در مورد شراب تل، خط قاطع، دوم، ثانوی، خشک، (در مورد شراب) تلخ

معنی : خط قاطع، خشک، تلخ، ثانوی معانی دیگر : (فرانسه - شراب) خشک، سک، (امریکا) مخفف: اداره ی کل اوراق بهادار و داد و ستد، دوم، در مورد شراب تل، خط قاطع، دوم، ثانوی، خشک، (در مورد شراب) تلخ

<hr> معنی : خط قاطع، قاطع، متقاطع، قطع کننده <hr> معانی دیگر : همبر، (هندسه) خط همبر

معنی : خط قاطع، قاطع، متقاطع، قطع کننده معانی دیگر : همبر، (هندسه) خط همبر

secant

<hr> (انگلیس) قیچی باغبانی

secateurs

<hr> معنی : کناره گیری کردن، از عضویت خارج شدن، جدا رفتن <hr> معانی دیگر : (از گروه یا سازمان یا کشور) جدا شدن، منتزع شدن

معنی : کناره گیری کردن، از عضویت خارج شدن، جدا رفتن معانی دیگر : (از گروه یا سازمان یا کشور) جدا شدن، منتزع شدن

secede

<hr> تمیز دادن، تشخیص دادن، جدا کردن، تجزیه طلب شدن

تمیز دادن، تشخیص دادن، جدا کردن، تجزیه طلب شدن

secern

<hr> معنی : انتزاع، انفصال، تجزیه طلبی، جدا روی، انشعاب حزبی <hr> معانی دیگر : جدایی

معنی : انتزاع، انفصال، تجزیه طلبی، جدا روی، انشعاب حزبی معانی دیگر : جدایی

secession

<hr> معنی : تجزیه طلب، جدارو <hr> معانی دیگر : هواخواه جدا شدن (از سازمان یا کشور و غیره)

معنی : تجزیه طلب، جدارو معانی دیگر : هواخواه جدا شدن (از سازمان یا کشور و غیره)

secessionist

<hr> معنی : جدا کردن، مجزا کردن، منزوی شدن، منزوی کردن، گوشه انزوا اختیار کردن <hr> معانی دیگر : گوشه گیری کردن، گوشه گرفتن، دور افتاده کردن، از نظر پنهان کردن، دنج کردن، خلوت کردن

معنی : جدا کردن، مجزا کردن، منزوی شدن، منزوی کردن، گوشه انزوا اختیار کردن معانی دیگر : گوشه گیری کردن، گوشه گرفتن، دور افتاده کردن، از نظر پنهان کردن، دنج کردن، خلوت کردن

seclude

<hr> معنی : منزوی <hr> معانی دیگر : دنج، خلوت، گوشه گیر، خلوت گزین، مجزا، دور افتاده، پرت، پنهان، دور از انظار، در عزلت

معنی : منزوی معانی دیگر : دنج، خلوت، گوشه گیر، خلوت گزین، مجزا، دور افتاده، پرت، پنهان، دور از انظار، در عزلت

secluded

<hr> معنی : جدایی، انزوا، گوشه نشینی <hr> معانی دیگر : عزلت، گوشه گیری

معنی : جدایی، انزوا، گوشه نشینی معانی دیگر : عزلت، گوشه گیری

seclusion

<hr> منزوی کننده، انزوا آفرین، انزواگزین

منزوی کننده، انزوا آفرین، انزواگزین

seclusive

<hr> معنی : لحظه، ثانیه، مجدد، دومی، دوم، دوم شدن، درجه دوم بودن، پشتیبانی کردن، تایید کردن، ثانی، ثانوی <hr> معانی دیگر : دومین، دومی (2nd و 2d هم می نویسند)، دمک، آن، در میان، متناوب، دست دوم، وا خورده، درجه دو، عیب دار، جنس وسط، (اتومبیل) دنده دو، (جمع - خوراک) پرس دوم، پرس مجدد، خوراک دوباره، یاوری کردن، کمک کردن، وردست شدن، یاری کردن، تشویق کردن، ترغیب کردن، قوت قلب دادن، (در جلساتی که طبق اصول پارلمانی اداره می شوند - نامزدی یا پیشنهاد و غیره ی کسی را) تایید کردن، بانی دوم شدن، نفر دوم، رتبه ی دوم، دومین نفر (در مسابقه یا انتخابات و غیره)، (مکالمه - پس از ((اولا))) ثانیا، دوما، درثانی، (موسیقی) زیرتر، با صدای زیرتر، (جمع) آرد سرند نشده، آرد سبوس دار، آرد زبره، (جمع) نان زبره، نان سبوس دار، (دوئل یا مشت زنی) شرکت کننده، دوئل کننده، کشتی گیرنده، دوباره، از نو، (افسر ارتش را) از خدمت عادی به خدمت ویژه یا غیر نظامی منتقل کردن، (به کارمند) ماموریت موقت دادن، یک شصتم دقیقه، دومین بار

معنی : لحظه، ثانیه، مجدد، دومی، دوم، دوم شدن، درجه دوم بودن، پشتیبانی کردن، تایید کردن، ثانی، ثانوی معانی دیگر : دومین، دومی (2nd و 2d هم می نویسند)، دمک، آن، در میان، متناوب، دست دوم، وا خورده، درجه دو، عیب دار، جنس وسط، (اتومبیل) دنده دو، (جمع - خوراک) پرس دوم، پرس مجدد، خوراک دوباره، یاوری کردن، 

second

<hr> (خودمانی)، (نمایش های فکاهی) بازیکن دوم (در برابر: بازیکن اول top banana)

(خودمانی)، (نمایش های فکاهی) بازیکن دوم (در برابر: بازیکن اول top banana)

second banana

<hr> (از نظر خوبی یا مرغوبیت و غیره) دوم، دست دوم، دومین نفر، معاون، نفر بعدی، درجه دو

(از نظر خوبی یا مرغوبیت و غیره) دوم، دست دوم، دومین نفر، معاون، نفر بعدی، درجه دو

second best

<hr> پیری، کهنسالی، فرتوتی

second childhood

<hr> (کلاس - نوع کالا یا انسان و غیره - رتبه) دوم، دست دوم، درجه دو، وابسته به درجه دو، (امریکا) نامه یا بسته ی پستی درجه دو (در برابر: پست درجه یک first-class mail)، پست، نامرغوب، نابسنده، درجه دوم، وسط، دومین درجه، دومین مرتبه

(کلاس - نوع کالا یا انسان و غیره - رتبه) دوم، دست دوم، درجه دو، وابسته به درجه دو، (امریکا) نامه یا بسته ی پستی درجه دو (در برابر: پست درجه یک first-class mail)، پست، نامرغوب، نابسنده، درجه دوم، وسط، دومین درجه، دومین مرتبه

second class

<hr> (مسیحیت) ظهور مجدد عیسی (secondadvent هم می گویند)

(مسیحیت) ظهور مجدد عیسی (secondadvent هم می گویند)

second coming

<hr> (ارکستر) ویولن نواز دوم، کم اهمیت، ثانوی، کسیکه دارای وظایف فرعی ویا ثانوی است، شخص فرعی

(ارکستر) ویولن نواز دوم، کم اهمیت، ثانوی، کسیکه دارای وظایف فرعی ویا ثانوی است، شخص فرعی

second fiddle

second gear

<hr> (عقربه) ثانیه شمار (در برابر: دقیقه شمار minute hand)، غیر مستقیم، دست دوم، نیم دار، کار کردن، مستعمل، عاریه، غیر مستقیم، از منابع ثانوی، غیر موثق، (کالا و غیره) مستعمل، کار کرده، دست دوم، ثانیه شمار

(عقربه) ثانیه شمار (در برابر: دقیقه شمار minute hand)، غیر مستقیم، دست دوم، نیم دار، کار کردن، مستعمل، عاریه، غیر مستقیم، از منابع ثانوی، غیر موثق، (کالا و غیره) مستعمل، کار کرده، دست دوم، ثانیه شمار

second hand

<hr> فرمانده ثانی، معاون فرمانده

فرمانده ثانی، معاون فرمانده

second in command

<hr> (کشتی های بازرگانی) افسردوم (زیردست ناخدا و افسر اول است - second officer هم می گویند)

(کشتی های بازرگانی) افسردوم (زیردست ناخدا و افسر اول است - second officer هم می گویند)

second mate

<hr> عادت قدیمی و ملکه شده، خوی ریشه گرفته، خوی جایگزین شده، عادت همیشگی، طبیعت ثانی، ملکه

عادت قدیمی و ملکه شده، خوی ریشه گرفته، خوی جایگزین شده، عادت همیشگی، طبیعت ثانی، ملکه

second nature

<hr> معنی : دوم شخص <hr> معانی دیگر : (دستور زبان) دوم شخص، ربط کلمه به شخص دوم

معنی : دوم شخص معانی دیگر : (دستور زبان) دوم شخص، ربط کلمه به شخص دوم

second person

<hr> (شخصی که در اثر مصاحبت و غیره مانند فردی دیگر شده است) نسخه ی بدل

(شخصی که در اثر مصاحبت و غیره مانند فردی دیگر شده است) نسخه ی بدل

second self

<hr> غیب گویی، غیب بینی (clairvoyance هم می گویند)، روشن بینی، بصیرت، بینایی، دور بینی، نهان بینی، بسختی راه رفتن

غیب گویی، غیب بینی (clairvoyance هم می گویند)، روشن بینی، بصیرت، بینایی، دور بینی، نهان بینی، بسختی راه رفتن

واژه های حرف "s" - جملات نمونه