جملات نمونه

<hr> معنی : ساده لوح، نازک، ملایم، لطیف، ترد، نرم، گوارا، لین، متورق، نیم بند، مهربان، شیرین <hr> معانی دیگر : فرورو، شل، آبکی، سست، نرم (در برابر: زبر یا خشن)، نسو، لشن، (مزه) ملایم (در برابر: تند یا قوی)، غیر الکلی، (آب و هوا یا باد و غیره) ملایم، دلپذیر، معتدل، دلچسب، ناز پرورده، زود آسیب، ضعیف، کم استقامت، نازک نارنجی، آسان، بی زحمت، بی درد سر، راحت، (نور یا رنگ) ملایم، چشم نواز، (صدا) ملایم، آهسته (در برابر: بلند loud)، گوشنواز، هر چیز نرم، نرمه، (آب) سبک (که صابون در آن خوب کف می کند)، دلرحم، نرم دل، باگذشت، آسانگیر، رئوف، نازنین، (بازرگانی - قیمت ها و وضع بازار) در حال نزول، غیر ثابت، بی ثبات، (ارز) پول ضعیف (که به آسانی یا نرخ خوب تسعیر نمی شود)، کم ارزش، (وام) با بهره ی نازل، با شرایط آسان، (موشک یا پایگاه یا هدف و غیره) روی زمین (نه در زیر زمین)، بی حفاظ، آسیب پذیر، (آواشناسی) ملایم، واکدار، مصوت، کامی، کامی شده (رجوع شود به: voiced و palatalized)، (رادیولژی - اشعه ی ایکس) کم نفوذ، با نرمی، با ملایمت، با آرامی (softly هم می گویند)، (قدیمی) ساکت !، آرام باش !، ایست !، عسلی، سبک، درموردهوا لطیف

معنی : ساده لوح، نازک، ملایم، لطیف، ترد، نرم، گوارا، لین، متورق، نیم بند، مهربان، شیرین معانی دیگر : فرورو، شل، آبکی، سست، نرم (در برابر: زبر یا خشن)، نسو، لشن، (مزه) ملایم (در برابر: تند یا قوی)، غیر الکلی، (آب و هوا یا باد و غیره) ملایم، دلپذیر، معتدل، دلچسب، ناز پرورده، زود آسیب، ضعیف، کم استقامت

soft

<hr> رجوع شود به: bituminous coal، ذغال سنگ قیردار

رجوع شود به: bituminous coal، ذغال سنگ قیردار

soft coal

soft copy

<hr> نوشیدنی غیر الکلی (مانند لیموناد و پپسی کولا)، نوشابه، شربت

نوشیدنی غیر الکلی (مانند لیموناد و پپسی کولا)، نوشابه، شربت

soft drink

soft money

soft option

<hr> نرم کام، کام گوشتی، شراع الحنک

نرم کام، کام گوشتی، شراع الحنک

soft palate

<hr> (به ویژه در پیانو) رکاب ملایم ساز (که صدا را ملایم می کند)، (به ویژه در پیانو) رکاب ملایم ساز را به کار بردن، (صدا را) ملایم کردن، در پیانو رکاب تخفیف صدا، وسیله خفه کردن صدا، بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن، مبهم کردن

(به ویژه در پیانو) رکاب ملایم ساز (که صدا را ملایم می کند)، (به ویژه در پیانو) رکاب ملایم ساز را به کار بردن، (صدا را) ملایم کردن، در پیانو رکاب تخفیف صدا، وسیله خفه کردن صدا، بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن، مبهم کردن

soft pedal

<hr> معنی : چاپلوسی، تملق <hr> معانی دیگر : صابون مایع، صابون آبسان، (عامیانه) چاپلوسی کردن، زبان چرب و نرم به کار بردن، چاپلوسی کردن

معنی : چاپلوسی، تملق معانی دیگر : صابون مایع، صابون آبسان، (عامیانه) چاپلوسی کردن، زبان چرب و نرم به کار بردن، چاپلوسی کردن

soft soap

soft spot

<hr> (خودمانی) آدمی که سختگیر نیست و می شود زود از او پول قرض کرد، آدم ساده لوح، لقمه ی چرب و نرم

(خودمانی) آدمی که سختگیر نیست و می شود زود از او پول قرض کرد، آدم ساده لوح، لقمه ی چرب و نرم

soft touch

soft water

<hr> معنی : بیسبال دارای توپ نرم <hr> معانی دیگر : (نوع آسانتر بازی بیس بال که گوی نرمتر و بزرگتر و زمین کوچکتر دارد) سافت بال، ورزش بیش بال دارای توپ نرم

معنی : بیسبال دارای توپ نرم معانی دیگر : (نوع آسانتر بازی بیس بال که گوی نرمتر و بزرگتر و زمین کوچکتر دارد) سافت بال، ورزش بیش بال دارای توپ نرم

softball

<hr> معنی : کاستن، کم کردن، فرو نشاندن، شیرین کردن، خوابانیدن، ملایم کردن، نرم کردن، نرم شدن، اهسته تر کردن <hr> معانی دیگر : نرم کردن یا شدن، وا رفتن، ملایم کردن یا شدن، تعدیل کردن، نسو کردن، (قیمت) کم کردن یا شدن، (بازار) بی ثبات شدن یا کردن، نازک نارنجی کردن، ضعیف کردن، کم طاقت کردن، کم استقامت کردن، زود آسیب کردن، به عطوفت آوردن، به رحم آوردن، مهربان کردن، (با: up) مقاومت (دشمن) را درهم کوبیدن، از مخالفت (کسی) کاستن، مقاومت (دشمن) را کم کردن

معنی : کاستن، کم کردن، فرو نشاندن، شیرین کردن، خوابانیدن، ملایم کردن، نرم کردن، نرم شدن، اهسته تر کردن معانی دیگر : نرم کردن یا شدن، وا رفتن، ملایم کردن یا شدن، تعدیل کردن، نسو کردن، (قیمت) کم کردن یا شدن، (بازار) بی ثبات شدن یا کردن، نازک نارنجی کردن، ضعیف کردن، کم طاقت کردن، کم استقامت کردن، زود آ

soften

soften up

softened

<hr> معنی : نرم کننده <hr> معانی دیگر : (رختشویی) ماده ی نرم کننده ی پارچه (fabric softener هم می گویند)

معنی : نرم کننده معانی دیگر : (رختشویی) ماده ی نرم کننده ی پارچه (fabric softener هم می گویند)

softener

softening

<hr> معنی : دل رحیم، نازک دل، نرم دل <hr> معانی دیگر : مهربان، دلرحم، رحیم، باعطوفت، دلسوز، نازک دل، نرم دل

معنی : دل رحیم، نازک دل، نرم دل معانی دیگر : مهربان، دلرحم، رحیم، باعطوفت، دلسوز، نازک دل، نرم دل

softhearted

<hr> معنی : پسر ضعیف وزن نما، ادم ضعیف و سست عنصر <hr> معانی دیگر : (عامیانه) رجوع شود به: softy، softy پسر ضعیف وزن نما

معنی : پسر ضعیف وزن نما، ادم ضعیف و سست عنصر معانی دیگر : (عامیانه) رجوع شود به: softy، softy پسر ضعیف وزن نما

softie

<hr> معنی : ملایم <hr> معانی دیگر : بنرمی، به اهستگی، اهسته، نرم نرم، یواش

معنی : ملایم معانی دیگر : بنرمی، به اهستگی، اهسته، نرم نرم، یواش

softly

<hr> معنی : ملایمت، نرمی <hr> معانی دیگر : اهستگی

معنی : ملایمت، نرمی معانی دیگر : اهستگی

softness

<hr> معنی : نرمافزار، نرمافزار <hr> معانی دیگر : (کامپیوتر) نرم افزار (در برابر: سخت افزار hardware)

معنی : نرمافزار، نرمافزار معانی دیگر : (کامپیوتر) نرم افزار (در برابر: سخت افزار hardware)

software

software house

software license

software package

software piracy

<hr> چوب نرم، نرم چوب، درخت دارای چوب نرم

چوب نرم، نرم چوب، درخت دارای چوب نرم

softwood

<hr> معنی : پسر ضعیف وزن نما، ادم ضعیف و سست عنصر <hr> معانی دیگر : (عامیانه)، آدم احساساتی، زود گریه، زودباور، زود پذیر، softie پسر ضعیف وزن نما

معنی : پسر ضعیف وزن نما، ادم ضعیف و سست عنصر معانی دیگر : (عامیانه)، آدم احساساتی، زود گریه، زودباور، زود پذیر، softie پسر ضعیف وزن نما

softy

<hr> معنی : خیس، تر <hr> معانی دیگر : آبروت، آب کشیده، رطوبت زده، مرطوب، نمناک، خمیرمانند، نرم (و غیر برشته)

معنی : خیس، تر معانی دیگر : آبروت، آب کشیده، رطوبت زده، مرطوب، نمناک، خمیرمانند، نرم (و غیر برشته)

soggy

<hr> محله ی سوهو (در شهر لندن)، محله ی سوهو (در جزیره ی مانهاتان - نیویورک)

محله ی سوهو (در شهر لندن)، محله ی سوهو (در جزیره ی مانهاتان - نیویورک)

soho

<hr> معنی : زمین، خاک، سرزمین، کشور، چرک شدن، خاکی کردن، کثیف کردن، چرک کردن، لکه دار کردن <hr> معانی دیگر : میهن، موطن، وطن، رستگاه، زادگاه، رستنگاه، خاستگاه، (به ویژه سطح چیزی را) کثیف کردن یا شدن، خاکی (یا گلی) کردن یا شدن، چرکین کردن یا شدن، لک انداختن، ننگین کردن، گند زدن، آبروریزی کردن، فاسد کردن، ملوث کردن، نجس کردن، پلید کردن، بخش کثیف هر چیز، کثافت، (انسانی یا حیوانی) کود، مدفوع، سرگین، ککه، (به دام) علوفه دادن، سبزی و علف دادن، مملکت پوشاندن باخاک

معنی : زمین، خاک، سرزمین، کشور، چرک شدن، خاکی کردن، کثیف کردن، چرک کردن، لکه دار کردن معانی دیگر : میهن، موطن، وطن، رستگاه، زادگاه، رستنگاه، خاستگاه، (به ویژه سطح چیزی را) کثیف کردن یا شدن، خاکی (یا گلی) کردن یا شدن، چرکین کردن یا شدن، لک انداختن، ننگین کردن، گند زدن، آبروریزی کردن، فاسد کردن، ملوث 

soil

<hr> نیکداری خاک (از راه جلوگیری از فرسایش و افزودن مداوم مواد مغذی به خاک)، خاکداری، حفظ خاک، حفاظت خاک، مهیا کردن خاک برای محصول بخصوصی

نیکداری خاک (از راه جلوگیری از فرسایش و افزودن مداوم مواد مغذی به خاک)، خاکداری، حفظ خاک، حفاظت خاک، مهیا کردن خاک برای محصول بخصوصی

soil conservation

soil erosion

soiled

soiling

soils

<hr> معنی : شب نشینی، مهمانی شب <hr> معانی دیگر : فرانسه مهمانی شب

معنی : شب نشینی، مهمانی شب معانی دیگر : فرانسه مهمانی شب

soiree

<hr> معنی : موقتا اقامت کردن <hr> معانی دیگر : چند صباحی ماندن، اقامت موقتی، اقامت کردن

معنی : موقتا اقامت کردن معانی دیگر : چند صباحی ماندن، اقامت موقتی، اقامت کردن

sojourn

<hr> معنی : ساکن موقتی، ادم سیار <hr> معانی دیگر : ساکن موقتی، ادم سیار

معنی : ساکن موقتی، ادم سیار معانی دیگر : ساکن موقتی، ادم سیار

sojourner

sojourner truth

<hr> معنی : خورشید <hr> معانی دیگر : (واحد پول کشور پرو برابر با یک صدم اینتی inti) سل، (موسیقی) سل (پنجمین نت موسیقی)، (شیمی) پاشیدگی کلوئیدی (در محلول)، (اسطوره ی رومی) خدای خورشید (یونانی: helios)، مخفف: محلول، مشاور حقوقی، طلا، الهه خورشید

معنی : خورشید معانی دیگر : (واحد پول کشور پرو برابر با یک صدم اینتی inti) سل، (موسیقی) سل (پنجمین نت موسیقی)، (شیمی) پاشیدگی کلوئیدی (در محلول)، (اسطوره ی رومی) خدای خورشید (یونانی: helios)، مخفف: محلول، مشاور حقوقی، طلا، الهه خورشید

sola

<hr> معنی : ارامش، مایه تسلی، تسلیت خاطر، تسکین، خوشی، تسلی دادن، ارام کردن، تسلیت گفتن <hr> معانی دیگر : تسلی، دلداری، اندوه گساری، اندوه زدایی، دل آسایی، مایه ی تسلی

معنی : ارامش، مایه تسلی، تسلیت خاطر، تسکین، خوشی، تسلی دادن، ارام کردن، تسلیت گفتن معانی دیگر : تسلی، دلداری، اندوه گساری، اندوه زدایی، دل آسایی، مایه ی تسلی

solace

<hr> معنی : خورشیدی، وابسته بخورشید <hr> معانی دیگر : وابسته به خورشید، آفتابی، شمسی، تولید شده در خورشید، ساطع از خورشید، وابسته به نور یا گرمای خورشید

معنی : خورشیدی، وابسته بخورشید معانی دیگر : وابسته به خورشید، آفتابی، شمسی، تولید شده در خورشید، ساطع از خورشید، وابسته به نور یا گرمای خورشید

solar

<hr> باطری خورشیدی، پیل خورشیدی (solar cells هم می گویند)، برق باطری افتابی

باطری خورشیدی، پیل خورشیدی (solar cells هم می گویند)، برق باطری افتابی

واژه های حرف "s" - جملات نمونه