جملات نمونه

<hr> معنی : تندرا <hr> معانی دیگر : (دشت هموار سرزمین های قطبی یا بسیار مرتفع) توندرا، دشت های بی درخت پوشیده از گلسنگ نواحی قطبی

معنی : تندرا معانی دیگر : (دشت هموار سرزمین های قطبی یا بسیار مرتفع) توندرا، دشت های بی درخت پوشیده از گلسنگ نواحی قطبی

tundra

<hr> معنی : اواز، اهنگ، رنگ، نغمه، لحن، خنیا، اهنگ صدا، نوا، لحن تلفظ، وفق دادن، میزان کردن، ساز زدن، کوک کردن <hr> معانی دیگر : آهنگ، همسازی، هماهنگی، وفق، کوک، سازگاری، همنوایی، (ساز موسیقی) کوک کردن، تنظیم کردن، سامان مند کردن، سامان دادن، سازمند کردن، رگلاژ کردن، موسیقی همراه آواز، رامش، همساز کردن، همنوا کردن، هماهنگ کردن، هماهنگ بودن، همساز بودن، فحوا، کوک کردن یامیزان کردن الت موسیقی یارادیووغیره

معنی : اواز، اهنگ، رنگ، نغمه، لحن، خنیا، اهنگ صدا، نوا، لحن تلفظ، وفق دادن، میزان کردن، ساز زدن، کوک کردن معانی دیگر : آهنگ، همسازی، هماهنگی، وفق، کوک، سازگاری، همنوایی، (ساز موسیقی) کوک کردن، تنظیم کردن، سامان مند کردن، سامان دادن، سازمند کردن، رگلاژ کردن، موسیقی همراه آواز، رامش، همساز کردن، همنوا

tune

<hr> 1- (رادیو و تلویزیون) گرفتن، (روی ایستگاه یا موج بخصوص) میزان کردن، 2- (امریکا - خودمانی) آگاه کردن یا شدن، اهل حال کردن یا شدن

1- (رادیو و تلویزیون) گرفتن، (روی ایستگاه یا موج بخصوص) میزان کردن، 2- (امریکا - خودمانی) آگاه کردن یا شدن، اهل حال کردن یا شدن

tune in

<hr> 1- (رادیو و تلویزیون - برای پرهیز از پارازیت) میزان کردن 2- (امریکا - خودمانی) توجه یا علاقه ی خود را به چیز دیگری معطوف کردن

1- (رادیو و تلویزیون - برای پرهیز از پارازیت) میزان کردن 2- (امریکا - خودمانی) توجه یا علاقه ی خود را به چیز دیگری معطوف کردن

tune out

<hr> معنی : موتور را تنظیم کردن، شروع باواز کردن <hr> معانی دیگر : 1- (موتور اتومبیل و غیره) تعمیر و تنظیم کردن، میزان کردن، رگلاژ کردن 2- (ساز موسیقی) کوک کردن

معنی : موتور را تنظیم کردن، شروع باواز کردن معانی دیگر : 1- (موتور اتومبیل و غیره) تعمیر و تنظیم کردن، میزان کردن، رگلاژ کردن 2- (ساز موسیقی) کوک کردن

tune up

<hr> معنی : کوک شده، میزان شده، وفق یافته <hr> معانی دیگر : میزان شده، وفق یافته، کوک شده

معنی : کوک شده، میزان شده، وفق یافته معانی دیگر : میزان شده، وفق یافته، کوک شده

tuned

<hr> معنی : شیرین، خوش اهنگ، ملیح، خوش الحان <hr> معانی دیگر : خوش نوا، خوش آهنگ، موزون، آهنگین، بانوا

معنی : شیرین، خوش اهنگ، ملیح، خوش الحان معانی دیگر : خوش نوا، خوش آهنگ، موزون، آهنگین، بانوا

tuneful

<hr> معنی : نا موزون، نارسا، بی اهنگ، ناکوک <hr> معانی دیگر : (ارکستر و غیره) ساکت، بی صدا

معنی : نا موزون، نارسا، بی اهنگ، ناکوک معانی دیگر : (ارکستر و غیره) ساکت، بی صدا

tuneless

tunelessly

<hr> معنی : نواگر، میزان کننده، میزان کننده موتور، پیچ میزان رادیو، وسیله تنظیم جریان برق و غیره <hr> معانی دیگر : (شخص یا اسباب) کوک کننده

معنی : نواگر، میزان کننده، میزان کننده موتور، پیچ میزان رادیو، وسیله تنظیم جریان برق و غیره معانی دیگر : (شخص یا اسباب) کوک کننده

tuner

<hr> معنی : تنگستن، تونگستن، فلزی از جنس کروم <hr> معانی دیگر : (شیمی) تنگستن (عنصر فلزی سفید و سخت و سنگین و خاکستری فام - نشان: w، وزن اتمی: 183/85، شماره ی اتمی: 74، چگالی: 19/35، نقطه ی گداز: 3410 درجه سانتیگراد، نقطه ی جوش: 5927 درجه سانتیگراد )

معنی : تنگستن، تونگستن، فلزی از جنس کروم معانی دیگر : (شیمی) تنگستن (عنصر فلزی سفید و سخت و سنگین و خاکستری فام - نشان: w، وزن اتمی: 183/85، شماره ی اتمی: 74، چگالی: 19/35، نقطه ی گداز: 3410 درجه سانتیگراد، نقطه ی جوش: 5927 درجه سانتیگراد )

tungsten

<hr> معنی : پوشش، نیام، لباس کوتاه، کت کوتاه سربازان انگلیس، بلوزیا کت کوتاه کمربند دار <hr> معانی دیگر : (یونان و روم باستان) ردا، جبه، (مردانه و زنانه) پیراهن کوتاه کمربنددار، نیم تنه، (انگلیس) فرنج، کت نظامی، (گیاه شناسی) نیام، روم قدیم پیراهن بی استین یا با استین که مرد وزن میپوشیده اند

معنی : پوشش، نیام، لباس کوتاه، کت کوتاه سربازان انگلیس، بلوزیا کت کوتاه کمربند دار معانی دیگر : (یونان و روم باستان) ردا، جبه، (مردانه و زنانه) پیراهن کوتاه کمربنددار، نیم تنه، (انگلیس) فرنج، کت نظامی، (گیاه شناسی) نیام، روم قدیم پیراهن بی استین یا با استین که مرد وزن میپوشیده اند

tunic

<hr> معنی : غشاء <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی - کالبدشناسی) نیام، غشاء پوششی، نام قبیله ای از سر&nbsp; پوستان امریکا

معنی : غشاء معانی دیگر : (جانورشناسی - کالبدشناسی) نیام، غشاء پوششی، نام قبیله ای از سر پوستان امریکا

tunica

<hr> معنی : میزان سازی <hr> معانی دیگر : میزان سازی

معنی : میزان سازی معانی دیگر : میزان سازی

tuning

<hr> معنی : دیاپازون، دوشاخه <hr> معانی دیگر : (فیزیک) دیاپازون، چنگال کوک، دو چنگ

معنی : دیاپازون، دوشاخه معانی دیگر : (فیزیک) دیاپازون، چنگال کوک، دو چنگ

tuning fork

<hr> کشور تونس (پایتخت: تونس - 125179 کیلومتر مربع)

کشور تونس (پایتخت: تونس - 125179 کیلومتر مربع)

tunisia

tunisian

<hr> معنی : نقب، تونل، سوراخ کوه، نقب راه، تونل ساختن، نقب زدن <hr> معانی دیگر : کنده راه، بوم کند، کندوان، آهون، سمج، مور چال، گریچ، (معدن) راهرو، تونل حفر کردن، آهون کندن، بوم کند زدن، کنده راه حفر کردن، سمج کندن، (در اصل) قیف، هواکش، دودکش، دخمه، سردابه، سورا&nbsp; کوه

معنی : نقب، تونل، سوراخ کوه، نقب راه، تونل ساختن، نقب زدن معانی دیگر : کنده راه، بوم کند، کندوان، آهون، سمج، مور چال، گریچ، (معدن) راهرو، تونل حفر کردن، آهون کندن، بوم کند زدن، کنده راه حفر کردن، سمج کندن، (در اصل) قیف، هواکش، دودکش، دخمه، سردابه، سورا کوه

tunnel

<hr> (توجه به یک چیز و از نظر دور داشتن جوانب امر - تداعی منفی) دید آهونی، باریک بینی

(توجه به یک چیز و از نظر دور داشتن جوانب امر - تداعی منفی) دید آهونی، باریک بینی

tunnel vision

tunneling

<hr> رجوع شود به: tuna1، هر نوع ماهی اسقومری اقیانوسی

رجوع شود به: tuna1، هر نوع ماهی اسقومری اقیانوسی

tunny

<hr> معنی : عمامه، دستار، کلاه عمامه مانند <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی: دولبند)

معنی : عمامه، دستار، کلاه عمامه مانند معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی: دولبند)

turban

<hr> معنی : گل الود، تیره، مه الود، کدر، درهم و برهم <hr> معانی دیگر : (آبگونه) کدر، گل آلود، لای گرفته، آشفته، بی سر و ته، مغشوش، پریشان، (دود یا ابر) غلیظ، انبوه، چگال، همفشرده

معنی : گل الود، تیره، مه الود، کدر، درهم و برهم معانی دیگر : (آبگونه) کدر، گل آلود، لای گرفته، آشفته، بی سر و ته، مغشوش، پریشان، (دود یا ابر) غلیظ، انبوه، چگال، همفشرده

turbid

<hr> معنی : تیرگی، گل الودی، مه الودی <hr> معانی دیگر : تیرگی، گل الودی، مه الودی

معنی : تیرگی، گل الودی، مه الودی معانی دیگر : تیرگی، گل الودی، مه الودی

turbidity

<hr> معنی : مارپیچ، فرفرهای، وارونه مخروط، مانند مخروط وارونه <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی - کالبد شناسی) پیچکی، مخروطسان، قیفی، طوماری (turbinated و turbinal هم می گویند)، صدف طوماری

معنی : مارپیچ، فرفرهای، وارونه مخروط، مانند مخروط وارونه معانی دیگر : (گیاه شناسی - کالبد شناسی) پیچکی، مخروطسان، قیفی، طوماری (turbinated و turbinal هم می گویند)، صدف طوماری

turbinate

<hr> معنی : توربین <hr> معانی دیگر : (مکانیک) توربین، چرخش زا

معنی : توربین معانی دیگر : (مکانیک) توربین، چرخش زا

turbine

<hr> مخفف: turbosupercharger، پیشوند: توربین دار، دارای چرخشزا، توربینی، دورانی، چرخشی، پیشوندی بمعنی توربینی ووابسته به توربین

مخفف: turbosupercharger، پیشوند: توربین دار، دارای چرخشزا، توربینی، دورانی، چرخشی، پیشوندی بمعنی توربینی ووابسته به توربین

turbo

<hr> افزونگر چرخشزا، توربو چارجر (turbosupercharger هم می گویند)، موتور شارژ کننده توربین

افزونگر چرخشزا، توربو چارجر (turbosupercharger هم می گویند)، موتور شارژ کننده توربین

turbocharger

<hr> موتور جت توربینی، موتور جت چرخشزا (turbofan engine هم می گویند)، دستگاه تهویه یا بادبزن متحرک بوسیله توربین

موتور جت توربینی، موتور جت چرخشزا (turbofan engine هم می گویند)، دستگاه تهویه یا بادبزن متحرک بوسیله توربین

turbofan

<hr> معنی : دستگاه مولد برق دارای توربین <hr> معانی دیگر : مولد توربینی، نیروزای چرخشی

معنی : دستگاه مولد برق دارای توربین معانی دیگر : مولد توربینی، نیروزای چرخشی

turbogenerator

<hr> معنی : هواپیمای جت توربین دار، جت توربینی <hr> معانی دیگر : (هواپیما و غیره) توربوجت، جت چرخشی، جت توربینی (نام کامل: turbojet engine)

معنی : هواپیمای جت توربین دار، جت توربینی معانی دیگر : (هواپیما و غیره) توربوجت، جت چرخشی، جت توربینی (نام کامل: turbojet engine)

turbojet

<hr> موتور توربوجت پروانه دار، engine propeller turbo : هواپیمای دارای موتورتوربین دار

موتور توربوجت پروانه دار، engine propeller turbo : هواپیمای دارای موتورتوربین دار

turboprop

<hr> معنی : ماهی پهن خوراکی، سپر ماهی <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) سپرماهی (psetta maxima)

معنی : ماهی پهن خوراکی، سپر ماهی معانی دیگر : (جانور شناسی) سپرماهی (psetta maxima)

turbot

<hr> معنی : تلاطم، اشفتگی، اشوب، اغتشاش، گردنکشی <hr> معانی دیگر : (آب یا باد و غیره) تلاطم، جوش و خروش، آشفتگی (turbulency هم می گویند)، آشوب، هرج و مرج، عصیان، سرکشی، آشوبگری، آشوب انگیزی

معنی : تلاطم، اشفتگی، اشوب، اغتشاش، گردنکشی معانی دیگر : (آب یا باد و غیره) تلاطم، جوش و خروش، آشفتگی (turbulency هم می گویند)، آشوب، هرج و مرج، عصیان، سرکشی، آشوبگری، آشوب انگیزی

turbulence

<hr> معنی : سرکش، اشفته، یاغی، گردن کش <hr> معانی دیگر : آشوبگر، شورشی، عاصی، جانگداز، توفانی، متلاطم، آشفته، پر جوش و خروش، پر تلاطم، پریشان، آسیمه، شوریده، هیجان زده

معنی : سرکش، اشفته، یاغی، گردن کش معانی دیگر : آشوبگر، شورشی، عاصی، جانگداز، توفانی، متلاطم، آشفته، پر جوش و خروش، پر تلاطم، پریشان، آسیمه، شوریده، هیجان زده

turbulent

<hr> (جریان آبگونه ها) روند ناهمسان (دارای نوسان در سرعت)

(جریان آبگونه ها) روند ناهمسان (دارای نوسان در سرعت)

turbulent flow

turbulently

<hr> معنی : پشکل، گه، سنده <hr> معانی دیگر : (زننده) سنده، گه لوله

معنی : پشکل، گه، سنده معانی دیگر : (زننده) سنده، گه لوله

turd

<hr> معنی : ظرف سوپ خوری، قدح سوپ خوری <hr> معانی دیگر : ظرف سوپ خوری سر دار، کاسه ی در دار

معنی : ظرف سوپ خوری، قدح سوپ خوری معانی دیگر : ظرف سوپ خوری سر دار، کاسه ی در دار

tureen

<hr> معنی : چمن، ذغال سنگ نارس، کلوخ چمنی، طبقه فوقانی خاک، خاک ریشه دار، با چمن پوشاندن <hr> معانی دیگر : (از نظر گروه اوباشان شهری) قلمرو، ناحیه ی انحصاری، محله ی دربست، جولانگاه، کلوخ دارای علف و ریشه، سیاخاک، خاکرویه، ریشه خاک (sod هم می گویند)، مرغ، علف پر پشت، (انگلیس) تورب، سوخت گیاهی، (معمولا با: the) پیست اسبدوانی، اسبدوانی، با مرغ پوشاندن، چمن پوش کردن، (انگلیس) اخراج کردن، دور انداختن، کلو&nbsp; چمنی، مرغزار

معنی : چمن، ذغال سنگ نارس، کلوخ چمنی، طبقه فوقانی خاک، خاک ریشه دار، با چمن پوشاندن معانی دیگر : (از نظر گروه اوباشان شهری) قلمرو، ناحیه ی انحصاری، محله ی دربست، جولانگاه، کلوخ دارای علف و ریشه، سیاخاک، خاکرویه، ریشه خاک (sod هم می گویند)، مرغ، علف پر پشت، (انگلیس) تورب، سوخت گیاهی، (معمولا با: the)

turf

<hr> (انگلیس) دور انداختن، مرخص کردن، بیرون کردن

(انگلیس) دور انداختن، مرخص کردن، بیرون کردن

turf out

<hr> معنی : باد کرده، متورم، اماس دار، متسع <hr> معانی دیگر : آماسیده، ورم کرده، پر طمطراق

معنی : باد کرده، متورم، اماس دار، متسع معانی دیگر : آماسیده، ورم کرده، پر طمطراق

turgid

<hr> تورم، آماسیدگی، ورم، ورم سلولهای زنده گیاهی، اتساع غشاءپروتوپلاسم گیاهی

تورم، آماسیدگی، ورم، ورم سلولهای زنده گیاهی، اتساع غشاءپروتوپلاسم گیاهی

turgor

turing test

<hr> معنی : ترک، اهل کشور ترکیه <hr> معانی دیگر : اهل سرزمین های ترک زبان، اهل ترکیه، ترک عثمانی، مخفف:، ترکیه

معنی : ترک، اهل کشور ترکیه معانی دیگر : اهل سرزمین های ترک زبان، اهل ترکیه، ترک عثمانی، مخفف:، ترکیه

turk

<hr> (از ریشه ی فارسی) ترکستان

(از ریشه ی فارسی) ترکستان

turkestan

<hr> معنی : بوقلمون، واخورده <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) بوقلمون (تیره ی meleagrididae به ویژه meleagris gallopavo که اهلی است و agriocharis ocellata که وحشی و بومی امریکای مرکزی است)، گوشت بوقلمون، (امریکا - خودمانی - به ویژه نمایش تئاتری) ناموفق، (امریکا - خودمانی) آدم احمق و ناخوشایند، آدم پخمه، هالو، (بولینگ) سه استرایک (strike) پشت سرهم، کشور ترکیه (پایتخت: آنکارا - 780573 کیلومتر مربع)، شکست خورده

معنی : بوقلمون، واخورده معانی دیگر : (جانور شناسی) بوقلمون (تیره ی meleagrididae به ویژه meleagris gallopavo که اهلی است و agriocharis ocellata که وحشی و بومی امریکای مرکزی است)، گوشت بوقلمون، (امریکا - خودمانی - به ویژه نمایش تئاتری) ناموفق، (امریکا - خودمانی) آدم احمق و ناخوشایند، آدم پخمه، هالو، 

turkey

<hr> معنی : ترک، عثمانی، ترکی <hr> معانی دیگر : اهل کشور ترکیه

معنی : ترک، عثمانی، ترکی معانی دیگر : اهل کشور ترکیه

واژه های حرف "t" - جملات نمونه