astounding

<hr> معنی : گشاد گشاد، دارای پای گشاد، با پاهای گشاد از هم، با پاهای از هم گشاده <hr> معانی دیگر : با پاهای از هم گشاده (مثل هنگام اسب سواری)، با پاهای از هم گشاده مثل سوار اسب شدن

معنی : گشاد گشاد، دارای پای گشاد، با پاهای گشاد از هم، با پاهای از هم گشاده معانی دیگر : با پاهای از هم گشاده (مثل هنگام اسب سواری)، با پاهای از هم گشاده مثل سوار اسب شدن

astraddle

<hr> معنی : عظم کعب <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی) رجوع شود به: astragalus، گچبری گردکوچک، چنبره برجسته نزدیک دهنه توپ

معنی : عظم کعب معانی دیگر : (کالبد شناسی) رجوع شود به: astragalus، گچبری گردکوچک، چنبره برجسته نزدیک دهنه توپ

astragal

<hr> معنی : عظم کعب <hr> معانی دیگر : (کالبدشناسی - قدیمی) استخوان قاپ، کعب، چاربند، قوزک (امروزه: talus)، استخوان قوزک یااشتالنگ، استخوان کعب

معنی : عظم کعب معانی دیگر : (کالبدشناسی - قدیمی) استخوان قاپ، کعب، چاربند، قوزک (امروزه: talus)، استخوان قوزک یااشتالنگ، استخوان کعب

astragalus

<hr> معنی : پوست قره کل، پوست بخارا، حاجی طرخان <hr> معانی دیگر : شهر استراخان (در مصب رودخانه ی ولگا در جنوب روسیه)

معنی : پوست قره کل، پوست بخارا، حاجی طرخان معانی دیگر : شهر استراخان (در مصب رودخانه ی ولگا در جنوب روسیه)

astrakhan

<hr> معنی : خیال اندیش، شبیه ستاره، ستارهای، علوی <hr> معانی دیگر : وابسته به ستاره، ستاره سان، ستاره مانند، (زیست شناسی) استر که در حال میتوز باشد

معنی : خیال اندیش، شبیه ستاره، ستارهای، علوی معانی دیگر : وابسته به ستاره، ستاره سان، ستاره مانند، (زیست شناسی) استر که در حال میتوز باشد

astral

<hr> معنی : گمراه، بی راه، گیج، سر گردان <hr> معانی دیگر : منحرف، بیراهه

معنی : گمراه، بی راه، گیج، سر گردان معانی دیگر : منحرف، بیراهه

astray

<hr> معنی : سوار بر اسب، با پاهای گشاد از هم <hr> معانی دیگر : با پاهای از هم گشاده (مثل هنگام اسب سواری)، (دوچرخه و اسب و غیره) سوار، astraddle : با پاهای گشاد از هم

معنی : سوار بر اسب، با پاهای گشاد از هم معانی دیگر : با پاهای از هم گشاده (مثل هنگام اسب سواری)، (دوچرخه و اسب و غیره) سوار، astraddle : با پاهای گشاد از هم

astride

<hr> معنی : سخت گیری <hr> معانی دیگر : قابضیت

معنی : سخت گیری معانی دیگر : قابضیت

astringency

<hr> معنی : جمع کننده، دقیق، گس، تند و تیز، قابض، داروی قابض، سخت گیر، شاق <hr> معانی دیگر : خشن و سوزان، تند و خشن، هم کش، مولد انقباض و مانع ترشح یا خونروش، بندآور، داروی هم کش، داروی بند آورنده ی خون، سفت، داروی قاب­، طاقت فرسا

معنی : جمع کننده، دقیق، گس، تند و تیز، قابض، داروی قابض، سخت گیر، شاق معانی دیگر : خشن و سوزان، تند و خشن، هم کش، مولد انقباض و مانع ترشح یا خونروش، بندآور، داروی هم کش، داروی بند آورنده ی خون، سفت، داروی قاب­، طاقت فرسا

astringent

<hr> معنی : سالن رسد خانه <hr> معانی دیگر : (هواپیما) گنبدچه ی بالای هواپیما (که جدار شیشه ای دارد و ابزار جهت یابی و هدایت در آن قرار دارد)، گنبد شیشه ای که خلبان می تواند از وراء ان اسمان رامشاهده کند

معنی : سالن رسد خانه معانی دیگر : (هواپیما) گنبدچه ی بالای هواپیما (که جدار شیشه ای دارد و ابزار جهت یابی و هدایت در آن قرار دارد)، گنبد شیشه ای که خلبان می تواند از وراء ان اسمان رامشاهده کند

astrodome

<hr> معنی : اسطرلاب <hr> معانی دیگر : استرلاب

معنی : اسطرلاب معانی دیگر : استرلاب

astrolabe

<hr> معنی : ستاره شناس، منجم، احکامی، طالع بین <hr> معانی دیگر : منجم، ستاره شناس، طالع بین، احکامی

معنی : ستاره شناس، منجم، احکامی، طالع بین معانی دیگر : منجم، ستاره شناس، طالع بین، احکامی

astrologer

<hr> معنی : مربوط به نجوم، منسوب به علم ستاره شناسی <hr> معانی دیگر : مربوط به نجوم، منسوب به علم ستاره شناسی

معنی : مربوط به نجوم، منسوب به علم ستاره شناسی معانی دیگر : مربوط به نجوم، منسوب به علم ستاره شناسی

astrological

<hr> معنی : طالع بینی، ستاره شناسی، علم احکام نجوم <hr> معانی دیگر : ستاره بینی، (در اصل) ستاره شناسی

معنی : طالع بینی، ستاره شناسی، علم احکام نجوم معانی دیگر : ستاره بینی، (در اصل) ستاره شناسی

astrology

<hr> معنی : فضانورد، مسافر فضایی <hr> معانی دیگر : کیهان نورد

معنی : فضانورد، مسافر فضایی معانی دیگر : کیهان نورد

astronaut

<hr> معنی : ستاره شناس، منجم، اخترشناس <hr> معانی دیگر : ستاره شناس، منجم، اخترشناس

معنی : ستاره شناس، منجم، اخترشناس معانی دیگر : ستاره شناس، منجم، اخترشناس

astronomer

<hr> معنی : نجومی، وابسته به علم هیئت، بی شمار <hr> معانی دیگر : عظیم

معنی : نجومی، وابسته به علم هیئت، بی شمار معانی دیگر : عظیم

astronomic

<hr> معنی : نجومی، وابسته به علم هیئت، بی شمار <hr> معانی دیگر : بسیار عظیم، بسیار زیاد، معتنابه (astronomic هم می گویند)، وابسته به ستاره شناسی، عظیم

معنی : نجومی، وابسته به علم هیئت، بی شمار معانی دیگر : بسیار عظیم، بسیار زیاد، معتنابه (astronomic هم می گویند)، وابسته به ستاره شناسی، عظیم

astronomical

<hr> معنی : ستاره شناسی، علم نجوم، هیئت، علم هیئت، فلکیات <hr> معانی دیگر : علم هیات، نجوم، طالع بینی

معنی : ستاره شناسی، علم نجوم، هیئت، علم هیئت، فلکیات معانی دیگر : علم هیات، نجوم، طالع بینی

astronomy

<hr> معنی : منسوب به فیزیک نجومی <hr> معانی دیگر : منسوب به فیزیک نجومی

معنی : منسوب به فیزیک نجومی معانی دیگر : منسوب به فیزیک نجومی

astrophysical

<hr> معنی : متخصص فیزیک نجومی <hr> معانی دیگر : متخصص فیزیک نجومی

معنی : متخصص فیزیک نجومی معانی دیگر : متخصص فیزیک نجومی

astrophysicist

<hr> معنی : فیزیک نجومی، مبحی اجرام سماوی <hr> معانی دیگر : (بخش اصلی ستاره شناسی که با مشخصات فیزیکی کیهان و چگالی و نورافشانی و حرارت و ساختمان ستارگان سر و کار دارد) فیزیک کیهانی، فیزیک فضایی، مبحک اجرام سماوی

معنی : فیزیک نجومی، مبحی اجرام سماوی معانی دیگر : (بخش اصلی ستاره شناسی که با مشخصات فیزیکی کیهان و چگالی و نورافشانی و حرارت و ساختمان ستارگان سر و کار دارد) فیزیک کیهانی، فیزیک فضایی، مبحک اجرام سماوی

astrophysics

<hr> معنی : دقیق، زیرک، هوشیار، ناقلا، دانا، موشکاف، محیل <hr> معانی دیگر : زرنگ، رند، تیزبین

معنی : دقیق، زیرک، هوشیار، ناقلا، دانا، موشکاف، محیل معانی دیگر : زرنگ، رند، تیزبین

astute

<hr> معنی : زیرکی، هوشیاری، موشکافی <hr> معانی دیگر : زیرکی، هوشیاری، موشکافی

معنی : زیرکی، هوشیاری، موشکافی معانی دیگر : زیرکی، هوشیاری، موشکافی

astuteness

<hr> معنی : جدا، سوا، دونیمانه، دوقسمتانه <hr> معانی دیگر : جدا شده، در چند تکه، تکه تکه، ترکانده، دونیم، دوقسمتی

معنی : جدا، سوا، دونیمانه، دوقسمتانه معانی دیگر : جدا شده، در چند تکه، تکه تکه، ترکانده، دونیم، دوقسمتی

asunder

<hr> معنی : نوانخانه، خسته خانه، پناه، تیمارستان، بستگاه، گریزگاه، پناه گاه <hr> معانی دیگر : پناهندگی سیاسی، (مهجور) تحصن در جای مقدس، ملجا، ایمن گاه، آسایشگاه سالمندان (امروزه بیشتر می گویند: nursing home)، یتیم خانه

معنی : نوانخانه، خسته خانه، پناه، تیمارستان، بستگاه، گریزگاه، پناه گاه معانی دیگر : پناهندگی سیاسی، (مهجور) تحصن در جای مقدس، ملجا، ایمن گاه، آسایشگاه سالمندان (امروزه بیشتر می گویند: nursing home)، یتیم خانه

asylum

<hr> معنی : بی تناسب، نامتقارن، غیر متقارن، نامتوازن، بی قرینه <hr> معانی دیگر : بی قرینه، غیرمتقارن، بی تناسب

معنی : بی تناسب، نامتقارن، غیر متقارن، نامتوازن، بی قرینه معانی دیگر : بی قرینه، غیرمتقارن، بی تناسب

asymmetric

<hr> معنی : بی تناسب، نامتقارن، غیر متقارن، بی قرینه <hr> معانی دیگر : asymmetric نامتقارن

معنی : بی تناسب، نامتقارن، غیر متقارن، بی قرینه معانی دیگر : asymmetric نامتقارن

asymmetrical

<hr> معنی : عدم تقارن <hr> معانی دیگر : ناهمودی، بی همالی

معنی : عدم تقارن معانی دیگر : ناهمودی، بی همالی

asymmetry

<hr> معنی : بدون علامت، بدون نشانهء مرض <hr> معانی دیگر : (پزشکی) بیماری فاقد نشانه ی پیش آگاه ساز، بیماری بی نشانه، طب بدون علامت، بدون نشانه ء مر­

معنی : بدون علامت، بدون نشانهء مرض معانی دیگر : (پزشکی) بیماری فاقد نشانه ی پیش آگاه ساز، بیماری بی نشانه، طب بدون علامت، بدون نشانه ء مر­

asymptomatic

<hr> معنی : خط مجانب، مماس ازلی <hr> معانی دیگر : (هندسه) تانژانت منحنی در بی نهایت، (خط) مجانب، همکران

معنی : خط مجانب، مماس ازلی معانی دیگر : (هندسه) تانژانت منحنی در بی نهایت، (خط) مجانب، همکران

asymptote

<hr> معنی : غیرهمزمانی، بدون هموقتی <hr> معانی دیگر : ناهمزمانی، در یک زمان روی ندادن، غیر معاصر

معنی : غیرهمزمانی، بدون هموقتی معانی دیگر : ناهمزمانی، در یک زمان روی ندادن، غیر معاصر

asynchronism

<hr> معنی : غیرهمزمانی، ناهمگام، غیر همزمان، غیر معاصر، مختلف الزمان <hr> معانی دیگر : غیرهمزمان، غیر معاصر، مختلف الزمان

معنی : غیرهمزمانی، ناهمگام، غیر همزمان، غیر معاصر، مختلف الزمان معانی دیگر : غیرهمزمان، غیر معاصر، مختلف الزمان

asynchronous

<hr> معنی : بدون هموقتی <hr> معانی دیگر : غیرهمزمانی، غیر معاصر

معنی : بدون هموقتی معانی دیگر : غیرهمزمانی، غیر معاصر

asynchrony

<hr> معنی : بدون حرف عطف، بدون حرف ربط <hr> معانی دیگر : بدون حرف عطف، بدون حرف ربط

معنی : بدون حرف عطف، بدون حرف ربط معانی دیگر : بدون حرف عطف، بدون حرف ربط

asyndetic

<hr> معنی : ات، در، نزدیک، بر حسب، سر، بر، به، بسوی، در نتیجه، بطرف، بنا بر، از قرار، پهلوی، بقرار <hr> معانی دیگر : مخفف:، هوابندی شده، پیشوند معادل ad- (پیش از t به کار می رود)، به سوی، از، حاضر، مشغول، در حال، به واسطه ی، در پاسخ، طبق، در مورد، (مقدار و درجه و قیمت و غیره) به نرخ، به میزان، از فاصله ی، در هنگام، زمان، (حرف اضافه ای که نشانگر مکان ثابت است)، مخفف: (شیمی) علامت astatine، سرتاسر

معنی : ات، در، نزدیک، بر حسب، سر، بر، به، بسوی، در نتیجه، بطرف، بنا بر، از قرار، پهلوی، بقرار معانی دیگر : مخفف:، هوابندی شده، پیشوند معادل ad- (پیش از t به کار می رود)، به سوی، از، حاضر، مشغول، در حال، به واسطه ی، در پاسخ، طبق، در مورد، (مقدار و درجه و قیمت و غیره) به نرخ، به میزان، از فاصله ی، در 

<hr> معنی : بهیچ وجه <hr> معانی دیگر : فورا، در پاسخ فوری (به فرمان یا دستور و غیره)، به محض شنیدن کلمه، 1- اصلا، ابدا، 2- به هر صورت، تحت هر شرایطی

معنی : بهیچ وجه معانی دیگر : فورا، در پاسخ فوری (به فرمان یا دستور و غیره)، به محض شنیدن کلمه، 1- اصلا، ابدا، 2- به هر صورت، تحت هر شرایطی

at all

<hr> معنی : سپیده دم، سحرگاهان

معنی : سپیده دم، سحرگاهان

at dawn

<hr> معنی : مهیا <hr> معانی دیگر : 1- نزدیک، 2- در دسترس فوری، آماده ی تحویل، نزدیک، دم دست

معنی : مهیا معانی دیگر : 1- نزدیک، 2- در دسترس فوری، آماده ی تحویل، نزدیک، دم دست

at hand

<hr> معنی : یکسره، فورا، یک بارهای <hr> معانی دیگر : بیدرنگ، باخم، باهم، یک دفعه

معنی : یکسره، فورا، یک بارهای معانی دیگر : بیدرنگ، باخم، باهم، یک دفعه

at once

<hr> معنی : حالا <hr> معانی دیگر : اکنون، فعلا

معنی : حالا معانی دیگر : اکنون، فعلا

at present

<hr> معنی : ضمنا <hr> معانی دیگر : 1- همزمان، باهم، 2- در عین حال، دریک وقت، دران واحد، درعین حال

معنی : ضمنا معانی دیگر : 1- همزمان، باهم، 2- در عین حال، دریک وقت، دران واحد، درعین حال

at the same time

<hr> معنی : داروی مسکن، داروی ارام کننده <hr> معانی دیگر : (داروسازی) آرامگر، مسکن، آرامبخش

معنی : داروی مسکن، داروی ارام کننده معانی دیگر : (داروسازی) آرامگر، مسکن، آرامبخش

ataractic

<hr> معنی : داروی مسکن، داروی ارام کننده <hr> معانی دیگر : داروی ارام کننده، داروی مسکن

معنی : داروی مسکن، داروی ارام کننده معانی دیگر : داروی ارام کننده، داروی مسکن

ataraxic

<hr> معنی : شباهت به نیاکان، نیاکان گرایی، برگشت بخوی نیاکان <hr> معانی دیگر : (ظهور مشخصات نیاکان در اعقاب آنان ولی نه در فرزندان و نواده ها) نیاکان گرایی، تبار گرایی، هر یک از این ویژگی ها

معنی : شباهت به نیاکان، نیاکان گرایی، برگشت بخوی نیاکان معانی دیگر : (ظهور مشخصات نیاکان در اعقاب آنان ولی نه در فرزندان و نواده ها) نیاکان گرایی، تبار گرایی، هر یک از این ویژگی ها

atavism

<hr> معنی : شباهت به نیاکان، وابسته به نیاکان <hr> معانی دیگر : وابسته به نیاکان، شباهت به نیاکان

معنی : شباهت به نیاکان، وابسته به نیاکان معانی دیگر : وابسته به نیاکان، شباهت به نیاکان

atavistic

<hr> معنی : کارگاه، کارگاه هنری، اتلیه <hr> معانی دیگر : کارگاه (به ویژه کارگاه هنری)، آتلیه

معنی : کارگاه، کارگاه هنری، اتلیه معانی دیگر : کارگاه (به ویژه کارگاه هنری)، آتلیه

واژه های حرف "a" - مترادف و متضاد