<hr> معنی : صدای کبوتر و قمری، اهسته بازمزمه ادا کردن، بغبغو کردن <hr> معانی دیگر : (مثل کبوتر) بغ بغو کردن، صدای کبوتر کردن، بغ بغو، (با عشق و نرمی) نجوا کردن، قربان صدقه رفتن (مادر به کودک)، زمزمه کردن، (انگلیس - خودمانی - حرف ندا حاکی از تردید یا شگفتی یا خوشی) عجب !، وای !، با صدای نرم وعاشقانه سخن گفتن

معنی : صدای کبوتر و قمری، اهسته بازمزمه ادا کردن، بغبغو کردن معانی دیگر : (مثل کبوتر) بغ بغو کردن، صدای کبوتر کردن، بغ بغو، (با عشق و نرمی) نجوا کردن، قربان صدقه رفتن (مادر به کودک)، زمزمه کردن، (انگلیس - خودمانی - حرف ندا حاکی از تردید یا شگفتی یا خوشی) عجب !، وای !، با صدای نرم وعاشقانه سخن گفتن

<hr> معنی : اشپز، پختن، طبخ کردن <hr> معانی دیگر : آشپز، طباخ، پزاندن، (انگلیس - عامیانه) دستکاری کردن (در سند و غیره)، تقلب کردن، مخدوش کردن، حساب سازی کردن، (عامیانه) خراب کردن، ضایع کردن، آشپزی کردن، خوراک پزی کردن، پخت و پز کردن، پخته شدن، پزیدن، داغ کردن، در معرض گرما قرار دادن، (موسیقی جاز) نواختن (به ویژه: فی البداهه و با شور نواختن)، جیمز کوک (دریانورد انگلیسی و کاشف استرالیا و زلاندنو و جنوبگان)

معنی : اشپز، پختن، طبخ کردن معانی دیگر : آشپز، طباخ، پزاندن، (انگلیس - عامیانه) دستکاری کردن (در سند و غیره)، تقلب کردن، مخدوش کردن، حساب سازی کردن، (عامیانه) خراب کردن، ضایع کردن، آشپزی کردن، خوراک پزی کردن، پخت و پز کردن، پخته شدن، پزیدن، داغ کردن، در معرض گرما قرار دادن، (موسیقی جاز) نواختن (به و

cook

<hr> معنی : کتاب اشپزی، کتاب طباخی <hr> معانی دیگر : کتاب آشپزی

معنی : کتاب اشپزی، کتاب طباخی معانی دیگر : کتاب آشپزی

cookbook

<hr> معنی : بخاری، چراغ خوراک پزی <hr> معانی دیگر : (چراغ یا فر یا دیگ یا هر وسیله ی پختن) خوراکپز، چراه خوراک پزی

معنی : بخاری، چراغ خوراک پزی معانی دیگر : (چراغ یا فر یا دیگ یا هر وسیله ی پختن) خوراکپز، چراه خوراک پزی

cooker

<hr> معنی : اشپزی، اشپزخانه <hr> معانی دیگر : هنرآشپزی، پخت و پز، خوراک پردازی

معنی : اشپزی، اشپزخانه معانی دیگر : هنرآشپزی، پخت و پز، خوراک پردازی

cookery

<hr> معنی : شیرینی، بیسکویت، شیرینی خشک، کلوچه <hr> معانی دیگر : نان شیرینی (معمولا خشک و گرد و کوچک)، بیسکویت (شیرین)، (اسکاتلند) کماج، نان قندی، (امریکا - خودمانی) زن جوان و گیرا، (امریکا - خودمانی) چابک، وارد و زرنگ

معنی : شیرینی، بیسکویت، شیرینی خشک، کلوچه معانی دیگر : نان شیرینی (معمولا خشک و گرد و کوچک)، بیسکویت (شیرین)، (اسکاتلند) کماج، نان قندی، (امریکا - خودمانی) زن جوان و گیرا، (امریکا - خودمانی) چابک، وارد و زرنگ

cookie

cooking

<hr> (امریکا) آشپزی در هوای باز (در پیک نیک و غیره)، پیک نیکی که در آن خوراک را در خارج می پزند، (پیک نیک و غیره) خوراک پخته شده در هوای باز

(امریکا) آشپزی در هوای باز (در پیک نیک و غیره)، پیک نیکی که در آن خوراک را در خارج می پزند، (پیک نیک و غیره) خوراک پخته شده در هوای باز

cookout

<hr> معنی : شیرینی، بیسکویت، شیرینی خشک، کلوچه <hr> معانی دیگر : cookie کلوچه

معنی : شیرینی، بیسکویت، شیرینی خشک، کلوچه معانی دیگر : cookie کلوچه

cooky

<hr> معنی : خون سردی، سرد، خنک، خونسرد، خنک ساختن، چاییدن، خنک کردن، سرد کردن، ارام کردن <hr> معانی دیگر : خنک (سردی خوشایند)، تگرگی، چاییده، (جامه و پتو و غیره) سرد، آرام، خوددار، مهارشده، (خودمانی) بی تفاوت، بی اعتنا، ناهمگون، نادوستانه، (از نظر رفتار یا گفتار) سرد، غیرصمیمانه، مک، شیرین (بیشتر در مورد پول)، (امریکا - خودمانی) خیلی خوب، بسیار خوشایند، مامانی، خنک کردن یا شدن، سرد کردن یا شدن، (دوستی و عشق و غیره) فروکش کردن، بی ادب (و خونسرد)، گستاخ (و بی اعتنا)، آبی فام، سبز فام (رنگ های ((سرد)): انواع رنگ های سبز و آبی)

معنی : خون سردی، سرد، خنک، خونسرد، خنک ساختن، چاییدن، خنک کردن، سرد کردن، ارام کردن معانی دیگر : خنک (سردی خوشایند)، تگرگی، چاییده، (جامه و پتو و غیره) سرد، آرام، خوددار، مهارشده، (خودمانی) بی تفاوت، بی اعتنا، ناهمگون، نادوستانه، (از نظر رفتار یا گفتار) سرد، غیرصمیمانه، مک، شیرین (بیشتر در مورد پول)

cool

<hr> خنک کردن یا شدن، به حرارت مطلوب رساندن یا رسیدن، آرام شدن

خنک کردن یا شدن، به حرارت مطلوب رساندن یا رسیدن، آرام شدن

cool down

<hr> معنی : سردکننده <hr> معانی دیگر : (در رادیاتور و واکنشگر اتمی و غیره) سردکن (آبگونه ی ویژه ای که از زیاد گرم شدن دستگاه جلوگیری می کند)، خنک ساز

معنی : سردکننده معانی دیگر : (در رادیاتور و واکنشگر اتمی و غیره) سردکن (آبگونه ی ویژه ای که از زیاد گرم شدن دستگاه جلوگیری می کند)، خنک ساز

coolant

<hr> معنی : خنک کننده، کولر، سردکن، دستگاه خنک کننده <hr> معانی دیگر : دستگاه حرارت مطبوع، چایشگر، سردساز، آشامیدنی سرد (که گاهی الکلی است)، (امریکا - خودمانی) زندان، هلفدونی

معنی : خنک کننده، کولر، سردکن، دستگاه خنک کننده معانی دیگر : دستگاه حرارت مطبوع، چایشگر، سردساز، آشامیدنی سرد (که گاهی الکلی است)، (امریکا - خودمانی) زندان، هلفدونی

cooler

<hr> معنی : باربر، حمال <hr> معانی دیگر : (به ویژه در هندوستان و چین پیشین) فعله، عمله

معنی : باربر، حمال معانی دیگر : (به ویژه در هندوستان و چین پیشین) فعله، عمله

coolie

<hr> معنی : خنک سازی <hr> معانی دیگر : خنک سازی

معنی : خنک سازی معانی دیگر : خنک سازی

cooling

<hr> معنی : خون سردی، خنکی <hr> معانی دیگر : خنکی ,سردی ,خون سردی ,ملایمت

معنی : خون سردی، خنکی معانی دیگر : خنکی ,سردی ,خون سردی ,ملایمت

coolness

<hr> معنی : راگون <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: raccoon، raccoon راگون

معنی : راگون معانی دیگر : رجوع شود به: raccoon، raccoon راگون

coon

coon's age

<hr> معنی : قفس، زندان، مرغدان، اغل گوسفند، در قید گذاشتن، محبوس کردن <hr> معانی دیگر : (معمولا با: in یا up) محبوس کردن، در مرغدان یا قفس قرار دادن، آغل (برای ماکیان)، (هر جای بسته و محدود کننده) کران بند، (خودمانی) زندان، جای تنگ و تاریک، (امریکا - خودمانی - در مورد پاسبان یا نگهبان) هنگام کشیک چرت زدن، درقفس محبوس کردن، cooperative تعاونی

معنی : قفس، زندان، مرغدان، اغل گوسفند، در قید گذاشتن، محبوس کردن معانی دیگر : (معمولا با: in یا up) محبوس کردن، در مرغدان یا قفس قرار دادن، آغل (برای ماکیان)، (هر جای بسته و محدود کننده) کران بند، (خودمانی) زندان، جای تنگ و تاریک، (امریکا - خودمانی - در مورد پاسبان یا نگهبان) هنگام کشیک چرت زدن، درق

coop

<hr> معنی : چلیک ساز، پیت ساز <hr> معانی دیگر : بشکه ساز، جیمز فنی مور کوپر (نویسنده ی امریکایی)

معنی : چلیک ساز، پیت ساز معانی دیگر : بشکه ساز، جیمز فنی مور کوپر (نویسنده ی امریکایی)

cooper

<hr> معنی : همدستی کردن، باهم کار کردن، تشریک مساعی کردن، همیاری کردن، اشتراک مساعی کردن، تعاون کردن <hr> معانی دیگر : همیاری کردن، باهم کار کردن، همدستی کردن، تشریک مساعی کردن، اشتراک مساعی کردن، تعاون کردن

معنی : همدستی کردن، باهم کار کردن، تشریک مساعی کردن، همیاری کردن، اشتراک مساعی کردن، تعاون کردن معانی دیگر : همیاری کردن، باهم کار کردن، همدستی کردن، تشریک مساعی کردن، اشتراک مساعی کردن، تعاون کردن

cooperate

<hr> معنی : همکاری، همدستی، تشریک مساعی، تعاون <hr> معانی دیگر : تعاون، همدستی، همکاری، تشریک مساعی

معنی : همکاری، همدستی، تشریک مساعی، تعاون معانی دیگر : تعاون، همدستی، همکاری، تشریک مساعی

cooperation

<hr> معنی : شرکت تعاونی، تعاونی، وابسته به تشریک مساعی <hr> معانی دیگر : شرکت تعاونی، وابسته به تشریک مساعی

معنی : شرکت تعاونی، تعاونی، وابسته به تشریک مساعی معانی دیگر : شرکت تعاونی، وابسته به تشریک مساعی

cooperative

<hr> معنی : هم دست، هم کار، همکاری کننده <hr> معانی دیگر : همکار، همدست، همکاری کننده

معنی : هم دست، هم کار، همکاری کننده معانی دیگر : همکار، همدست، همکاری کننده

cooperator

<hr> معنی : مختصات، هم پایه، متناسب کردن، تعدیل کردن، هم اهنگ کردن <hr> معانی دیگر : مربوط، درجمع مختصات

معنی : مختصات، هم پایه، متناسب کردن، تعدیل کردن، هم اهنگ کردن معانی دیگر : مربوط، درجمع مختصات

coordinate

<hr> معنی : هم اهنگ <hr> معانی دیگر : هماهنگ

معنی : هم اهنگ معانی دیگر : هماهنگ

coordinated

<hr> معنی : هم اهنگی، تناسب، هم پایگی، موزونی <hr> معانی دیگر : هماهنگی

معنی : هم اهنگی، تناسب، هم پایگی، موزونی معانی دیگر : هماهنگی

coordination

<hr> معنی : تعدیل کننده، هم اهنگکننده <hr> معانی دیگر : هماهنگ کننده

معنی : تعدیل کننده، هم اهنگکننده معانی دیگر : هماهنگ کننده

coordinator

coordinator (co-ordinator)

<hr> معنی : ادم ساده و احمق، انقوت، انگیت <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) آنقوت (پرندگان جنس fulica و خانواده ی rail)، رجوع شود به: scoter

معنی : ادم ساده و احمق، انقوت، انگیت معانی دیگر : (جانورشناسی) آنقوت (پرندگان جنس fulica و خانواده ی rail)، رجوع شود به: scoter

coot

<hr> معنی : شپش <hr> معانی دیگر : (خودمانی) شپش

معنی : شپش معانی دیگر : (خودمانی) شپش

cootie

<hr> معنی : پاسبان، پلیس <hr> معانی دیگر : (محلی) سرتپه، نوک تپه، ستیغ، (خودمانی) پاسبان، مامور، (خودمانی) به چنگ آوردن، کش رفتن، به دست آوردن، خریدن (مواد مخدر)

معنی : پاسبان، پلیس معانی دیگر : (محلی) سرتپه، نوک تپه، ستیغ، (خودمانی) پاسبان، مامور، (خودمانی) به چنگ آوردن، کش رفتن، به دست آوردن، خریدن (مواد مخدر)

<hr> معنی : جذاب، عالی، عمده، درجه یک <hr> معانی دیگر : copesetic ز، - امر

معنی : جذاب، عالی، عمده، درجه یک معانی دیگر : copesetic ز، - امر

copacetic

<hr> معنی : مرهم <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی)، کوپابا (انگم یا رزین خوشبو از درخت های جنس copaifera و خانواده ی caesalpinia - بومی امریکای جنوبی)، درخت بلسان تعقیبه

معنی : مرهم معانی دیگر : (گیاه شناسی)، کوپابا (انگم یا رزین خوشبو از درخت های جنس copaifera و خانواده ی caesalpinia - بومی امریکای جنوبی)، درخت بلسان تعقیبه

copaiba

<hr> معنی : شریک، انباز، شریک مشاع، دارای حق مشاع <hr> معانی دیگر : (حقوق) وارث مشترک

معنی : شریک، انباز، شریک مشاع، دارای حق مشاع معانی دیگر : (حقوق) وارث مشترک

coparcener

<hr> معنی : شریک، سهیم وشریک در تجارت وغیره <hr> معانی دیگر : همکار، وابسته، انباز، سهیم

معنی : شریک، سهیم وشریک در تجارت وغیره معانی دیگر : همکار، وابسته، انباز، سهیم

copartner

<hr> معنی : ردای روحانی <hr> معانی دیگر : جبه، نوک، راس، پوشاندن، قطع کردن

معنی : ردای روحانی معانی دیگر : جبه، نوک، راس، پوشاندن، قطع کردن

copartnership

<hr> معنی : از عهده برامدن <hr> معانی دیگر : (با: with) از پس (چیزی یا کسی) برآمدن، از عهده برآمدن، حریف شدن، چیره شدن، جوابگو بودن، تحمل کردن، ساختن (با وضع و غیره)، (قدیمی - با: with) پرداختن (به کاری)، روبررو شدن با، سر و کار داشتن با، ردا، جامه ی بلند و گشاد کشیشان، جبه، پرده، سایبان، آسمانه، اتاق، رجوع شود به: coping، (معماری) روی هم قرار دادن، (با هم) جور کردن، هره بندی کردن، برامدن

معنی : از عهده برامدن معانی دیگر : (با: with) از پس (چیزی یا کسی) برآمدن، از عهده برآمدن، حریف شدن، چیره شدن، جوابگو بودن، تحمل کردن، ساختن (با وضع و غیره)، (قدیمی - با: with) پرداختن (به کاری)، روبررو شدن با، سر و کار داشتن با، ردا، جامه ی بلند و گشاد کشیشان، جبه، پرده، سایبان، آسمانه، اتاق، رجوع ش

cope

<hr> معنی : سنگ کتیبه، سنگ سربنا، تاج <hr> معانی دیگر : اوج، اورنگ، سربلندی، (معماری) بالاترین سنگ (دیوار یا تاق ضربی و غیره)، سنگ سر دیوار، (معماری) سنگ کتیبه، سنگ قرنیس، سنگ رخ بام، سنگ کتیبه ,سنگ سربنا

معنی : سنگ کتیبه، سنگ سربنا، تاج معانی دیگر : اوج، اورنگ، سربلندی، (معماری) بالاترین سنگ (دیوار یا تاق ضربی و غیره)، سنگ سر دیوار، (معماری) سنگ کتیبه، سنگ قرنیس، سنگ رخ بام، سنگ کتیبه ,سنگ سربنا

copestone

copied

<hr> معنی : رونویس کننده، مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء <hr> معانی دیگر : (شخص یا دستگاهی که رونوشت درست می کند) نسخه نویس، رونوشت بردار، دستگاه فتوکپی، رونویس، نگارگر

معنی : رونویس کننده، مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء معانی دیگر : (شخص یا دستگاهی که رونوشت درست می کند) نسخه نویس، رونوشت بردار، دستگاه فتوکپی، رونویس، نگارگر

copier

<hr> معنی : کتیبه، قرنیس دیوار <hr> معانی دیگر : (معماری - سر دیوار که معمولا به شکل 8 ساخته می شود) هره، سردیوار، رخ بام

معنی : کتیبه، قرنیس دیوار معانی دیگر : (معماری - سر دیوار که معمولا به شکل 8 ساخته می شود) هره، سردیوار، رخ بام

coping

<hr> معنی : اره مویی <hr> معانی دیگر : اره ی مویی، اره ی کمانی

معنی : اره مویی معانی دیگر : اره ی مویی، اره ی کمانی

coping saw

<hr> معنی : فراوان، زیاد <hr> معانی دیگر : بسیار، خیلی، وافر، متنابه، (نویسنده و هنرمند) پر کار، پر اثر، پر بازده، (نوشته) دارای اطناب، پرگویانه، دراز و پراکنده، مفصل

معنی : فراوان، زیاد معانی دیگر : بسیار، خیلی، وافر، متنابه، (نویسنده و هنرمند) پر کار، پر اثر، پر بازده، (نوشته) دارای اطناب، پرگویانه، دراز و پراکنده، مفصل

copious

<hr> معنی : مس، با مس اندودن، مس یا ترکیبات مسی بکار بردن <hr> معانی دیگر : مسی، مسین، مس وار، مس (عنصر چکشخوار - نشان: cu، وزن اتمی: 63/546، شماره ی اتمی: 29، وزن مخصوص: 8/96، نقطه ی گداز: 1084c)، (انگلیس) سکه ی مسی یا برنزی، یک شاهی، دیگ، گنجانه ی بزرگ، پاتیل (که قدیم از مس بوده)، به رنگ مس، مس فام، شرط بستن، روکش مسی زدن به، مس پوش کردن، مس دار کردن، با مس آمیختن، (خودمانی) پاسبان، آژان

معنی : مس، با مس اندودن، مس یا ترکیبات مسی بکار بردن معانی دیگر : مسی، مسین، مس وار، مس (عنصر چکشخوار - نشان: cu، وزن اتمی: 63/546، شماره ی اتمی: 29، وزن مخصوص: 8/96، نقطه ی گداز: 1084c)، (انگلیس) سکه ی مسی یا برنزی، یک شاهی، دیگ، گنجانه ی بزرگ، پاتیل (که قدیم از مس بوده)، به رنگ مس، مس فام، شرط بست

copper

copper coinage

<hr> معنی : نوعی مار زهردار <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) مسین سر (agkistrodon contortrix - ماری زهرین و بومی امریکای شمالی)

معنی : نوعی مار زهردار معانی دیگر : (جانور شناسی) مسین سر (agkistrodon contortrix - ماری زهرین و بومی امریکای شمالی)

copperhead

<hr> معنی : بشقاب مسی، کلیشه مسی، صفحه مسی <hr> معانی دیگر : کلیشه ی مسی، آنچه که به وسیله ی کلیشه ی مسی چاپ شود، روش گراور سازی و چاپ با کلیشه ی مسی، قلمزنی مس ,مس قلم زده

معنی : بشقاب مسی، کلیشه مسی، صفحه مسی معانی دیگر : کلیشه ی مسی، آنچه که به وسیله ی کلیشه ی مسی چاپ شود، روش گراور سازی و چاپ با کلیشه ی مسی، قلمزنی مس ,مس قلم زده

واژه های حرف "c" - مترادف و متضاد