<hr> معنی : خمیدگی، پیچ و خم، پیچیدگی، پیچ وخم دار کردن <hr> معانی دیگر : (قدیمی) خم کردن، تاباندن، خماندن، مچاله کردن

معنی : خمیدگی، پیچ و خم، پیچیدگی، پیچ وخم دار کردن معانی دیگر : (قدیمی) خم کردن، تاباندن، خماندن، مچاله کردن

crankle

<hr> معنی : میل لنگ <hr> معانی دیگر : (مکانیک - اتومبیل) میل لنگ، میله لنگ

معنی : میل لنگ معانی دیگر : (مکانیک - اتومبیل) میل لنگ، میله لنگ

crankshaft

<hr> معنی : بد خو <hr> معانی دیگر : زود خشم، کژ خوی، کج خلق، بدعنق، عبوس، اخمو، (ماشین آلات) قراضه، لکنته، لکنتو، (آدم) عجیب و غریب، غیرعادی، غیرطبیعی، از دسته در رفته، (نادر) پرپیچ و تاب، کج و کوله، پرخمش

معنی : بد خو معانی دیگر : زود خشم، کژ خوی، کج خلق، بدعنق، عبوس، اخمو، (ماشین آلات) قراضه، لکنته، لکنتو، (آدم) عجیب و غریب، غیرعادی، غیرطبیعی، از دسته در رفته، (نادر) پرپیچ و تاب، کج و کوله، پرخمش

cranky

<hr> معنی : شکاف دیوار <hr> معانی دیگر : سوراخ (به ویژه سوراخ یا درز دیوار)، درز، شکاف، رمز

معنی : شکاف دیوار معانی دیگر : سوراخ (به ویژه سوراخ یا درز دیوار)، درز، شکاف، رمز

cranny

<hr> معنی : چرند، تفاله، گندم سیاه، دیلار، تلخه، بدار زدن، خاکروبه، قماربازی کردن <hr> معانی دیگر : بازی کراپز (رجوع شود به: craps)، (در اولین ریختن تاس در بازی کراپز) باختن، (خودمانی) وقت تلف کردن، گهماره رفتن، (زننده)، ریغ، عن، که که، ترکمون، بی معنی، چرت و پرت، دری وری، دروغ بافی، بی صداقتی، سالوس، دورویی، بنجل، کم ارزش، لکنته، آشغال، ریدن، تغوط کردن، نوعی قمار

معنی : چرند، تفاله، گندم سیاه، دیلار، تلخه، بدار زدن، خاکروبه، قماربازی کردن معانی دیگر : بازی کراپز (رجوع شود به: craps)، (در اولین ریختن تاس در بازی کراپز) باختن، (خودمانی) وقت تلف کردن، گهماره رفتن، (زننده)، ریغ، عن، که که، ترکمون، بی معنی، چرت و پرت، دری وری، دروغ بافی، بی صداقتی، سالوس، دورویی،

crap

<hr> معنی : کرپ، نوار ابریشمی سیاه، سیاه پوشانیدن <hr> معانی دیگر : (پارچه) کرپ دوشین، کرپ (پارچه ی چروک دار)، پارچه ی سیاه (که معمولا به نشان سوگواری به صورت نوار دور آستین می دوزند)

معنی : کرپ، نوار ابریشمی سیاه، سیاه پوشانیدن معانی دیگر : (پارچه) کرپ دوشین، کرپ (پارچه ی چروک دار)، پارچه ی سیاه (که معمولا به نشان سوگواری به صورت نوار دور آستین می دوزند)

crape

<hr> معنی : نوعی قمار، نوعی بازی قمار باطاس <hr> معانی دیگر : کراپز (یک نوع بازی با تاس شبیه به قاپ بازی)

معنی : نوعی قمار، نوعی بازی قمار باطاس معانی دیگر : کراپز (یک نوع بازی با تاس شبیه به قاپ بازی)

craps

<hr> معنی : خماری <hr> معانی دیگر : (پزشکی) بیماری ناشی از زیاده روی در خوراک و نوشیدنی، رو دل، زیاده روی درخوردونوش ,بی اعتدالی ,عیاشی

معنی : خماری معانی دیگر : (پزشکی) بیماری ناشی از زیاده روی در خوراک و نوشیدنی، رو دل، زیاده روی درخوردونوش ,بی اعتدالی ,عیاشی

crapulence

<hr> معنی : میگسار، ناخوش، پر خور <hr> معانی دیگر : بیمار (در اثر پرخوری و پرنوشی)

معنی : میگسار، ناخوش، پر خور معانی دیگر : بیمار (در اثر پرخوری و پرنوشی)

crapulous

<hr> معنی : سر و صدا، سقوط، تصادم، سقوط کردن هواپیما، صدای بلند یا ناگهانی، ریز ریز شدن، ناخوانده وارد شدن، سقوط کردن، تصادم کردن، درهم شکستن، خرد کردن <hr> معانی دیگر : (افتادن یا به هم خوردن یا خرد شدن با صدای بلند) درق به هم خوردن، درق افتادن، درق خرد شدن، له و لورده شدن یا کردن، واژگون شدن یا کردن، سقوط کردن (هواپیما)، تصادف کردن (اتومبیل)، فرو افتادن، (با صدای بلند) زدن به، (ناگهان و بسیار) افت کردن، بسیار خراب شدن (وضع کاسبی)، فروپاشیدن، (با صدای بلند) رد شدن (با: out یا through یا into و غیره)، شکستن و وارد شدن (یا گذاشتن)، (بدون بلیط یا دعوت) وارد شدن، (به مهمانی یا نمایش و غیره) ناخوانده رفتن، (صدای بلند همراه با شکستن یا افتادن یا به هم خوردن) ترق، دنگ، غرش، (هواپیما) سقوط، (ماشین) تصادف، به هم خوردن، برخورد، همکوبش، (با تمام قدرت یا سرعت یا امکانات) همه جانبه، پر اولویت، پرشتاب، ضربتی، درق صدا کردن (در اثر اصابت)، ترق کردن، (امریکا - خودمانی) خوابیدن، بیتوته کردن، شب را به سر آوردن، (کامپیوتر) کار ایستا شدن (از کار افتادن کامپیوتر به واسطه عیب سخت افزار یا نرم افزار)، کارایستایی، خرد شدگی، از هم پاشی، تلاشی (با صدا)، (بازار و کاسبی) خرابی، پارچه ی حوله ای، پارچه ی زبر و درشت باف، صدای بلند یا ناگهانی در اثر شکستن

معنی : سر و صدا، سقوط، تصادم، سقوط کردن هواپیما، صدای بلند یا ناگهانی، ریز ریز شدن، ناخوانده وارد شدن، سقوط کردن، تصادم کردن، درهم شکستن، خرد کردن معانی دیگر : (افتادن یا به هم خوردن یا خرد شدن با صدای بلند) درق به هم خوردن، درق افتادن، درق خرد شدن، له و لورده شدن یا کردن، واژگون شدن یا کردن، سقوط ک

crash

<hr> معنی : سقوط کردن هواپیما <hr> معانی دیگر : فرود اجباری

معنی : سقوط کردن هواپیما معانی دیگر : فرود اجباری

crash landing

crash pad

<hr> معنی : خرد کننده، ناخوانده <hr> معانی دیگر : خرد کننده، ناخوانده

معنی : خرد کننده، ناخوانده معانی دیگر : خرد کننده، ناخوانده

crasher

<hr> معنی : درشت، کودن، زمخت <hr> معانی دیگر : احمق، بی شعور، نابخرد، نفهم، دیرفهم، پخمه، بدسلیقه، غیرحساس، پوست کلفت، خشن، خام

معنی : درشت، کودن، زمخت معانی دیگر : احمق، بی شعور، نابخرد، نفهم، دیرفهم، پخمه، بدسلیقه، غیرحساس، پوست کلفت، خشن، خام

crass

<hr> معنی : زمختی <hr> معانی دیگر : کودنی

معنی : زمختی معانی دیگر : کودنی

crassitude

<hr> معنی : اغل، اخور یا علفدان، چهارچوب <hr> معانی دیگر : (انگلیس - محلی) انبار علوفه، علوفه دان، کاهدان

معنی : اغل، اخور یا علفدان، چهارچوب معانی دیگر : (انگلیس - محلی) انبار علوفه، علوفه دان، کاهدان

cratch

<hr> معنی : محفظه، صندوقه، جعبه بندی، در جعبه گذاردن <hr> معانی دیگر : صندوق (برای حمل کالا و غیره)، جعبه، (خودمانی - هواپیما یا اتومبیل) قراضه، لکنته، لکنتو، صندوق بندی کردن، جعبه بندی کردن، در صندوق (یا جعبه) گذاشتن، صندوقی که چینی یا شیشه دران میگذارند، جعبه بندی چینی الات

معنی : محفظه، صندوقه، جعبه بندی، در جعبه گذاردن معانی دیگر : صندوق (برای حمل کالا و غیره)، جعبه، (خودمانی - هواپیما یا اتومبیل) قراضه، لکنته، لکنتو، صندوق بندی کردن، جعبه بندی کردن، در صندوق (یا جعبه) گذاشتن، صندوقی که چینی یا شیشه دران میگذارند، جعبه بندی چینی الات

crate

<hr> معنی : دهانه اتش فشان، دهانه کوه های ماه <hr> معانی دیگر : (گودی ایجاد شده توسط بمب یا سنگ آسمانی و غیره) چال، چاله، فنجانه، کاسچال، حفره ی کله قندی، بمباران کردن (و از این راه پر از کاسچال کردن به ویژه در مورد راه)، (یونان و روم باستان) پیاله، کاسه ی گود، قدح، (هر گودی کاسه مانند یا مخروطسان) دهانه ی آتشفشان، (در ماه) گودال، (نجوم) استارگان (مجمع الکواکب) پیاله، دهانه یا حفره حاصله در اثر بمب وغیره

معنی : دهانه اتش فشان، دهانه کوه های ماه معانی دیگر : (گودی ایجاد شده توسط بمب یا سنگ آسمانی و غیره) چال، چاله، فنجانه، کاسچال، حفره ی کله قندی، بمباران کردن (و از این راه پر از کاسچال کردن به ویژه در مورد راه)، (یونان و روم باستان) پیاله، کاسه ی گود، قدح، (هر گودی کاسه مانند یا مخروطسان) دهانه ی آت

crater

<hr> معنی : کراوات <hr> معانی دیگر : غبغب

معنی : کراوات معانی دیگر : غبغب

cravat

<hr> معنی : ارزو کردن، اشتیاق داشتن <hr> معانی دیگر : استدعا کردن، فروتنانه خواهش کردن، تمنا کردن، (از ته دل) خواستن، (با اشتیاق زیاد) طلب کردن، (زن آبستن) ویار داشتن، غنج زدن، شنگیدن، ولع داشتن، مالش رفتن، سخت نیاز داشتن به، طلبیدن

معنی : ارزو کردن، اشتیاق داشتن معانی دیگر : استدعا کردن، فروتنانه خواهش کردن، تمنا کردن، (از ته دل) خواستن، (با اشتیاق زیاد) طلب کردن، (زن آبستن) ویار داشتن، غنج زدن، شنگیدن، ولع داشتن، مالش رفتن، سخت نیاز داشتن به، طلبیدن

crave

<hr> معنی : خردل، خردل، ضعیف النفس، شکست خورده، ترسو و پست <hr> معانی دیگر : نامردانه، بزدلانه، عاجزانه، زبون و ترسو، پست و بی دل و جرات، آدم بزدل یا نامرد، ادم ترسو وپست

معنی : خردل، خردل، ضعیف النفس، شکست خورده، ترسو و پست معانی دیگر : نامردانه، بزدلانه، عاجزانه، زبون و ترسو، پست و بی دل و جرات، آدم بزدل یا نامرد، ادم ترسو وپست

craven

<hr> معنی : مقصود، مایل <hr> معانی دیگر : میل شدید و پایدار، ویار، غنج زدن، عطش شدید، ولع، تاسه، تالواسه، نیاز شدید، رزو,اشتیاق

معنی : مقصود، مایل معانی دیگر : میل شدید و پایدار، ویار، غنج زدن، عطش شدید، ولع، تاسه، تالواسه، نیاز شدید، رزو,اشتیاق

craving

<hr> (پرندگان و حشرات) چینه دان (crop هم می گویند)، ژاغر، (جانوران) معده، شکمبه، چینه دان ,حوصله ,معده جانور

(پرندگان و حشرات) چینه دان (crop هم می گویند)، ژاغر، (جانوران) معده، شکمبه، چینه دان ,حوصله ,معده جانور

craw

<hr> معنی : خرچنگ خاردار، خرچنگ اب شیرین، به پشت حرکت کردن، از موضعی عقب نشینیکردن <hr> معانی دیگر : (عامیانه) جا زدن، لنگ انداختن، زه زدن، (حرف خود را) پس گرفتن، به پشت حرکت کردن مثل خرچنگ

معنی : خرچنگ خاردار، خرچنگ اب شیرین، به پشت حرکت کردن، از موضعی عقب نشینیکردن معانی دیگر : (عامیانه) جا زدن، لنگ انداختن، زه زدن، (حرف خود را) پس گرفتن، به پشت حرکت کردن مثل خرچنگ

crawfish

<hr> معنی : عمل خزیدن، شنال کرال، خزیدن، سینه مال رفتن، چهار دست و پا رفتن <hr> معانی دیگر : خزیدن (مانند کرم و مار)، سینه خیز رفتن، کشاله رفتن، مخیدن، غژیدن، با آهستگی یا ناتوانی حرکت کردن، نوکروار عمل کردن، خایه مالی کردن، خود را پست و خفیف کردن، (با: with) پر بودن از (مثلا حشرات یا چیزهای ناخوشایند)، حرکت آهسته، کشاله روی، چاردست و پا، خزش، (شنا) کرال، (تلویزیون) عنوان گردان، (انگلیس - خودمانی) رجوع شود به: pub crawl، حوضچه یا گودی یا چار دیواری در جاهای کم ژرفای دریاچه و غیره برای نگهداری و پرورش ماهی و لاک پشت و غیره

معنی : عمل خزیدن، شنال کرال، خزیدن، سینه مال رفتن، چهار دست و پا رفتن معانی دیگر : خزیدن (مانند کرم و مار)، سینه خیز رفتن، کشاله رفتن، مخیدن، غژیدن، با آهستگی یا ناتوانی حرکت کردن، نوکروار عمل کردن، خایه مالی کردن، خود را پست و خفیف کردن، (با: with) پر بودن از (مثلا حشرات یا چیزهای ناخوشایند)، حرکت 

crawl

<hr> معنی : خزنده <hr> معانی دیگر : روانشناسى : سینه خیز رفتن ورزش : کوشش بازیگر در بردن توپ

معنی : خزنده معانی دیگر : روانشناسى : سینه خیز رفتن ورزش : کوشش بازیگر در بردن توپ

crawling

<hr> معنی : خرچنگ، خرچنگ خاردار، خرچنگ اب شیرین <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی)، چنگاره (انواع جانوران ریز و ده پا که معمولا آب شیرین زی بوده و شبیه لابستر کوچک می باشند)، خرچنگ ب شیرین ,خرچنگ خاردار

معنی : خرچنگ، خرچنگ خاردار، خرچنگ اب شیرین معانی دیگر : (جانورشناسی)، چنگاره (انواع جانوران ریز و ده پا که معمولا آب شیرین زی بوده و شبیه لابستر کوچک می باشند)، خرچنگ ب شیرین ,خرچنگ خاردار

crayfish

<hr> معنی : مداد رنگی مومی، مداد ابرو، نقاشی کردن <hr> معانی دیگر : (با مداد شمعی یا موم رنگی و غیره) کشیدن، مداد شمعی، کرایون، گچ رنگی، موم رنگی (که با آن رسم و نقاشی می کنند)

معنی : مداد رنگی مومی، مداد ابرو، نقاشی کردن معانی دیگر : (با مداد شمعی یا موم رنگی و غیره) کشیدن، مداد شمعی، کرایون، گچ رنگی، موم رنگی (که با آن رسم و نقاشی می کنند)

crayon

<hr> معنی : ترک، دیوانگی، شوق، شکاف، شور، دیوانه کردن، فکر کسی را مختل کردن <hr> معانی دیگر : دچار جنون کردن یا شدن، کالفته کردن یا شدن، (مد و چیزهای روز) علاقه ی مفرط، پیروی دیوانه وار، شیدایی، جنون مد، شور و شوق (افراط آمیز)، (در اصل) شکستن، له کردن، خرد و خاکشیر کردن، (چینی و سفال و غیره) دارای سطح ترک ترک و چین های ریز کردن یا شدن، ترکچه دار کردن یا شدن، ترکچه (ترک های تزیینی بر لعاب سفال و غیره)، ترک مویی، موی ترک

معنی : ترک، دیوانگی، شوق، شکاف، شور، دیوانه کردن، فکر کسی را مختل کردن معانی دیگر : دچار جنون کردن یا شدن، کالفته کردن یا شدن، (مد و چیزهای روز) علاقه ی مفرط، پیروی دیوانه وار، شیدایی، جنون مد، شور و شوق (افراط آمیز)، (در اصل) شکستن، له کردن، خرد و خاکشیر کردن، (چینی و سفال و غیره) دارای سطح ترک ترک

craze

crazed

<hr> معنی : دیوانگی <hr> معانی دیگر : دیوانگی

معنی : دیوانگی معانی دیگر : دیوانگی

craziness

<hr> معنی : چرنده <hr> معانی دیگر : پوستمارى کردن، خردشدگى معمارى : موزائیک کردن شیمى : ترک بردارى سطحى

معنی : چرنده معانی دیگر : پوستمارى کردن، خردشدگى معمارى : موزائیک کردن شیمى : ترک بردارى سطحى

crazing

<hr> معنی : مجنون، مجنون، دیوانه، شوریده، شکاف دار، خیلی <hr> معانی دیگر : دچار جنون، خل، چل، کالفته، بی عقل، احمق، بی مخ، دیوانه وار، بی عقلانه، احمقانه، (از خشم یا شگفتی و غیره) از خود بی خود شدن، اختیار از کف دادن، (عامیانه) احمقانه، نابخردانه، غیرعاقلانه، (عامیانه) شیدا، (بسیار) مشتاق، مرده ی چیزی، (در اصل) معیوب، خراب، سوراخ شده، ترکدار، کج و معوج، کج و کوله، یک وری، خم

معنی : مجنون، مجنون، دیوانه، شوریده، شکاف دار، خیلی معانی دیگر : دچار جنون، خل، چل، کالفته، بی عقل، احمق، بی مخ، دیوانه وار، بی عقلانه، احمقانه، (از خشم یا شگفتی و غیره) از خود بی خود شدن، اختیار از کف دادن، (عامیانه) احمقانه، نابخردانه، غیرعاقلانه، (عامیانه) شیدا، (بسیار) مشتاق، مرده ی چیزی، (در اص

crazy

<hr> معنی : صدای لولای روغن نخورده، جیرجیرکفش، شکوه و شکایت کردن، صدای غوک دراوردن، غژغژ کردن <hr> معانی دیگر : (صدایی مانند صدای لولای دری که روغن نخورده) غژغژ، جیرجیر، جیرونگ، جیرونگ کردن

معنی : صدای لولای روغن نخورده، جیرجیرکفش، شکوه و شکایت کردن، صدای غوک دراوردن، غژغژ کردن معانی دیگر : (صدایی مانند صدای لولای دری که روغن نخورده) غژغژ، جیرجیر، جیرونگ، جیرونگ کردن

creak

<hr> معنی : زبده، خامه، کرم، کرم رنگ، سرشیر، هر چیزی شبیه سر شیر، سرشیر بستن <hr> معانی دیگر : چرابه، کیماک، قیماق، هر خوراک خامه دار، (برای پوست) کرم، روغن پوست، گل سر سبد، سرآب، نخبه، سرآمد، (رنگ سرشیر) سپید مایل به زرد، خامه مانند، سرشیر مانند، خامه مانند شدن یا کردن، خامه گرفتن (از شیر)، سرشیر گرفتن، (امریکا - خودمانی) حسابی زدن (یا مغلوب کردن)، دخل کسی را آوردن، له و لورده کردن، خامه دار، خامه ای، سرشیری، تبدیل به خامه کردن، کفدار کردن یا شدن، بهترین بخش چیزی را برداشتن، گل سرسبد را بردن، سرشیر زدن به، خامه زدن، با خامه پختن

معنی : زبده، خامه، کرم، کرم رنگ، سرشیر، هر چیزی شبیه سر شیر، سرشیر بستن معانی دیگر : چرابه، کیماک، قیماق، هر خوراک خامه دار، (برای پوست) کرم، روغن پوست، گل سر سبد، سرآب، نخبه، سرآمد، (رنگ سرشیر) سپید مایل به زرد، خامه مانند، سرشیر مانند، خامه مانند شدن یا کردن، خامه گرفتن (از شیر)، سرشیر گرفتن، (امر

cream

<hr> معنی : لبنیاتی، کارخانه کره گیری <hr> معانی دیگر : لبنیات فروشی، شیرفروشی

معنی : لبنیاتی، کارخانه کره گیری معانی دیگر : لبنیات فروشی، شیرفروشی

creamery

<hr> معنی : چربی، حالت سرشیری <hr> معانی دیگر : خامه داری

معنی : چربی، حالت سرشیری معانی دیگر : خامه داری

creaminess

<hr> پرخامه، پرسرشیر، خامه ای ,سرشیردار

پرخامه، پرسرشیر، خامه ای ,سرشیردار

creamy

<hr> معنی : شکن، خط اطوی شلوار، چین، چروک شدن، چین دار شدن، چین دار کردن <hr> معانی دیگر : (در شلوار مردانه) خط اطو، تا، (دامن زنانه) چین، چین و چروک، چروک دار کردن یا شدن، چین انداختن، تادار کردن یا شدن، املای دیگر واژه ی: kris

معنی : شکن، خط اطوی شلوار، چین، چروک شدن، چین دار شدن، چین دار کردن معانی دیگر : (در شلوار مردانه) خط اطو، تا، (دامن زنانه) چین، چین و چروک، چروک دار کردن یا شدن، چین انداختن، تادار کردن یا شدن، املای دیگر واژه ی: kris

crease

<hr> معنی : ایجاد کردن، ساختن، فراهم کردن، خلق کردن، افریدن، ناگهان ایجاد شدن، سرشتن <hr> معانی دیگر : آفریدن، هست کردن، به وجود آوردن، پدید آوردن، عنوان (یا رتبه یا شغل یا قدرت) تازه اعطا کردن، گماشتن، ابداع کردن، (کارهای هنری و فنی و غیره) ساختن، ابتکار به خرج دادن، (انگلیس - خودمانی) غرو لند کردن، سخت شکوه کردن، دادو بیداد کردن، خلق شدن

معنی : ایجاد کردن، ساختن، فراهم کردن، خلق کردن، افریدن، ناگهان ایجاد شدن، سرشتن معانی دیگر : آفریدن، هست کردن، به وجود آوردن، پدید آوردن، عنوان (یا رتبه یا شغل یا قدرت) تازه اعطا کردن، گماشتن، ابداع کردن، (کارهای هنری و فنی و غیره) ساختن، ابتکار به خرج دادن، (انگلیس - خودمانی) غرو لند کردن، سخت شکوه

create

<hr> معنی : مغناطیسی کردن

create magnetic field

<hr> معنی : ساخته <hr> معانی دیگر : فریده ,مخلوق

معنی : ساخته معانی دیگر : فریده ,مخلوق

created

<hr> معنی : موجد، خالق

creating

<hr> معنی : ایجاد، فطرت، خلقت، خلق، افرینش <hr> معانی دیگر : آفرینش، حدوث، جهان خلقت، گیتی، دنیا، (هنر و ادبیات و فنون و غیره) نوآوری، ابداع، ابتکار، نوسرایی، مخلوقات، آفریدگان، کائنات، موجودات

معنی : ایجاد، فطرت، خلقت، خلق، افرینش معانی دیگر : آفرینش، حدوث، جهان خلقت، گیتی، دنیا، (هنر و ادبیات و فنون و غیره) نوآوری، ابداع، ابتکار، نوسرایی، مخلوقات، آفریدگان، کائنات، موجودات

creation

<hr> معنی : خالق، افریننده <hr> معانی دیگر : آفرینش گر، خلاق، سازنده، خلاقه، آفریدگر، هنری، ابتکارآمیز، ابتکاری، بدیع، نوآور، نوسرای، خوش قریحه

معنی : خالق، افریننده معانی دیگر : آفرینش گر، خلاق، سازنده، خلاقه، آفریدگر، هنری، ابتکارآمیز، ابتکاری، بدیع، نوآور، نوسرای، خوش قریحه

creative

<hr> معنی : قوه ابتکار، قدرت خلاقه، قدرت ابداع، افرینندگی <hr> معانی دیگر : creativity : قدرت خلاقه

معنی : قوه ابتکار، قدرت خلاقه، قدرت ابداع، افرینندگی معانی دیگر : creativity : قدرت خلاقه

creativeness

<hr> معنی : قوه ابتکار، قدرت خلاقه، قدرت ابداع، افرینندگی <hr> معانی دیگر : خلاقیت، آفرینندگی، آفریدگری، creativeness : قدرت خلاقه

معنی : قوه ابتکار، قدرت خلاقه، قدرت ابداع، افرینندگی معانی دیگر : خلاقیت، آفرینندگی، آفریدگری، creativeness : قدرت خلاقه

creativity

<hr> معنی : سازنده، موجد، خالق، افریننده، موسس، زاینده، افریدگار <hr> معانی دیگر : آفریدگر، ابداع کننده، (c بزرگ) خداوند، آفریدگار، هستی بخش، دادار

معنی : سازنده، موجد، خالق، افریننده، موسس، زاینده، افریدگار معانی دیگر : آفریدگر، ابداع کننده، (c بزرگ) خداوند، آفریدگار، هستی بخش، دادار

واژه های حرف "c" - مترادف و متضاد