<hr> معنی : بلوغ، سن بلوغ، رسیدگی <hr> معانی دیگر : بلوغ (حدود 14 سالگی برای پسران و 12 سالگی برای دختران)، برنایی، رنب، نو رسیدگی، بلوه، سن بلوه

معنی : بلوغ، سن بلوغ، رسیدگی معانی دیگر : بلوغ (حدود 14 سالگی برای پسران و 12 سالگی برای دختران)، برنایی، رنب، نو رسیدگی، بلوه، سن بلوه

puberty

<hr> معنی : کرک دار، دارای کرک های ریز، پوشیده شده از موهای ریز <hr> معانی دیگر : پوشیده از موی نرم، پوشیده شده از موهای ریز مثل پشت زهار درسن بلوه

معنی : کرک دار، دارای کرک های ریز، پوشیده شده از موهای ریز معانی دیگر : پوشیده از موی نرم، پوشیده شده از موهای ریز مثل پشت زهار درسن بلوه

puberulent

<hr> معنی : کرک، موی زهار، موی شرمگاه، ناحیه زهار یا عانه، شرمگاه، پوشیدگی از کرک <hr> معانی دیگر : جمع واژه ی: pubis

معنی : کرک، موی زهار، موی شرمگاه، ناحیه زهار یا عانه، شرمگاه، پوشیدگی از کرک معانی دیگر : جمع واژه ی: pubis

pubes

<hr> معنی : بلوغ، سن بلوغ، رویش مو در پشت زهار <hr> معانی دیگر : برنایی، سن بلوه، بلوه

معنی : بلوغ، سن بلوغ، رویش مو در پشت زهار معانی دیگر : برنایی، سن بلوه، بلوه

pubescence

<hr> معنی : زهاری، شرمگاهی <hr> معانی دیگر : بالغ، برنا، رسیده (به سن بلوغ)، pubic لابلوغی

معنی : زهاری، شرمگاهی معانی دیگر : بالغ، برنا، رسیده (به سن بلوغ)، pubic لابلوغی

pubescent

<hr> معنی : زهاری، شرمگاهی <hr> معانی دیگر : pubescent لابلوغی

معنی : زهاری، شرمگاهی معانی دیگر : pubescent لابلوغی

pubic

<hr> معنی : استخوان شرمگاه، عظم عانه <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی) استخوان شرمگاه، استخوان عانه، تش استخوان شرمگاه

معنی : استخوان شرمگاه، عظم عانه معانی دیگر : (کالبد شناسی) استخوان شرمگاه، استخوان عانه، تش استخوان شرمگاه

pubis

<hr> معنی : مردم، عموم، عامه، اشکار، همگان، ملی، اجتماعی، عمومی، همگانی <hr> معانی دیگر : پروهان، دولتی، عام، علنی، برملا، آشکار، وابسته به جامعه، مردمگانی، (بازرگانی) سهامی، جامعه، (انگلیس) ملی، خصوصی

معنی : مردم، عموم، عامه، اشکار، همگان، ملی، اجتماعی، عمومی، همگانی معانی دیگر : پروهان، دولتی، عام، علنی، برملا، آشکار، وابسته به جامعه، مردمگانی، (بازرگانی) سهامی، جامعه، (انگلیس) ملی، خصوصی

public

<hr> معنی : مستراح عمومی

public convenience

<hr> زمین دولتی، زمین همگانی، خالصه، خالصه دولتی، ملک خالصه

زمین دولتی، زمین همگانی، خالصه، خالصه دولتی، ملک خالصه

public domain

<hr> دولت متخاصم، دولت متخاصم دشمن اجتماع

دولت متخاصم، دولت متخاصم دشمن اجتماع

public enemy

<hr> معنی : میخانه، کاروانسرا، مهمانخانه <hr> معانی دیگر : مشروب خانه، بار، انگلیس میخانه

معنی : میخانه، کاروانسرا، مهمانخانه معانی دیگر : مشروب خانه، بار، انگلیس میخانه

public house

<hr> قانون عمومی، حقوق عمومی، حقوق بین المللی عمومی

قانون عمومی، حقوق عمومی، حقوق بین المللی عمومی

public law

public library

<hr> معنی : اداره دولتی

public office

<hr> افکار عمومی، همگان خواست، اندیشه یا عقیده عموم

افکار عمومی، همگان خواست، اندیشه یا عقیده عموم

public opinion

<hr> معنی : روابط عمومی <hr> معانی دیگر : مردم داری

معنی : روابط عمومی معانی دیگر : مردم داری

public relations

<hr> معنی : حراج، مزایده <hr> معانی دیگر : حراج، مزایده

معنی : حراج، مزایده معانی دیگر : حراج، مزایده

public sale

<hr> خدمتگزار مردم (انتخابی یا انتصابی)، مستخدم دولت، کارمند دولت، خادم ملت

خدمتگزار مردم (انتخابی یا انتصابی)، مستخدم دولت، کارمند دولت، خادم ملت

public servant

<hr> کارمندی دولت، استخدام در ادارات دولتی، خدمت بجامعه، استخدام دولتی

کارمندی دولت، استخدام در ادارات دولتی، خدمت بجامعه، استخدام دولتی

public service

<hr> شرکت خصوصی آب و برق (یا حمل و نقل و غیره)

شرکت خصوصی آب و برق (یا حمل و نقل و غیره)

public utility

<hr> معنی : تاسیسات عام المنفعه، امور عام المنفعه <hr> معانی دیگر : تاسیسات عام المنفعه، امور عام المنفعه

معنی : تاسیسات عام المنفعه، امور عام المنفعه معانی دیگر : تاسیسات عام المنفعه، امور عام المنفعه

public works

<hr> معنی : بیگانه، مامور وصو ل مالیات، صاحب میخانه <hr> معانی دیگر : (روم باستان) مامور گرد آوری مالیات، مالیاتچی

معنی : بیگانه، مامور وصو ل مالیات، صاحب میخانه معانی دیگر : (روم باستان) مامور گرد آوری مالیات، مالیاتچی

publican

<hr> معنی : طبع، اشاعه، انتشار، نشر، نشریه، نگارش، طبع ونشر <hr> معانی دیگر : چاپ کردن، رندش، کتاب، اثر، مقاله

معنی : طبع، اشاعه، انتشار، نشر، نشریه، نگارش، طبع ونشر معانی دیگر : چاپ کردن، رندش، کتاب، اثر، مقاله

publication

<hr> معنی : روزنامه نگار، تبلیغات چی، ناشر <hr> معانی دیگر : ویژه گر حقوق بین الملل، (نادر) روزنامه نگار

معنی : روزنامه نگار، تبلیغات چی، ناشر معانی دیگر : ویژه گر حقوق بین الملل، (نادر) روزنامه نگار

publicist

<hr> معنی : عمومیت، تبلیغات <hr> معانی دیگر : علنی بودن، هویدایی، برملایی، تبلیغ (تبلیغات)، آگهی، نامور سازی، اعلان، شناسانگری، شهرت، ناموری، شناسایی، زبانزدی

معنی : عمومیت، تبلیغات معانی دیگر : علنی بودن، هویدایی، برملایی، تبلیغ (تبلیغات)، آگهی، نامور سازی، اعلان، شناسانگری، شهرت، ناموری، شناسایی، زبانزدی

publicity

<hr> معنی : تبلیغات کردن، اگهی کردن، باطلاع عمومی رساندن <hr> معانی دیگر : تبلیغ کردن، توجه همگان را جلب کردن، شناسانگری کردن

معنی : تبلیغات کردن، اگهی کردن، باطلاع عمومی رساندن معانی دیگر : تبلیغ کردن، توجه همگان را جلب کردن، شناسانگری کردن

publicize

publicized

<hr> معنی : منتشر کردن، منتشر شدن، صادر کردن، چاپ کردن، منتشر ساختن، طبع ونشر کردن <hr> معانی دیگر : به اطلاع عموم رساندن، اعلام کردن، برملا کردن، نشر کردن، طبع کردن، (آثار قابل چاپ) نگاشتن، (حقوق) وصیت نامه را اجرا کردن

معنی : منتشر کردن، منتشر شدن، صادر کردن، چاپ کردن، منتشر ساختن، طبع ونشر کردن معانی دیگر : به اطلاع عموم رساندن، اعلام کردن، برملا کردن، نشر کردن، طبع کردن، (آثار قابل چاپ) نگاشتن، (حقوق) وصیت نامه را اجرا کردن

publish

<hr> معنی : قابل نشر <hr> معانی دیگر : قابل نشر

معنی : قابل نشر معانی دیگر : قابل نشر

publishable

<hr> معنی : ناشر <hr> معانی دیگر : پخشگر، چاپ کننده

معنی : ناشر معانی دیگر : پخشگر، چاپ کننده

publisher

<hr> معنی : رنگ البالویی <hr> معانی دیگر : بنفش مایل به قهوه ای، رنگ آلبالویی

معنی : رنگ البالویی معانی دیگر : بنفش مایل به قهوه ای، رنگ آلبالویی

puce

<hr> معنی : جن <hr> معانی دیگر : (ورزش هاکی روی یخ) گوی، پاک، بچه جن، کوتوله ی شیطان (robin goodfellow هم می گویند)، بچه شیطان، سیخونک زدن

معنی : جن معانی دیگر : (ورزش هاکی روی یخ) گوی، پاک، بچه جن، کوتوله ی شیطان (robin goodfellow هم می گویند)، بچه شیطان، سیخونک زدن

puck

<hr> معنی : خوب، محکم، بادوام، تمام عیار <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: pukka، pukka درهند خوب، ساخته شده

معنی : خوب، محکم، بادوام، تمام عیار معانی دیگر : رجوع شود به: pukka، pukka درهند خوب، ساخته شده

pucka

<hr> معنی : چین، جمع شدگی، چروک، درهم کشیدن، چروک کردن، چروک شدن <hr> معانی دیگر : چروکیده کردن، چروکاندن، چروکیدن، کیس دار شدن یا کردن، لب ورچیدن، (کاشانی) لنج ورچیدن، (لب را) غنچه کردن یا شدن، انجوخیدن، چروکیدگی، پارچه ی چین دار (به طور عمدی)

معنی : چین، جمع شدگی، چروک، درهم کشیدن، چروک کردن، چروک شدن معانی دیگر : چروکیده کردن، چروکاندن، چروکیدن، کیس دار شدن یا کردن، لب ورچیدن، (کاشانی) لنج ورچیدن، (لب را) غنچه کردن یا شدن، انجوخیدن، چروکیدگی، پارچه ی چین دار (به طور عمدی)

pucker

<hr> معنی : چروک <hr> معانی دیگر : وابسته به یا موجب چروکیدگی، چین خورده، جمع شده، چین خور نده جمع شو نده

معنی : چروک معانی دیگر : وابسته به یا موجب چروکیدگی، چین خورده، جمع شده، چین خور نده جمع شو نده

puckery

<hr> معنی : شیطان <hr> معانی دیگر : چموش و شیطان، مثل تخم جن، مایه ی صد من شیر

معنی : شیطان معانی دیگر : چموش و شیطان، مثل تخم جن، مایه ی صد من شیر

puckish

<hr> معنی : پودینگ <hr> معانی دیگر : (خوراکی شیرین) پودینگ، (انگلیس) پس خوراک، دسر، دسر محتوی ارد برنج وتخم مره شبیه فرنی

معنی : پودینگ معانی دیگر : (خوراکی شیرین) پودینگ، (انگلیس) پس خوراک، دسر، دسر محتوی ارد برنج وتخم مره شبیه فرنی

pudding

pudding time

<hr> معنی : دست انداز، گودال، چاله فاضل اب، گل گرفتن، گل الود کردن <hr> معانی دیگر : آب باران (در چاله یا دست انداز جاده و غیره)، چالاب، کولاب، گل آلود کردن، گلی کردن، گل (معمولا دارای خاک رس و شن)، تبدیل به گل یا ملات کردن، با گل یا ملات پوشاندن، در گل و لای بازی کردن، در آب گلی شنا یا تقلا کردن، (فلزکاری) حوضچه ی ذوب، مخلوط کردن

معنی : دست انداز، گودال، چاله فاضل اب، گل گرفتن، گل الود کردن معانی دیگر : آب باران (در چاله یا دست انداز جاده و غیره)، چالاب، کولاب، گل آلود کردن، گلی کردن، گل (معمولا دارای خاک رس و شن)، تبدیل به گل یا ملات کردن، با گل یا ملات پوشاندن، در گل و لای بازی کردن، در آب گلی شنا یا تقلا کردن، (فلزکاری) ح

puddle

<hr> معنی : عفت، فروتنی، حیا، حجب، ازرم، شرم <hr> معانی دیگر : حجب و حیا

معنی : عفت، فروتنی، حیا، حجب، ازرم، شرم معانی دیگر : حجب و حیا

pudency

<hr> معنی : فرج، شرمگاه، الت تناسل <hr> معانی دیگر : کس، تش فرج، الت تناسل زن یامرد

معنی : فرج، شرمگاه، الت تناسل معانی دیگر : کس، تش فرج، الت تناسل زن یامرد

pudendum

<hr> معنی : خپله، خپل <hr> معانی دیگر : ادم خپل، جانور چاق

معنی : خپله، خپل معانی دیگر : ادم خپل، جانور چاق

pudge

<hr> معنی : چاق، گوشتالو <hr> معانی دیگر : چاق و کوتاه قد، خپله

معنی : چاق، گوشتالو معانی دیگر : چاق و کوتاه قد، خپله

pudgy

<hr> معنی : فروتنی <hr> معانی دیگر : پاکدامنی، شفت، عصمت، احصان، بی الایشی، سادگی، بی جفتی، تنهایی

معنی : فروتنی معانی دیگر : پاکدامنی، شفت، عصمت، احصان، بی الایشی، سادگی، بی جفتی، تنهایی

pudicity

<hr> معنی : دهکده سرخ پوستان <hr> معانی دیگر : دهکده ی سرخپوستان، سرخپوست دهکده نشین، دهکده سر&nbsp; پوستان

معنی : دهکده سرخ پوستان معانی دیگر : دهکده ی سرخپوستان، سرخپوست دهکده نشین، دهکده سر پوستان

pueblo

<hr> معنی : کودکانه، بچگانه، احمقانه <hr> معانی دیگر : کودک وار، نابخردانه

معنی : کودکانه، بچگانه، احمقانه معانی دیگر : کودک وار، نابخردانه

puerile

<hr> معنی : بچگی <hr> معانی دیگر : بچه سانی، کودک سانی، حماقت، نابخردی، نادانی

معنی : بچگی معانی دیگر : بچه سانی، کودک سانی، حماقت، نابخردی، نادانی

واژه های حرف "p" - مترادف و متضاد