render tenacious

render tough

render unhappy

<hr> معنی : تفسیر، تسلیم <hr> معانی دیگر : ارائه، دادن، ترجمه، اجرا، (معماری) نقشه، کروکی، تعبیر، اندودباراول

معنی : تفسیر، تسلیم معانی دیگر : ارائه، دادن، ترجمه، اجرا، (معماری) نقشه، کروکی، تعبیر، اندودباراول

rendering

<hr> معنی : پاتوغ، میعادگاه، امدگاه، وعدهگاه، قرار ملاقات گذاشتن <hr> معانی دیگر : پاتوق، دیدارگاه، میعاد، (قشون یا کشتی ها و غیره) محل گردهمایی، محل ملاقات، قرار ملاقات، (طبق قرار) ملاقات کردن، دیدار کردن، (قشون و ناوگان و غیره) در یک جا گرد آمدن یا گردآوردن

معنی : پاتوغ، میعادگاه، امدگاه، وعدهگاه، قرار ملاقات گذاشتن معانی دیگر : پاتوق، دیدارگاه، میعاد، (قشون یا کشتی ها و غیره) محل گردهمایی، محل ملاقات، قرار ملاقات، (طبق قرار) ملاقات کردن، دیدار کردن، (قشون و ناوگان و غیره) در یک جا گرد آمدن یا گردآوردن

rendezvous

rending

<hr> معنی : تفسیر، تسلیم، تحویل، ترجمه، باز گردانی <hr> معانی دیگر : (نمایش و غیره) اجرا، ایفا، (نقاشی و غیره) پرداخت، ویرایش، پرداخت

معنی : تفسیر، تسلیم، تحویل، ترجمه، باز گردانی معانی دیگر : (نمایش و غیره) اجرا، ایفا، (نقاشی و غیره) پرداخت، ویرایش، پرداخت

rendition

<hr> معنی : مرتد، خائن، عیسوی مسلمان شده، برگشته، از دین برگشته <hr> معانی دیگر : مسیحی مسلمان شده، تغییر دین داده، زنریگ، پیمان شکن، پیمان گسل، نابکار

معنی : مرتد، خائن، عیسوی مسلمان شده، برگشته، از دین برگشته معانی دیگر : مسیحی مسلمان شده، تغییر دین داده، زنریگ، پیمان شکن، پیمان گسل، نابکار

renegade

<hr> معنی : انکار کردن، گول زدن، دبه کردن <hr> معانی دیگر : پیمان شکنی کردن، پیمان شکستن، زیرقول خود زدن، کاستن، عهد شکنی کردن، به وعده وفا نکردن، بدقولی کردن، (بازی) جر زدن، (قدیمی) انکار کردن، ترک تابعیت کشور یا دین خودرا کردن

معنی : انکار کردن، گول زدن، دبه کردن معانی دیگر : پیمان شکنی کردن، پیمان شکستن، زیرقول خود زدن، کاستن، عهد شکنی کردن، به وعده وفا نکردن، بدقولی کردن، (بازی) جر زدن، (قدیمی) انکار کردن، ترک تابعیت کشور یا دین خودرا کردن

renege

<hr> معنی : تکرار کردن، تجدید کردن، نو کردن، بازنو کردن <hr> معانی دیگر : از سرگرفتن، بازآغازیدن، تازه کردن، احیا کردن، (دوباره) پر کردن، فراهم کردن، عوض کردن، درازاندن، دوباره برقرار کردن

معنی : تکرار کردن، تجدید کردن، نو کردن، بازنو کردن معانی دیگر : از سرگرفتن، بازآغازیدن، تازه کردن، احیا کردن، (دوباره) پر کردن، فراهم کردن، عوض کردن، درازاندن، دوباره برقرار کردن

renew

<hr> معنی : تجدید شدنی <hr> معانی دیگر : تجدید شدنی

معنی : تجدید شدنی معانی دیگر : تجدید شدنی

renewable

<hr> معنی : تجدید، تکرار، بازنوکنی <hr> معانی دیگر : تمدید، درازانش، ازسرگیری، بازآغاز، هر چیز تجدید یا بازآغاز شده

معنی : تجدید، تکرار، بازنوکنی معانی دیگر : تمدید، درازانش، ازسرگیری، بازآغاز، هر چیز تجدید یا بازآغاز شده

renewal

<hr> معنی : مجدد <hr> معانی دیگر : تجدیدشده، تازه شده، نوشده

معنی : مجدد معانی دیگر : تجدیدشده، تازه شده، نوشده

renewed

<hr> معنی : تجدید کننده <hr> معانی دیگر : تجدید کننده

معنی : تجدید کننده معانی دیگر : تجدید کننده

renewer

<hr> معنی : شبیه کلیه، کلیه مانند <hr> معانی دیگر : (به ویژه برگ) گرده ای، کلیه شکل، گرده سان

معنی : شبیه کلیه، کلیه مانند معانی دیگر : (به ویژه برگ) گرده ای، کلیه شکل، گرده سان

reniform

<hr> معنی : سر سخت، مقاوم <hr> معانی دیگر : (در مقابل فشار) مقاوم، فشار ناپذیر

معنی : سر سخت، مقاوم معانی دیگر : (در مقابل فشار) مقاوم، فشار ناپذیر

renitent

<hr> معنی : مایه ماست، پنیر مایه، شیردان، مایه سیب انگلستان <hr> معانی دیگر : مایه ی پنیر، رجوع شود به: rennin، (غشای دیواره ی شکمبه ی حیوان شیرخوار به ویژه دیواره ی شکم چهارم گوساله) شکم شامه، پوست شکم

معنی : مایه ماست، پنیر مایه، شیردان، مایه سیب انگلستان معانی دیگر : مایه ی پنیر، رجوع شود به: rennin، (غشای دیواره ی شکمبه ی حیوان شیرخوار به ویژه دیواره ی شکم چهارم گوساله) شکم شامه، پوست شکم

rennet

<hr> معنی : انکار کردن <hr> معانی دیگر : (معمولا به طور رسمی و علنی) صرفنظر کردن، چشم پوشیدن، تکذیب کردن، دست کشیدن، (عقیده یا مذهب یا ادعا یا حق و غیره) ترک کردن، عاق کردن، قهر کردن (با)، (مالکیت یا دوستی و غیره را) انکار کردن، پشت پازدن، سرزنش یا متهم کردن

معنی : انکار کردن معانی دیگر : (معمولا به طور رسمی و علنی) صرفنظر کردن، چشم پوشیدن، تکذیب کردن، دست کشیدن، (عقیده یا مذهب یا ادعا یا حق و غیره) ترک کردن، عاق کردن، قهر کردن (با)، (مالکیت یا دوستی و غیره را) انکار کردن، پشت پازدن، سرزنش یا متهم کردن

renounce

<hr> معنی : تعمیر کردن، تجدید کردن، نو کردن، باز نوساختن، از سر گرفتن <hr> معانی دیگر : بازسازی کردن، نوسازی کردن، تعمیرکردن (ساختمان)

معنی : تعمیر کردن، تجدید کردن، نو کردن، باز نوساختن، از سر گرفتن معانی دیگر : بازسازی کردن، نوسازی کردن، تعمیرکردن (ساختمان)

renovate

<hr> معنی : اصلاح، تعمیر، نوسازی، باز نوساخت <hr> معانی دیگر : باز نوساخت، تعمیر، اصلاح، نوسازی

معنی : اصلاح، تعمیر، نوسازی، باز نوساخت معانی دیگر : باز نوساخت، تعمیر، اصلاح، نوسازی

renovation

<hr> معنی : باز نو سازنده، بدعتکار <hr> معانی دیگر : باز نو سازنده، بدعتکار

معنی : باز نو سازنده، بدعتکار معانی دیگر : باز نو سازنده، بدعتکار

renovator

<hr> معنی : اوازه، نام، شهرت، اشتهار، صیت <hr> معانی دیگر : نیک نامی، آوازه، بلندآوازگی، معروفیت، (مهجور) شایعه، مشهور کردن

معنی : اوازه، نام، شهرت، اشتهار، صیت معانی دیگر : نیک نامی، آوازه، بلندآوازگی، معروفیت، (مهجور) شایعه، مشهور کردن

renown

<hr> بلند آوازه، نیک نام، پرآوازه، مشهور، معروف، نامدار، نامور

بلند آوازه، نیک نام، پرآوازه، مشهور، معروف، نامدار، نامور

renowned

<hr> معنی : غاز، کرایه، اجاره، پارگی، مال الاجاره، پرداخت اقساطی، اجاره دادن، کرایه کردن، اجاره کردن <hr> معانی دیگر : اجاره بها، سپنج، سلاک، اجاره کردن یا دادن، سلاک دادن، کرایه کردن یا دادن، (امریکا) به اجاره رفتن، (مهجور) ملک اجاره ای، (مهجور) درآمد، دخل، عایدی، (اتومبیل و غیره) کرایه، زمان گذشته و اسم مفعول: rend، (پارچه و جامه و غیره) دریدگی، (زمین یا تنه ی درخت و غیره) شکاف، چاک، گسله، منافع

معنی : غاز، کرایه، اجاره، پارگی، مال الاجاره، پرداخت اقساطی، اجاره دادن، کرایه کردن، اجاره کردن معانی دیگر : اجاره بها، سپنج، سلاک، اجاره کردن یا دادن، سلاک دادن، کرایه کردن یا دادن، (امریکا) به اجاره رفتن، (مهجور) ملک اجاره ای، (مهجور) درآمد، دخل، عایدی، (اتومبیل و غیره) کرایه، زمان گذشته و اسم مفع

rent

<hr> معنی : قابل اجاره <hr> معانی دیگر : قابل اجاره

معنی : قابل اجاره معانی دیگر : قابل اجاره

rentable

<hr> معنی : اجاره نامه، وجه اجاره، اجارهای <hr> معانی دیگر : اجاره بها، مبلغ کرایه، عمل کرایه دادن یا اجاره دادن، وابسته به اجاره یا کرایه، کرایه ای، سلاکی، استیجاری

معنی : اجاره نامه، وجه اجاره، اجارهای معانی دیگر : اجاره بها، مبلغ کرایه، عمل کرایه دادن یا اجاره دادن، وابسته به اجاره یا کرایه، کرایه ای، سلاکی، استیجاری

rental

<hr> معنی : اجاره دهنده، موجر، مستاجر، بکرایه واگذارنده <hr> معانی دیگر : اجاره کننده، سلاک پرداز

معنی : اجاره دهنده، موجر، مستاجر، بکرایه واگذارنده معانی دیگر : اجاره کننده، سلاک پرداز

renter

<hr> معنی : بکرایه واگذارنده <hr> معانی دیگر : شخص دارای درآمد ثابت (از کرایه خانه یا اوراق قرضه و غیره)، موجر، اجاره دهنده

معنی : بکرایه واگذارنده معانی دیگر : شخص دارای درآمد ثابت (از کرایه خانه یا اوراق قرضه و غیره)، موجر، اجاره دهنده

rentier

<hr> معنی : ترک، کناره گیری، چشم پوشی، قطع علاقه <hr> معانی دیگر : دست کشی، انصراف، پشت پازنی

معنی : ترک، کناره گیری، چشم پوشی، قطع علاقه معانی دیگر : دست کشی، انصراف، پشت پازنی

renunciation

<hr> معنی : دوباره مرتب کردن، دوباره سفارش دادن <hr> معانی دیگر : دوباره دستور دادن، مجددا سفارش دادن، سفارش دوم باره

معنی : دوباره مرتب کردن، دوباره سفارش دادن معانی دیگر : دوباره دستور دادن، مجددا سفارش دادن، سفارش دوم باره

reorder

<hr> معنی : سازماندهی مجدد، تشکیلات مجدد، صورت جدید <hr> معانی دیگر : تجدید سازمان، نوسازمانی، بازسازمندسازی

معنی : سازماندهی مجدد، تشکیلات مجدد، صورت جدید معانی دیگر : تجدید سازمان، نوسازمانی، بازسازمندسازی

reorganization

<hr> معنی : دوباره سازمان دادن، دوباره متشکل کردن <hr> معانی دیگر : تجدید سازمان کردن، نوسازمان کردن، بازسازمند کردن، بازسامانی کردن، تشکیلات مجدد

معنی : دوباره سازمان دادن، دوباره متشکل کردن معانی دیگر : تجدید سازمان کردن، نوسازمان کردن، بازسازمند کردن، بازسامانی کردن، تشکیلات مجدد

reorganize

<hr> معنی : زن هرزه، مرد هرزه، پارچه مبلی <hr> معانی دیگر : پارچه ی دارای نقش برجسته، پارچه ی مبلی، مخفف:، تئاتر رپرتوار، نماینده، شهرت، (فیزیک) رپ، میزان تابشگری ایونیزه ساز، تکرار، گزارش، جمهوری، (noun) پارچه مبلی، مرد هرزه، زن هرزه

معنی : زن هرزه، مرد هرزه، پارچه مبلی معانی دیگر : پارچه ی دارای نقش برجسته، پارچه ی مبلی، مخفف:، تئاتر رپرتوار، نماینده، شهرت، (فیزیک) رپ، میزان تابشگری ایونیزه ساز، تکرار، گزارش، جمهوری، (noun) پارچه مبلی، مرد هرزه، زن هرزه

<hr> معنی : اصلاح، تعمیر، مرمت، دوباره دایر کردن، تعمیر کردن، جبران کردن، عازم شدن، مرمت کردن <hr> معانی دیگر : بازسازی کردن، واسازی کردن، نوسازی کردن، درست کردن، پینه دوزی کردن، وصله پینه کردن، (نیرو یا سلامتی و غیره) بازیافتن، بازگرداندن، اصلاح کردن، بهسازی کردن، وضع (از نظر تعمیر و طرز کار)، تلافی کردن، حضور یافتن، رفتن (به جای بخصوص)، مرتبا رفتن (به محلی)، پاتوق کردن

معنی : اصلاح، تعمیر، مرمت، دوباره دایر کردن، تعمیر کردن، جبران کردن، عازم شدن، مرمت کردن معانی دیگر : بازسازی کردن، واسازی کردن، نوسازی کردن، درست کردن، پینه دوزی کردن، وصله پینه کردن، (نیرو یا سلامتی و غیره) بازیافتن، بازگرداندن، اصلاح کردن، بهسازی کردن، وضع (از نظر تعمیر و طرز کار)، تلافی کردن، حض

repair

<hr> معنی : اصلاح پذیر، قابل جبران، تعمیر پذیر <hr> معانی دیگر : قابل جبران، اصلاح پذیر، تعمیر پذیر

معنی : اصلاح پذیر، قابل جبران، تعمیر پذیر معانی دیگر : قابل جبران، اصلاح پذیر، تعمیر پذیر

repairable

repaired

<hr> معنی : اصلاح پذیر، قابل جبران، تعمیر پذیر <hr> معانی دیگر : مرمت کردنی، بازسازی شونده، جبران پذیر

معنی : اصلاح پذیر، قابل جبران، تعمیر پذیر معانی دیگر : مرمت کردنی، بازسازی شونده، جبران پذیر

reparable

<hr> معنی : اصلاح، غرامت، عوض، تاوان، تعمیر، جبران غرامت، غرامت جنگی <hr> معانی دیگر : جبران خسارت، (جمع) غرامت، مرمت، بازسازی، نوسازی، عو­

معنی : اصلاح، غرامت، عوض، تاوان، تعمیر، جبران غرامت، غرامت جنگی معانی دیگر : جبران خسارت، (جمع) غرامت، مرمت، بازسازی، نوسازی، عو­

reparation

<hr> معنی : مرمت <hr> معانی دیگر : غرامات( جنگى) بازرگانى : غرامات

معنی : مرمت معانی دیگر : غرامات( جنگى) بازرگانى : غرامات

reparations

<hr> معنی : جبرانی <hr> معانی دیگر : مرمتی، ترمیمی، وابسته به تعمیر یا بازسازی

معنی : جبرانی معانی دیگر : مرمتی، ترمیمی، وابسته به تعمیر یا بازسازی

reparative

<hr> معنی : حاضر جوابی، جواب شوخی امیز <hr> معانی دیگر : پیش جوابی، پاسخ سریع و زیرکانه، جواب دندان شکن، پاسخ تر و چسبان

معنی : حاضر جوابی، جواب شوخی امیز معانی دیگر : پیش جوابی، پاسخ سریع و زیرکانه، جواب دندان شکن، پاسخ تر و چسبان

repartee

<hr> معنی : تقسیم، توزیع، توزیع مجدد <hr> معانی دیگر : تقسیم مجدد، تجزیه ی دوباره، بازبخش، وابسته به تقسیمات

معنی : تقسیم، توزیع، توزیع مجدد معانی دیگر : تقسیم مجدد، تجزیه ی دوباره، بازبخش، وابسته به تقسیمات

repartition

<hr> معنی : ضیافت، خوراک، وقت غذاخوری <hr> معانی دیگر : غذا، خورد و خوراک، نان و آب، خوراک و نوشیدنی، وعده(ی خوراک)، (قدیمی) صرف (شام یا نهار یا صبحانه)، (قدیمی) هنگام خوراک، وقت غذا، غذا خوردن

معنی : ضیافت، خوراک، وقت غذاخوری معانی دیگر : غذا، خورد و خوراک، نان و آب، خوراک و نوشیدنی، وعده(ی خوراک)، (قدیمی) صرف (شام یا نهار یا صبحانه)، (قدیمی) هنگام خوراک، وقت غذا، غذا خوردن

repast

<hr> معنی : بمیهن خود برگرداندن، بمیهن خود برگشتن <hr> معانی دیگر : به میهن بازگرداندن یا بازگشتن

معنی : بمیهن خود برگرداندن، بمیهن خود برگشتن معانی دیگر : به میهن بازگرداندن یا بازگشتن

repatriate

<hr> معنی : برگشتن یا برگرداندن به میهن <hr> معانی دیگر : برگشتن یا برگرداندن به میهن

معنی : برگشتن یا برگرداندن به میهن معانی دیگر : برگشتن یا برگرداندن به میهن

repatriation

<hr> معنی : تلافی کردن، بر گرداندن، پس دادن، پس دادن به <hr> معانی دیگر : (پول) پس دادن، بازپرداخت کردن یا شدن، عوض دادن، جبران کردن، بازپس دادن، عمل متقابل کردن، پاداش دادن، سزا دادن، تقاص دادن یا گرفتن

معنی : تلافی کردن، بر گرداندن، پس دادن، پس دادن به معانی دیگر : (پول) پس دادن، بازپرداخت کردن یا شدن، عوض دادن، جبران کردن، بازپس دادن، عمل متقابل کردن، پاداش دادن، سزا دادن، تقاص دادن یا گرفتن

repay

<hr> معنی : پس دادنی <hr> معانی دیگر : پس دادنی

معنی : پس دادنی معانی دیگر : پس دادنی

repayable

<hr> معنی : تلافی، پرداخت مجدد <hr> معانی دیگر : غرامت، عمران : بازپرداخت

معنی : تلافی، پرداخت مجدد معانی دیگر : غرامت، عمران : بازپرداخت

واژه های حرف "r" - مترادف و متضاد