<hr> معنی : تاکسی، خودروی، با تاکسی رفتن <hr> معانی دیگر : (هواپیما) تاکسی کردن، روی زمین یا آب حرکت کردن، (مخفف: taxicab) تاکسی، تاکسی گرفتن، خودروی هواپیما

معنی : تاکسی، خودروی، با تاکسی رفتن معانی دیگر : (هواپیما) تاکسی کردن، روی زمین یا آب حرکت کردن، (مخفف: taxicab) تاکسی، تاکسی گرفتن، خودروی هواپیما

taxi

<hr> معنی : تاکسی <hr> معانی دیگر : تاکسی

معنی : تاکسی معانی دیگر : تاکسی

taxicab

<hr> معنی : پوست ارا <hr> معانی دیگر : ویژه گر پر کردن پوست حیوانات باکاه وغیره

معنی : پوست ارا معانی دیگر : ویژه گر پر کردن پوست حیوانات باکاه وغیره

taxidermist

<hr> معنی : پوست ارایی <hr> معانی دیگر : پوست پیرایی، پوست آرایی، آکنده سازی، پوست آکنی، پرکردن پوست حیوانات با کاه وغیره

معنی : پوست ارایی معانی دیگر : پوست پیرایی، پوست آرایی، آکنده سازی، پوست آکنی، پرکردن پوست حیوانات با کاه وغیره

taxidermy

<hr> معنی : راننده تاکسی <hr> معانی دیگر : راننده تاکسی

معنی : راننده تاکسی معانی دیگر : راننده تاکسی

taximan

<hr> معنی : مسافت سنج، مسافت نمای تاکسی <hr> معانی دیگر : تاکسی متر

معنی : مسافت سنج، مسافت نمای تاکسی معانی دیگر : تاکسی متر

taximeter

<hr> معنی : شکستهبندی، تاکتیسم <hr> معانی دیگر : (یونان باستان) گروه سربازان، جوخه، (زیست شناسی) آرایش، آرایگی، زیست شناسی واکنش موجود زنده در برابرگرایش، تاکتیسم <hr> taxis _ پسوند: ترتیب، آرایش، - آرایی، - پیرایی

معنی : شکستهبندی، تاکتیسم معانی دیگر : (یونان باستان) گروه سربازان، جوخه، (زیست شناسی) آرایش، آرایگی، زیست شناسی واکنش موجود زنده در برابرگرایش، تاکتیسم taxis _ پسوند: ترتیب، آرایش، - آرایی، - پیرایی

taxis

<hr> معنی : راننده تاکسی

taxist

<hr> معنی : فرودگاه، جاده یا راه تاکسی رو <hr> معانی دیگر : (جاده ی هواپیمارو در فرودگاه که با باند runway فرق دارد) راه هواپیما

معنی : فرودگاه، جاده یا راه تاکسی رو معانی دیگر : (جاده ی هواپیمارو در فرودگاه که با باند runway فرق دارد) راه هواپیما

taxiway

<hr> معنی : طبقه بندی، علم رده بندی، ره ارایی <hr> معانی دیگر : آرایه شناسی، علم طبقه بندی

معنی : طبقه بندی، علم رده بندی، ره ارایی معانی دیگر : آرایه شناسی، علم طبقه بندی

taxonomy

<hr> معنی : مالیات دهنده، مالیات پرداز، خراج گذار <hr> معانی دیگر : پرداخت کننده ی مالیات، مالیات بده

معنی : مالیات دهنده، مالیات پرداز، خراج گذار معانی دیگر : پرداخت کننده ی مالیات، مالیات بده

taxpayer

<hr> معنی : چای، رنگ چای <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) بته ی چای (thea sinensis)، نوشیدنی چای مانند، جوشانده، (انگلیس) چای و خوراک سبک در عصر، عصرانه، مهمانی عصر، پذیرایی سرشب، (خودمانی) ماری جوانا

معنی : چای، رنگ چای معانی دیگر : (گیاه شناسی) بته ی چای (thea sinensis)، نوشیدنی چای مانند، جوشانده، (انگلیس) چای و خوراک سبک در عصر، عصرانه، مهمانی عصر، پذیرایی سرشب، (خودمانی) ماری جوانا

<hr> معنی : سینی <hr> معانی دیگر : سینی چای

معنی : سینی معانی دیگر : سینی چای

tea board

<hr> مجلس رقص عصر (یا سرشب)، ته دانسان، مهمانی چای ورقص

مجلس رقص عصر (یا سرشب)، ته دانسان، مهمانی چای ورقص

tea dance

<hr> معنی : مهمانی چای، عصرانه چای <hr> معانی دیگر : مهمانی عصر، مهمانی چای (و شیرینی ولی نه شام)

معنی : مهمانی چای، عصرانه چای معانی دیگر : مهمانی عصر، مهمانی چای (و شیرینی ولی نه شام)

tea party

<hr> معنی : سرویس چای خوری <hr> معانی دیگر : set tea سرویس چای خوری

معنی : سرویس چای خوری معانی دیگر : set tea سرویس چای خوری

tea service

<hr> معنی : سرویس چای خوری <hr> معانی دیگر : سرویس چایخوری (معمولا مرکب از قوری و قندان و سینی و فنجان و غیره)

معنی : سرویس چای خوری معانی دیگر : سرویس چایخوری (معمولا مرکب از قوری و قندان و سینی و فنجان و غیره)

tea set

<hr> معنی : میز چای خوری <hr> معانی دیگر : میزچای (معمولا کوچک و چرخدار)

معنی : میز چای خوری معانی دیگر : میزچای (معمولا کوچک و چرخدار)

tea table

<hr> معنی : سینی <hr> معانی دیگر : سینی چای، سینی قهوه

معنی : سینی معانی دیگر : سینی چای، سینی قهوه

tea tray

<hr> معنی : تعلیم دادن، اموختن، درس دادن، معلمی یا تدریس کردن <hr> معانی دیگر : یاد دادن، آموختن، آموزاندن، (در کلاس یا مدرسه) درس دادن، معلمی کردن، آموزگاری کردن، تدریس کردن، درس عبرت دادن، (اصول اخلاقی و غیره) توصیه کردن، پند دادن، مشق دادن

معنی : تعلیم دادن، اموختن، درس دادن، معلمی یا تدریس کردن معانی دیگر : یاد دادن، آموختن، آموزاندن، (در کلاس یا مدرسه) درس دادن، معلمی کردن، آموزگاری کردن، تدریس کردن، درس عبرت دادن، (اصول اخلاقی و غیره) توصیه کردن، پند دادن، مشق دادن

teach

<hr> معنی : تعلیم پذیر، قابل تعلیم، اموختنی، یاددادنی <hr> معانی دیگر : اموختنی، تعلیم پذیر، یاددادنی، قابل تعلیم

معنی : تعلیم پذیر، قابل تعلیم، اموختنی، یاددادنی معانی دیگر : اموختنی، تعلیم پذیر، یاددادنی، قابل تعلیم

teachable

<hr> معنی : دبیر، مربی، معلم، اموزگار، مدرس، اموختار <hr> معانی دیگر : آموزگار

معنی : دبیر، مربی، معلم، اموزگار، مدرس، اموختار معانی دیگر : آموزگار

teacher

<hr> معنی : دانش سرا <hr> معانی دیگر : دارالمعلمین

معنی : دانش سرا معانی دیگر : دارالمعلمین

teacher's college

<hr> معنی : تعلیم <hr> معانی دیگر : آموزگاری، معلمی، حرفه ی آموزش و پرورش، آموزه، آموزش، تدریس، تعلیمات، اصول

معنی : تعلیم معانی دیگر : آموزگاری، معلمی، حرفه ی آموزش و پرورش، آموزه، آموزش، تدریس، تعلیمات، اصول

teaching

<hr> معنی : فنجان چای <hr> معانی دیگر : فنجان (چای)، استکان، فنجان چای خوری

معنی : فنجان چای معانی دیگر : فنجان (چای)، استکان، فنجان چای خوری

teacup

<hr> معنی : قهوه خانه، چای خانه <hr> معانی دیگر : (به ویژه در شرق دور) چای خانه، در خاور قهوه خانه

معنی : قهوه خانه، چای خانه معانی دیگر : (به ویژه در شرق دور) چای خانه، در خاور قهوه خانه

teahouse

<hr> معنی : چوب ساج، درخت ساج <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) درخت ساج، پیچ اناری هندی (tectona grandis از خانواده ی verbena)

معنی : چوب ساج، درخت ساج معانی دیگر : (گیاه شناسی) درخت ساج، پیچ اناری هندی (tectona grandis از خانواده ی verbena)

teak

<hr> معنی : قوری چای، کتری چای <hr> معانی دیگر : کتری (چای)

معنی : قوری چای، کتری چای معانی دیگر : کتری (چای)

teakettle

<hr> معنی : چوب ساج، درخت ساج <hr> معانی دیگر : teakwood گ

معنی : چوب ساج، درخت ساج معانی دیگر : teakwood گ

teakwood

<hr> معنی : مرغابی جره <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) مرغابی جره (جنس anas)

معنی : مرغابی جره معانی دیگر : (جانور شناسی) مرغابی جره (جنس anas)

teal

<hr> معنی : جفت، دست، گروه، دسته، گروهه، تیم، یک دستگاه، دسته درست کردن، بصورت دسته یا تیم درامدن <hr> معانی دیگر : (ورزش) تیم، یارگان، (اسب) باهم به کالسکه (و غیره) بستن، با هم یوغ کردن، (اسب های کالسکه و غیره را) راندن، (با چند اسب) حمل کردن، (معمولا با: up) هم گروه شدن، (در یک گروه) همکاری کردن، متحد شدن، همدست شدن، وابسته به تیم یا گروه، گروهی، تیمی، دسته جمعی، جمعی، (ارتش) گروهان، نفرات، (مهجور) زاد و رود، اعقاب، نوادگان، نسل، (مهجور) دسته ی بچه خوک یا بچه مرغابی

معنی : جفت، دست، گروه، دسته، گروهه، تیم، یک دستگاه، دسته درست کردن، بصورت دسته یا تیم درامدن معانی دیگر : (ورزش) تیم، یارگان، (اسب) باهم به کالسکه (و غیره) بستن، با هم یوغ کردن، (اسب های کالسکه و غیره را) راندن، (با چند اسب) حمل کردن، (معمولا با: up) هم گروه شدن، (در یک گروه) همکاری کردن، متحد شدن، 

team

<hr> معنی : هم قطار، هم کار، همگروه، عضو تیم <hr> معانی دیگر : یار

معنی : هم قطار، هم کار، همگروه، عضو تیم معانی دیگر : یار

teammate

<hr> معنی : کامیون ران <hr> معانی دیگر : (امریکا) راننده ی کامیون، راننده یک جفت حیوان یا دستگاه اسب ودرشکه

معنی : کامیون ران معانی دیگر : (امریکا) راننده ی کامیون، راننده یک جفت حیوان یا دستگاه اسب ودرشکه

teamster

<hr> معنی : کار دسته جمعی، روح همکاری <hr> معانی دیگر : (کار یا کوشش به صورت یک تیم هماهنگ) کار گروهی، همکاری، معاضدت، همیاری

معنی : کار دسته جمعی، روح همکاری معانی دیگر : (کار یا کوشش به صورت یک تیم هماهنگ) کار گروهی، همکاری، معاضدت، همیاری

teamwork

<hr> معنی : قوری چای <hr> معانی دیگر : قوری

معنی : قوری چای معانی دیگر : قوری

teapot

<hr> معنی : میز چای خوری <hr> معانی دیگر : سه پایه، میزسه پایه، tepoy درهند میز چای خوری

معنی : میز چای خوری معانی دیگر : سه پایه، میزسه پایه، tepoy درهند میز چای خوری

teapoy

<hr> معنی : گریه، اشک، چاک، سرشک، پارگی، چاک دادن، دریدن، دراندن، پاره کردن، گسیختن، گسستن <hr> معانی دیگر : جر دادن، گسلاندن، از هم گسیختن، از هم پاشیدن، از هم بریدن، دستخوش (چیزی) شدن، مشوش کردن، آشفته کردن، (با: up یا out یا away یا off و غیره) کندن، در آوردن، شتابیدن، شتافتن، هجوم بردن، دریدگی، تعجیل، سرعت، (جمع) گریه، اشک(ها)، پر اشک کردن، اشک ریختن، (جمع) اندوه، غم، هر چیز شفاف و اشک مانند، انگم شفاف، n : معمولا بصورت جمع اشک

معنی : گریه، اشک، چاک، سرشک، پارگی، چاک دادن، دریدن، دراندن، پاره کردن، گسیختن، گسستن معانی دیگر : جر دادن، گسلاندن، از هم گسیختن، از هم پاشیدن، از هم بریدن، دستخوش (چیزی) شدن، مشوش کردن، آشفته کردن، (با: up یا out یا away یا off و غیره) کندن، در آوردن، شتابیدن، شتافتن، هجوم بردن، دریدگی، تعجیل، سرع

tear

<hr> معنی : چیدن، از روی بیمیلی جدا شدن از <hr> معانی دیگر : زود گشا، زود بازشو، آنچه که زود باز یا کنده یا درانده می شود، از روی بیمیلی جدا شدن از

معنی : چیدن، از روی بیمیلی جدا شدن از معانی دیگر : زود گشا، زود بازشو، آنچه که زود باز یا کنده یا درانده می شود، از روی بیمیلی جدا شدن از

tear away

<hr> معنی : درهم دریدن <hr> معانی دیگر : پاره پاره ومتلاشی کردن

معنی : درهم دریدن معانی دیگر : پاره پاره ومتلاشی کردن

tear down

<hr> معنی : گاز اشک اور <hr> معانی دیگر : گاز اشک آور

معنی : گاز اشک اور معانی دیگر : گاز اشک آور

tear gas

<hr> معنی : پاره پاره کرد ن

tear to pieces

<hr> معنی : پاره کردن، پاره پاره کرد ن، درهم دریدن، پاره پاره ومتلاشی کردن <hr> معانی دیگر : پاره کردن، درهم دریدن

معنی : پاره کردن، پاره پاره کرد ن، درهم دریدن، پاره پاره ومتلاشی کردن معانی دیگر : پاره کردن، درهم دریدن

tear up

<hr> معنی : اشک، قطره اشک <hr> معانی دیگر : (قطره) اشک

معنی : اشک، قطره اشک معانی دیگر : (قطره) اشک

teardrop

<hr> معنی : گریان، اشکبار <hr> معانی دیگر : غم انگیز، همراه با گریه و زاری، گریه آور، اشک ریزان، در حال گریه

معنی : گریان، اشکبار معانی دیگر : غم انگیز، همراه با گریه و زاری، گریه آور، اشک ریزان، در حال گریه

tearful

<hr> معنی : خارق <hr> معانی دیگر : شدید، ستهم، شتابان، سخت، تند

معنی : خارق معانی دیگر : شدید، ستهم، شتابان، سخت، تند

tearing

tearing off

<hr> معنی : گریه اور <hr> معانی دیگر : tearjerker نمایش یا داستان فوق العاده هیجان انگیز واحساساتی، گریه اور

معنی : گریه اور معانی دیگر : tearjerker نمایش یا داستان فوق العاده هیجان انگیز واحساساتی، گریه اور

tearjerking

<hr> معنی : تهی از اشک، بی اشک <hr> معانی دیگر : بی گریه، ناگریان

معنی : تهی از اشک، بی اشک معانی دیگر : بی گریه، ناگریان

واژه های حرف "t" - مترادف و متضاد