جملات نمونه

cardiopathy

<hr> (پزشکی) هریک از بیماری های عضله ی قلب، (پزشکی) وابسته به قلب و ریه، قلب و ریه ای، قلبی - ششی، قلبی ششی cardiopulmonary resuscitation احیای قلبی ریوی

(پزشکی) هریک از بیماری های عضله ی قلب، (پزشکی) وابسته به قلب و ریه، قلب و ریه ای، قلبی - ششی، قلبی ششی cardiopulmonary resuscitation احیای قلبی ریوی

cardiopulmonary

cardiopulmonary resuscitation

cardiorespiratory

<hr> (پزشکی - دستگاه شمارش تپش های قلب در دقیقه) تپش سنج، (پزشکی) وابسته به قلب و رگ ها، قلبی و رگی، قلبی - رگی، قلبی رگی

(پزشکی - دستگاه شمارش تپش های قلب در دقیقه) تپش سنج، (پزشکی) وابسته به قلب و رگ ها، قلبی و رگی، قلبی - رگی، قلبی رگی

cardiovascular

cardiovascular disease

<hr> (پزشکی) وابسته به قلب و رگ ها، قلبی و رگی، قلبی - رگی، (پزشکی) التهاب قلب، آماس قلب، میو کاردیت

(پزشکی) وابسته به قلب و رگ ها، قلبی و رگی، قلبی - رگی، (پزشکی) التهاب قلب، آماس قلب، میو کاردیت

carditis

<hr> معنی : پاسور <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) خرشوف (cynara cardunculus از خانواده ی composite ـ تیغ دار و بومی نواحی مدیترانه و هم خانواده ی انگنار: artichoke)، بازی ورق (مثل پاسور و پوکر و غیره)

معنی : پاسور معانی دیگر : (گیاه شناسی) خرشوف (cynara cardunculus از خانواده ی composite ـ تیغ دار و بومی نواحی مدیترانه و هم خانواده ی انگنار: artichoke)، بازی ورق (مثل پاسور و پوکر و غیره)

cards

<hr> معنی : توجه، غم، بیم، مواظبت، سرپرستی، تیمار، پرستاری، مراقبت، پروا، دلواپسی غم، غم خوردن، سرپرستی کردن <hr> معانی دیگر : غصه، نگرانی، واهمه، دلواپسی، تلواسه، دقت، احتیاط، (با for) ملاحظه(ی دیگران)، علاقه، مراعات (دیگران)، نگهداری، تحت توجه، پژدگی، مسئولیت، اهمیت دادن، مهم شمردن، (با about) مراعات کردن، علاقه نشان دادن، با توجه کردن از، پرستاری کردن، کالیدن، مراقبت کردن، تیمار کردن، پژردن، (با for) دوست داشتن، عشق داشتن، میل داشتن، خواستن، دلواپسی م، پروا داشتن، علاقمند بودن

معنی : توجه، غم، بیم، مواظبت، سرپرستی، تیمار، پرستاری، مراقبت، پروا، دلواپسی غم، غم خوردن، سرپرستی کردن معانی دیگر : غصه، نگرانی، واهمه، دلواپسی، تلواسه، دقت، احتیاط، (با for) ملاحظه(ی دیگران)، علاقه، مراعات (دیگران)، نگهداری، تحت توجه، پژدگی، مسئولیت، اهمیت دادن، مهم شمردن، (با about) مراعات کردن، 

care

care for

<hr> (نامه ها و بسته های پستی) توسط (مخفف آن: c/o)، توسط

(نامه ها و بسته های پستی) توسط (مخفف آن: c/o)، توسط

care of

<hr> معنی : کج شدن <hr> معانی دیگر : کشتی را روی ساحل به پهلو خواباندن (به منظور تعمیر یا رنگ زدن ته آن)، (کشتی به پهلو خوابیده در ساحل را) تعمیر و درزگیری کردن، یک وری کردن یا شدن، کج شدن یا کردن، (کشتی و غیره) به یک سوخم کردن یا شدن، (به ویژه هنگام حرکت سریع) به این ور و آن ور تمایل پیدا کردن، لمبر خوردن، تلوتلو خوردن

معنی : کج شدن معانی دیگر : کشتی را روی ساحل به پهلو خواباندن (به منظور تعمیر یا رنگ زدن ته آن)، (کشتی به پهلو خوابیده در ساحل را) تعمیر و درزگیری کردن، یک وری کردن یا شدن، کج شدن یا کردن، (کشتی و غیره) به یک سوخم کردن یا شدن، (به ویژه هنگام حرکت سریع) به این ور و آن ور تمایل پیدا کردن، لمبر خوردن، ت

careen

<hr> معنی : مقام یاشغل <hr> معانی دیگر : مسیر (تند)، گذره، گذار، (مسیر شخص در زندگی یا در حرفه ی به خصوصی) زیست راه، پیشه، حرفه، وابسته به کار همیشگی، زیست راهی، حرفه ای، با سرعت زیاد (و بلا اختیار) حرکت کردن، شتابان رفتن، (مثل اجل معلق) در رسیدن، (در اصل) مسیر مسابقه، دوره ی مسابقه، دوره زندگی

معنی : مقام یاشغل معانی دیگر : مسیر (تند)، گذره، گذار، (مسیر شخص در زندگی یا در حرفه ی به خصوصی) زیست راه، پیشه، حرفه، وابسته به کار همیشگی، زیست راهی، حرفه ای، با سرعت زیاد (و بلا اختیار) حرکت کردن، شتابان رفتن، (مثل اجل معلق) در رسیدن، (در اصل) مسیر مسابقه، دوره ی مسابقه، دوره زندگی

career

<hr> (امریکا- عامیانه) زنی که حرفه ی بخصوصی را دنبال می کند، زن دارای حرفه یا پیشه

(امریکا- عامیانه) زنی که حرفه ی بخصوصی را دنبال می کند، زن دارای حرفه یا پیشه

career woman

<hr> (کسی که همه چیز را فدای رسیدن به هدف های شغلی و حرفه ای خود می کند) حرفه دوست، گذره پرست، زیست راه گرای

(کسی که همه چیز را فدای رسیدن به هدف های شغلی و حرفه ای خود می کند) حرفه دوست، گذره پرست، زیست راه گرای

careerist

<hr> معنی : بی خیال، سبکبار، لا ابالی <hr> معانی دیگر : آسوده خاطر، خوش، بی فکر و خیال، بی غم، سر و مر و گنده، فارغ البال، بی خیال بودن

معنی : بی خیال، سبکبار، لا ابالی معانی دیگر : آسوده خاطر، خوش، بی فکر و خیال، بی غم، سر و مر و گنده، فارغ البال، بی خیال بودن

carefree

<hr> معنی : بیم ناک، دقیق، ساعی، مواظب، متوجه، محتاط، بادقت، با احتیاط <hr> معانی دیگر : گوش به زنگ، ملاحظه کار، پیراسنج، هشیار، حواس جمع، (در مورد کار و غیره) دقیقا انجام شده، سنجیده، حساب شده، (قدیمی) غم افزا، غمگین، هراس انگیز، دلواپس، دلواپس کننده

معنی : بیم ناک، دقیق، ساعی، مواظب، متوجه، محتاط، بادقت، با احتیاط معانی دیگر : گوش به زنگ، ملاحظه کار، پیراسنج، هشیار، حواس جمع، (در مورد کار و غیره) دقیقا انجام شده، سنجیده، حساب شده، (قدیمی) غم افزا، غمگین، هراس انگیز، دلواپس، دلواپس کننده

careful

<hr> معنی : بدقت <hr> معانی دیگر : بادقت، باسعی، ازروی احتیاط

معنی : بدقت معانی دیگر : بادقت، باسعی، ازروی احتیاط

carefully

<hr> معنی : مواظبت <hr> معانی دیگر : دقت، توجه، سعی

معنی : مواظبت معانی دیگر : دقت، توجه، سعی

carefulness

caregiver

<hr> معنی : سرهم بند، بی دقت، لا ابالی، غافل، مسامحه کار، سبکسر، غفلت کار، لا قید <hr> معانی دیگر : سر به هوا، یخلا، ولنگار، با بی دقتی، کم توجه، بی توجه، حواس پرت، شلخته، سهل انگار، نسنجیده، بی غم، غم آزاد، فارغ البال (رجوع شود به: carefree)

معنی : سرهم بند، بی دقت، لا ابالی، غافل، مسامحه کار، سبکسر، غفلت کار، لا قید معانی دیگر : سر به هوا، یخلا، ولنگار، با بی دقتی، کم توجه، بی توجه، حواس پرت، شلخته، سهل انگار، نسنجیده، بی غم، غم آزاد، فارغ البال (رجوع شود به: carefree)

careless

<hr> معنی : سردستی، غفلت کارانه <hr> معانی دیگر : ازروی بی مبالاتی یابی فکری، ازروی بی پروایی

معنی : سردستی، غفلت کارانه معانی دیگر : ازروی بی مبالاتی یابی فکری، ازروی بی پروایی

carelessly

<hr> معنی : مسامحه، لاابالی گری، پشت گوش فراخی، سبکباری، فروگذاری، سرسری، عدمتوجه <hr> معانی دیگر : بی مبالاتی، بی فکری، بی توجهی

معنی : مسامحه، لاابالی گری، پشت گوش فراخی، سبکباری، فروگذاری، سرسری، عدمتوجه معانی دیگر : بی مبالاتی، بی فکری، بی توجهی

carelessness

carer

<hr> معنی : دلجویی، نوازش، عطوفت، دلنوازی کردن، در اغوش کشیدن <hr> معانی دیگر : (با ملایمت و محبت) دست کشیدن بر، نوازش کردن، ناز کردن، در آغوش گرفتن و بوسیدن، راز و نیاز کردن، مغازله کردن، در آغوش گیری، ماچ و بوسه، (مجازی - در مورد موسیقی و آواز و صدا) روحبخشی، دلنواز بودن

معنی : دلجویی، نوازش، عطوفت، دلنوازی کردن، در اغوش کشیدن معانی دیگر : (با ملایمت و محبت) دست کشیدن بر، نوازش کردن، ناز کردن، در آغوش گرفتن و بوسیدن، راز و نیاز کردن، مغازله کردن، در آغوش گیری، ماچ و بوسه، (مجازی - در مورد موسیقی و آواز و صدا) روحبخشی، دلنواز بودن

caress

caressing

<hr> معنی : نشان، هشتک <hr> معانی دیگر : (در چاپ و غلطگیری) نشانی به این شکل: (^) (که نشان می دهد کجا از قلم افتادگی وجود دارد و چه باید اضافه شود)، کارت

معنی : نشان، هشتک معانی دیگر : (در چاپ و غلطگیری) نشانی به این شکل: (^) (که نشان می دهد کجا از قلم افتادگی وجود دارد و چه باید اضافه شود)، کارت

caret

<hr> معنی : سرپرست، سرایدار، مستحفظ <hr> معانی دیگر : (به ویژه در مورد خانه و مزرعه و غیره) مباشر، متولی، نگهدار، (در مورد افراد) قیم، امین، (انگلیس) سرایدار، کاروانسرا دار، فراش، مستخدم، متصدی موقت، کفیل، شخص یا گروهی که موقتا کاری را به عهده می گیرند

معنی : سرپرست، سرایدار، مستحفظ معانی دیگر : (به ویژه در مورد خانه و مزرعه و غیره) مباشر، متولی، نگهدار، (در مورد افراد) قیم، امین، (انگلیس) سرایدار، کاروانسرا دار، فراش، مستخدم، متصدی موقت، کفیل، شخص یا گروهی که موقتا کاری را به عهده می گیرند

caretaker

<hr> دل خسته، محنت زده، غصه دار، فرسوده، گرانبار، غمگین، مضطرب، فرسوده ازغم

دل خسته، محنت زده، غصه دار، فرسوده، گرانبار، غمگین، مضطرب، فرسوده ازغم

careworn

<hr> معنی : کرایه ماشین، کرایه اتوبوس <hr> معانی دیگر : کرایه ی ماشین (یا مترو غیره)، پول بلیط (اتوبوس و غیره)

معنی : کرایه ماشین، کرایه اتوبوس معانی دیگر : کرایه ی ماشین (یا مترو غیره)، پول بلیط (اتوبوس و غیره)

carfare

<hr> به اندازه ی یک اتومبیل پر، به گنجایش یک اتومبیل (یا کامیون یا واگن)

به اندازه ی یک اتومبیل پر، به گنجایش یک اتومبیل (یا کامیون یا واگن)

carful

<hr> معنی : بار، بار کشتی، محموله دریایی <hr> معانی دیگر : محموله، بار (به ویژه بار کشتی و هواپیما و ترن و کامیون)، فرسته، pl بارکشتی

معنی : بار، بار کشتی، محموله دریایی معانی دیگر : محموله، بار (به ویژه بار کشتی و هواپیما و ترن و کامیون)، فرسته، pl بارکشتی

cargo

cargo ship

<hr> معنی : وابسته بدریای کاریب <hr> معانی دیگر : وابسته به سرخپوستان کاریب و زبان و فرهنگ آنها، جزایر واقع دردریای کاریب

معنی : وابسته بدریای کاریب معانی دیگر : وابسته به سرخپوستان کاریب و زبان و فرهنگ آنها، جزایر واقع دردریای کاریب

caribbean

<hr> دریای کارائیب (بخشی از اقیانوس اطلس که بین امریکای جنوبی و امریکای مرکزی و جزایر کارائیب واقع شده است)

دریای کارائیب (بخشی از اقیانوس اطلس که بین امریکای جنوبی و امریکای مرکزی و جزایر کارائیب واقع شده است)

caribbean sea

<hr> معنی : گوزن کانادایی، گوزن امریکایی شمالی <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) کاری بو، گوزن امریکای شمالی (رجوع شود به: reindeer)

معنی : گوزن کانادایی، گوزن امریکایی شمالی معانی دیگر : (جانور شناسی) کاری بو، گوزن امریکای شمالی (رجوع شود به: reindeer)

caribou

<hr> معنی : کاریکاتور، ادمک، کاریکاتور ساختن <hr> معانی دیگر : کاریکاتور (تقلید غلو آمیز شکل یا سبک نگارش و غیره)، کاریکاتور درست کردن، کاریکاتور کشیدن، هنر کاریکاتور سازی

معنی : کاریکاتور، ادمک، کاریکاتور ساختن معانی دیگر : کاریکاتور (تقلید غلو آمیز شکل یا سبک نگارش و غیره)، کاریکاتور درست کردن، کاریکاتور کشیدن، هنر کاریکاتور سازی

caricature

<hr> معنی : کاریکاتور نگار <hr> معانی دیگر : کشنده تصویرهای مضحک واغراق امیز

معنی : کاریکاتور نگار معانی دیگر : کشنده تصویرهای مضحک واغراق امیز

caricaturist

<hr> معنی : کرم خوردگی دندان، پوسیدگی استخوان <hr> معانی دیگر : (پزشکی - دندان سازی) کرم خوردگی دندان، تباهی بافت های استخوان (و دندان)، پوسیدگی، کرمو

معنی : کرم خوردگی دندان، پوسیدگی استخوان معانی دیگر : (پزشکی - دندان سازی) کرم خوردگی دندان، تباهی بافت های استخوان (و دندان)، پوسیدگی، کرمو

caries

<hr> معنی : سنتور زنگی، نوازنده سنتور زنگی، زنگهای موسیقی <hr> معانی دیگر : (موسیقی - یک دسته زنگ هایی که هریک نت به خصوصی دارد و با به صدا درآوردن آنها آهنگ ایجاد می کنند - امروزه این زنگ ها بوسیله ی کلیدهایی شبیه پیانو به صدا درمی آیند) کاریلون، آهنگ موسیقی ایجاد شده بدین طریق

معنی : سنتور زنگی، نوازنده سنتور زنگی، زنگهای موسیقی معانی دیگر : (موسیقی - یک دسته زنگ هایی که هریک نت به خصوصی دارد و با به صدا درآوردن آنها آهنگ ایجاد می کنند - امروزه این زنگ ها بوسیله ی کلیدهایی شبیه پیانو به صدا درمی آیند) کاریلون، آهنگ موسیقی ایجاد شده بدین طریق

carillon

<hr> معنی : ناو، زورق، کشتی حمال <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی ـ استخوان یا عضوی که مثل لبه ی کوه یا ته کشتی دارای برآمدگی ممتد باشد مثلا استخوان سینه ی مرغ) استخوان ناودیس، (نجوم) استارگان (یا مجمع الکواکب) زورق (که از نیمکره ی جنوبی قابل رویت است)، pl زورق

معنی : ناو، زورق، کشتی حمال معانی دیگر : (زیست شناسی ـ استخوان یا عضوی که مثل لبه ی کوه یا ته کشتی دارای برآمدگی ممتد باشد مثلا استخوان سینه ی مرغ) استخوان ناودیس، (نجوم) استارگان (یا مجمع الکواکب) زورق (که از نیمکره ی جنوبی قابل رویت است)، pl زورق

carina

caring

<hr> کاریوکا (ساکن شهر ریودوژانیرو)، اهل شهر ریودوژانیرو

کاریوکا (ساکن شهر ریودوژانیرو)، اهل شهر ریودوژانیرو

carioca

<hr> معنی : پوسیده، کرم خورده <hr> معانی دیگر : (دندان) کرم خورده

معنی : پوسیده، کرم خورده معانی دیگر : (دندان) کرم خورده

carious

<hr> سرقت اتومبیل (معمولا با سرنشین یا سرنشینان)، اتومبیل ربایی، اتومبیل ربایی carjacking is a serious crime اتومبیل ربایی جرم بزرگی است

سرقت اتومبیل (معمولا با سرنشین یا سرنشینان)، اتومبیل ربایی، اتومبیل ربایی carjacking is a serious crime اتومبیل ربایی جرم بزرگی است

carjack

carjacking

<hr> (کشتی سازی) هریک از تیرهای طولی و عرضی طاق کشتی (که عرشه ی کشتی را نگه می دارند)، پیرزن غالبا از روی تحقیر، عفریته

(کشتی سازی) هریک از تیرهای طولی و عرضی طاق کشتی (که عرشه ی کشتی را نگه می دارند)، پیرزن غالبا از روی تحقیر، عفریته

carling

<hr> معنی : یک بار کامیون <hr> معانی دیگر : به اندازه ی یک کامیون پر، به قدر بار یک کامیون یا اتومبیل یا واگن، بقدرظرفیت یک ماشین

معنی : یک بار کامیون معانی دیگر : به اندازه ی یک کامیون پر، به قدر بار یک کامیون یا اتومبیل یا واگن، بقدرظرفیت یک ماشین

واژه های حرف "c" - جملات نمونه