جملات نمونه

<hr> معنی : بیگانگی، وقوع در خارج، احوال ظاهری <hr> معانی دیگر : برونی بودن، برون بود

معنی : بیگانگی، وقوع در خارج، احوال ظاهری معانی دیگر : برونی بودن، برون بود

externality

externalization

<hr> برونی کردن، خارجی کردن، موجودیت خارجی دادن به، (از صورت روحی یا فکری) به صورت جسمی درآوردن، (روان شناسی) برونی پنداشتن، تندیس بخشی کردن، ظاهری ساختن، وجودخارجی، واقعیت خارجی قائل شدن برای

برونی کردن، خارجی کردن، موجودیت خارجی دادن به، (از صورت روحی یا فکری) به صورت جسمی درآوردن، (روان شناسی) برونی پنداشتن، تندیس بخشی کردن، ظاهری ساختن، وجودخارجی، واقعیت خارجی قائل شدن برای

externalize

<hr> ازبیرون، بظاهر، ظاهرا

externally

externals

<hr> معنی : تمام شده، مرده، از بین رفته، منقرض، خاموش، معدوم، منسوخه، خاموش شده <hr> معانی دیگر : غیرفعال، اطفا شده، نابود، نیست، منهدم، نایاب، نیسته، نایافت، پی گم، (شغل یا عنوان یا القاب اشرافی و غیره) منسوخ، کهنه، برافتاده

معنی : تمام شده، مرده، از بین رفته، منقرض، خاموش، معدوم، منسوخه، خاموش شده معانی دیگر : غیرفعال، اطفا شده، نابود، نیست، منهدم، نایاب، نیسته، نایافت، پی گم، (شغل یا عنوان یا القاب اشرافی و غیره) منسوخ، کهنه، برافتاده

extinct

<hr> معنی : خمود، خاموشی، انهدام، اعدام، انقراض، اطفاء، خاموش سازی <hr> معانی دیگر : خاموش کردن (آتش و غیره)، اطفا، نابودی، نیستی، نایابی، ویرانی، برافتادگی، نسخ، برافکنی، منسوخ سازی، از میان رفتن

معنی : خمود، خاموشی، انهدام، اعدام، انقراض، اطفاء، خاموش سازی معانی دیگر : خاموش کردن (آتش و غیره)، اطفا، نابودی، نیستی، نایابی، ویرانی، برافتادگی، نسخ، برافکنی، منسوخ سازی، از میان رفتن

extinction

<hr> معنی : کشتن، فرو نشاندن، خاموش کردن، منقرض کردن <hr> معانی دیگر : (آتش و غیره) خاموش کردن، آتش نشانی کردن، اطفا کردن، (امید و عمر و غیره) به پایان رساندن، ازمیان بردن، نابود کردن، برانداختن، نیست کردن، (نفس و صدا و غیره) خفه کردن، ساکت کردن، تحت الشعاع قرار دادن، در پرتو گذاشتن، سایه افکندن بر، محو کردن، بی جلوه کردن، خفه کردن، منقر­ کردن

معنی : کشتن، فرو نشاندن، خاموش کردن، منقرض کردن معانی دیگر : (آتش و غیره) خاموش کردن، آتش نشانی کردن، اطفا کردن، (امید و عمر و غیره) به پایان رساندن، ازمیان بردن، نابود کردن، برانداختن، نیست کردن، (نفس و صدا و غیره) خفه کردن، ساکت کردن، تحت الشعاع قرار دادن، در پرتو گذاشتن، سایه افکندن بر، محو کردن،

extinguish

<hr> معنی : خاموش <hr> معانی دیگر : روانشناسى : خاموش

معنی : خاموش معانی دیگر : روانشناسى : خاموش

extinguished

<hr> (شخص یا دستگاه) آتش نشان، خاموشگر، خاموش کننده، خفه کن، شمع خاموش کن، چراه خاموش کن

(شخص یا دستگاه) آتش نشان، خاموشگر، خاموش کننده، خفه کن، شمع خاموش کن، چراه خاموش کن

extinguisher

extinguishing

<hr> خاموش سازی، فرونشانی، نابودسازی، محو

خاموش سازی، فرونشانی، نابودسازی، محو

extinguishment

<hr> معنی : از بین بردن، ریشه کن کردن، بکلی نابود کردن، ازبن کندن <hr> معانی دیگر : از ریشه درآوردن، از بیخ کندن، نابود کردن، برانداختن، نیست کردن، منسوخ کردن

معنی : از بین بردن، ریشه کن کردن، بکلی نابود کردن، ازبن کندن معانی دیگر : از ریشه درآوردن، از بیخ کندن، نابود کردن، برانداختن، نیست کردن، منسوخ کردن

extirpate

<hr> معنی : ریشه کنی، نا بودی <hr> معانی دیگر : نابودی، ریشه کنی

معنی : ریشه کنی، نا بودی معانی دیگر : نابودی، ریشه کنی

extirpation

<hr> معنی : ستودن، بلند کردن، ارتقاء دادن، اغراق گفتن <hr> معانی دیگر : extoll بلندکردن

معنی : ستودن، بلند کردن، ارتقاء دادن، اغراق گفتن معانی دیگر : extoll بلندکردن

extol

extol or extoll

<hr> ستاینده، تعریف کننده

extoll

<hr> معنی : اخاذی کردن، بزور گرفتن، زیاد ستاندن، بزور تهدید یا شکنجه گرفتن <hr> معانی دیگر : (بازور یا تهدید یا سو استفاده از مقام و غیره) گرفتن، درکشیدن، به زور ستاندن، (در فروش) اجحاف کردن

معنی : اخاذی کردن، بزور گرفتن، زیاد ستاندن، بزور تهدید یا شکنجه گرفتن معانی دیگر : (بازور یا تهدید یا سو استفاده از مقام و غیره) گرفتن، درکشیدن، به زور ستاندن، (در فروش) اجحاف کردن

extort

<hr> معنی : اخاذی، اجحاف، کره و اجبار، اخذ بزور و عنف، زیاده ستانی، اخذ با جبار و زور <hr> معانی دیگر : به زور ستانی، درکشیدن، به زورگیری، گزاف فروشی، فروش به بهای غیر منصفانه

معنی : اخاذی، اجحاف، کره و اجبار، اخذ بزور و عنف، زیاده ستانی، اخذ با جبار و زور معانی دیگر : به زور ستانی، درکشیدن، به زورگیری، گزاف فروشی، فروش به بهای غیر منصفانه

extortion

<hr> معنی : اخاذ، گزاف، زیاد، زیاده ستان <hr> معانی دیگر : (بها) گزاف، غیرمنصفانه، غیر عادلانه، اجحاف آمیز، (قیمت) سرسام آور، وابسته به به زور ستانی و اجحاف (extortionary هم می گویند)

معنی : اخاذ، گزاف، زیاد، زیاده ستان معانی دیگر : (بها) گزاف، غیرمنصفانه، غیر عادلانه، اجحاف آمیز، (قیمت) سرسام آور، وابسته به به زور ستانی و اجحاف (extortionary هم می گویند)

extortionate

<hr> معنی : اخاذ، کلاش <hr> معانی دیگر : به زور ستان، به زور گیر، درکش، اجحافگر (extortionist هم می گویند)

معنی : اخاذ، کلاش معانی دیگر : به زور ستان، به زور گیر، درکش، اجحافگر (extortionist هم می گویند)

extortioner

<hr> معنی : زیادی، زائد، یدکی، بسیار، اضافی، بزرگ، خیلی <hr> معانی دیگر : بیشین، بیشتر، اضافه، افزودین، دیگر، افزونه، (جمع) اضافات، مخلفات، افزونه ها، افزوده، (پیش از صفت می آید) بسیار، (فیلم سینمایی و غیره) سیاهی لشگر، هنرپیشه ی افزودین، بازیگر غیر مهم، (روزنامه و غیره) شماره ی فوق العاده، پیشوند: خارج از، برون، بیرون از، علاوه بر، برونی، فوق العاده، پیشوند خارجی

معنی : زیادی، زائد، یدکی، بسیار، اضافی، بزرگ، خیلی معانی دیگر : بیشین، بیشتر، اضافه، افزودین، دیگر، افزونه، (جمع) اضافات، مخلفات، افزونه ها، افزوده، (پیش از صفت می آید) بسیار، (فیلم سینمایی و غیره) سیاهی لشگر، هنرپیشه ی افزودین، بازیگر غیر مهم، (روزنامه و غیره) شماره ی فوق العاده، پیشوند: خارج از، ب

extra

extra charge

extra large

extra time

extra-

extracapsular

<hr> معنی : خارج سلولی، واقع در خارج سلولهای بدن <hr> معانی دیگر : خارج سلولی، واقع درخارج سلولهای بدن

معنی : خارج سلولی، واقع در خارج سلولهای بدن معانی دیگر : خارج سلولی، واقع درخارج سلولهای بدن

extracellular

<hr> معنی : خلاصه، زبده، عصاره، شیره، عصارهگرفتن، استخراج کردن، اقتباس کردن، بیرون کشیدن <hr> معانی دیگر : (با کوشش) بیرون کشیدن، درآوردن، (دندان و غیره) کشیدن، کندن، برکندن، (از خاک معدنی فلز گرفتن) استخراج کردن، برهیختن، تریدن، (آب میوه و غیره را) گرفتن، افشردن، شیره گرفتن، چلانیدن، (منطق و استدلال) نتیجه گیری کردن، (لذت) بردن، استقرا کردن، چم گیری کردن، (از کتاب یا مقاله و غیره) نقل قول کردن، رونویسی کردن، گلچین کردن، گزیدن (بخش های خواندنی)، (از کتاب و غیره) گزیده، نقل قول، منتخب، (ریاضی) ریشه ی کمیتی را استخراج کردن، آب میوه (یا سبزی)، افشره، چکیده، چلانه، برون کشه

معنی : خلاصه، زبده، عصاره، شیره، عصارهگرفتن، استخراج کردن، اقتباس کردن، بیرون کشیدن معانی دیگر : (با کوشش) بیرون کشیدن، درآوردن، (دندان و غیره) کشیدن، کندن، برکندن، (از خاک معدنی فلز گرفتن) استخراج کردن، برهیختن، تریدن، (آب میوه و غیره را) گرفتن، افشردن، شیره گرفتن، چلانیدن، (منطق و استدلال) نتیجه گ

extract

<hr> معنی : قابل کشیدن، استخراج شدنی <hr> معانی دیگر : قابل کشیدن مثل دندان

معنی : قابل کشیدن، استخراج شدنی معانی دیگر : قابل کشیدن مثل دندان

extractable

<hr> معنی : غیرقابل استخراج

extracting

<hr> معنی : عصارهگیری، استخراج، اصل و نسب <hr> معانی دیگر : دندان کشیدن، کندن، برکندن، برون کشی، بیرون کشی، درکشیدن، درآوردن، (به زور یا تهدید) اخذ، برهیخت، برهیختن، تریدن، تبار، تخمه

معنی : عصارهگیری، استخراج، اصل و نسب معانی دیگر : دندان کشیدن، کندن، برکندن، برون کشی، بیرون کشی، درکشیدن، درآوردن، (به زور یا تهدید) اخذ، برهیخت، برهیختن، تریدن، تبار، تخمه

extraction

<hr> معنی : عصاره، غیرقابل استخراج، قابل استخراج <hr> معانی دیگر : وابسته به برون کشی، استخراجی، برهیختی، تریدنی، قابل کشیدن (مثل دندان)، کشیدنی، کندنی، درآوردنی، اخذ کردنی، افشره مانند، عصاره مانند، چکیده سان، کشیده شدنی، گرفتنی، عصاره ای، شیره ای

معنی : عصاره، غیرقابل استخراج، قابل استخراج معانی دیگر : وابسته به برون کشی، استخراجی، برهیختی، تریدنی، قابل کشیدن (مثل دندان)، کشیدنی، کندنی، درآوردنی، اخذ کردنی، افشره مانند، عصاره مانند، چکیده سان، کشیده شدنی، گرفتنی، عصاره ای، شیره ای

extractive

<hr> معنی : استخراج کننده، عصاره گیر <hr> معانی دیگر : (شخص یا اسباب) کشنده، برون کش، درآور، برهیختگر

معنی : استخراج کننده، عصاره گیر معانی دیگر : (شخص یا اسباب) کشنده، برون کش، درآور، برهیختگر

extractor

<hr> (آموزش) فوق برنامه (کارهایی مانند شرکت در تیم های ورزشی یا ارکستر یا نمایش که جزو برنامه ی درسی نیست ولی زیر چتر مدرسه انجام می شود)، فعالیت های فوق برنامه ای دانش اموز مانندورزش فوق برنامه ای

(آموزش) فوق برنامه (کارهایی مانند شرکت در تیم های ورزشی یا ارکستر یا نمایش که جزو برنامه ی درسی نیست ولی زیر چتر مدرسه انجام می شود)، فعالیت های فوق برنامه ای دانش اموز مانندورزش فوق برنامه ای

extracurricular

<hr> (در مورد استرداد مجرمین) استرداد پذیر، بازدادنی، بازگرفتنی، تسلیم کردنی، ایجاب کننده تسلیم گناهکاربدولت متبوع خودش

(در مورد استرداد مجرمین) استرداد پذیر، بازدادنی، بازگرفتنی، تسلیم کردنی، ایجاب کننده تسلیم گناهکاربدولت متبوع خودش

extraditable

<hr> (مجرم را به کشور یا ایالتی که علیه او ادعا دارد تسلیم کردن) بزهکار دادن، بازدادن، مجرم مسترد کردن، مقصرین را پس دادن، مجرمین مقیم کشور بیگانه را به کشور اصلیشان تسلیم کردن

(مجرم را به کشور یا ایالتی که علیه او ادعا دارد تسلیم کردن) بزهکار دادن، بازدادن، مجرم مسترد کردن، مقصرین را پس دادن، مجرمین مقیم کشور بیگانه را به کشور اصلیشان تسلیم کردن

extradite

<hr> معنی : استرداد محرمین بدولت متبوعه، اصل استرداد مجرمین <hr> معانی دیگر : استرداد مجرم (از یک کشور یا حوزه ی قضایی به کشور یا حوزه ی قضایی دیگر)، بزهکار دهی، بزهکارستانی

معنی : استرداد محرمین بدولت متبوعه، اصل استرداد مجرمین معانی دیگر : استرداد مجرم (از یک کشور یا حوزه ی قضایی به کشور یا حوزه ی قضایی دیگر)، بزهکار دهی، بزهکارستانی

extradition

<hr> (نجوم) برون کهکشانی، خارج کهکشانی

(نجوم) برون کهکشانی، خارج کهکشانی

extragalactic

<hr> معنی : غیر رسمی، خارج ازصلاحیت قضایی <hr> معانی دیگر : خارج از دادگاه، برون دادگاهی، (حقوق)، خارج از صلاحیت دادگاه، بیرون از حوزه ی قضایی دادگاه، غیر عادی (از نظر قضایی)، خارج از موضوع مطرح شده دردادگاه

معنی : غیر رسمی، خارج ازصلاحیت قضایی معانی دیگر : خارج از دادگاه، برون دادگاهی، (حقوق)، خارج از صلاحیت دادگاه، بیرون از حوزه ی قضایی دادگاه، غیر عادی (از نظر قضایی)، خارج از موضوع مطرح شده دردادگاه

extrajudicial

<hr> معنی : غیر قانونی، ماورای قانون <hr> معانی دیگر : خارج از محدوده ی قانون، خارج از دسترس قانون (با: غیر قانونی illegal فرق دارد)، پیش بینی نشده در قانون، غیرقانونی

معنی : غیر قانونی، ماورای قانون معانی دیگر : خارج از محدوده ی قانون، خارج از دسترس قانون (با: غیر قانونی illegal فرق دارد)، پیش بینی نشده در قانون، غیرقانونی

extralegal

<hr> معنی : زناکارانه، خارج ازدواجی <hr> معانی دیگر : (وابسته به رابطه ی نامشروع با غیر همسر) خارج از زناشویی، adulterous : خارج ازدواجی، زانی

معنی : زناکارانه، خارج ازدواجی معانی دیگر : (وابسته به رابطه ی نامشروع با غیر همسر) خارج از زناشویی، adulterous : خارج ازدواجی، زانی

extramarital

<hr> معنی : مربوط بهخارج از دانشگاه، خارج از حصار شهر <hr> معانی دیگر : (خارج از دیوار یا محدوده ی شهر یا دانشگاه و غیره) فرادانشگاهی، میان دانشگاهی، فرا شهری، فرا دیواری، (انگلیس - آموزش) ویژه ی دانشجویان پاره وقت (فرادیواری در برابر: درون دیواری intramural)

معنی : مربوط بهخارج از دانشگاه، خارج از حصار شهر معانی دیگر : (خارج از دیوار یا محدوده ی شهر یا دانشگاه و غیره) فرادانشگاهی، میان دانشگاهی، فرا شهری، فرا دیواری، (انگلیس - آموزش) ویژه ی دانشجویان پاره وقت (فرادیواری در برابر: درون دیواری intramural)

extramural

<hr> معنی : فرعی، خارجی، غیر اصلی، خارج از قلمرو چیزی <hr> معانی دیگر : برونی، برونزاد، برونگاهی، از برون (به درون)، غیر اساسی، اضافی، نابنیادین، پیشامدی، نامربوط، ناوابسته، تصادفی

معنی : فرعی، خارجی، غیر اصلی، خارج از قلمرو چیزی معانی دیگر : برونی، برونزاد، برونگاهی، از برون (به درون)، غیر اساسی، اضافی، نابنیادین، پیشامدی، نامربوط، ناوابسته، تصادفی

extraneous

<hr> (موجود یا روی دهنده در خارج از هسته ی یاخته) برون هسته ای

(موجود یا روی دهنده در خارج از هسته ی یاخته) برون هسته ای

extranuclear

extraordinarily

extraordinariness

<hr> معنی : غیر عادی، خیلی خوب، شگفت اور، فوق العاده، خارق العاده <hr> معانی دیگر : ابر روال، ناروزانه، برجسته، جالب توجه، چشمگیر، استثنایی، ویژه ی ماموریت خاص، تام الاختیار

معنی : غیر عادی، خیلی خوب، شگفت اور، فوق العاده، خارق العاده معانی دیگر : ابر روال، ناروزانه، برجسته، جالب توجه، چشمگیر، استثنایی، ویژه ی ماموریت خاص، تام الاختیار

واژه های حرف "e" - جملات نمونه