جملات نمونه

<hr> معنی : بیحس کننده <hr> معانی دیگر : کر

معنی : بیحس کننده معانی دیگر : کر

numbing

<hr> بطور بیحس، بی آنکه حس داشته باشد یا تکان خورد

بطور بیحس، بی آنکه حس داشته باشد یا تکان خورد

numbly

numbness

<hr> معنی : خدا، روح، الوهیت، وجود الهی <hr> معانی دیگر : (اسطوره ی روم) روح، فرشته ی راهنما، خدایی

معنی : خدا، روح، الوهیت، وجود الهی معانی دیگر : (اسطوره ی روم) روح، فرشته ی راهنما، خدایی

numen

<hr> معنی : قابل شمارش، معدود <hr> معانی دیگر : شمردنی، شمار پذیر، قابل محاسبه

معنی : قابل شمارش، معدود معانی دیگر : شمردنی، شمار پذیر، قابل محاسبه

numerable

numeracy

<hr> معنی : نمره، شماره، رقم، عدد، هندسی، عددی، رقومی، شمارهای <hr> معانی دیگر : پیکر، شمارگان، شمارگانی، شماری، وابسته به اعداد

معنی : نمره، شماره، رقم، عدد، هندسی، عددی، رقومی، شمارهای معانی دیگر : پیکر، شمارگان، شمارگانی، شماری، وابسته به اعداد

numeral

numerals

<hr> معنی : حساب کردن، بشمار اوردن، خواندن یا شمردن، قادر شمردن <hr> معانی دیگر : برشمردن، برخواندن، (انگلیس) دارای سواد در حساب ابتدایی، قادر به انجام حساب، حسابدان

معنی : حساب کردن، بشمار اوردن، خواندن یا شمردن، قادر شمردن معانی دیگر : برشمردن، برخواندن، (انگلیس) دارای سواد در حساب ابتدایی، قادر به انجام حساب، حسابدان

numerate

<hr> معنی : شمارش، احتساب <hr> معانی دیگر : برشمارش، محاسبه، عدد خوانی، خواندن اعداد

معنی : شمارش، احتساب معانی دیگر : برشمارش، محاسبه، عدد خوانی، خواندن اعداد

numeration

numeration system

<hr> معنی : شمارنده، صورت کسر، برخه شمار، شمارشگر <hr> معانی دیگر : (شخص یا ماشین) شماره گذار، شماره نویس، شماره انداز

معنی : شمارنده، صورت کسر، برخه شمار، شمارشگر معانی دیگر : (شخص یا ماشین) شماره گذار، شماره نویس، شماره انداز

numerator

<hr> معنی : عددی، نمرهای <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: numerical

معنی : عددی، نمرهای معانی دیگر : رجوع شود به: numerical

numeric

<hr> معنی : عددی، شمارهای، شمارشی <hr> معانی دیگر : شمارگانی، رقمی

معنی : عددی، شمارهای، شمارشی معانی دیگر : شمارگانی، رقمی

numerical

numerical data

numerically

<hr> طالع بینی از روی اعداد و ارقام (مثلا تاریخ تولد یا ابجد و هوز حروف نام)، شماربینی، مبحک معانی رمزی اعداد

طالع بینی از روی اعداد و ارقام (مثلا تاریخ تولد یا ابجد و هوز حروف نام)، شماربینی، مبحک معانی رمزی اعداد

numerology

<hr> معنی : فراوان، بسیار، بزرگ، بی شمار، زیاد، متعدد، کثیر، پرجمعیت <hr> معانی دیگر : فزون

معنی : فراوان، بسیار، بزرگ، بی شمار، زیاد، متعدد، کثیر، پرجمعیت معانی دیگر : فزون

numerous

<hr> معنی : اسرار امیز، مقدس، روحی، ماوراءالطبیعه <hr> معانی دیگر : الهی، ربانی، باطنی، مینوی

معنی : اسرار امیز، مقدس، روحی، ماوراءالطبیعه معانی دیگر : الهی، ربانی، باطنی، مینوی

numinous

<hr> وابسته به سکه و مدال و نشان، وابسته به سکه شناسی، مسکوک شناسی، مدال شناسی

وابسته به سکه و مدال و نشان، وابسته به سکه شناسی، مسکوک شناسی، مدال شناسی

numismatic

<hr> معنی : مسکوک شناسی، مدال شناسی <hr> معانی دیگر : سکه شناسی، نشان شناسی

معنی : مسکوک شناسی، مدال شناسی معانی دیگر : سکه شناسی، نشان شناسی

numismatics

<hr> معنی : بیشعور، کله خشک <hr> معانی دیگر : آدم کله خر، بی مخ، احمق، numbskull : بیشعور

معنی : بیشعور، کله خشک معانی دیگر : آدم کله خر، بی مخ، احمق، numbskull : بیشعور

numskull

<hr> معنی : راهبه، زن تارک دنیا <hr> معانی دیگر : (نام چهاردهمین وات الفبای عبری) نون

معنی : راهبه، زن تارک دنیا معانی دیگر : (نام چهاردهمین وات الفبای عبری) نون

nunavut

<hr> معنی : پیک، رسول، سفیر پاپ، ایلچی پاپ <hr> معانی دیگر : سفیر واتیکان، نماینده ی سیاسی پاپ

معنی : پیک، رسول، سفیر پاپ، ایلچی پاپ معانی دیگر : سفیر واتیکان، نماینده ی سیاسی پاپ

nuncio

<hr> معنی : صومعه <hr> معانی دیگر : (قدیمی) صومعه، دیر (ویژه ی راهبه ها) (امروزه می گویند: convent)

معنی : صومعه معانی دیگر : (قدیمی) صومعه، دیر (ویژه ی راهبه ها) (امروزه می گویند: convent)

nunnery

<hr> معنی : عروسی، زفافی، نکاحی <hr> معانی دیگر : وابسته به زناشویی، ازدواجی، وابسته به عروسی، وابسته به جفت گیری، وابلسته بعروسی

معنی : عروسی، زفافی، نکاحی معانی دیگر : وابسته به زناشویی، ازدواجی، وابسته به عروسی، وابسته به جفت گیری، وابلسته بعروسی

nuptial

nuptials

<hr> شهر نورنبرگ (در جنوب خاوری آلمان)

شهر نورنبرگ (در جنوب خاوری آلمان)

nuremberg

<hr> معنی : مهد، دایه، پرستار، پرورشگاه، مرهم گذار، پروراندن، شیر خوردن، باصرفه جویی یا دقت بکار بردن، پرستاری کردن <hr> معانی دیگر : (از پستان خود) شیردادن، (از پستان) شیر خوردن، (از بیمار) پرستاری کردن، به عنوان پرستار کار کردن، تیمار کردن، مروسیدن، (در دل یافکر) پروردن، (در سر) پروراندن، (با بیماری) سرکردن، دست به گریبان بودن، دچار بودن، (با دقت) نگهداری کردن، توجه کردن، کم کم مصرف کردن، با امساک خوردن یا خرج کردن، در آغوش گرفتن، در برگرفتن، پرستار بچه، مادر رضاعی، (شخص یا چیز) پرورش دهنده، حامی، پروردگر، رجوع شود به: wet nurse، (جانور ـ شناسی) زنبور پرستار (که از نظر جنسی ناکامل بوده کارش نگهداری از نوزادان است)، (از کودک) پرستاری کردن، دایگی کردن، للگی کردن، (بچه) بارآوردن، پرورش دادن، (در دامن خود) پروردن، پژردن

معنی : مهد، دایه، پرستار، پرورشگاه، مرهم گذار، پروراندن، شیر خوردن، باصرفه جویی یا دقت بکار بردن، پرستاری کردن معانی دیگر : (از پستان خود) شیردادن، (از پستان) شیر خوردن، (از بیمار) پرستاری کردن، به عنوان پرستار کار کردن، تیمار کردن، مروسیدن، (در دل یافکر) پروردن، (در سر) پروراندن، (با بیماری) سرکردن

nurse

<hr> پرستار دیپلمه (دارای تخصص بخصوص)

پرستار دیپلمه (دارای تخصص بخصوص)

nurse practitioner

<hr> معنی : دایه، دختر پرستار <hr> معانی دیگر : پرستار بچه (nurserymaid هم می گویند)، دختر پرستار

معنی : دایه، دختر پرستار معانی دیگر : پرستار بچه (nurserymaid هم می گویند)، دختر پرستار

nursemaid

<hr> معنی : گلخانه، پرورشگاه، قلمستان، شیر خوارگاه، نوزادگاه، محل نگاهداری اطفال شیر خوار <hr> معانی دیگر : خزانه، محل پرورش و فروش درخت و گل، فروشگاه درخت و گل، پروردگاه، اتاق خواب بچه، اتاق نوزاد، (در خانه) اتاق بچه ها، اتاق بازی، مهدکودک، نوزادگاه (nursery school هم می گویند)، رجوع شود به: day nursery

معنی : گلخانه، پرورشگاه، قلمستان، شیر خوارگاه، نوزادگاه، محل نگاهداری اطفال شیر خوار معانی دیگر : خزانه، محل پرورش و فروش درخت و گل، فروشگاه درخت و گل، پروردگاه، اتاق خواب بچه، اتاق نوزاد، (در خانه) اتاق بچه ها، اتاق بازی، مهدکودک، نوزادگاه (nursery school هم می گویند)، رجوع شود به: day nursery

nursery

<hr> شعر کودکانه، شعر بچه، اشعار مخصوص کودکان

شعر کودکانه، شعر بچه، اشعار مخصوص کودکان

nursery rhyme

<hr> معنی : کودکستان، مدرسه بچههای کمتر از پنج سال <hr> معانی دیگر : مهد کودک، کودکستان (ویژه ی کودکان 3 تا 5 ساله)

معنی : کودکستان، مدرسه بچههای کمتر از پنج سال معانی دیگر : مهد کودک، کودکستان (ویژه ی کودکان 3 تا 5 ساله)

nursery school

<hr> معنی : باغبان، زارع، پرورنده گیاهان <hr> معانی دیگر : متصدی قلمستان، کارگر خزانه، فروشنده ی درخت و گل، صاحب قلمستان، درخت کار، صاحب تلمبار

معنی : باغبان، زارع، پرورنده گیاهان معانی دیگر : متصدی قلمستان، کارگر خزانه، فروشنده ی درخت و گل، صاحب قلمستان، درخت کار، صاحب تلمبار

nurseryman

nursing

<hr> آسایشگاه (ویژه ی سالمندان و معلولین)، اسایشگاه پیران

آسایشگاه (ویژه ی سالمندان و معلولین)، اسایشگاه پیران

nursing home

<hr> معنی : بچه شیر خوار <hr> معانی دیگر : شیرخواره، کودک شیرخوار، بچه ای که مورد مواظبت قرار میگیرد

معنی : بچه شیر خوار معانی دیگر : شیرخواره، کودک شیرخوار، بچه ای که مورد مواظبت قرار میگیرد

nursling

nurturance

<hr> معنی : غذا، تغذیه، تربیت، پرورش، بار اوردن بچه، پروردن، بزرگ کردن <hr> معانی دیگر : خوراک، قوت، پرود، فرهیخت، تربیت (nurturance هم می گویند)، عوامل محیطی (در برابر: عوامل مربوط به وراثت و نهاد nature)، پرگیری، خوراک دادن، تغذیه کردن، پرورش دادن، بارآوردن، بزرگ کردن (بچه و جانور)، تربیت کردن، فرهیختن، آموزش دادن، بزرگ کردن کودک

معنی : غذا، تغذیه، تربیت، پرورش، بار اوردن بچه، پروردن، بزرگ کردن معانی دیگر : خوراک، قوت، پرود، فرهیخت، تربیت (nurturance هم می گویند)، عوامل محیطی (در برابر: عوامل مربوط به وراثت و نهاد nature)، پرگیری، خوراک دادن، تغذیه کردن، پرورش دادن، بارآوردن، بزرگ کردن (بچه و جانور)، تربیت کردن، فرهیختن، آمو

nurture

nurtured

<hr> معنی : مهره، سرپیچ، جوز، اجیل، چرخ دنده ساعت، دیوانه، اجیل گرد اوردن <hr> معانی دیگر : (جمع) آجیل، (مکانیک) مهره، (خودمانی) احمق، خل، آدم غیرعادی، واله، شیفته، دیوانه ی چیزی، سخت مشتاق، میوه ی مغزدار (مانند بادام و پسته و فندق و غیره)، پندوک، (موسیقی - سازهای زهی) خرک (که سیم ها از روی آن رد می شوند)، پیچ ویولن و تار و غیره (که با آن سیم ها را تنظیم می کنند)، پیچ آرشه (که با آن تارهای آرشه را سفت یا شل می کنند)، (عامیانه) هزینه ی اولیه طرح و غیره، (جمع) زغالسنگ ریزه، (خودمانی) کله، (جمع - زننده) خایه ها، تخم ها، پندوک گردآوردن، چر&nbsp; دنده ساعت

معنی : مهره، سرپیچ، جوز، اجیل، چرخ دنده ساعت، دیوانه، اجیل گرد اوردن معانی دیگر : (جمع) آجیل، (مکانیک) مهره، (خودمانی) احمق، خل، آدم غیرعادی، واله، شیفته، دیوانه ی چیزی، سخت مشتاق، میوه ی مغزدار (مانند بادام و پسته و فندق و غیره)، پندوک، (موسیقی - سازهای زهی) خرک (که سیم ها از روی آن رد می شوند)، پی

<hr> (خودمانی) آدم خل و ضع، خل، غیر عادی

(خودمانی) آدم خل و ضع، خل، غیر عادی

nut case

<hr> معنی : گردش، خمیدگی، رقص محوری، اشاره با سر <hr> معانی دیگر : سرتکان دادن، سرجنبانی، علامت دادن با سر، تصدیق با حرکت دادن سر، (گیاه شناسی) پیچش، سرخمیدگی، سر فرود اوردن

معنی : گردش، خمیدگی، رقص محوری، اشاره با سر معانی دیگر : سرتکان دادن، سرجنبانی، علامت دادن با سر، تصدیق با حرکت دادن سر، (گیاه شناسی) پیچش، سرخمیدگی، سر فرود اوردن

nutation

<hr> معنی : فندق شکن <hr> معانی دیگر : گردو شکن، پندوک شکن، فندق شکن، یکجور پرنده اروپایی که مانند کلاهاست

معنی : فندق شکن معانی دیگر : گردو شکن، پندوک شکن، فندق شکن، یکجور پرنده اروپایی که مانند کلاهاست

nutcracker

nuthouse

<hr> معنی : جوز، درخت جوز <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) درخت جوز هندی (myristica fragrans از خانواده ی nutmeg که بومی هندوستان است)، وابسته به گیاهان تیره ی myuristicaceae و راسته ی magnoliales که درختان دو لپه ای و حاره ای هستند

معنی : جوز، درخت جوز معانی دیگر : (گیاه شناسی) درخت جوز هندی (myristica fragrans از خانواده ی nutmeg که بومی هندوستان است)، وابسته به گیاهان تیره ی myuristicaceae و راسته ی magnoliales که درختان دو لپه ای و حاره ای هستند

واژه های حرف "n" - جملات نمونه