جملات نمونه

somberly

somberness

<hr> معنی : تاریک، غم انگیز، تیره، سیر، محزون، سایه دار <hr> معانی دیگر : somber سایه دار

معنی : تاریک، غم انگیز، تیره، سیر، محزون، سایه دار معانی دیگر : somber سایه دار

sombre

<hr> معنی : کلاه لبه پهن اسپانیولی <hr> معانی دیگر : (به ویژه در آمریکای لاتین) کلاه لبه پهن، سومبررو

معنی : کلاه لبه پهن اسپانیولی معانی دیگر : (به ویژه در آمریکای لاتین) کلاه لبه پهن، سومبررو

sombrero

<hr> معنی : کمی از، کسی، بعضی، بعض، برخی از، برخی، چندتا، شخص یا چیز معینی، تعدادی، کم و بیش، تقریبا، چندتا، تاحدی، اندکی، قدری، چندین، چندی <hr> معانی دیگر : چند، حدودا، قریب به، (آمریکا - عامیانه) جالب توجه، چشمگیر، معرکه، برخی از مردم، بعضی ها، برخی ها، چند عدد، (عامیانه) کمی، یک خرده، یک ذره، (آمریکا - عامیانه) خیلی، یک عالمه، -ی، مقداری، غالبا، شخصیا چیز معینی <hr> some _ پسوند: مانند، - آور، - بخش [troublesom یا lonesome]، پسوند: گروه، تعداد معین، - نفری [threesome]، ... تن، بدن [chromosome]

معنی : کمی از، کسی، بعضی، بعض، برخی از، برخی، چندتا، شخص یا چیز معینی، تعدادی، کم و بیش، تقریبا، چندتا، تاحدی، اندکی، قدری، چندین، چندی معانی دیگر : چند، حدودا، قریب به، (آمریکا - عامیانه) جالب توجه، چشمگیر، معرکه، برخی از مردم، بعضی ها، برخی ها، چند عدد، (عامیانه) کمی، یک خرده، یک ذره، (آمریکا - عا

some

some time or other

<hr> معنی : کسی، شخصی، یک کسی، یک شخص <hr> معانی دیگر : یک شخصی، آدم حسابی، شخص مهم

معنی : کسی، شخصی، یک کسی، یک شخص معانی دیگر : یک شخصی، آدم حسابی، شخص مهم

somebody

<hr> معنی : روزی، یکروز <hr> معانی دیگر : یک روزی، یک روز (در آینده)

معنی : روزی، یکروز معانی دیگر : یک روزی، یک روز (در آینده)

someday

<hr> معنی : بطریقی، هر جور، بیک نوعی، هر جور هست <hr> معانی دیگر : هر طوری شده، به طریقی، یک جوری، به نحوی، به گونه ای، از طریقی، به دلیلی

معنی : بطریقی، هر جور، بیک نوعی، هر جور هست معانی دیگر : هر طوری شده، به طریقی، یک جوری، به نحوی، به گونه ای، از طریقی، به دلیلی

somehow

<hr> معنی : کسی، ادمی، شخصی، یک کسی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: somebody، کسی، شخصی، یک کسی، ادمی

معنی : کسی، ادمی، شخصی، یک کسی معانی دیگر : رجوع شود به: somebody، کسی، شخصی، یک کسی، ادمی

someone

<hr> معنی : یک جایی <hr> معانی دیگر : (عامیانه)، جایی، مکانی

معنی : یک جایی معانی دیگر : (عامیانه)، جایی، مکانی

someplace

<hr> معنی : شیرجه، معلق، پشتک، پشتک زدن، معلق زدن <hr> معانی دیگر : کله معلق، وارو، (به ویژه عقیده یا روش) تغییر ناگهانی و شدید، واروگری هم (somerset می گویند)، وارو زدن، کله معلق زدن (در آب یا خشکی)، somerset شیرجه

معنی : شیرجه، معلق، پشتک، پشتک زدن، معلق زدن معانی دیگر : کله معلق، وارو، (به ویژه عقیده یا روش) تغییر ناگهانی و شدید، واروگری هم (somerset می گویند)، وارو زدن، کله معلق زدن (در آب یا خشکی)، somerset شیرجه

somersault

<hr> معنی : شیرجه، معلق، پشتک، پشتک زدن، معلق زدن <hr> معانی دیگر : بخش سامرست (در جنوب غربی انگلیس - مرکز آن: 3458 - taunton کیلومتر مربع)، somersault شیرجه

معنی : شیرجه، معلق، پشتک، پشتک زدن، معلق زدن معانی دیگر : بخش سامرست (در جنوب غربی انگلیس - مرکز آن: 3458 - taunton کیلومتر مربع)، somersault شیرجه

somerset

<hr> معنی : چیزی، یک چیزی، چیزی، قدری، تا اندازهای <hr> معانی دیگر : چیز ظاهرا مهم

معنی : چیزی، یک چیزی، چیزی، قدری، تا اندازهای معانی دیگر : چیز ظاهرا مهم

something

<hr> (خودمانی - شخص یا چیز) عالی، محشر، هنگامه

(خودمانی - شخص یا چیز) عالی، محشر، هنگامه

something else

<hr> تقریبا مثل، تا اندازه ای همانند

تقریبا مثل، تا اندازه ای همانند

something like

<hr> معنی : سابقا، گاهگاهی، یک زمانی، یکوقتی <hr> معانی دیگر : یک چند، چند صباحی، مدتی، چند روزی، زمانی، روزی، یک وقتی، مدتی

معنی : سابقا، گاهگاهی، یک زمانی، یکوقتی معانی دیگر : یک چند، چند صباحی، مدتی، چند روزی، زمانی، روزی، یک وقتی، مدتی

sometime

<hr> معنی : گاهی، بندرت، بعضی اوقات، بعضی مواقع، گاه بگاهی <hr> معانی دیگر : گهگاه، برخی اوقات، (مهجور) سابقا

معنی : گاهی، بندرت، بعضی اوقات، بعضی مواقع، گاه بگاهی معانی دیگر : گهگاه، برخی اوقات، (مهجور) سابقا

sometimes

<hr> معنی : بطریقی، بیک نحوی <hr> معانی دیگر : به طریقی، به وجهی، به نحوی از انحا (someways هم می گویند)، someways : بطریقی

معنی : بطریقی، بیک نحوی معانی دیگر : به طریقی، به وجهی، به نحوی از انحا (someways هم می گویند)، someways : بطریقی

someway

<hr> معنی : تاحدی، قدری <hr> معانی دیگر : تا اندازه ای، به مقداری، کمی، مختصری، نسبتا، مقدار نامعلومی

معنی : تاحدی، قدری معانی دیگر : تا اندازه ای، به مقداری، کمی، مختصری، نسبتا، مقدار نامعلومی

somewhat

<hr> معنی : یک جایی، در مکانی، در یک محلی <hr> معانی دیگر : در محلی، جایی، محلی، (با: about یا around یا between و غیره) زمانی، وقتی، دورانی، تقریبا، حدودا (محلی: somewheres)

معنی : یک جایی، در مکانی، در یک محلی معانی دیگر : در محلی، جایی، محلی، (با: about یا around یا between و غیره) زمانی، وقتی، دورانی، تقریبا، حدودا (محلی: somewheres)

somewhere

<hr> رجوع شود به: metamere، حلقه یابند بدن جانوران

رجوع شود به: metamere، حلقه یابند بدن جانوران

somite

<hr> رود سم (در شمال فرانسه)

somme

<hr> معنی : در خواب راه رونده، خواب گرد، معتاد به راه رفتن در خواب <hr> معانی دیگر : somnambular خوابگرد

معنی : در خواب راه رونده، خواب گرد، معتاد به راه رفتن در خواب معانی دیگر : somnambular خوابگرد

somnambulant

<hr> خوابگردی کردن، در خواب راه رفتن

خوابگردی کردن، در خواب راه رفتن

somnambulate

<hr> معنی : خواب گردی، راه رفتن در خواب <hr> معانی دیگر : راه روی در خواب، راه رفتن در خواب اعم از خواب طبیعی یا مغناطیسی

معنی : خواب گردی، راه رفتن در خواب معانی دیگر : راه روی در خواب، راه رفتن در خواب اعم از خواب طبیعی یا مغناطیسی

somnambulism

<hr> معنی : کسیکه در خواب راه میرود، خواب گرد <hr> معانی دیگر : somnambulistic کسیکه در خواب راه میرود، وابسته به راهروی درخواب

معنی : کسیکه در خواب راه میرود، خواب گرد معانی دیگر : somnambulistic کسیکه در خواب راه میرود، وابسته به راهروی درخواب

somnambulist

<hr> حرف زدن در خواب، خواب سخنی

حرف زدن در خواب، خواب سخنی

somniloquy

<hr> معنی : حالت خواب وبیداری، حالت خواب الودی <hr> معانی دیگر : somnolency حالت خواب الودی

معنی : حالت خواب وبیداری، حالت خواب الودی معانی دیگر : somnolency حالت خواب الودی

somnolence

<hr> معنی : خواب الود، در حالت خواب و بیدار <hr> معانی دیگر : خواب آلود، چرتی

معنی : خواب الود، در حالت خواب و بیدار معانی دیگر : خواب آلود، چرتی

somnolent

somthing

<hr> معنی : ولد، پسر، فرزند <hr> معانی دیگر : فرزند ذکور، (مجازی) زاده، نوجوان، (روش خطاب مهرآمیز از سوی مسن ترها به پسران و جوانان) پسرم، فرزندم، پور، ناپسری، پسر خوانده، رجوع شود به: son-in-law، فرزد ذکور، زاد، مولود

معنی : ولد، پسر، فرزند معانی دیگر : فرزند ذکور، (مجازی) زاده، نوجوان، (روش خطاب مهرآمیز از سوی مسن ترها به پسران و جوانان) پسرم، فرزندم، پور، ناپسری، پسر خوانده، رجوع شود به: son-in-law، فرزد ذکور، زاد، مولود

<hr> (خودمانی - ناخوشایند)، (به شخص یا چیز مورد خشم) پدرسگ !، مادرسگ !، تخم سگ !، پدرسگ

(خودمانی - ناخوشایند)، (به شخص یا چیز مورد خشم) پدرسگ !، مادرسگ !، تخم سگ !، پدرسگ

son of a bitch

son-in-law

<hr> (مخفف: ناوبری و ردیابی آوایی) سونار، ردیاب آوایی، دستگاه کاشف زیر دریایی بوسیله امواج صوتی

(مخفف: ناوبری و ردیابی آوایی) سونار، ردیاب آوایی، دستگاه کاشف زیر دریایی بوسیله امواج صوتی

sonar

<hr> معنی : سوناتا <hr> معانی دیگر : (موسیقی - قطعه برای یک یا دوساز) سوناتا

معنی : سوناتا معانی دیگر : (موسیقی - قطعه برای یک یا دوساز) سوناتا

sonata

<hr> (دستگاه سنجش اوضاع جوی در ارتفاعات بالای آسمان) سوند، اسباب اندازه گیری اوضاع فیزیکی وجوی ارتفاعات زیادماوراء جو

(دستگاه سنجش اوضاع جوی در ارتفاعات بالای آسمان) سوند، اسباب اندازه گیری اوضاع فیزیکی وجوی ارتفاعات زیادماوراء جو

sonde

<hr> معنی : واحد کیفی صدا برای یک شنونده <hr> معانی دیگر : (واحد سنجش بلندی صدا) سون

معنی : واحد کیفی صدا برای یک شنونده معانی دیگر : (واحد سنجش بلندی صدا) سون

sone

sonet

<hr> معنی : غنا، اواز، سرود، تصنیف، شعر، ترانه، سرود روحانی، نغمه، خنیا <hr> معانی دیگر : آواز، گلبانگ، آواز خوانی، آهنگ، چکامه، نوا، آواز پرنده، آوای پرنده، چامه، صدا

معنی : غنا، اواز، سرود، تصنیف، شعر، ترانه، سرود روحانی، نغمه، خنیا معانی دیگر : آواز، گلبانگ، آواز خوانی، آهنگ، چکامه، نوا، آواز پرنده، آوای پرنده، چامه، صدا

song

<hr> (به ویژه در نمایش) رقص و آواز، توضیح زاید، توضیح واضحات، توضیح گریز آمیز

(به ویژه در نمایش) رقص و آواز، توضیح زاید، توضیح واضحات، توضیح گریز آمیز

song and dance

<hr> (انجیل) کتاب غزل های حضرت سلیمان (song of songs هم می گویند - مخفف: s of s یا s. of sol یا song یا sg)

(انجیل) کتاب غزل های حضرت سلیمان (song of songs هم می گویند - مخفف: s of s یا s. of sol یا song یا sg)

song of solomon

<hr> معنی : مرغ نغمه سرا، خواننده زن <hr> معانی دیگر : پرنده ی آواز خوان، مره نغمه سرا

معنی : مرغ نغمه سرا، خواننده زن معانی دیگر : پرنده ی آواز خوان، مره نغمه سرا

songbird

<hr> معنی : اواز خوان، نغمه سرا، غزل خوان <hr> معانی دیگر : خواننده، آوازخوان، ترانه نویس، چامه چرا

معنی : اواز خوان، نغمه سرا، غزل خوان معانی دیگر : خواننده، آوازخوان، ترانه نویس، چامه چرا

songster

<hr> معنی : زن اواز خوان <hr> معانی دیگر : زن اواز خوان

معنی : زن اواز خوان معانی دیگر : زن اواز خوان

songstress

<hr> معنی : سرود نویس <hr> معانی دیگر : مصنف ترانه یا آهنگ آن، ترانه سرا، نوا نویس، کسیکه شعر اهنگهای معروف را میسراید

معنی : سرود نویس معانی دیگر : مصنف ترانه یا آهنگ آن، ترانه سرا، نوا نویس، کسیکه شعر اهنگهای معروف را میسراید

songwriter

<hr> معنی : صوتی، شنودی، سماعی، وابسته بسرعت صوت، در میدان شنوایی <hr> معانی دیگر : وابسته به صدا، صدایی، آوایی، (پسوند) آوا، وابسته به سرعت صوت (حدود 1220 کیلومتر در ساعت)

معنی : صوتی، شنودی، سماعی، وابسته بسرعت صوت، در میدان شنوایی معانی دیگر : وابسته به صدا، صدایی، آوایی، (پسوند) آوا، وابسته به سرعت صوت (حدود 1220 کیلومتر در ساعت)

sonic

<hr> معنی : انفجار صوتی <hr> معانی دیگر : (صدای انفجار مانند هواپیما و غیره هنگام حرکت در سرعت فرا صوتی) ترکش آوایی، ترکش صوتی، صدای شکستن دیوار صوتی، صدای برخورد هوا با جلو هواپیمای دارای سرعت مافوق صوت

معنی : انفجار صوتی معانی دیگر : (صدای انفجار مانند هواپیما و غیره هنگام حرکت در سرعت فرا صوتی) ترکش آوایی، ترکش صوتی، صدای شکستن دیوار صوتی، صدای برخورد هوا با جلو هواپیمای دارای سرعت مافوق صوت

واژه های حرف "s" - جملات نمونه