جملات نمونه

sonics

<hr> معنی : غزل، غزل یا قطعه شعر 14 سطری <hr> معانی دیگر : (شعر 14 سطری دارای ترتیب قافیه ی گوناگون) سـانت، غـزل (رجوع شود به: petrarchan sonnet و shakespearean sonnet)، غزل یا قطعه شعر 41 سطری

معنی : غزل، غزل یا قطعه شعر 14 سطری معانی دیگر : (شعر 14 سطری دارای ترتیب قافیه ی گوناگون) سـانت، غـزل (رجوع شود به: petrarchan sonnet و shakespearean sonnet)، غزل یا قطعه شعر 41 سطری

sonnet

<hr> معنی : فرزند جان، پسرم <hr> معانی دیگر : (خطاب مهرآمیز به پسر خود یا هر پسر دیگر) پسرم، پسر جان

معنی : فرزند جان، پسرم معانی دیگر : (خطاب مهرآمیز به پسر خود یا هر پسر دیگر) پسرم، پسر جان

sonny

<hr> رجوع شود به: echogram، نمودار امواج صوتی، آوانگاشت

رجوع شود به: echogram، نمودار امواج صوتی، آوانگاشت

sonogram

sonoran desert

<hr> معنی : پر صدایی، پرطنینی <hr> معانی دیگر : (صدا) رسایی، پر آوایی، پر پژواکی، پر زیر و بمی

معنی : پر صدایی، پرطنینی معانی دیگر : (صدا) رسایی، پر آوایی، پر پژواکی، پر زیر و بمی

sonority

<hr> معنی : بلند، قلنبه، پر صدا، صدا دار، پرطنین <hr> معانی دیگر : صدازا، صدا تولید کن، آوا ساز (به ویژه در اثر ضربه)، آوادهنده، پر سر و صدا، پر آوا، پر خروش، طنین افکن، پر خنید، رسا (رجوع شود به: resonant)، پر مایه، جوهردار، خوش آهنگ، خوش نوا، موزون و غرا، طنین انداز

معنی : بلند، قلنبه، پر صدا، صدا دار، پرطنین معانی دیگر : صدازا، صدا تولید کن، آوا ساز (به ویژه در اثر ضربه)، آوادهنده، پر سر و صدا، پر آوا، پر خروش، طنین افکن، پر خنید، رسا (رجوع شود به: resonant)، پر مایه، جوهردار، خوش آهنگ، خوش نوا، موزون و غرا، طنین انداز

sonorous

sonorously

sons

sook

<hr> معنی : قریبا، بزودی، زود، عنقریب، طولی نکشید <hr> معانی دیگر : به زودی، فورا، فوری، بلافاصله

معنی : قریبا، بزودی، زود، عنقریب، طولی نکشید معانی دیگر : به زودی، فورا، فوری، بلافاصله

soon

<hr> معنی : بومیان در اتازونی، زودتر <hr> معانی دیگر : (آمریکا) کوچگری که پیش از موعد مقرر در زمین مستقر می شد (و فرصت دیگران را به طور غیر منصفانه از بین می برد)، بومیان اوکلاهما در اتازونی

معنی : بومیان در اتازونی، زودتر معانی دیگر : (آمریکا) کوچگری که پیش از موعد مقرر در زمین مستقر می شد (و فرصت دیگران را به طور غیر منصفانه از بین می برد)، بومیان اوکلاهما در اتازونی

sooner

<hr> دیر یا زود، بالاخره، زود یا دیر

دیر یا زود، بالاخره، زود یا دیر

sooner or later

<hr> معنی : دوده، دوده بخاری، رنگ سیاه دوده، دوده زدن <hr> معانی دیگر : پر از دوده کردن، از دوده پوشاندن

معنی : دوده، دوده بخاری، رنگ سیاه دوده، دوده زدن معانی دیگر : پر از دوده کردن، از دوده پوشاندن

soot

<hr> معنی : راستی، راستگو <hr> معانی دیگر : (قدیمی)، واقعی، راستین، آرام بخش، واقعیت، براستی، درحقیقت، تسکین دهنده، تفال، پیشگویی، ضرب المثل

معنی : راستی، راستگو معانی دیگر : (قدیمی)، واقعی، راستین، آرام بخش، واقعیت، براستی، درحقیقت، تسکین دهنده، تفال، پیشگویی، ضرب المثل

sooth

<hr> معنی : ارام کردن، ساکت کردن، تسکین دادن، تسلی دادن، استمالت کردن، دل بدست اوردن، دلجویی کردن <hr> معانی دیگر : (با چاپلوسی یا چرب زبانی و غیره) استمالت کردن، دل به دست آوردن، نوازش کردن، (درد و غیره) تسکین دادن، آرام کردن، فرو نشاندن

معنی : ارام کردن، ساکت کردن، تسکین دادن، تسلی دادن، استمالت کردن، دل بدست اوردن، دلجویی کردن معانی دیگر : (با چاپلوسی یا چرب زبانی و غیره) استمالت کردن، دل به دست آوردن، نوازش کردن، (درد و غیره) تسکین دادن، آرام کردن، فرو نشاندن

soothe

soother

<hr> معنی : تسلیت، دارای اثر تسکین دهنده، تسکین دهنده، ارامی بخش، ارامش بخش <hr> معانی دیگر : ارامش بخش، ارامی بخش، دارای اثر تسکین دهنده، تسلیت

معنی : تسلیت، دارای اثر تسکین دهنده، تسکین دهنده، ارامی بخش، ارامش بخش معانی دیگر : ارامش بخش، ارامی بخش، دارای اثر تسکین دهنده، تسلیت

soothing

<hr> با سخنان نرم، چاپلوسانه

با سخنان نرم، چاپلوسانه

soothingly

<hr> معنی : طالع بین، فال بین، فالگیر <hr> معانی دیگر : غیب گو، رمال، soothsaying م، فال بینی

معنی : طالع بین، فال بین، فالگیر معانی دیگر : غیب گو، رمال، soothsaying م، فال بینی

soothsayer

<hr> معنی : طالع بینی، فال بینی، فال بین <hr> معانی دیگر : soothsayer م، طالع بین

معنی : طالع بینی، فال بینی، فال بین معانی دیگر : soothsayer م، طالع بین

soothsaying

<hr> معنی : دودهای <hr> معانی دیگر : سیاه، دوده فام، تیره، قیرگون، وابسته به دوده، دوده گرفته، دوده زده، پر از دوده، دوده ای کردن

معنی : دودهای معانی دیگر : سیاه، دوده فام، تیره، قیرگون، وابسته به دوده، دوده گرفته، دوده زده، پر از دوده، دوده ای کردن

sooty

<hr> معنی : ابگوشت، ترید، خیس خوردن، جذب کردن، خیساندن <hr> معانی دیگر : ترید (یا تلیت) کردن، (معمولا با: -up آبگونه را) در آشامیدن، پاک کردن، رشوه، باج سبیل، وسیله ی استمالت یا دلجویی، نان ترید (یا تلیت) شده (در آبگوشت یا شیر و غیره)، (با: in یا into یا through) از چیزی نشت کردن، نفوذ کردن، خیس کردن، مخفف: شیوه ی به کار اندازی (یا به کاربری یا عمل)، اسلوب عملکرد، شیوه ی استانده، غذای مایع، شیر

معنی : ابگوشت، ترید، خیس خوردن، جذب کردن، خیساندن معانی دیگر : ترید (یا تلیت) کردن، (معمولا با: -up آبگونه را) در آشامیدن، پاک کردن، رشوه، باج سبیل، وسیله ی استمالت یا دلجویی، نان ترید (یا تلیت) شده (در آبگوشت یا شیر و غیره)، (با: in یا into یا through) از چیزی نشت کردن، نفوذ کردن، خیس کردن، مخفف: ش

sophie

<hr> معنی : سفسطه <hr> معانی دیگر : فلسفه ی سوفسطایی، مغالطه

معنی : سفسطه معانی دیگر : فلسفه ی سوفسطایی، مغالطه

sophism

<hr> معنی : زبان باز، سوفسطایی، مغالطه کن، سفسطه باز <hr> معانی دیگر : (یونان باستان) فیلسوف سوفسطایی

معنی : زبان باز، سوفسطایی، مغالطه کن، سفسطه باز معانی دیگر : (یونان باستان) فیلسوف سوفسطایی

sophist

sophister

<hr> sophistic(al) سفسطه امیز، مبنی بر مغالطه، سفسطی، مغالطه ای

sophistic(al) سفسطه امیز، مبنی بر مغالطه، سفسطی، مغالطه ای

sophistic

<hr> وابسته به سوفسطایی ها، سوفسطایی، وابسته به سفسطه بازی، ظاهرا منطقی و محتمل ولی باطنا غلط

وابسته به سوفسطایی ها، سوفسطایی، وابسته به سفسطه بازی، ظاهرا منطقی و محتمل ولی باطنا غلط

sophistical

<hr> معنی : سفسطه کردن، خبره وپیشرفته کردن، رنگ واب فریبنده زدن به، از اصالت و سادگی انداختن <hr> معانی دیگر : ناخالص کردن، قاتی دار کردن، ناسره کردن، ناناب کردن، رقیق کردن، پیچیده کردن، پیشرفته کردن، رجوع شود به: sophisticated، (متن را) دست بردن، مخدوش کردن، تفسیر غلط کردن، تحریف کردن، از حالت طبیعی یا اولیه ی خود انداختن، غیر اصیل کردن، مصنوعی کردن، قلابی کردن، ساختگی کردن، از سادگی یا کم تجربگی درآوردن، کار کشته کردن، فرهیخته کردن، پخته کردن، فریبنده

معنی : سفسطه کردن، خبره وپیشرفته کردن، رنگ واب فریبنده زدن به، از اصالت و سادگی انداختن معانی دیگر : ناخالص کردن، قاتی دار کردن، ناسره کردن، ناناب کردن، رقیق کردن، پیچیده کردن، پیشرفته کردن، رجوع شود به: sophisticated، (متن را) دست بردن، مخدوش کردن، تفسیر غلط کردن، تحریف کردن، از حالت طبیعی یا اولیه

sophisticate

<hr> معنی : مصنوعی، تصنعی، غیر طبیعی، در سطح بالا، خبره وماهر، مشکل وپیچیده <hr> معانی دیگر : فرهیخته، کارکشته، وارد، پخته، چشم و گوش باز، پیراسته، آگاه، بافرهنگ، بامعرفت، (از نظر فکری و فرهنگی) پرمایه، پیشرفته، پرمغز، ناسره، ناخالص، قاتی دار، رقیق شده، ناناب، (متن) دارای دست بردگی، مخدوش، تحریف شده، دستکاری شده، پیچیده، مدغم، چند جنبه ای، عالمانه، چیره دستانه، مشگل وپیچیده، سوفسطایی

معنی : مصنوعی، تصنعی، غیر طبیعی، در سطح بالا، خبره وماهر، مشکل وپیچیده معانی دیگر : فرهیخته، کارکشته، وارد، پخته، چشم و گوش باز، پیراسته، آگاه، بافرهنگ، بامعرفت، (از نظر فکری و فرهنگی) پرمایه، پیشرفته، پرمغز، ناسره، ناخالص، قاتی دار، رقیق شده، ناناب، (متن) دارای دست بردگی، مخدوش، تحریف شده، دستکاری 

sophisticated

<hr> معنی : کمال، اغوا، تحریف، سفسطه، دلفریبی <hr> معانی دیگر : (نادر) به کار بردن سفسطه یا روش های سوفسطایی، کار کشتگی، پختگی، پیراستگی (رجوع شود به: sophisticated)، مهارت

معنی : کمال، اغوا، تحریف، سفسطه، دلفریبی معانی دیگر : (نادر) به کار بردن سفسطه یا روش های سوفسطایی، کار کشتگی، پختگی، پیراستگی (رجوع شود به: sophisticated)، مهارت

sophistication

<hr> معنی : سفسطه، زبان بازی، برهان تراشی <hr> معانی دیگر : مغالطه، استدلال فریب آمیز، فریب

معنی : سفسطه، زبان بازی، برهان تراشی معانی دیگر : مغالطه، استدلال فریب آمیز، فریب

sophistry

<hr> سوفکلس، سوفکل (نمایشنامه نویس یونانی)

سوفکلس، سوفکل (نمایشنامه نویس یونانی)

sophocles

<hr> معنی : دانشجوی سال دوم <hr> معانی دیگر : (دانشگاه) دانشجوی سال دوم، سال دومی، (آمریکا - دبیرستان) دانش آموز کلاس دهم، کلاس دهمی، (برخی پیشه ها یا کارها) سال دومی، کسی که سال دوم کاری را می گذراند

معنی : دانشجوی سال دوم معانی دیگر : (دانشگاه) دانشجوی سال دوم، سال دومی، (آمریکا - دبیرستان) دانش آموز کلاس دهم، کلاس دهمی، (برخی پیشه ها یا کارها) سال دومی، کسی که سال دوم کاری را می گذراند

sophomore

<hr> معنی : نارس، کم عمق <hr> معانی دیگر : وابسته به سال دومی ها، سال دومی

معنی : نارس، کم عمق معانی دیگر : وابسته به سال دومی ها، سال دومی

sophomoric

<hr> معنی : خواب الود، منوم، کرخت، داروی خواباور <hr> معانی دیگر : خواب آور (soporiferous هم می گویند)، وابسته به خواب و خواب آلود بودن، خوابی، نومی

معنی : خواب الود، منوم، کرخت، داروی خواباور معانی دیگر : خواب آور (soporiferous هم می گویند)، وابسته به خواب و خواب آلود بودن، خوابی، نومی

soporific

<hr> معنی : بسیار، کاملا، شدید، خیلی خیس ولغزنده <hr> معانی دیگر : (کاملا) خیس، آبچکان

معنی : بسیار، کاملا، شدید، خیلی خیس ولغزنده معانی دیگر : (کاملا) خیس، آبچکان

sopping

<hr> معنی : خیس <hr> معانی دیگر : بارانی، (کاملا) خیس، آبچکان، مرطوب، خیلی خیس ولغزنده

معنی : خیس معانی دیگر : بارانی، (کاملا) خیس، آبچکان، مرطوب، خیلی خیس ولغزنده

soppy

<hr> معنی : صدای بلند، صدای زیر، ششدانگ <hr> معانی دیگر : (موسیقی)، (زن یا پسر یا دختر) سوپرانو (معمولا از حدود اواسط c تا دو اکتاو بالای آن)، صدای سوپرانو، آواز سوپرانو، آلت موسیقی سوپرانو (به ویژه فلوت)، (در هارمونی چهار بخشی) بالاترین بخش

معنی : صدای بلند، صدای زیر، ششدانگ معانی دیگر : (موسیقی)، (زن یا پسر یا دختر) سوپرانو (معمولا از حدود اواسط c تا دو اکتاو بالای آن)، صدای سوپرانو، آواز سوپرانو، آلت موسیقی سوپرانو (به ویژه فلوت)، (در هارمونی چهار بخشی) بالاترین بخش

soprano

<hr> (گیاه شناسی) سنجدی (انواع درختان اروپایی از خانواده ی rose که درخت سنجد نیز متعلق به آن است)، درخت تیس، درخت پستنگ، (هر یک از مردم اسلاو نژاد که بومی بخشی از آلمان واقع در جنوب برلن هستند) سرب، خدمت، استخدام، نوکری، کار، وظیفه، بندگی، عبادت، پرستش

(گیاه شناسی) سنجدی (انواع درختان اروپایی از خانواده ی rose که درخت سنجد نیز متعلق به آن است)، درخت تیس، درخت پستنگ، (هر یک از مردم اسلاو نژاد که بومی بخشی از آلمان واقع در جنوب برلن هستند) سرب، خدمت، استخدام، نوکری، کار، وظیفه، بندگی، عبادت، پرستش

sorb

<hr> معنی : جاذب، کشنده، ماده جذب کننده <hr> معانی دیگر : (ماده یا فرایند) درآشام، درآشامگر

معنی : جاذب، کشنده، ماده جذب کننده معانی دیگر : (ماده یا فرایند) درآشام، درآشامگر

sorbent

<hr> (از ریشه ی عربی: شربت) پس خوراک نیمه منجمد حاوی آب میوه ی دبش، سربت، شربت

(از ریشه ی عربی: شربت) پس خوراک نیمه منجمد حاوی آب میوه ی دبش، سربت، شربت

sorbet

<hr> معنی : ساحر، جادو گر <hr> معانی دیگر : کندا

معنی : ساحر، جادو گر معانی دیگر : کندا

sorcerer

<hr> معنی : عفریته <hr> معانی دیگر : (زن) جادوگر، ساحره

معنی : عفریته معانی دیگر : (زن) جادوگر، ساحره

sorceress

<hr> معنی : فریب، سحر، جادو گری، افسون گری، ساحری <hr> معانی دیگر : سحر و جادو

معنی : فریب، سحر، جادو گری، افسون گری، ساحری معانی دیگر : سحر و جادو

sorcery

<hr> معنی : فرومایه، خسیس، پست، کثیف، هرزه، شلخته، چرک، دون <hr> معانی دیگر : آلوده، ناپاک، فقیرانه، نکبت بار، رقت بار، خودپرست، پولکی، نابکار، مزور، نفرت انگیز

معنی : فرومایه، خسیس، پست، کثیف، هرزه، شلخته، چرک، دون معانی دیگر : آلوده، ناپاک، فقیرانه، نکبت بار، رقت بار، خودپرست، پولکی، نابکار، مزور، نفرت انگیز

sordid

<hr> معنی : خست، خسیسی <hr> معانی دیگر : پستی، دنائت، فرومایگی، لئامت، ناکسی

معنی : خست، خسیسی معانی دیگر : پستی، دنائت، فرومایگی، لئامت، ناکسی

واژه های حرف "s" - جملات نمونه