جملات نمونه

<hr> از هم باز کردن، تجزیه کردن

از هم باز کردن، تجزیه کردن

take apart

take away

<hr> معنی : پس گرفتن <hr> معانی دیگر : 1- پس گرفتن (چیزی یا حرفی یا ادعایی) 2- پس دادن (چیزی خریداری شده)، پس بردن

معنی : پس گرفتن معانی دیگر : 1- پس گرفتن (چیزی یا حرفی یا ادعایی) 2- پس دادن (چیزی خریداری شده)، پس بردن

take back

take by storm

<hr> معنی : مواظبت کردن، سعی کردن، رنج بردن <hr> معانی دیگر : مواظب باش (باشید)!، دقت کن (کنید)!

معنی : مواظبت کردن، سعی کردن، رنج بردن معانی دیگر : مواظب باش (باشید)!، دقت کن (کنید)!

take care

<hr> 1- مسئول (کاری) بودن، تصدی کردن، سرپرستی کردن 2- توجه کردن از، پرستاری کردن، پژردن

1- مسئول (کاری) بودن، تصدی کردن، سرپرستی کردن 2- توجه کردن از، پرستاری کردن، پژردن

take care of

take chances

<hr> (کاری را) به عهده گرفتن، مسئولیت قبول کردن

(کاری را) به عهده گرفتن، مسئولیت قبول کردن

take charge

<hr> متوجه شدن، در نظر گرفتن، آگاه بودن به

متوجه شدن، در نظر گرفتن، آگاه بودن به

take cognizance of

<hr> تحت سلطه یا فرمان درآوردن، در اختیار گرفتن، عنان به دست گرفتن

تحت سلطه یا فرمان درآوردن، در اختیار گرفتن، عنان به دست گرفتن

take control

<hr> قوت قلب پیدا کردن، الهام گرفتن (از)، دل و جرات به دست آوردن

قوت قلب پیدا کردن، الهام گرفتن (از)، دل و جرات به دست آوردن

take courage

<hr> به جان پناه یا پناهگاه رفتن، پناه بردن به

به جان پناه یا پناهگاه رفتن، پناه بردن به

take cover

<hr> معنی : خراب کردن، پیاده کردن <hr> معانی دیگر : 1- یادداشت کردن 2- در جای پایین تر قرار دادن، تنزل دادن، پایین بردن 3- (شلوار و غیره) پایین کشیدن 4- خوار کردن، خفیف کردن، پست کردن 5- از هم باز کردن، از هم باز کردنی، اوراق کردنی، (کشتی) بر زمین زدن حریف، خوارسازی، پست سازی، پست سازی از هم باز کردنی، اوراق کردنی a take down firearm سلاحی که به آسانی از هم باز میشود

معنی : خراب کردن، پیاده کردن معانی دیگر : 1- یادداشت کردن 2- در جای پایین تر قرار دادن، تنزل دادن، پایین بردن 3- (شلوار و غیره) پایین کشیدن 4- خوار کردن، خفیف کردن، پست کردن 5- از هم باز کردن، از هم باز کردنی، اوراق کردنی، (کشتی) بر زمین زدن حریف، خوارسازی، پست سازی، پست سازی از هم باز کردنی، اوراق 

take down

<hr> قابل اجرا بودن، به قوت (قانونی) رسیدن

قابل اجرا بودن، به قوت (قانونی) رسیدن

take effect

<hr> 1- اعتراض کردن، واخواست کردن، چخیدن، 2- آزرده شدن (مثلا از حرف کسی)، برخوردن (به حیثیت و غیره)

1- اعتراض کردن، واخواست کردن، چخیدن، 2- آزرده شدن (مثلا از حرف کسی)، برخوردن (به حیثیت و غیره)

take exception

<hr> معنی : مشتعل شدن <hr> معانی دیگر : 1- شروع به سوختن کردن 2- هیجان زده شدن

معنی : مشتعل شدن معانی دیگر : 1- شروع به سوختن کردن 2- هیجان زده شدن

take fire

take five

<hr> به پرواز درآمدن، به هوا رفتن، (از زمین) بلند شدن

به پرواز درآمدن، به هوا رفتن، (از زمین) بلند شدن

take flight

<hr> 1- پنداشتن، تصور کردن، پذیرفتن، 2- عوضی (به جای کس دیگر) گرفتن

1- پنداشتن، تصور کردن، پذیرفتن، 2- عوضی (به جای کس دیگر) گرفتن

take for

take for granted

<hr> شکل گرفتن، دیس دار شدن

take form

<hr> امیدوار شدن، شاد و خوش بین شدن، دلگرم شدن

امیدوار شدن، شاد و خوش بین شدن، دلگرم شدن

take heart

take heed

take hold of

<hr> معنی : سوار کردن <hr> معانی دیگر : 1- راه دادن، پذیرفتن، پذیرا شدن 2- (لباس یا بادبان کشتی و غیره) تو گرفتن، کوچک کردن 3- شامل بودن، حاوی بودن 4- درک کردن، فهمیدن 5- گول زدن، فریب دادن، 6- دیدار کردن، بازدید کردن، گول، لاف

معنی : سوار کردن معانی دیگر : 1- راه دادن، پذیرفتن، پذیرا شدن 2- (لباس یا بادبان کشتی و غیره) تو گرفتن، کوچک کردن 3- شامل بودن، حاوی بودن 4- درک کردن، فهمیدن 5- گول زدن، فریب دادن، 6- دیدار کردن، بازدید کردن، گول، لاف

take in

<hr> 1- تحت اختیار گرفتن، در دست گرفتن، مهار کردن 2- پرداختن (به کاری)، انجام دادن، اقدام کردن، کوشیدن

1- تحت اختیار گرفتن، در دست گرفتن، مهار کردن 2- پرداختن (به کاری)، انجام دادن، اقدام کردن، کوشیدن

take in hand

<hr> به (چیزی یا کسی) دلبستگی یا توجه داشتن

به (چیزی یا کسی) دلبستگی یا توجه داشتن

take interest in

take into account

<hr> در نظر گرفتن، به حساب آوردن، مورد مطالعه قرار دادن

در نظر گرفتن، به حساب آوردن، مورد مطالعه قرار دادن

take into consideration

<hr> 1- از کالای موجود صورت برداری کردن، موجودی را فهرست کردن 2- (مجازی) برآورد کردن

1- از کالای موجود صورت برداری کردن، موجودی را فهرست کردن 2- (مجازی) برآورد کردن

take inventory

<hr> (عامیانه) 1- خودداری (از خشم یا خشونت یا شتاب و غیره)، مدارا کردن، (یا: مدارا کن !)، سخت نگیر!، ول کن بابا!، حالا که چیزی نشده !2- آرامیدن، دست نگهداشتن، سخت کار نکردن 3- (امریکا - خودمانی) خداحافظ !، سخت نگیر

(عامیانه) 1- خودداری (از خشم یا خشونت یا شتاب و غیره)، مدارا کردن، (یا: مدارا کن !)، سخت نگیر!، ول کن بابا!، حالا که چیزی نشده !2- آرامیدن، دست نگهداشتن، سخت کار نکردن 3- (امریکا - خودمانی) خداحافظ !، سخت نگیر

take it easy

<hr> باور کن، به حرفم اعتماد کن

باور کن، به حرفم اعتماد کن

take it from me

<hr> (امریکا - خودمانی) سخت شکست خوردن، سختی کشیدن

(امریکا - خودمانی) سخت شکست خوردن، سختی کشیدن

take it on the chin

<hr> (عامیانه) می خواهی بخواه و نمی خواهی نخواه، همین است که هست

(عامیانه) می خواهی بخواه و نمی خواهی نخواه، همین است که هست

take it or leave it

<hr> (عامیانه) 1- خسته کردن، فرسودن 2- تقاص گرفتن، پول در کشیدن (از)، غرامت گرفتن

(عامیانه) 1- خسته کردن، فرسودن 2- تقاص گرفتن، پول در کشیدن (از)، غرامت گرفتن

take it out of

take kindly to

take leave

take my word for it

<hr> مورد ملاحظه ی دقیق قرار دادن، مورد توجه کامل قرار دادن

مورد ملاحظه ی دقیق قرار دادن، مورد توجه کامل قرار دادن

take note of

<hr> (به ویژه سرکلاس یا در کنفرانس ها) نت برداشتن، یادداشت برداشتن، خلاصه ی مطالب را نوشتن

(به ویژه سرکلاس یا در کنفرانس ها) نت برداشتن، یادداشت برداشتن، خلاصه ی مطالب را نوشتن

take notes

take notice

take notice of

<hr> 1- (جامه) در آوردن، کندن 2- (کلاه و عینک و غیره) برداشتن، 3- عزیمت کردن، رفتن 4- (کار یا مدرسه) غیبت کردن، غایب شدن 5- کشتن 6- کسر کردن، کاستن، تخفیف دادن 7- کپی کردن، نسخه برداشتن 8- پرزدن، پرواز کردن 9- شروع کردن، آغاز کردن 10- (هواپیما) بلند شدن از زمین 11- (با: on) تقلید کردن، تقلید در آوردن 12- (عامیانه) موفق شدن، گل کردن، (کار و بار) گرفتن 13- (خودمانی) دزدیدن، جستن گاه، پرشگاه، کاریکاتورتقلید، (اقتصاد و غیره) جهش، خیزش، مرحله ی رشد سریع، (هواپیما) خیز، پرواز، خیزگاه

1- (جامه) در آوردن، کندن 2- (کلاه و عینک و غیره) برداشتن، 3- عزیمت کردن، رفتن 4- (کار یا مدرسه) غیبت کردن، غایب شدن 5- کشتن 6- کسر کردن، کاستن، تخفیف دادن 7- کپی کردن، نسخه برداشتن 8- پرزدن، پرواز کردن 9- شروع کردن، آغاز کردن 10- (هواپیما) بلند شدن از زمین 11- (با: on) تقلید کردن، تقلید در آوردن 12-

take off

<hr> 1- به خود گرفتن، شکل گرفتن، رنگ گرفتن، قوام گرفتن 2- استخدام کردن، به کار گرفتن 3- به عهده گرفتن، تقبل کردن 4- به مبارزه طلبیدن، از پس کسی یا چیزی برآمدن، مقابله کردن

1- به خود گرفتن، شکل گرفتن، رنگ گرفتن، قوام گرفتن 2- استخدام کردن، به کار گرفتن 3- به عهده گرفتن، تقبل کردن 4- به مبارزه طلبیدن، از پس کسی یا چیزی برآمدن، مقابله کردن

take on

<hr> 1- کسر کردن، کاستن 2- درآوردن، کشیدن (بیرون) 3- (با پر کردن درخواست و غیره وام و غیره) گرفتن، به دست آوردن 4-(عامیانه) همراهی کردن، (به محلی) بردن، عمل در آوردن یا بیرون آوردن، بردنی

1- کسر کردن، کاستن 2- درآوردن، کشیدن (بیرون) 3- (با پر کردن درخواست و غیره وام و غیره) گرفتن، به دست آوردن 4-(عامیانه) همراهی کردن، (به محلی) بردن، عمل در آوردن یا بیرون آوردن، بردنی

take out

<hr> به عهده گرفتن، تصدی چیزی را قبول کردن، به عهده گیری، تصدی، در دست گیری، غصب قدرت، تصاحب، به زور گرفتن مقام یا قدرت و غیره

به عهده گرفتن، تصدی چیزی را قبول کردن، به عهده گیری، تصدی، در دست گیری، غصب قدرت، تصاحب، به زور گرفتن مقام یا قدرت و غیره

take over

take pains

<hr> معنی : اشتراک داشتن، شرکت کردن، مشارکت کردن

معنی : اشتراک داشتن، شرکت کردن، مشارکت کردن

واژه های حرف "t" - جملات نمونه