جملات نمونه

<hr> (محلی) فریفتن، مجذوب کردن، (به ویژه قرن 18) فلز منقوش، فلز لعاب دار، حلبی منقوش وجلادار

(محلی) فریفتن، مجذوب کردن، (به ویژه قرن 18) فلز منقوش، فلز لعاب دار، حلبی منقوش وجلادار

tole

<hr> معنی : قابلیت پذیرش <hr> معانی دیگر : قابلیت پذیرش

معنی : قابلیت پذیرش معانی دیگر : قابلیت پذیرش

tolerability

<hr> معنی : قابل قبول، متوسط، تحمل پذیر، نسبتا خوب، قابل تحمل، مدارا پذیر <hr> معانی دیگر : تاب آوردنی، میانه

معنی : قابل قبول، متوسط، تحمل پذیر، نسبتا خوب، قابل تحمل، مدارا پذیر معانی دیگر : تاب آوردنی، میانه

tolerable

<hr> بطور قابل تحمل، چنانکه بتوان خوب شمرد، بطور میانه

بطور قابل تحمل، چنانکه بتوان خوب شمرد، بطور میانه

tolerably

<hr> معنی : بردباری، اغماض، تحمل، تاب، سعه نظر، قدرت تحمل نسبت بدارو یا زهر <hr> معانی دیگر : مدارا، رواداری، سازگاری، شکیبایی، گذشت، لوطی گری، پذیرش، جایز شماری، طاقت، قدرت تحمل، تاب تحمل، مقاومت، آزادگی، دگراندیش پذیری

معنی : بردباری، اغماض، تحمل، تاب، سعه نظر، قدرت تحمل نسبت بدارو یا زهر معانی دیگر : مدارا، رواداری، سازگاری، شکیبایی، گذشت، لوطی گری، پذیرش، جایز شماری، طاقت، قدرت تحمل، تاب تحمل، مقاومت، آزادگی، دگراندیش پذیری

tolerance

<hr> معنی : ازاده، شکیبا، بردبار، دارای سعه نظر، بامدارا، مدارا امیز، ازادمنش، اغماض کننده، شخص متحمل <hr> معانی دیگر : پرمدارا، سازگار، باگذشت، لوطی، دگراندیش پذیر، دارای قدرت تحمل، پرطاقت، پرتحمل، تاب آور، اغما­ کننده

معنی : ازاده، شکیبا، بردبار، دارای سعه نظر، بامدارا، مدارا امیز، ازادمنش، اغماض کننده، شخص متحمل معانی دیگر : پرمدارا، سازگار، باگذشت، لوطی، دگراندیش پذیر، دارای قدرت تحمل، پرطاقت، پرتحمل، تاب آور، اغما­ کننده

tolerant

<hr> معنی : ازاده، دارای سعه نظر، بامدارا، مدارا امیز، ازادمنش، شخص متحمل <hr> معانی دیگر : شکیبا، اغما­ کننده، بردبار

معنی : ازاده، دارای سعه نظر، بامدارا، مدارا امیز، ازادمنش، شخص متحمل معانی دیگر : شکیبا، اغما­ کننده، بردبار

tolerantly

<hr> معنی : تاب اوردن، تحمل کردن، مدارا کردن، برخورد هموار کردن، طاقت داشتن <hr> معانی دیگر : رواداری کردن، بردباری کردن، لوطی گری کردن، شکیبایی کردن، جایز شمردن، رواداشتن، کاوستن، تاب آوردن، تاب تحمل (چیزی را) داشتن، تاویدن، (پزشکی) نسبت به چیزی حساسیت نداشتن

معنی : تاب اوردن، تحمل کردن، مدارا کردن، برخورد هموار کردن، طاقت داشتن معانی دیگر : رواداری کردن، بردباری کردن، لوطی گری کردن، شکیبایی کردن، جایز شمردن، رواداشتن، کاوستن، تاب آوردن، تاب تحمل (چیزی را) داشتن، تاویدن، (پزشکی) نسبت به چیزی حساسیت نداشتن

tolerate

<hr> معنی : مدارا، بردباری، ازادمنشی، ازادی، تحمل، ازادگی <hr> معانی دیگر : رواداری، شکیبایی، گذشت، لوطی گری، رجوع شود به: tolerance

معنی : مدارا، بردباری، ازادمنشی، ازادی، تحمل، ازادگی معانی دیگر : رواداری، شکیبایی، گذشت، لوطی گری، رجوع شود به: tolerance

toleration

<hr> معنی : خراج، هزینه، عوارض، باج، نواقل، راهداری، ضایعه، طنین موزون، باج راه، تحمل خسارت، تعداد تلفات جنگی، صدای طنین زنگ یا ناقوس <hr> معانی دیگر : (به ویژه برای عبور از جاده و پل و غیره) راه باج، گذرباج، عوارض جاده (یا پل)، تلفات، خسارت (خسارات)، زیان، تعداد خسارات، اجرت آسیاب کردن، هزینه ی آسیاب (گندم و غیره)، عوارض تلفن راه دور، اضافه هزینه (بابت هر خدمت اضافی)، (ناقوس کلیسا را به طور مداوم و موزون) به صدا در آوردن یا درآمدن، زدن، زده شدن، (با زدن ناقوس) اعلام کردن (معمولا مرگ کسی یا احضار به کلیسا را)، ناقوس زنی، زنگ زنی، باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن

معنی : خراج، هزینه، عوارض، باج، نواقل، راهداری، ضایعه، طنین موزون، باج راه، تحمل خسارت، تعداد تلفات جنگی، صدای طنین زنگ یا ناقوس معانی دیگر : (به ویژه برای عبور از جاده و پل و غیره) راه باج، گذرباج، عوارض جاده (یا پل)، تلفات، خسارت (خسارات)، زیان، تعداد خسارات، اجرت آسیاب کردن، هزینه ی آسیاب (گندم و

toll

<hr> پلی که برای عبور از آن باید باج پرداخت، باج پل

پلی که برای عبور از آن باید باج پرداخت، باج پل

toll bridge

<hr> معنی : تالار، زندان، گیشه دریافت عوارض راه، نواقل <hr> معانی دیگر : باجه ی اخذ عوارض، اتاقک متصدی باجگیری (معمولا در مدخل جاده یا پل)، گیشه دریافت عوار­ راه، تالار پذیرایی

معنی : تالار، زندان، گیشه دریافت عوارض راه، نواقل معانی دیگر : باجه ی اخذ عوارض، اتاقک متصدی باجگیری (معمولا در مدخل جاده یا پل)، گیشه دریافت عوار­ راه، تالار پذیرایی

tollbooth

<hr> معنی : محل پرداخت عوارض، باجداری <hr> معانی دیگر : محل اخذ عوارض، دروازه ی باجگیری، محل وصول عوارض، باج گاه، محل پرداخت عوار­

معنی : محل پرداخت عوارض، باجداری معانی دیگر : محل اخذ عوارض، دروازه ی باجگیری، محل وصول عوارض، باج گاه، محل پرداخت عوار­

tollgate

tolstoy

<hr> سرخپوست تولتک (قبیله ی تولتک پیش از سرخپوستان aztec در مکزیک زندگی می کرد)

سرخپوست تولتک (قبیله ی تولتک پیش از سرخپوستان aztec در مکزیک زندگی می کرد)

toltec

<hr> معنی : نر، گربه نر، جانور نر، جنس نر، مخفف اسم توماس <hr> معانی دیگر : نره، (امریکا - عامیانه - زننده) سیاهپوست مطیع و سربراه (رجوع شود به: uncle tom)، گربه نر tomcat

معنی : نر، گربه نر، جانور نر، جنس نر، مخفف اسم توماس معانی دیگر : نره، (امریکا - عامیانه - زننده) سیاهپوست مطیع و سربراه (رجوع شود به: uncle tom)، گربه نر tomcat

<hr> (مشروب الکلی گرم حاوی شیر و تخم مرغ و شکر و ویسکی یا براندی) تام اند جری

(مشروب الکلی گرم حاوی شیر و تخم مرغ و شکر و ویسکی یا براندی) تام اند جری

tom and jerry

tom hanks

<hr> معنی : تبر زین، با تبر زین زدن <hr> معانی دیگر : تبرزین سرخپوستان (که سر آن از سنگ یا استخوان تیز بود)، تاماهاک، با تاماهاک کشتن (یا زدن و غیره)

معنی : تبر زین، با تبر زین زدن معانی دیگر : تبرزین سرخپوستان (که سر آن از سنگ یا استخوان تیز بود)، تاماهاک، با تاماهاک کشتن (یا زدن و غیره)

tomahawk

<hr> معنی : گوجه فرنگی <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) بته ی گوجه فرنگی (lycopersicon esculentum از خانواده ی nightshade)

معنی : گوجه فرنگی معانی دیگر : (گیاه شناسی) بته ی گوجه فرنگی (lycopersicon esculentum از خانواده ی nightshade)

tomato

tomato juice

tomato paste

tomato sauce

<hr> معنی : خاک، مقبره، مزار، ارامگاه، قبر، گور، در گرو قرار دادن <hr> معانی دیگر : آرامگاه، مرقد، مدفن، گور سرباز گمنام، بنای یادبود (برای مردگان مفقود)، (نادر) دفن کردن

معنی : خاک، مقبره، مزار، ارامگاه، قبر، گور، در گرو قرار دادن معانی دیگر : آرامگاه، مرقد، مدفن، گور سرباز گمنام، بنای یادبود (برای مردگان مفقود)، (نادر) دفن کردن

tomb

<hr> معنی : نوعی قمار شبیه لوتو <hr> معانی دیگر : (انگلیس - نوعی قمار شبیه به ((بینگو))) تامبولا

معنی : نوعی قمار شبیه لوتو معانی دیگر : (انگلیس - نوعی قمار شبیه به ((بینگو))) تامبولا

tombola

<hr> معنی : بچه شیطان، دختر پسروار <hr> معانی دیگر : (دختربچه ای که رفتارش مثل پسرها است) نروک، پسر مانند، (دختر) زبر و زرنگ، چابک

معنی : بچه شیطان، دختر پسروار معانی دیگر : (دختربچه ای که رفتارش مثل پسرها است) نروک، پسر مانند، (دختر) زبر و زرنگ، چابک

tomboy

tomboyish

<hr> معنی : سنگ قبر <hr> معانی دیگر : سنگ قبر

معنی : سنگ قبر معانی دیگر : سنگ قبر

tombstone

<hr> معنی : گربه نر <hr> معانی دیگر : گربه ی نر، گربه نر

معنی : گربه نر معانی دیگر : گربه ی نر، گربه نر

tomcat

<hr> معنی : جلد، دفتر، کتاب قطور، جلد بزرگ، مجلد <hr> معانی دیگر : (در اصل) کتاب چند جلدی، کتاب قطور <hr> tome_ پسوند:، ابزار بریدن، - بری [osteotome]

معنی : جلد، دفتر، کتاب قطور، جلد بزرگ، مجلد معانی دیگر : (در اصل) کتاب چند جلدی، کتاب قطور tome_ پسوند:، ابزار بریدن، - بری [osteotome]

tome

<hr> معنی : لودگی، مسخرگی <hr> معانی دیگر : ابلهی، حماقت، نابخردی، لوس بازی

معنی : لودگی، مسخرگی معانی دیگر : ابلهی، حماقت، نابخردی، لوس بازی

tomfoolery

<hr> معنی : توماس، تامی <hr> معانی دیگر : (انگلیس - عامیانه) سرباز وظیفه، سرباز، اسم خاص مذکر

معنی : توماس، تامی معانی دیگر : (انگلیس - عامیانه) سرباز وظیفه، سرباز، اسم خاص مذکر

tommy

tommy gun

<hr> (عکس برداری با اشعه ی مجهول) برش نگاری، توموگرافی، سطح نگاری، صفحه نگاری، تومورنگاری، غده نگاری، فن تشخیص امرا­ از روی عکسبرداری با اشعه مجهول، پرتونگاری مقطعی

(عکس برداری با اشعه ی مجهول) برش نگاری، توموگرافی، سطح نگاری، صفحه نگاری، تومورنگاری، غده نگاری، فن تشخیص امرا­ از روی عکسبرداری با اشعه مجهول، پرتونگاری مقطعی

tomography

<hr> معنی : فردا، روز بعد <hr> معانی دیگر : (مجازی) آینده

معنی : فردا، روز بعد معانی دیگر : (مجازی) آینده

tomorrow

tomorrow week

<hr> معنی : تن <hr> معانی دیگر : (عامیانه - معمولا جمع) خروارها، یک عالمه (مخفف آن: t و t و یا tn)، (واحد سنجش وزن برابر با 907/18 کیلوگرم در امریکا و کانادا که به آن short ton هم می گویند و برابر با 1016/07 کیلوگرم در انگلیس و استرالیا که به آن long ton هم می گویند و برابر با 1000 کیلوگرم در نظام متری که tonne هم می نویسند) تن، (واحد سنجش گنجایش کشتی برابر با 100 فوت مکعب یا 2/8317 متر مکعب که به آن register ton هم می گویند) تن، (واحد سنجش توانایی سردسازی دستگاه های حرارت مطبوع یا کولر برابر با دوازده هزار btu در ساعت) تن، واحد وزنی برابر با 0001 کیلوگرم

معنی : تن معانی دیگر : (عامیانه - معمولا جمع) خروارها، یک عالمه (مخفف آن: t و t و یا tn)، (واحد سنجش وزن برابر با 907/18 کیلوگرم در امریکا و کانادا که به آن short ton هم می گویند و برابر با 1016/07 کیلوگرم در انگلیس و استرالیا که به آن long ton هم می گویند و برابر با 1000 کیلوگرم در نظام متری که ton

<hr> معنی : مربوطه به اهنگ صدا <hr> معانی دیگر : وابسته به آهنگ، آهنگی، صوتی

معنی : مربوطه به اهنگ صدا معانی دیگر : وابسته به آهنگ، آهنگی، صوتی

tonal

<hr> معنی : اهنگ، مایه، رنگ پذیری، چگونگی صدا <hr> معانی دیگر : (موسیقی) مایه، مقام، مایگانی، پردگانی

معنی : اهنگ، مایه، رنگ پذیری، چگونگی صدا معانی دیگر : (موسیقی) مایه، مقام، مایگانی، پردگانی

tonality

tonally

<hr> معنی : اهنگ، صدا، مقام، لحن، دانگ، نوا، درجه صدا، اهنگ داشتن، باهنگ در اوردن <hr> معانی دیگر : آهنگ، نغمه، آوا، رنگ، صوت، تن صدا، رنگ مایه، ته رنگ، - رنگ، لون، جلوه ی رنگ، نرمش، کشسانی، کش پذیری، خاصیت ارتجاعی، سبک، ویژگی، چگونگی، وضع، وضعیت، روح، جو، حال و هوا، (معمولا با: down) ملایم کردن یا شدن، تعدیل کردن یا شدن، سرحال آوردن، نیرومند کردن، تقویت کردن، قوی کردن، (دستگاه ضبط صدای تلفن و غیره) زنگ، تک زنگ، نوازه، هماهنگی داشتن، همساز بودن، جور بودن، خوردن (به)، (زبان شناسی) نواخت، (نقاشی) سایه روشن، (عضلات) کشیدگی طبیعی (رجوع شود به: tonus)، کشمندی، پرده، مایه، نت، (صدای انسان) دانگ، جوهر، طنین، نیرومند شدن، نورمایه، سفت کردن

معنی : اهنگ، صدا، مقام، لحن، دانگ، نوا، درجه صدا، اهنگ داشتن، باهنگ در اوردن معانی دیگر : آهنگ، نغمه، آوا، رنگ، صوت، تن صدا، رنگ مایه، ته رنگ، - رنگ، لون، جلوه ی رنگ، نرمش، کشسانی، کش پذیری، خاصیت ارتجاعی، سبک، ویژگی، چگونگی، وضع، وضعیت، روح، جو، حال و هوا، (معمولا با: down) ملایم کردن یا شدن، تعدیل

tone

<hr> 1- از شدت (چیزی) کاستن، ملایم کردن 2- ملایم شدن، تعدیل شدن 3- (رنگ و غیره) روشن تر کردن یا شدن، کمرنگ شدن یا کردن

1- از شدت (چیزی) کاستن، ملایم کردن 2- ملایم شدن، تعدیل شدن 3- (رنگ و غیره) روشن تر کردن یا شدن، کمرنگ شدن یا کردن

tone down

<hr> 1- برشدت (چیزی) افزودن 2- (رنگ و غیره) تیره تر کردن یا شدن، پررنگ کردن یا شدن

1- برشدت (چیزی) افزودن 2- (رنگ و غیره) تیره تر کردن یا شدن، پررنگ کردن یا شدن

tone up

toned

<hr> معنی : نا موزون، بی اهنگ <hr> معانی دیگر : بی اهنگ، ناموزون

معنی : نا موزون، بی اهنگ معانی دیگر : بی اهنگ، ناموزون

toneless

<hr> (بزک) شیر پاک کن، آبگونه ی پاک ساز صورت (معمولا دارای الکل و مواد سوزآور)

(بزک) شیر پاک کن، آبگونه ی پاک ساز صورت (معمولا دارای الکل و مواد سوزآور)

toner

tones

<hr> معنی : با انبر گرفتن، با انبر نگهداشتن، زنگ را بصدا در اوردن <hr> معانی دیگر : با انبرک (یا انبر) گرفتن (رجوع شود به: tongs)، (چین) حزب، انجمن، با انبر چیزی را گرفتن، طنین اندازشدن، انبر قند گیر، انبرک

معنی : با انبر گرفتن، با انبر نگهداشتن، زنگ را بصدا در اوردن معانی دیگر : با انبرک (یا انبر) گرفتن (رجوع شود به: tongs)، (چین) حزب، انجمن، با انبر چیزی را گرفتن، طنین اندازشدن، انبر قند گیر، انبرک

واژه های حرف "t" - جملات نمونه