جملات نمونه

<hr> سوت زدن، (فلوت و غیره) با صدای زیر نواختن، (آواز و غیره) زر زدن، با صدای زیر خواندن، جیغ جیغ زدن، صدای ویولون یا کمانچه

سوت زدن، (فلوت و غیره) با صدای زیر نواختن، (آواز و غیره) زر زدن، با صدای زیر خواندن، جیغ جیغ زدن، صدای ویولون یا کمانچه

tweedle

<hr> معنی : فاستونی <hr> معانی دیگر : فاستونی مانند، توید مانند، مانند یا ساخته شده از پارچه ی پشمی، ملبس به لباس پشمی

معنی : فاستونی معانی دیگر : فاستونی مانند، توید مانند، مانند یا ساخته شده از پارچه ی پشمی، ملبس به لباس پشمی

tweedy

<hr> (قدیمی - شاعرانه) رجوع شود به: between، درمیان، درمیانه، فی مابین

(قدیمی - شاعرانه) رجوع شود به: between، درمیان، درمیانه، فی مابین

tween

<hr> معنی : صدای جیر جیر، جیر جیر کردن <hr> معانی دیگر : (صدای گنجشک و پرندگان کوچک)، جیک، جیر جیر کردن پرندگان کوچک

معنی : صدای جیر جیر، جیر جیر کردن معانی دیگر : (صدای گنجشک و پرندگان کوچک)، جیک، جیر جیر کردن پرندگان کوچک

tweet

<hr> بلندگوی پر بسامدی (ویژه ی آواهای پربسامد)، بلندگوی دارای صدای ناهنجاروگوشخراش

بلندگوی پر بسامدی (ویژه ی آواهای پربسامد)، بلندگوی دارای صدای ناهنجاروگوشخراش

tweeter

<hr> معنی : انبرک، کندن مو <hr> معانی دیگر : (مو را با موچین) کندن، بند انداختن، tweese کندن مو، طب انبرک

معنی : انبرک، کندن مو معانی دیگر : (مو را با موچین) کندن، بند انداختن، tweese کندن مو، طب انبرک

tweeze

<hr> معنی : انبرک، با موچین کندن <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: tweezers، موچین، قیچی

معنی : انبرک، با موچین کندن معانی دیگر : رجوع شود به: tweezers، موچین، قیچی

tweezer

<hr> معنی : خارچینه، قیچی، موچین <hr> معانی دیگر : موچین (معمولا: pair of tweezers)، مو کن، انبرک

معنی : خارچینه، قیچی، موچین معانی دیگر : موچین (معمولا: pair of tweezers)، مو کن، انبرک

tweezers

<hr> معنی : یکی از دوازده قسمت، دوازدهم، دوازدهمین <hr> معانی دیگر : شماره ی دوازدهم

معنی : یکی از دوازده قسمت، دوازدهم، دوازدهمین معانی دیگر : شماره ی دوازدهم

twelfth

<hr> معنی : دوازدهگانه، یک دوجین، دوازده <hr> معانی دیگر : دوازده (12)، گروه دوازده تایی، دوازده تا

معنی : دوازدهگانه، یک دوجین، دوازده معانی دیگر : دوازده (12)، گروه دوازده تایی، دوازده تا

twelve

twenties

<hr> معنی : بیستم، بیستمین، یک بیستم <hr> معانی دیگر : شماره ی بیست

معنی : بیستم، بیستمین، یک بیستم معانی دیگر : شماره ی بیست

twentieth

<hr> معنی : عدد بیست، بیست <hr> معانی دیگر : بیست (20)، عدد یا شماره ی بیست، اسکناس بیست دلاری (یا بیست پوندی)

معنی : عدد بیست، بیست معانی دیگر : بیست (20)، عدد یا شماره ی بیست، اسکناس بیست دلاری (یا بیست پوندی)

twenty

<hr> (خودمانی) آدم دون و قابل تحقیر، چلغوز

(خودمانی) آدم دون و قابل تحقیر، چلغوز

twerp

<hr> معنی : دو برابر، دوبار، دو مرتبه، دو دفعه <hr> معانی دیگر : دو چندان، دوفعه

معنی : دو برابر، دوبار، دو مرتبه، دو دفعه معانی دیگر : دو چندان، دوفعه

twice

<hr> معنی : بازی کردن، تکان دادن، ور رفتن، بارامی دست زدن، وررفتن، با ساعت مچی و غیره بازی کردن <hr> معانی دیگر : (به چیزی) ور رفتن، (با چیزی) بازی کردن، دست ور کردن، چرخیدن یا چرخاندن، وررفتن باچیزی

معنی : بازی کردن، تکان دادن، ور رفتن، بارامی دست زدن، وررفتن، با ساعت مچی و غیره بازی کردن معانی دیگر : (به چیزی) ور رفتن، (با چیزی) بازی کردن، دست ور کردن، چرخیدن یا چرخاندن، وررفتن باچیزی

twiddle

<hr> معنی : ترکه، شاخه کوچک، دیدن <hr> معانی دیگر : شاخه ی کوچک، شاخچه، سرشاخه، (انگلیس - عامیانه)، متوجه شدن، مشاهده کردن، n : شاخه کوچک، vt : فهمیدن

معنی : ترکه، شاخه کوچک، دیدن معانی دیگر : شاخه ی کوچک، شاخچه، سرشاخه، (انگلیس - عامیانه)، متوجه شدن، مشاهده کردن، n : شاخه کوچک، vt : فهمیدن

twig

<hr> معنی : شفق، تاریک روشن، هوای گرگ و میش، تاریک و روشن، گرگ و میش، نیمه روشن <hr> معانی دیگر : گنگ، مبهم، تیره، ناآشکار، زوال، افول، فرورفت، غروب، سرخی غروب، آبزهر، نیمتاب، تاریکان، شامگاه، (عامیانه) فلق، ابرش، سپیده دم، شبگیر، پگاه، سرخی بامداد، (سحر یا غروب) گرگ و میش، تاریکی فزاینده

معنی : شفق، تاریک روشن، هوای گرگ و میش، تاریک و روشن، گرگ و میش، نیمه روشن معانی دیگر : گنگ، مبهم، تیره، ناآشکار، زوال، افول، فرورفت، غروب، سرخی غروب، آبزهر، نیمتاب، تاریکان، شامگاه، (عامیانه) فلق، ابرش، سپیده دم، شبگیر، پگاه، سرخی بامداد، (سحر یا غروب) گرگ و میش، تاریکی فزاینده

twilight

<hr> ابهام، ناآشکاری، پوشیدگی، ناهویدایی، گنگی، (حالت روحی و فکری) نیمه هشیاری، حالت شبه رویا، حالت شبه رویا ابهام، گنگی the twilight zone between right and wrong مرز مبهم میان روا و ناروا

ابهام، ناآشکاری، پوشیدگی، ناهویدایی، گنگی، (حالت روحی و فکری) نیمه هشیاری، حالت شبه رویا، حالت شبه رویا ابهام، گنگی the twilight zone between right and wrong مرز مبهم میان روا و ناروا

twilight zone

<hr> نیمه روشن، گرگ و میش، تاریک و روشن

نیمه روشن، گرگ و میش، تاریک و روشن

twilit

<hr> معنی : پارچه جناغی، پارچه جناغی بافتن <hr> معانی دیگر : پارچه ی جناغی، (سبدبافی و پارچه بافی) بافت یک در میان، بافت دو یک، پارچه ی جناغی بافتن، یک در میان بافتن، طرح جناغی، (قدیمی - شاعرانه) it will

معنی : پارچه جناغی، پارچه جناغی بافتن معانی دیگر : پارچه ی جناغی، (سبدبافی و پارچه بافی) بافت یک در میان، بافت دو یک، پارچه ی جناغی بافتن، یک در میان بافتن، طرح جناغی، (قدیمی - شاعرانه) it will

twill

twilled

<hr> معنی : جفت، زوج، دوتا، توام، دوقلو، جوزا، هم شکمان، همزاد، جفت کردن، توام کردن <hr> معانی دیگر : جفتی، دوگانه، دوتایی، هر یک از دوقلوها، جنابه، یکی از دو چیز یکجور، لنگه، طاق، قرینه، تا، بلور دوقلو، دوقلو زاییدن، جفت بودن یا کردن، دوتایی کردن یا بودن، مزوج کردن، (قدیمی) همزمان زاده شدن، (t بزرگ - جمع) رجوع شود به gemini، درجمع جوزا

معنی : جفت، زوج، دوتا، توام، دوقلو، جوزا، هم شکمان، همزاد، جفت کردن، توام کردن معانی دیگر : جفتی، دوگانه، دوتایی، هر یک از دوقلوها، جنابه، یکی از دو چیز یکجور، لنگه، طاق، قرینه، تا، بلور دوقلو، دوقلو زاییدن، جفت بودن یا کردن، دوتایی کردن یا بودن، مزوج کردن، (قدیمی) همزمان زاده شدن، (t بزرگ - جمع) رج

twin

<hr> (هریک از دو تختخواب یکنفره که کنار هم قرار دارند) تختخواب یکنفره

(هریک از دو تختخواب یکنفره که کنار هم قرار دارند) تختخواب یکنفره

twin bed

twin towers

<hr> معنی : پیچ، ریسمان چند لا، نخ قند، بهم بافتن، در بر گرفتن <hr> معانی دیگر : بافتن، (به هم) پیچیدن، (کاشانی) پنگاندن، به هم بستن، پیچ و تاب خوردن، پیچاپیچ بودن، مارپیچ بودن، ریسمان (یا نخ یا طناب و غیره) دولا، نخ تابیده، تابیدگی، پیچیدگی، چندلایی، لا، گوریدگی، پیچ و خم، درهم گیرکردگی، ژولیدگی، گیاه پیچنده (مانند نیلوفر)، ن&nbsp; قند

معنی : پیچ، ریسمان چند لا، نخ قند، بهم بافتن، در بر گرفتن معانی دیگر : بافتن، (به هم) پیچیدن، (کاشانی) پنگاندن، به هم بستن، پیچ و تاب خوردن، پیچاپیچ بودن، مارپیچ بودن، ریسمان (یا نخ یا طناب و غیره) دولا، نخ تابیده، تابیدگی، پیچیدگی، چندلایی، لا، گوریدگی، پیچ و خم، درهم گیرکردگی، ژولیدگی، گیاه پیچنده

twine

<hr> معنی : نیش، سرزنش وجدان، درد شدید و ناگهانی، تیر کشیدن، دور زدن، پیچیدن، درد کشیدن <hr> معانی دیگر : (وجدان و غیره) عذاب، سوز، درد شدید و ناگهانی و کوتاه مدت، تیرکشی، زوک زوک کردن، درد شدید احساس کردن، سوزش

معنی : نیش، سرزنش وجدان، درد شدید و ناگهانی، تیر کشیدن، دور زدن، پیچیدن، درد کشیدن معانی دیگر : (وجدان و غیره) عذاب، سوز، درد شدید و ناگهانی و کوتاه مدت، تیرکشی، زوک زوک کردن، درد شدید احساس کردن، سوزش

twinge

<hr> معنی : چشمک، بارقه، تلاءلو، چشمک زدن، برق زدن یا تکان تکان خوردن <hr> معانی دیگر : (چشم ها) چشمک، باز و بسته سازی، چشم برهم زدن، سوسو، سو زنی، برق، درخشش، جرقه، (به ویژه ستاره یا نور دوردست) چشمک زدن، سوسو زدن، سو زدن، (چشم) برق زدن، درخشیدن، حرکت سریع و سبک کردن (مثلا هنگام رقص)، پس و پیش رفتن، (مجازی) مدت کوتاه، آن، لحظه، دم، (قدیمی) چشم برهم زدن، (چشم) بسته و باز کردن (رجوع شود به: wink و blink)، چشمک زدن بویژه در مورد ستارگان

معنی : چشمک، بارقه، تلاءلو، چشمک زدن، برق زدن یا تکان تکان خوردن معانی دیگر : (چشم ها) چشمک، باز و بسته سازی، چشم برهم زدن، سوسو، سو زنی، برق، درخشش، جرقه، (به ویژه ستاره یا نور دوردست) چشمک زدن، سوسو زدن، سو زدن، (چشم) برق زدن، درخشیدن، حرکت سریع و سبک کردن (مثلا هنگام رقص)، پس و پیش رفتن، (مجازی) 

twinkle

<hr> سوسو، چشمک زنی، برهم زدن چشمان، چشم برهم زنی

سوسو، چشمک زنی، برهم زدن چشمان، چشم برهم زنی

twinkling

<hr> دوقلو زایی، همزاد آوری، جفت سازی، دوگانه سازی، دوقلو سازی

دوقلو زایی، همزاد آوری، جفت سازی، دوگانه سازی، دوقلو سازی

twinning

<hr> معنی : توام، برج جوزا، دو پیکر <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: gemini

معنی : توام، برج جوزا، دو پیکر معانی دیگر : رجوع شود به: gemini

twins

twip

<hr> معنی : گردش، چرخش، چرخیدن <hr> معانی دیگر : چرخاندن، گرداندن، چرخ دادن، تاب دادن، پیچاندن، پیچ و تاب دادن، (به سرعت دور محور) گشتن، دور زدن

معنی : گردش، چرخش، چرخیدن معانی دیگر : چرخاندن، گرداندن، چرخ دادن، تاب دادن، پیچاندن، پیچ و تاب دادن، (به سرعت دور محور) گشتن، دور زدن

twirl

<hr> معنی : پیچیدگی، تاب، پیچ خوردگی، پیچ، نخ یا ریسمان تابیده، خم کردن، پیچاندن، پیچ دار کردن، تاب خوردن، چرخیدن، تاب دادن، پیچیدن، تابیدن، پیچ دادن <hr> معانی دیگر : (به هم) تابیدن، (پا و غیره) رگ به رگ کردن یا شدن، ضربدیده کردن یا شدن، پیچ خوردن، رگ به رگ شدگی، تحریف، واتگشت، دستکاری، تحریف کردن، کژ نمایی کردن، کج و معوج کردن، از شکل انداختن، نابهنجار کردن، غیر طبیعی کردن، منحرف کردن، (چهره را) درهم کشیدن، مارپیچ کردن یا شدن، پیچ و تاب خوردن، کج شدن یا کردن، پیچ و خم داشتن، به خود پیچیدن، چفته شدن، (جاده و غیره) خم، (وضعیت) تغییر ناگهانی، (مجازی) پیچ و خم، (ریسمان و طناب و غیره) تاب، لا، (نخ) ابریشم تافته، نخ تابیده، ریسمان نازک و محکم، رقص تویست، تویست رقصیدن، سیگار برگ، توتون پیچیده، پیچه ی توتون، شیرینی پیچانده، نان پیچانده، پیچانک، پیچش، گوریدگی، گره پیچ مانند، قاچ لیمو ترش (که در مشروب می اندازند یا می چلانند)، چرخش، گردش، دورزنی، میزان یا زاویه ی پیچش (torsion angle of هم می گویند)، (چهره) کج و معوج سازی، درهم کشی، خم سازی، خمانش، کجی، خمش، (شخصیت و غیره) ویژگی، گرایش، (خودمانی) دختر، زن، ترفند، لم، روش، ن&nbsp; یا ریسمان تابیده

معنی : پیچیدگی، تاب، پیچ خوردگی، پیچ، نخ یا ریسمان تابیده، خم کردن، پیچاندن، پیچ دار کردن، تاب خوردن، چرخیدن، تاب دادن، پیچیدن، تابیدن، پیچ دادن معانی دیگر : (به هم) تابیدن، (پا و غیره) رگ به رگ کردن یا شدن، ضربدیده کردن یا شدن، پیچ خوردن، رگ به رگ شدگی، تحریف، واتگشت، دستکاری، تحریف کردن، کژ نمایی 

twist

<hr> معنی : پیچیده، پیچ خورده

معنی : پیچیده، پیچ خورده

twisted

<hr> معنی : گردباد، چرخان، کسی که میچرخاند یا می پیچاند <hr> معانی دیگر : (شخص) پیچ دهنده، تاب دهنده (رجوع شود به: twist)، (دستگاه) نختاب، ریسمان تاب، کسی که اغراق میگویدیا تحریف میکند

معنی : گردباد، چرخان، کسی که میچرخاند یا می پیچاند معانی دیگر : (شخص) پیچ دهنده، تاب دهنده (رجوع شود به: twist)، (دستگاه) نختاب، ریسمان تاب، کسی که اغراق میگویدیا تحریف میکند

twister

twisting

twists

<hr> معنی : منحرف، پیچ دار، پیچ خورده، تاب دار، تابیده <hr> معانی دیگر : تاب دار، پیچ خورده، پیچ دار، منحرف، تابیده

معنی : منحرف، پیچ دار، پیچ خورده، تاب دار، تابیده معانی دیگر : تاب دار، پیچ خورده، پیچ دار، منحرف، تابیده

twisty

<hr> معنی : سرزنش، طعنه، سرزنش کردن <hr> معانی دیگر : به رخ کشی، مچل سازی، سرکوب، عیب نمایی، (انگلیس - عامیانه) آدم احمق و قابل تحقیر، چلغوز، جوالق، هیجان، عصبی بودن، دستپاچگی، عیوب یا اشتباهات کسی را یاداور شدن

معنی : سرزنش، طعنه، سرزنش کردن معانی دیگر : به رخ کشی، مچل سازی، سرکوب، عیب نمایی، (انگلیس - عامیانه) آدم احمق و قابل تحقیر، چلغوز، جوالق، هیجان، عصبی بودن، دستپاچگی، عیوب یا اشتباهات کسی را یاداور شدن

twit

<hr> معنی : تکان ناگهانی، کشش، حرکت یا کشش ناگهانی، بهم کشیدن، پیچاندن، گره زدن، فشردن، ناگهان کشیدن، جمع شدن <hr> معانی دیگر : (به صورت تکان های تند) حرکت کردن، جنبیدن، لقوه داشتن، وا خوردن، تکان، تیک، (تند و ناگهان) کشیدن، وا زدن، تیر کشیدن، (زخم یا دندان و غیره) زوک زوک کردن، grass twitch : تکان ناگهانی، سرکوفت دادن، منقب­ شدن

معنی : تکان ناگهانی، کشش، حرکت یا کشش ناگهانی، بهم کشیدن، پیچاندن، گره زدن، فشردن، ناگهان کشیدن، جمع شدن معانی دیگر : (به صورت تکان های تند) حرکت کردن، جنبیدن، لقوه داشتن، وا خوردن، تکان، تیک، (تند و ناگهان) کشیدن، وا زدن، تیر کشیدن، (زخم یا دندان و غیره) زوک زوک کردن، grass twitch : تکان ناگهانی، س

twitch

<hr> (عامیانه) عصبی، دستپاچه، آسیمه

(عامیانه) عصبی، دستپاچه، آسیمه

twitchy

<hr> معنی : سرود، چهچه، لرزان، هیجان و ارتعاش، چهچه زدن، لرزیدن <hr> معانی دیگر : (پرنده ی کوچک) جیک جیک کردن، (حشره و غیره) جیر جیر کردن، جیک زدن، موچ زدن، (از شدت هیجان یا ترس و غیره) تند تند حرف زدن، بریده بریده سخن گفتن، ترتر خندیدن، هرهر کردن، جیک جیک، جیر جیر، گلبانگ، آدمی که دیگران را مچل می کند، عیب نما، خرده گیر، صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن، از شدت شوق یاهیجان لرزیدن، سرزنش کننده

معنی : سرود، چهچه، لرزان، هیجان و ارتعاش، چهچه زدن، لرزیدن معانی دیگر : (پرنده ی کوچک) جیک جیک کردن، (حشره و غیره) جیر جیر کردن، جیک زدن، موچ زدن، (از شدت هیجان یا ترس و غیره) تند تند حرف زدن، بریده بریده سخن گفتن، ترتر خندیدن، هرهر کردن، جیک جیک، جیر جیر، گلبانگ، آدمی که دیگران را مچل می کند، عیب ن

twitter

<hr> معنی : سرود، چهچه

twittering

<hr> معنی : دو <hr> معانی دیگر : دو (2)، دو تا، دو عدد، زوج، جفت، (ورق بازی) دولو، خال دو، (تاس بازی) دو، عدد دو، شماره ی دو، شماره دو

معنی : دو معانی دیگر : دو (2)، دو تا، دو عدد، زوج، جفت، (ورق بازی) دولو، خال دو، (تاس بازی) دو، عدد دو، شماره ی دو، شماره دو

واژه های حرف "t" - جملات نمونه