مترادف و متضاد

<hr> جعبه ی سیاه (که جزئیات پرواز هواپیما و سایر اطلاعات در آن ضبط می شود)، جعبه سیاه

جعبه ی سیاه (که جزئیات پرواز هواپیما و سایر اطلاعات در آن ضبط می شود)، جعبه سیاه

black box

<hr> معنی : الوبالو <hr> معانی دیگر : الوبالو، البالو

معنی : الوبالو معانی دیگر : الوبالو، البالو

black cherry

<hr> طاعون خیارکی (که در قرن چهاردهم در آسیا و اروپا شایع شد)، سیاه مرگ، طاعون یا وبا

طاعون خیارکی (که در قرن چهاردهم در آسیا و اروپا شایع شد)، سیاه مرگ، طاعون یا وبا

black death

<hr> سیه چشم، چشم سیاه، سیاهی اطراف چشم (در اثر ضربه و غیره)

سیه چشم، چشم سیاه، سیاهی اطراف چشم (در اثر ضربه و غیره)

black eye

<hr> (نجوم) سیه سوراخ، سوراخ سیاه (سوراخ فرضی که باقیمانده ی ستاره ی عظیم فروریخته ای بوده و به واسطه ی نیروی جاذبه ی شدید همه چیز حتی نور را به داخل خود می کشد)، ساه چال، زندان تاریک

(نجوم) سیه سوراخ، سوراخ سیاه (سوراخ فرضی که باقیمانده ی ستاره ی عظیم فروریخته ای بوده و به واسطه ی نیروی جاذبه ی شدید همه چیز حتی نور را به داخل خود می کشد)، ساه چال، زندان تاریک

black hole

<hr> معنی : سحر، جادو <hr> معانی دیگر : جادو، سحر

معنی : سحر، جادو معانی دیگر : جادو، سحر

black magic

<hr> جادوی سیاه (همراه با احضار شیاطین)، (انگلیس) اتومبیل گشتی پلیس

جادوی سیاه (همراه با احضار شیاطین)، (انگلیس) اتومبیل گشتی پلیس

black maria

<hr> معنی : بازار سیاه، در بازار سیاه معامله کردن <hr> معانی دیگر : سابقه ی بد، خرید و فروش به طور غیرقانونی

معنی : بازار سیاه، در بازار سیاه معامله کردن معانی دیگر : سابقه ی بد، خرید و فروش به طور غیرقانونی

black market

black out

<hr> عضو خانواده یا گروه که مثل سایرین محترم یا موفق نباشد، ناخاله، مایه ی ننگ خانواده، کسی که مایه ننگ وخجالت خانواده ای باشد، بچه گیج وبی هوش، بزگر

عضو خانواده یا گروه که مثل سایرین محترم یا موفق نباشد، ناخاله، مایه ی ننگ خانواده، کسی که مایه ننگ وخجالت خانواده ای باشد، بچه گیج وبی هوش، بزگر

black sheep

<hr> معنی : عنکبوت <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) بیوه سیاه (عنکبوت امریکایی latrodectus mactans که ماده ی آن بدنی سیاه دارد و نیش آن زهرین است)، نوعی عنکبوت زهردار که جنس ماده ان سیاه رنگ است

معنی : عنکبوت معانی دیگر : (جانورشناسی) بیوه سیاه (عنکبوت امریکایی latrodectus mactans که ماده ی آن بدنی سیاه دارد و نیش آن زهرین است)، نوعی عنکبوت زهردار که جنس ماده ان سیاه رنگ است

black widow

<hr> معنی : سیاه پوست <hr> معانی دیگر : (قدیمی) آدم خیلی سیاه، سیاه سوخته، زنگی زنگ، سیاه زنگی

معنی : سیاه پوست معانی دیگر : (قدیمی) آدم خیلی سیاه، سیاه سوخته، زنگی زنگ، سیاه زنگی

blackamoor

<hr> معنی : تحریم کردن، رای مخالف دادن <hr> معانی دیگر : رای مخفی برضد شخص یا چیز، رای مخالف دادن (به ویژه در مورد پذیرش کسی به عضویت باشگاه یا سازمان)، (در اصل) گوی یا مهره ی سیاه که در رای گیری به عنوان رای منفی یا گاهی وتو تلقی می شد، مخالفت کردن

معنی : تحریم کردن، رای مخالف دادن معانی دیگر : رای مخفی برضد شخص یا چیز، رای مخالف دادن (به ویژه در مورد پذیرش کسی به عضویت باشگاه یا سازمان)، (در اصل) گوی یا مهره ی سیاه که در رای گیری به عنوان رای منفی یا گاهی وتو تلقی می شد، مخالفت کردن

blackball

<hr> معنی : شاه توت، توت سیاه <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) سیاه سته (جنس rubus و خانواده ی rose)، میوه ی توت مانند این گیاه، تمشک

معنی : شاه توت، توت سیاه معانی دیگر : (گیاه شناسی) سیاه سته (جنس rubus و خانواده ی rose)، میوه ی توت مانند این گیاه، تمشک

blackberry

<hr> معنی : طرقه <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی)، سیه پر (تیره ی icteridae ـ بومی امریکا)، ترقه، توکا

معنی : طرقه معانی دیگر : (جانورشناسی)، سیه پر (تیره ی icteridae ـ بومی امریکا)، ترقه، توکا

blackbird

<hr> معنی : تخته سیاه <hr> معانی دیگر : (در کلاس درس) تخته سیاه (chalkboard هم می گویند)، تخته سیاه

معنی : تخته سیاه معانی دیگر : (در کلاس درس) تخته سیاه (chalkboard هم می گویند)، تخته سیاه

blackboard

<hr> معنی : باقرقره سیاه نر <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) جنس نر با قرقره ی سیاه، سیاه خروس

معنی : باقرقره سیاه نر معانی دیگر : (جانورشناسی) جنس نر با قرقره ی سیاه، سیاه خروس

blackcock

blacked out

<hr> معنی : سیاه کردن، سیاه ساختن، لکه دار یا بدنام کردن <hr> معانی دیگر : تیره و تار کردن، بدنام کردن، سیه نام کردن

معنی : سیاه کردن، سیاه ساختن، لکه دار یا بدنام کردن معانی دیگر : تیره و تار کردن، بدنام کردن، سیه نام کردن

blacken

<hr> معنی : ولگرد، بددهنی کردن <hr> معانی دیگر : آدم بددهن، رذل، لات، ارقه، ناکس، بدذات، (در اصل) دون ترین نوکران خانه که کارشان توجه از دیگ ها و ظروف سیاه بود، هرزه، بداخلاق، بددهن، ادم هرزه، فحاشی کردن به

معنی : ولگرد، بددهنی کردن معانی دیگر : آدم بددهن، رذل، لات، ارقه، ناکس، بدذات، (در اصل) دون ترین نوکران خانه که کارشان توجه از دیگ ها و ظروف سیاه بود، هرزه، بداخلاق، بددهن، ادم هرزه، فحاشی کردن به

blackguard

<hr> معنی : رذالت <hr> معانی دیگر : پستی

معنی : رذالت معانی دیگر : پستی

blackguardism

<hr> معنی : بی شرف <hr> معانی دیگر : بی شرف، فحاش

معنی : بی شرف معانی دیگر : بی شرف، فحاش

blackguardly

<hr> معنی : جوش سر سیاه، جوش کوچک در صورت، چربی دانه <hr> معانی دیگر : هر پرنده سر سیاه، سیاه کاکل، جوش سرسیاه (روی صورت و غیره)، (دامپزشکی) بیماری سیاه تاج (بیماری مسری معده و کبد مرغ و بوقلمون و غیره که توسط تک یاخته ای به نام histomona meleagridis ایجاد می شود)

معنی : جوش سر سیاه، جوش کوچک در صورت، چربی دانه معانی دیگر : هر پرنده سر سیاه، سیاه کاکل، جوش سرسیاه (روی صورت و غیره)، (دامپزشکی) بیماری سیاه تاج (بیماری مسری معده و کبد مرغ و بوقلمون و غیره که توسط تک یاخته ای به نام histomona meleagridis ایجاد می شود)

blackhead

<hr> معنی : رنگ سیاه، واکس سیاه <hr> معانی دیگر : ماده ی سیاه کننده (مثل واکس کفش)، سیاهگر، سیاه ساز

معنی : رنگ سیاه، واکس سیاه معانی دیگر : ماده ی سیاه کننده (مثل واکس کفش)، سیاهگر، سیاه ساز

blacking

<hr> معنی : چماق یا شلاق چرمی، با چماق یا شلاق زدن <hr> معانی دیگر : ظرف آبجو خوری (که از چرم است)، رجوع شود به: black flag، چماق پوشیده از چرم، (امریکا - گیاه شناسی) نره علف (quercus marilandica)، (قمار یا ورق بازی) بلاک جک، با چماق چرم پوش زدن، با تهدید مجبور کردن، بزور و باتهدید بشلاق زدن مجبوربانجام کاری کردن

معنی : چماق یا شلاق چرمی، با چماق یا شلاق زدن معانی دیگر : ظرف آبجو خوری (که از چرم است)، رجوع شود به: black flag، چماق پوشیده از چرم، (امریکا - گیاه شناسی) نره علف (quercus marilandica)، (قمار یا ورق بازی) بلاک جک، با چماق چرم پوش زدن، با تهدید مجبور کردن، بزور و باتهدید بشلاق زدن مجبوربانجام کاری 

blackjack

<hr> معنی : ادم قاچاق و قمارباز، طرار، ادم گوش بر، کارگر اعتصاب شکن <hr> معانی دیگر : (دامپزشکی) سیاه پا (بیماری مهلک و عفونی چارپایان که توسط باکتری ها ایجاد می شود و موجب آماس و سیاهی بافت های مبتلا می گردد)، (گیاه شناسی) بیماری چغندر و گیاهان مشابه که توسط قارچی به نام phoma betae ایجاد می شود، بیماری سیب زمینی که توسط یک باکتری به نام erwinia atroseptica ایجاد می شود، (عامیانه) قمار باز متقلب

معنی : ادم قاچاق و قمارباز، طرار، ادم گوش بر، کارگر اعتصاب شکن معانی دیگر : (دامپزشکی) سیاه پا (بیماری مهلک و عفونی چارپایان که توسط باکتری ها ایجاد می شود و موجب آماس و سیاهی بافت های مبتلا می گردد)، (گیاه شناسی) بیماری چغندر و گیاهان مشابه که توسط قارچی به نام phoma betae ایجاد می شود، بیماری سیب 

blackleg

<hr> معنی : صورت اشخاص بدحساب، اسم کسی را درلیست سیاه نوشتن، فهرست سیاه <hr> معانی دیگر : فهرست نام کسانی که تخلف یا جنایت کرده و یا باید زیر نظر قرار گیرند (و غیره)، لیست سیاه، در لیست سیاه قرار دادن، فهرست اسامی مجرمین واشخاص مورد سوء ظن، فهرست سیاه

معنی : صورت اشخاص بدحساب، اسم کسی را درلیست سیاه نوشتن، فهرست سیاه معانی دیگر : فهرست نام کسانی که تخلف یا جنایت کرده و یا باید زیر نظر قرار گیرند (و غیره)، لیست سیاه، در لیست سیاه قرار دادن، فهرست اسامی مجرمین واشخاص مورد سوء ظن، فهرست سیاه

blacklist

<hr> معنی : تهدید، باج سبیل، نامه بی امضاء و توهین امیز، با تهدید از کسی چیزی طلبیدن <hr> معانی دیگر : (پولی که در ازای افشا نکردن رازی گرفته شود) باج سبیل، حق السکوت، باج، ارعاب، باج خواهی، باج گرفتن، باج سبیل گرفتن، حق السکوت گرفتن، (در اصل) پولی که راهزنان مرز اسکاتلند می گرفتند تا مسافران را نچاپند، رشوه

معنی : تهدید، باج سبیل، نامه بی امضاء و توهین امیز، با تهدید از کسی چیزی طلبیدن معانی دیگر : (پولی که در ازای افشا نکردن رازی گرفته شود) باج سبیل، حق السکوت، باج، ارعاب، باج خواهی، باج گرفتن، باج سبیل گرفتن، حق السکوت گرفتن، (در اصل) پولی که راهزنان مرز اسکاتلند می گرفتند تا مسافران را نچاپند، رشوه

blackmail

<hr> معنی : باج سبیل خور، اخاذ <hr> معانی دیگر : اخاذ، باج سبیل خور

معنی : باج سبیل خور، اخاذ معانی دیگر : اخاذ، باج سبیل خور

blackmailer

<hr> معنی : سیاهی، سیاه رنگی <hr> معانی دیگر : سیاهی

معنی : سیاهی، سیاه رنگی معانی دیگر : سیاهی

blackness

<hr> معنی : خمود، خاموشی، خاموش شدن چراغ ها، قطع کامل برق، خاموشی شهر، متبادل <hr> معانی دیگر : خاموشی (در اثر کمبود برق یا اشکال فنی و غیره)، از یاد بردن چیز بخصوص، سانسور کردن، جلوگیری از پخش خبر درباره ی مورد بخصوصی، (تئاتر) خاموش کردن همه ی چراغ های تالار در پایان پرده یا نمایش، (خاموش کردن چراغ های شهر هنگام حمله ی هوایی) خاموشی شهر، شب خاموشی، از حال رفتن با بیهوشی یا نابینایی موقت، غش، (گیاه شناسی) بلوط سیاه (انواع بلوط های امریکای شمالی به ویژه quercus velutina)، 1- خط زدن، (مطالب نوشته شده را) سیاه کردن 2- تاریک کردن، (برق) دچار خاموشی کردن یا شدن 3- غش کردن، از حال رفتن 4- ازیاد بردن، خاموش شدن چراه ها، خاموشی شهر درحمله هوایی

معنی : خمود، خاموشی، خاموش شدن چراغ ها، قطع کامل برق، خاموشی شهر، متبادل معانی دیگر : خاموشی (در اثر کمبود برق یا اشکال فنی و غیره)، از یاد بردن چیز بخصوص، سانسور کردن، جلوگیری از پخش خبر درباره ی مورد بخصوصی، (تئاتر) خاموش کردن همه ی چراغ های تالار در پایان پرده یا نمایش، (خاموش کردن چراغ های شهر ه

blackout

<hr> معنی : نعلبند، اهنگر <hr> معانی دیگر : آهنگر، نعل ساز

معنی : نعلبند، اهنگر معانی دیگر : آهنگر، نعل ساز

blacksmith

blacky

<hr> معنی : بادکنک، کیسه، مثانه، ابدان، کمیزدان، پیشاب دان <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی) مثانه، آبدان، میزه دان (urinary bladder هم می گویند)، تویی (توپ و غیره)، تیوب

معنی : بادکنک، کیسه، مثانه، ابدان، کمیزدان، پیشاب دان معانی دیگر : (کالبد شناسی) مثانه، آبدان، میزه دان (urinary bladder هم می گویند)، تویی (توپ و غیره)، تیوب

bladder

<hr> معنی : دارای مثانه یا بادکنک، شبیه مثانه یا بادکنک، بادکنکی <hr> معانی دیگر : مثانه مانند، آبدان سان، بادکنک مانند، بادبرگی

معنی : دارای مثانه یا بادکنک، شبیه مثانه یا بادکنک، بادکنکی معانی دیگر : مثانه مانند، آبدان سان، بادکنک مانند، بادبرگی

bladdery

<hr> معنی : تیغ، شمشیر، تیغه، پره، استخوان پهن، پهنای برگ، هر چیزی شبیه تیغه <hr> معانی دیگر : لبه ی تیز، پرند، فرند، دم، دمه، بادفر، پهنه، کپه، برگ دشنه مانند، پهنک، برگ گندمی، شمشیر باز، استخوان مسطح و تیغه مانند (مثل استخوان کتف shoulder blade)، تیغه ی کفش یخ بازی، (آوا شناسی) سرزبان، تیغه ی زبان

معنی : تیغ، شمشیر، تیغه، پره، استخوان پهن، پهنای برگ، هر چیزی شبیه تیغه معانی دیگر : لبه ی تیز، پرند، فرند، دم، دمه، بادفر، پهنه، کپه، برگ دشنه مانند، پهنک، برگ گندمی، شمشیر باز، استخوان مسطح و تیغه مانند (مثل استخوان کتف shoulder blade)، تیغه ی کفش یخ بازی، (آوا شناسی) سرزبان، تیغه ی زبان

blade

<hr> معنی : تیغه دار <hr> معانی دیگر : تیغه دار

معنی : تیغه دار معانی دیگر : تیغه دار

bladed

<hr> (خودمانی - در مورد سخن و نگارش) ملالت آور، خسته کننده، از پیش دانسته، قس علیهذا (در مورد چیزهای تکراری و خسته کننده)، دلزدگی، ملال، ملال the blahs دلزدگی، سرخوردگی، بیعلاقگی به زندگی یا کار

(خودمانی - در مورد سخن و نگارش) ملالت آور، خسته کننده، از پیش دانسته، قس علیهذا (در مورد چیزهای تکراری و خسته کننده)، دلزدگی، ملال، ملال the blahs دلزدگی، سرخوردگی، بیعلاقگی به زندگی یا کار

blah

<hr> معنی : دمل، کورک، زخماماسدار، تاول <hr> معانی دیگر : (نادر) دمل، آماس، زخم باد کرده، کورک دراوردن، تاول زدن

معنی : دمل، کورک، زخماماسدار، تاول معانی دیگر : (نادر) دمل، آماس، زخم باد کرده، کورک دراوردن، تاول زدن

blain

<hr> معنی : شایان توبیخ، سزاوار سرزنش، مقصر <hr> معانی دیگر : شایان توبی

معنی : شایان توبیخ، سزاوار سرزنش، مقصر معانی دیگر : شایان توبی

blamable

<hr> معنی : سرزنش، گناه، عتاب، اشتباه، مذمت، سب، مقصر دانستن، سرزنش کردن، لکه دار کردن، ملامت کردن، عیب جویی کردن از، انتقاد کردن، گله کردن، عتاب کردن <hr> معانی دیگر : تقصیر، عیب، لغزش، عیبجویی، نکوهش، ملامت، مقصر شناختن، تقصیر کار دانستن، نکوهیدن

معنی : سرزنش، گناه، عتاب، اشتباه، مذمت، سب، مقصر دانستن، سرزنش کردن، لکه دار کردن، ملامت کردن، عیب جویی کردن از، انتقاد کردن، گله کردن، عتاب کردن معانی دیگر : تقصیر، عیب، لغزش، عیبجویی، نکوهش، ملامت، مقصر شناختن، تقصیر کار دانستن، نکوهیدن

blame

<hr> معنی : شایان توبیخ، سزاوار سرزنش، مقصر <hr> معانی دیگر : عیبجو، مقصر ساز، شایان توبی

معنی : شایان توبیخ، سزاوار سرزنش، مقصر معانی دیگر : عیبجو، مقصر ساز، شایان توبی

blameful

<hr> معنی : بی عیب، منزه، بی گناه، منزه از گناه، بی تقصیر <hr> معانی دیگر : نکوهش پذیر

معنی : بی عیب، منزه، بی گناه، منزه از گناه، بی تقصیر معانی دیگر : نکوهش پذیر

blameless

<hr> معنی : سزاوار سرزنش، مقصر، مجرم، گناهکار، ذمیم <hr> معانی دیگر : تقصیرکار، سزاوار گناه، سزاوار عیبجویی، سرزنش پذیر، نکوهیدنی

معنی : سزاوار سرزنش، مقصر، مجرم، گناهکار، ذمیم معانی دیگر : تقصیرکار، سزاوار گناه، سزاوار عیبجویی، سرزنش پذیر، نکوهیدنی

blameworthy

blaming

<hr> معنی : سفید شدن، رنگ پریده کردن، سفیدکردن، سفیدپوست کردن، رنگ چیزی را بردن، رنگ پریده یا سفید شدن <hr> معانی دیگر : سفید کردن یا شدن، رنگ پریده یا رنگ رفته کردن یا شدن، (برای ترد و سفید نگه داشتن ساقه ی کرفس و غیره) زیر خاک کردن، از نور محروم کردن، (به منظور سفید کردن یا پوست کندن و غیره) در آب جوش فرو کردن، (فلز کاری) با اسید مالی سفید کردن، با روکش قلع پوشاندن (مثل حلبی)، سفیدکردن با اسیدوغیره

معنی : سفید شدن، رنگ پریده کردن، سفیدکردن، سفیدپوست کردن، رنگ چیزی را بردن، رنگ پریده یا سفید شدن معانی دیگر : سفید کردن یا شدن، رنگ پریده یا رنگ رفته کردن یا شدن، (برای ترد و سفید نگه داشتن ساقه ی کرفس و غیره) زیر خاک کردن، از نور محروم کردن، (به منظور سفید کردن یا پوست کندن و غیره) در آب جوش فرو ک

blanch

<hr> معنی : ارام، ملایم، شیرین و مطلوب، نجیب <hr> معانی دیگر : میانه رو، خوش برخورد، ملایم و آرامبخش (در مقابل دردآور یا قوی یا سوزان)، خوشایند، مطبوع، بی مزه، بی بو و خاصیت، (خوراک) بدون نمک و ادویه

معنی : ارام، ملایم، شیرین و مطلوب، نجیب معانی دیگر : میانه رو، خوش برخورد، ملایم و آرامبخش (در مقابل دردآور یا قوی یا سوزان)، خوشایند، مطبوع، بی مزه، بی بو و خاصیت، (خوراک) بدون نمک و ادویه

bland

<hr> معنی : چاپلوسی کردن، نوازش کردن، ریشخند کردن <hr> معانی دیگر : ترغیب کردن، (به انجام کاری) تشویق کردن، زبان چرب و نرم به کار بردن، شیره مالی کردن

معنی : چاپلوسی کردن، نوازش کردن، ریشخند کردن معانی دیگر : ترغیب کردن، (به انجام کاری) تشویق کردن، زبان چرب و نرم به کار بردن، شیره مالی کردن

واژه های حرف "b" - مترادف و متضاد