<hr> معنی : وابسته به پشیمانی <hr> معانی دیگر : نادم

معنی : وابسته به پشیمانی معانی دیگر : نادم

compunctious

<hr> معنی : تبرئه، برائت <hr> معانی دیگر : (در قدیم) تبرئه ی متهم در اثر سوگند و شهادت دیگران دال بر بی گناهی او

معنی : تبرئه، برائت معانی دیگر : (در قدیم) تبرئه ی متهم در اثر سوگند و شهادت دیگران دال بر بی گناهی او

compurgation

<hr> معنی : تطهیر کننده <hr> معانی دیگر : (در قدیم) شاهدی که با سوگند به بی گناهی متهم شهادت می داد، یادکننده سوگند برای تبرئه دیگری

معنی : تطهیر کننده معانی دیگر : (در قدیم) شاهدی که با سوگند به بی گناهی متهم شهادت می داد، یادکننده سوگند برای تبرئه دیگری

compurgator

<hr> معنی : محاسبه پذیر، شمردنی <hr> معانی دیگر : شمردنی

معنی : محاسبه پذیر، شمردنی معانی دیگر : شمردنی

computable

<hr> معنی : محاسبه، محاسبات، شمارش، نتیجه شمارش <hr> معانی دیگر : محاسبه (به ویژه با ماشین)، آمارش، شمارگری، رایانگری، روش محاسبه یا آمارش

معنی : محاسبه، محاسبات، شمارش، نتیجه شمارش معانی دیگر : محاسبه (به ویژه با ماشین)، آمارش، شمارگری، رایانگری، روش محاسبه یا آمارش

computation

<hr> معنی : حساب کردن، تخمین زدن، محاسبه کردن <hr> معانی دیگر : حساب کردن (معمولا با ماشین)، آماردن، شمارگری کردن، آماریدن، (با بکار بردن کامپیوتر) حساب کردن، تعیین کردن، بررسی کردن، رایانگری کردن، کامپیوتر کاری کردن

معنی : حساب کردن، تخمین زدن، محاسبه کردن معانی دیگر : حساب کردن (معمولا با ماشین)، آماردن، شمارگری کردن، آماریدن، (با بکار بردن کامپیوتر) حساب کردن، تعیین کردن، بررسی کردن، رایانگری کردن، کامپیوتر کاری کردن

compute

<hr> معنی : کامپیوتر، رایانه، شمارنده، ماشین حساب، ماشین حساب الکترونی <hr> معانی دیگر : کامپیوتر، رایانه

معنی : کامپیوتر، رایانه، شمارنده، ماشین حساب، ماشین حساب الکترونی معانی دیگر : کامپیوتر، رایانه

computer

computer language

<hr> علم کامپیوتر، علوم کامپیوتر

علم کامپیوتر، علوم کامپیوتر

computer science

<hr> معنی : شبیه سازی، کامپیوتری <hr> معانی دیگر : شبیه سازی، کامپیوتری

معنی : شبیه سازی، کامپیوتری معانی دیگر : شبیه سازی، کامپیوتری

computer simulation

<hr> (با کمی تداعی منفی) زبان کامپیوتری (که برای دیگران نامفهوم است)

(با کمی تداعی منفی) زبان کامپیوتری (که برای دیگران نامفهوم است)

computerese

<hr> معنی : کامپیوتری کردن، کامپیوتری شدن <hr> معانی دیگر : کامپیوتری کردن، کامپیوتری شدن

معنی : کامپیوتری کردن، کامپیوتری شدن معانی دیگر : کامپیوتری کردن، کامپیوتری شدن

computerization

<hr> معنی : کامپیوتری کردن <hr> معانی دیگر : کامپیوتری کردن

معنی : کامپیوتری کردن معانی دیگر : کامپیوتری کردن

computerize

<hr> معنی : کامپیوتری، کامپیوتری شده <hr> معانی دیگر : کامپیوتری، کامپیوتری شده

معنی : کامپیوتری، کامپیوتری شده معانی دیگر : کامپیوتری، کامپیوتری شده

computerized

<hr> معنی : محاسبه، رشته کامپیوتر <hr> معانی دیگر : محسبات

معنی : محاسبه، رشته کامپیوتر معانی دیگر : محسبات

computing

<hr> معنی : شریک، همراه، رفیق، مانوس <hr> معانی دیگر : یار، همقطار، هم مسلک، (روسی) تاواریش، (c بزرگ - عامیانه) کمونیست

معنی : شریک، همراه، رفیق، مانوس معانی دیگر : یار، همقطار، هم مسلک، (روسی) تاواریش، (c بزرگ - عامیانه) کمونیست

comrade

comradely

<hr> معنی : رفاقت <hr> معانی دیگر : معاضدت

معنی : رفاقت معانی دیگر : معاضدت

comradeship

<hr> معنی : محکوم، فریبکاری، از بر کردن، دانستن، گول زدن <hr> معانی دیگر : مخفف:، مخالف، متحد، مشترک، کنسول، ادامه دار، ادامه یافته، پیشوند: رجوع شود به: com- (پیش از v,s,q,n,j,g,d,c و گاهی f می آید) [confrere]، برضد، استدلال مخالف، رای مخالف، آدم مخالف، (با دقت) خواندن، مطالعه ی دقیق کردن، به خاطر سپردن، رجوع شود به: conn، (خودمانی) گوشبر، کلاهبردار، شیاد، (ابتدا جلب اعتماد و سپس) کلاهبرداری کردن، گوشبری کردن، شیادی کردن، خرکردن، دست انداختن، (خودمانی) مخفف: convict، مخفف کلمه عامیانه confidence، اعتماد

معنی : محکوم، فریبکاری، از بر کردن، دانستن، گول زدن معانی دیگر : مخفف:، مخالف، متحد، مشترک، کنسول، ادامه دار، ادامه یافته، پیشوند: رجوع شود به: com- (پیش از v,s,q,n,j,g,d,c و گاهی f می آید) [confrere]، برضد، استدلال مخالف، رای مخالف، آدم مخالف، (با دقت) خواندن، مطالعه ی دقیق کردن، به خاطر سپردن، رجو

<hr> معنی : فریبکار، مردرند

con artist

con game

<hr> (آمریکا- خودمانی - مخفف: confidence man) کلاهبردار، گوشبر (con artist هم می گویند)

(آمریکا- خودمانی - مخفف: confidence man) کلاهبردار، گوشبر (con artist هم می گویند)

con man

<hr> معنی : سعی، کوشش بدون هدف معین <hr> معانی دیگر : (روان شناسی) رغبت، میل، گرایش به انجام کاری، کردار انگیزی

معنی : سعی، کوشش بدون هدف معین معانی دیگر : (روان شناسی) رغبت، میل، گرایش به انجام کاری، کردار انگیزی

conation

<hr> معنی : بهم پیوستن، الحاق کردن، مسلسل کردن <hr> معانی دیگر : هم زنجیره، زنجیره ای، مسلسل، زنجیری

معنی : بهم پیوستن، الحاق کردن، مسلسل کردن معانی دیگر : هم زنجیره، زنجیره ای، مسلسل، زنجیری

concatenate

concatenated

<hr> معنی : الحاق، سلسله، تسلسل <hr> معانی دیگر : (درمورد یک سلسله حوادث یا چیزهای مربوط به هم) زنجیره، هم زنجیره، هم زنجیری، زنجیره بندی، رده بندی

معنی : الحاق، سلسله، تسلسل معانی دیگر : (درمورد یک سلسله حوادث یا چیزهای مربوط به هم) زنجیره، هم زنجیره، هم زنجیری، زنجیره بندی، رده بندی

concatenation

<hr> معنی : کار، کاو، مقعر <hr> معانی دیگر : توگود، فرورفته، سطح یا چیز کاو

معنی : کار، کاو، مقعر معانی دیگر : توگود، فرورفته، سطح یا چیز کاو

concave

<hr> معنی : کاوی، تقعر، توگودی، فرو رفتگی <hr> معانی دیگر : کاو بودن

معنی : کاوی، تقعر، توگودی، فرو رفتگی معانی دیگر : کاو بودن

concavity

<hr> معنی : پوشاندن، پنهان کردن، مخفی کردن، نهفتن، نهان کردن <hr> معانی دیگر : قایم کردن، گم زدن، آبشتن، نهنبیدن، افشانکردن، سری نگهداشتن، پرده پوشی کردن، مستور داشتن، کتمان کردن

معنی : پوشاندن، پنهان کردن، مخفی کردن، نهفتن، نهان کردن معانی دیگر : قایم کردن، گم زدن، آبشتن، نهنبیدن، افشانکردن، سری نگهداشتن، پرده پوشی کردن، مستور داشتن، کتمان کردن

conceal

<hr> معنی : مکتوم، متواری <hr> معانی دیگر : (verb transitive) پنهان کردن، نهان کردن، نهفتن

معنی : مکتوم، متواری معانی دیگر : (verb transitive) پنهان کردن، نهان کردن، نهفتن

concealed

<hr> معنی : مخفی کننده <hr> معانی دیگر : قانون ـ فقه : اخفاء

معنی : مخفی کننده معانی دیگر : قانون ـ فقه : اخفاء

concealing

<hr> معنی : اختفاء، پنهانی، پنهان بودن <hr> معانی دیگر : 1- پنهان سازی، مستوری، اختفا 2- کتمان، پرده پوشی 3- نهانگاه

معنی : اختفاء، پنهانی، پنهان بودن معانی دیگر : 1- پنهان سازی، مستوری، اختفا 2- کتمان، پرده پوشی 3- نهانگاه

concealment

<hr> معنی : واگذار کردن، تصدیق کردن، دادن <hr> معانی دیگر : اذعان کردن، اعتراف کردن، (شکست خود را) پذیرفتن، (حق یا امتیاز و غیره) اعطاکردن، تسلیم کردن

معنی : واگذار کردن، تصدیق کردن، دادن معانی دیگر : اذعان کردن، اعتراف کردن، (شکست خود را) پذیرفتن، (حق یا امتیاز و غیره) اعطاکردن، تسلیم کردن

concede

<hr> معنی : غرور، خود رایی، خود سری، خود بینی، استعاره <hr> معانی دیگر : تکبر، نخوت، خودپسندی، (در اصل) اندیشه، فکر، اندیشه ی فردی، نظر فردی هر شخص، (به ویژه شعر قرن های شانزدهم و هفدهم) استعاره ی پیچیده، استعاره ی بعید، تخیل، تصور، (اشیای کوچک و ساخته شده با ظرافت و هنرمندی) بدیعه، هنرساخت، (مهجور) اندیشیدن، تصور کردن

معنی : غرور، خود رایی، خود سری، خود بینی، استعاره معانی دیگر : تکبر، نخوت، خودپسندی، (در اصل) اندیشه، فکر، اندیشه ی فردی، نظر فردی هر شخص، (به ویژه شعر قرن های شانزدهم و هفدهم) استعاره ی پیچیده، استعاره ی بعید، تخیل، تصور، (اشیای کوچک و ساخته شده با ظرافت و هنرمندی) بدیعه، هنرساخت، (مهجور) اندیشیدن،

conceit

<hr> معنی : متکبر، استعاره <hr> معانی دیگر : از خود راضی، مغرور، خود بزرگ بین، گند دماغ دار، پرنخوت، غره، خودپسندی، خودبینی، غرور

معنی : متکبر، استعاره معانی دیگر : از خود راضی، مغرور، خود بزرگ بین، گند دماغ دار، پرنخوت، غره، خودپسندی، خودبینی، غرور

conceited

<hr> معنی : ممکن، امکان پذیر، تصور کردنی <hr> معانی دیگر : شدنی، قابل تصور، پندار پذیر، باور کردنی، با عقل جور در آمدنی

معنی : ممکن، امکان پذیر، تصور کردنی معانی دیگر : شدنی، قابل تصور، پندار پذیر، باور کردنی، با عقل جور در آمدنی

conceivable

<hr> معنی : بطور امکان پذیر <hr> معانی دیگر : بطور امکان پذیر

معنی : بطور امکان پذیر معانی دیگر : بطور امکان پذیر

conceivably

<hr> معنی : پنداشتن، فهمیدن، تصور کردن، ابستن شدن <hr> معانی دیگر : آبستن شدن، بارور شدن، گشن دادن، بسته شدن نطفه، به فکر خطور دادن، اندیشیدن، در فکر پروردن، (در مغز) تکوین یافتن، اندیش زایی کردن، تخیل کردن، معتقد بودن، باور داشتن، درک کردن، برداشت کردن، تصورکردن ,بارگرفتن ,بستن شدن ,حمل گفتن

معنی : پنداشتن، فهمیدن، تصور کردن، ابستن شدن معانی دیگر : آبستن شدن، بارور شدن، گشن دادن، بسته شدن نطفه، به فکر خطور دادن، اندیشیدن، در فکر پروردن، (در مغز) تکوین یافتن، اندیش زایی کردن، تخیل کردن، معتقد بودن، باور داشتن، درک کردن، برداشت کردن، تصورکردن ,بارگرفتن ,بستن شدن ,حمل گفتن

conceive

<hr> معنی : متمرکز کردن، تمرکز دادن، تغلیظ کردن <hr> معانی دیگر : (در مورد فکر و توجه و غیره) متمرکز کردن، (با: on یا upon) متمرکز شدن، هرچه که غلیظ یا متراکم شده باشد، عصاره، شیره، چگاله، به مرکز (دایره) آورده شدن یا رفتن، جمع شدن، بر غلظت یا نیرو یا شدت چیزی افزودن، غلیظ کردن یا شدن، متکاثف کردن، چگال کردن، تغلیظ

معنی : متمرکز کردن، تمرکز دادن، تغلیظ کردن معانی دیگر : (در مورد فکر و توجه و غیره) متمرکز کردن، (با: on یا upon) متمرکز شدن، هرچه که غلیظ یا متراکم شده باشد، عصاره، شیره، چگاله، به مرکز (دایره) آورده شدن یا رفتن، جمع شدن، بر غلظت یا نیرو یا شدت چیزی افزودن، غلیظ کردن یا شدن، متکاثف کردن، چگال کردن،

concentrate

<hr> معنی : مراقبت، تغلیظ، جمع شدگی <hr> معانی دیگر : تمرکز، توجه کامل، تمرکز فکر، حواس جمعی، تکاثف، چگال سازی، تمرکز,جمع شدگی ,عمل متمرکزکردن

معنی : مراقبت، تغلیظ، جمع شدگی معانی دیگر : تمرکز، توجه کامل، تمرکز فکر، حواس جمعی، تکاثف، چگال سازی، تمرکز,جمع شدگی ,عمل متمرکزکردن

concentration

<hr> بازداشتگاه (به ویژه برای مخالفان سیاسی و عقیدتی)، اردوگاه کار اجباری، بازداشتگاه زندانیان سیاسی یا اسرای جنگی

بازداشتگاه (به ویژه برای مخالفان سیاسی و عقیدتی)، اردوگاه کار اجباری، بازداشتگاه زندانیان سیاسی یا اسرای جنگی

concentration camp

<hr> معنی : متحد المرکز، هم مرکز <hr> معانی دیگر : (در مورد دایره) هم مرکز (concentrical هم می گویند)

معنی : متحد المرکز، هم مرکز معانی دیگر : (در مورد دایره) هم مرکز (concentrical هم می گویند)

concentric

<hr> معنی : متحدالمرکز <hr> معانی دیگر : بودن

معنی : متحدالمرکز معانی دیگر : بودن

concentricity

<hr> معنی : مفهوم، تصور کلی، فکر <hr> معانی دیگر : برداشت، فرایافت، معنی کلی، اندیشه کلی، عقیده

معنی : مفهوم، تصور کلی، فکر معانی دیگر : برداشت، فرایافت، معنی کلی، اندیشه کلی، عقیده

concept

<hr> معنی : فهم، عقیده، ادراک، تصور، حاملگی، لقاح تخم و شروع رشد جنین <hr> معانی دیگر : آبستنی، لقاح، گشن، بسته شدن نطفه، آغاز هرفرایند، تکوین، اندیش زایی، مفهوم آفرینی، برداشت، فرایافت، دریافت (فکری)، بینش، پنداشت، پیش پندار، تعقل، طرح اولیه، فکر اولیه، جنین، نطفه ی بسته شده

معنی : فهم، عقیده، ادراک، تصور، حاملگی، لقاح تخم و شروع رشد جنین معانی دیگر : آبستنی، لقاح، گشن، بسته شدن نطفه، آغاز هرفرایند، تکوین، اندیش زایی، مفهوم آفرینی، برداشت، فرایافت، دریافت (فکری)، بینش، پنداشت، پیش پندار، تعقل، طرح اولیه، فکر اولیه، جنین، نطفه ی بسته شده

conception

<hr> معنی : ادراکی، تصوری <hr> معانی دیگر : وابسته به اندیش زایی، ذهنی، بینشی، مفهومی، نظری، فرایافتی، تعقلی، عقلانی

معنی : ادراکی، تصوری معانی دیگر : وابسته به اندیش زایی، ذهنی، بینشی، مفهومی، نظری، فرایافتی، تعقلی، عقلانی

conceptual

<hr> معنی : ادراک، تصور <hr> معانی دیگر : خیال

معنی : ادراک، تصور معانی دیگر : خیال

conceptualization

<hr> اندیش زایی کردن، مفهوم آفریدن، ذهنی کردن، عقلانی کردن، تعقلی کردن، تصور یا اندیشه چیزی را کردن

اندیش زایی کردن، مفهوم آفریدن، ذهنی کردن، عقلانی کردن، تعقلی کردن، تصور یا اندیشه چیزی را کردن

واژه های حرف "c" - مترادف و متضاد