<hr> معنی : قرعه کشی، قرعه، بخت آزمایی، لاطاری، امر شانسی، کار الله بختی <hr> معانی دیگر : گزینش از راه بخت آزمایی، لاتاری، شانسی

معنی : قرعه کشی، قرعه، بخت آزمایی، لاطاری، امر شانسی، کار الله بختی معانی دیگر : گزینش از راه بخت آزمایی، لاتاری، شانسی

lottery

<hr> معنی : لوتو <hr> معانی دیگر : (نوعی قمار) لوتو، loto لوتو نوعی بازی

معنی : لوتو معانی دیگر : (نوعی قمار) لوتو، loto لوتو نوعی بازی

lotto

<hr> معنی : کنار، درخت سدر، درخت کنار، یکجور نیلوفر ابی <hr> معانی دیگر : (اسطوره ی یونان) میوه ی خلسه آور، (گیاهی که این میوه را می داد) لوتوس، (گیاه شناسی) نیلوفر آبی (به ویژه nymphaea lotus که در عصر باستان مقدس شمرده می شد و nelumbo nucifera که در مذهب هندو و بودایی مقدس است)، نماد یا فرتور نیلوفر آبی (به ویژه در معماری و سنگ تراشی های مصر باستان)، کنار konar

معنی : کنار، درخت سدر، درخت کنار، یکجور نیلوفر ابی معانی دیگر : (اسطوره ی یونان) میوه ی خلسه آور، (گیاهی که این میوه را می داد) لوتوس، (گیاه شناسی) نیلوفر آبی (به ویژه nymphaea lotus که در عصر باستان مقدس شمرده می شد و nelumbo nucifera که در مذهب هندو و بودایی مقدس است)، نماد یا فرتور نیلوفر آبی (به

lotus

<hr> (اسطوره ی یونان) سرزمین لوتوس خورها (که مردم آن نشئه و تنبل بودند)

(اسطوره ی یونان) سرزمین لوتوس خورها (که مردم آن نشئه و تنبل بودند)

lotus land

<hr> (یوگا - نشستن صاف و استوار با پاها به صورت چهار زانو و دست ها به صورت حلقه) جاگیری لوتوسی، چمباتمه لوتوسی

(یوگا - نشستن صاف و استوار با پاها به صورت چهار زانو و دست ها به صورت حلقه) جاگیری لوتوسی، چمباتمه لوتوسی

lotus position

<hr> معنی : رسا، با صدای بلند، بلند، پر سر و صدا، گوش خراش، زرق و برق دار، پر صدا، بلند اوا، پراواز، پر جلوه، پر هیاهو <hr> معانی دیگر : (صدا) بلند، پرآوا، پر غوغا، با سماجت، با اصرار، مصرانه، با پافشاری، موکد، (به ویژه در مورد رنگ - عامیانه) جلف، سبک، زننده، (به ویژه بو) تند، ناخوشایند، بد، به طور رسا، مشهور

معنی : رسا، با صدای بلند، بلند، پر سر و صدا، گوش خراش، زرق و برق دار، پر صدا، بلند اوا، پراواز، پر جلوه، پر هیاهو معانی دیگر : (صدا) بلند، پرآوا، پر غوغا، با سماجت، با اصرار، مصرانه، با پافشاری، موکد، (به ویژه در مورد رنگ - عامیانه) جلف، سبک، زننده، (به ویژه بو) تند، ناخوشایند، بد، به طور رسا، مشهور

loud

<hr> معنی : بلند شدن، صدا را بلند کردن <hr> معانی دیگر : (صدا) بلند کردن یا شدن، شدید کردن یا شدن، بلند شدن صدا

معنی : بلند شدن، صدا را بلند کردن معانی دیگر : (صدا) بلند کردن یا شدن، شدید کردن یا شدن، بلند شدن صدا

louden

<hr> معنی : بلند <hr> معانی دیگر : با صدای بلند

معنی : بلند معانی دیگر : با صدای بلند

loudly

<hr> اهل جیغ و داد و اعتراض، پر سرو صدا، لتره، پرهیاهو، وراج، دارای صدای بلند، بلنداواز

اهل جیغ و داد و اعتراض، پر سرو صدا، لتره، پرهیاهو، وراج، دارای صدای بلند، بلنداواز

loudmouthed

<hr> معنی : بلند گو <hr> معانی دیگر : بلند گو

معنی : بلند گو معانی دیگر : بلند گو

loudspeaker

<hr> معنی : دریاچه، استخر، اب دریا <hr> معانی دیگر : دریاچه، استخر، اب دریا

معنی : دریاچه، استخر، اب دریا معانی دیگر : دریاچه، استخر، اب دریا

lough

<hr> معنی : صندلی راحتی، سالن، تن اسایی، سالن استراحت، محل استراحت، اطاق استراحت، وقتگذرانی به بطالت، لم دادن، لمیدن <hr> معانی دیگر : (به طور راحت و رها نشستن یا دراز کشیدن یا ایستادن یا حرکت کردن) واکشیدن، غنودن، آسودن، آرمیدن، برنشستن، سلانه سلانه راه رفتن، وقت تلف کردن، (وقت خودرا) به بطالت گذراندن، ول گشتن، (در سرسرای هتل ها و برخی تئاترها و شرکت ها و غیره) اتاق مجهز به مبل راحت، آرامشگاه، کاناپه ی بی پشتی و بی دسته که یک طرفش برجستگی متکا مانند دارد، نیمکت تخت شو، وقت آرامیدن، عمل آرامیدن، استراحت، آرمش، (قدیمی) گام آهسته و از روی فراغت، یا لم یا لم راه رفتن، رجوع شود به: cocktail lounge، محل استراحت ولم دادن، وقت گذرانی به بطالت <hr> lounge (suit) کت و شلوار معمولی

معنی : صندلی راحتی، سالن، تن اسایی، سالن استراحت، محل استراحت، اطاق استراحت، وقتگذرانی به بطالت، لم دادن، لمیدن معانی دیگر : (به طور راحت و رها نشستن یا دراز کشیدن یا ایستادن یا حرکت کردن) واکشیدن، غنودن، آسودن، آرمیدن، برنشستن، سلانه سلانه راه رفتن، وقت تلف کردن، (وقت خودرا) به بطالت گذراندن، ول گش

lounge

lounge lizard

<hr> معنی : گریز، ذره بین کوچک <hr> معانی دیگر : (اسکاتلند)، جهش، پرش، (جانور شناسی) گرگ ماهی (نوعی bass بومی اروپا) (loup de mer هم می گویند)، اسکاتلند خیز، فرار، خیززدن، فرار کردن

معنی : گریز، ذره بین کوچک معانی دیگر : (اسکاتلند)، جهش، پرش، (جانور شناسی) گرگ ماهی (نوعی bass بومی اروپا) (loup de mer هم می گویند)، اسکاتلند خیز، فرار، خیززدن، فرار کردن

loup

<hr> معنی : اخم، ترشرویی، هوای گرفته و ابری، تیره شدن، گرفته شدن، اخم کردن <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: lower، lower تیره شدن، تغییر

معنی : اخم، ترشرویی، هوای گرفته و ابری، تیره شدن، گرفته شدن، اخم کردن معانی دیگر : رجوع شود به: lower، lower تیره شدن، تغییر

lour

louring

<hr> معنی : شته، شپشه، شپش، شپش گذاشتن، شپشه کردن <hr> معانی دیگر : شپش (راسته ی anoplura به ویژه شپش بدن انسان: pediculus humanus corporis و شپش سر: p.h. capitis)، لنبه، مخنده، انواع شپش ها و شپشک های غیر انگلی مانند شپشک کتاب (book louse) و شپشک چوب (wood louse)، رجوع شود به: bird louse، آدم پست و قابل تحقیر، آدم رذل، (نادر) رجوع شود به: delouse، هر نوع شپشه یا افت گیاهی وغیره شبیه شپش

معنی : شته، شپشه، شپش، شپش گذاشتن، شپشه کردن معانی دیگر : شپش (راسته ی anoplura به ویژه شپش بدن انسان: pediculus humanus corporis و شپش سر: p.h. capitis)، لنبه، مخنده، انواع شپش ها و شپشک های غیر انگلی مانند شپشک کتاب (book louse) و شپشک چوب (wood louse)، رجوع شود به: bird louse، آدم پست و قابل تحقی

louse

<hr> معنی : پستی <hr> معانی دیگر : شپشوی، چرکی

معنی : پستی معانی دیگر : شپشوی، چرکی

lousiness

<hr> معنی : نکبت، پست، کثیف، اکبیر، چرکین، شپشو <hr> معانی دیگر : شپش زده، (خودمانی) کثیف، خیلی بد، بیزار کننده، (با: with) پر از، (ابریشم) لکه دار، لک دار، اکبیری

معنی : نکبت، پست، کثیف، اکبیر، چرکین، شپشو معانی دیگر : شپش زده، (خودمانی) کثیف، خیلی بد، بیزار کننده، (با: with) پر از، (ابریشم) لکه دار، لک دار، اکبیری

lousy

<hr> معنی : ادم بی دست و پا، ادم نادان و نفهم، ولگردی کردن، بیشعور دانستن، ریشخند کردن، سرفرود آوردن <hr> معانی دیگر : آدم احمق و دست و پا چلفتی، نقل علی، (محلی) تعظیم کردن، نفهمی نشان دادن

معنی : ادم بی دست و پا، ادم نادان و نفهم، ولگردی کردن، بیشعور دانستن، ریشخند کردن، سرفرود آوردن معانی دیگر : آدم احمق و دست و پا چلفتی، نقل علی، (محلی) تعظیم کردن، نفهمی نشان دادن

lout

<hr> معنی : بی شعور، دهاتی وار، خام دست وبی اطلاع <hr> معانی دیگر : مسخره

معنی : بی شعور، دهاتی وار، خام دست وبی اطلاع معانی دیگر : مسخره

loutish

<hr> معنی : بادگیر، حائل، گنبد روزنه دار، برای روشنایی یا دودکش، دودکش بخاری، منفذدودکش <hr> معانی دیگر : (معماری) پنجره ی کرکره ای (به ویژه در اتاق زیر شیروانی)، هواکش کرکره ای، دریچه ی کرکره ای، هریک از تخته ها یا کرکره های این نوع هواکش (louver board هم می گویند)، هر نوع کرکره برای تنظیم نور یا هواگیری، شکاف هواکش، فانوس، نما

معنی : بادگیر، حائل، گنبد روزنه دار، برای روشنایی یا دودکش، دودکش بخاری، منفذدودکش معانی دیگر : (معماری) پنجره ی کرکره ای (به ویژه در اتاق زیر شیروانی)، هواکش کرکره ای، دریچه ی کرکره ای، هریک از تخته ها یا کرکره های این نوع هواکش (louver board هم می گویند)، هر نوع کرکره برای تنظیم نور یا هواگیری، شک

louver

<hr> معنی : بادگیر، حائل، گنبد روزنه دار، برای روشنایی یا دودکش، دودکش بخاری، منفذدودکش <hr> معانی دیگر : فانوس، نما

معنی : بادگیر، حائل، گنبد روزنه دار، برای روشنایی یا دودکش، دودکش بخاری، منفذدودکش معانی دیگر : فانوس، نما

louvre

<hr> معنی : جذاب، دوست داشتنی، محبوب <hr> معانی دیگر : عزیز، نازنین (loveable هم می نویسند)

معنی : جذاب، دوست داشتنی، محبوب معانی دیگر : عزیز، نازنین (loveable هم می نویسند)

lovable

<hr> معنی : انجدان رومی <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) کاشن (نوعی انگدان معطر به نام levisticum off icinale از خانواده ی umbel)، (معرب) انجدان رومی، گیاه کما

معنی : انجدان رومی معانی دیگر : (گیاه شناسی) کاشن (نوعی انگدان معطر به نام levisticum off icinale از خانواده ی umbel)، (معرب) انجدان رومی، گیاه کما

lovage

<hr> معنی : محبت، مهر، عشق، معشوقه، خاطرخواهی، مهربانی، دوست داشتن، عشق داشتن <hr> معانی دیگر : شیدایی، والگی، دلباختگی، (در سلام رساندن) محبت فراوان، مهرورزی، علاقه ی شدید، علاقه ی شدید داشتن، چیز مورد مهر و علاقه، مشوق، یار، دلدار، نگار، (الهیات) عشق خداوند به انسان، عشق انسان به خدا، دوست داشتن (یزدانی)، عشق ورزیدن، عشق ورزی کردن، سخت دوست داشتن، (خودمانی - در خطاب) عزیزم، دلبرم، جانم، جماع، همخوابگی، (تنیس) امتیاز صفر، (l بزرگ) venus، عاشق بودن

معنی : محبت، مهر، عشق، معشوقه، خاطرخواهی، مهربانی، دوست داشتن، عشق داشتن معانی دیگر : شیدایی، والگی، دلباختگی، (در سلام رساندن) محبت فراوان، مهرورزی، علاقه ی شدید، علاقه ی شدید داشتن، چیز مورد مهر و علاقه، مشوق، یار، دلدار، نگار، (الهیات) عشق خداوند به انسان، عشق انسان به خدا، دوست داشتن (یزدانی)، ع

love

<hr> معنی : معاشقه، عشق وعاشقی، سر وسرعاشقانه <hr> معانی دیگر : رابطه ی عشقی، سروسر

معنی : معاشقه، عشق وعاشقی، سر وسرعاشقانه معانی دیگر : رابطه ی عشقی، سروسر

love affair

love child

love knot

<hr> معجون عشق، شربت سحر آمیز، مهر دارو، شربت عشق آمیز

معجون عشق، شربت سحر آمیز، مهر دارو، شربت عشق آمیز

love potion

<hr> معنی : داستان عاشقانه

love story

<hr> معنی : جذاب، دوست داشتنی، محبوب <hr> معانی دیگر : دوست داشتنی، محبوب، جذاب

معنی : جذاب، دوست داشتنی، محبوب معانی دیگر : دوست داشتنی، محبوب، جذاب

loveable

<hr> معنی : مرغ عشق، طوطی سبز وکوچک <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) مرغ عشق (انواع طوطی های کوچک به ویژه جنس افریقایی agapornis)، مره عشق

معنی : مرغ عشق، طوطی سبز وکوچک معانی دیگر : (جانور شناسی) مرغ عشق (انواع طوطی های کوچک به ویژه جنس افریقایی agapornis)، مره عشق

lovebird

<hr> معنی : دلپذیر، محبوب، معشوق

معنی : دلپذیر، محبوب، معشوق

loved

<hr> معنی : بی عشق <hr> معانی دیگر : بی بهره از عشق، تشنه ی مهر و محبت، فاره از عشق، نا محبوب

معنی : بی عشق معانی دیگر : بی بهره از عشق، تشنه ی مهر و محبت، فاره از عشق، نا محبوب

loveless

<hr> معنی : خوشگلی <hr> معانی دیگر : شیرینى، دلربائى، شیرینی، دلربایی

معنی : خوشگلی معانی دیگر : شیرینى، دلربائى، شیرینی، دلربایی

loveliness

<hr> معنی : عاشق دلخسته، ماتم زده عشق، دلخسته عشق، غمزده عشق، شیدا <hr> معانی دیگر : دلباخته، دلخسته، بی دل، در فراق، جفادیده

معنی : عاشق دلخسته، ماتم زده عشق، دلخسته عشق، غمزده عشق، شیدا معانی دیگر : دلباخته، دلخسته، بی دل، در فراق، جفادیده

lovelorn

<hr> معنی : دلپذیر، دوست داشتنی، دلفریب <hr> معانی دیگر : دلپسند، نازنین، خواستنی، نیکو، حسنه، لذت بخش، زیبا، جذاب، زن خوشگل، (شخص یا چیز) قشنگ

معنی : دلپذیر، دوست داشتنی، دلفریب معانی دیگر : دلپسند، نازنین، خواستنی، نیکو، حسنه، لذت بخش، زیبا، جذاب، زن خوشگل، (شخص یا چیز) قشنگ

lovely

<hr> معنی : عشق ورزی <hr> معانی دیگر : جماع، مقاربت جنسی، عشقبازی

معنی : عشق ورزی معانی دیگر : جماع، مقاربت جنسی، عشقبازی

lovemaking

lovemate

<hr> معنی : عاشق، معشوق، معشوقه، فاسق، دوستدار <hr> معانی دیگر : دلبر، جانان، یار، (جمع) عاشق و معشوق، موله، رفیقه، (عاشق و معشوقی که یکی از آنها همسر دارد) فاسق، فاسقه، هواخواه، خاطرخواه

معنی : عاشق، معشوق، معشوقه، فاسق، دوستدار معانی دیگر : دلبر، جانان، یار، (جمع) عاشق و معشوق، موله، رفیقه، (عاشق و معشوقی که یکی از آنها همسر دارد) فاسق، فاسقه، هواخواه، خاطرخواه

lover

<hr> معنی : دلباخته، بیمار عشق <hr> معانی دیگر : عاشقانه و محزون، بیمار عشق، دلباخته

معنی : دلباخته، بیمار عشق معانی دیگر : عاشقانه و محزون، بیمار عشق، دلباخته

lovesick

<hr> معنی : مطبوع، عاشق، محبوب <hr> معانی دیگر : (محلی) رجوع شود به: lovely، محبوب، دلپذیر، عاشق، مطبوع

معنی : مطبوع، عاشق، محبوب معانی دیگر : (محلی) رجوع شود به: lovely، محبوب، دلپذیر، عاشق، مطبوع

lovesome

<hr> معنی : عاشق، صمیمی، خاطرخواه، دوستدار، با محبت، محبت امیز <hr> معانی دیگر : عاشقانه، مهربانانه، مهر آمیز، بامهر، فداکار، محبوب

معنی : عاشق، صمیمی، خاطرخواه، دوستدار، با محبت، محبت امیز معانی دیگر : عاشقانه، مهربانانه، مهر آمیز، بامهر، فداکار، محبوب

loving

<hr> معنی : مهربانی، مرحمت، لطف و عنایت <hr> معانی دیگر : عطوفت، محبت، مهربانی عاشقانه، مهرحاکی از عشق

معنی : مهربانی، مرحمت، لطف و عنایت معانی دیگر : عطوفت، محبت، مهربانی عاشقانه، مهرحاکی از عشق

loving kindness

<hr> معنی : پایین، صدای گاو، پایین، پست، فروتن، محقر، اندک، افتاده، کم، اهسته، پست ومبتذل، صدای گاو کردن، پایین <hr> معانی دیگر : کم ارتفاع، کم بلندی، زیر، زیرین، کوتاه، فرو رفته، گود، سفلی، نشیب، کم ژرفا، کم عمق، (رودخانه و غیره) کم آب، فروکشیده، (شدت یا میزان یا مقدار یا ارزش و غیره) کم، بی ارزش، کم ارزش، آهسته، یواش، خفیف، معدود، (از حد معمول کم ارتفاع تر یا کوتاه تر یا کم ژرفاتر یا کم قدرت تر و غیره) پست، دون، دون پایه، زبون، خوار، زار، فرومایه، نزدیک به افق، در حضیض، نزدیک به خط استوا، (دوزندگی) دکولته، یقه ی (یا سر و سینه ی) باز، (نادر) بر زمین افتاده، نقش بر زمین، مرده، نهان، پنهان، ناشناخته، تا پایین، تانزدیک زمین، کم قوت، بی حال، ضعیف، بی رمق، رنجور، محزون، گرفته، بی دل و دماغ، بی حوصله، افسرده، زمخت، بی ادب، بد دهان، هرزه گو، پست فطرتانه، قابل تحقیر، نامردانه، دنی، دارای مقدار کم (از چیزی)، کم -، ناچیز، (زیست شناسی - از نظر تکامل طبیعی) ناپیشرفته، آغازین، (نسبتا) اخیر، متاخر، دیرین، (با: on) دارای مقدار کم (از چیزی)، در کمبود، کم پول، در مضیقه، (صدا) بم، (صدای) کوتاه، (صدای) ضعیف، به سوی پایین، (در) زیر، فرودین، (اتومبیل و غیره - دنده ی) سنگین، (در عقیده و تشریفات مذهبی و غیره) غیر رسمی و آسانگیر، (آوا شناسی) باز (واکه)، واکه ی افتاده، (هواشناسی) ناحیه ی دارای فشار بارومتری کم، (مانند گاو صدا دادن) مو کردن، ماغ کشیدن، (اسکاتلند و شمال انگلیس)، شعله، شراره، vi moo : صدای گاو، مع مع کردن، سربزیر، مشتعل شدن، زبانه کشیدن

معنی : پایین، صدای گاو، پایین، پست، فروتن، محقر، اندک، افتاده، کم، اهسته، پست ومبتذل، صدای گاو کردن، پایین معانی دیگر : کم ارتفاع، کم بلندی، زیر، زیرین، کوتاه، فرو رفته، گود، سفلی، نشیب، کم ژرفا، کم عمق، (رودخانه و غیره) کم آب، فروکشیده، (شدت یا میزان یا مقدار یا ارزش و غیره) کم، بی ارزش، کم ارزش، آ

<hr> معنی : چراغ نور پایین جلو اتومبیل <hr> معانی دیگر : (اتومبیل و غیره) چراغ نور پایین (جلو اتومبیل)، چراه نور پایین جلو اتومبیل

معنی : چراغ نور پایین جلو اتومبیل معانی دیگر : (اتومبیل و غیره) چراغ نور پایین (جلو اتومبیل)، چراه نور پایین جلو اتومبیل

low beam

<hr> معنی : دکولته، یقه باز <hr> معانی دیگر : درمورد لباس زنان یقه باز

معنی : دکولته، یقه باز معانی دیگر : درمورد لباس زنان یقه باز

واژه های حرف "l" - مترادف و متضاد