<hr> معنی : برجسته، مورد ملاحظه <hr> معانی دیگر : چشمگیر، مورد توجه، نامدار، سرشناس

معنی : برجسته، مورد ملاحظه معانی دیگر : چشمگیر، مورد توجه، نامدار، سرشناس

noted

<hr> معنی : مورد توجه، با ارزش، قابل توجه، قابل دقت <hr> معانی دیگر : برجسته، چشمگیر، درخور توجه، جالب توجه، مهم

معنی : مورد توجه، با ارزش، قابل توجه، قابل دقت معانی دیگر : برجسته، چشمگیر، درخور توجه، جالب توجه، مهم

noteworthy

<hr> معنی : صفر، نیستی، هیچ، ابدا <hr> معانی دیگر : هیچی، بی اهمیت، ناچیز، اصلا نه، آدم بی ارزش، آدم بی اهمیت، نهستی، بی ارزش

معنی : صفر، نیستی، هیچ، ابدا معانی دیگر : هیچی، بی اهمیت، ناچیز، اصلا نه، آدم بی ارزش، آدم بی اهمیت، نهستی، بی ارزش

nothing

<hr> عدم وجود، نهستی، نیستی، هیچی، مرگ، خلا، تهی بودن، تهی مندی، هیچ بودن، ناچیزی، بی اهمیتی، چیز نابوده

عدم وجود، نهستی، نیستی، هیچی، مرگ، خلا، تهی بودن، تهی مندی، هیچ بودن، ناچیزی، بی اهمیتی، چیز نابوده

nothingness

<hr> معنی : خبر، توجه، اعلان، اگهی، اطلاع، اخطار، دیدن، ملاحظه کردن، شناختن، ملتفت شدن <hr> معانی دیگر : (به ویژه در روزنامه) آگهی، آگهداد، اطلاعیه، دقت، نظر، آگاهی، هشدار، اخطاریه (به ویژه اخطاریه ی تخلیه ی خانه یا فسخ قرارداد)، پیش آگهی، اشاره کردن به، ذکر کردن، توضیح (اضافی) دادن، نقد ادبی (کوتاه) نوشتن، دریافتن، مشاهده کردن، مورد ملاحظه قرار دادن، مورد توجه قرار دادن، توجه کردن به، احترام گذاشتن، محل گذاشتن، اعتنا کردن، تواضع، سلام و تعارف، نقد مختصر کتاب یا نمایشنامه (و غیره)، هنرسنجه

معنی : خبر، توجه، اعلان، اگهی، اطلاع، اخطار، دیدن، ملاحظه کردن، شناختن، ملتفت شدن معانی دیگر : (به ویژه در روزنامه) آگهی، آگهداد، اطلاعیه، دقت، نظر، آگاهی، هشدار، اخطاریه (به ویژه اخطاریه ی تخلیه ی خانه یا فسخ قرارداد)، پیش آگهی، اشاره کردن به، ذکر کردن، توضیح (اضافی) دادن، نقد ادبی (کوتاه) نوشتن، د

notice

<hr> معنی : ظاهر، برجسته، قابل توجه، قابل ملاحضه <hr> معانی دیگر : چشمگیر، شایان توجه، شاینده، محسوس

معنی : ظاهر، برجسته، قابل توجه، قابل ملاحضه معانی دیگر : چشمگیر، شایان توجه، شاینده، محسوس

noticeable

<hr> معنی : خبر، تذکر، اطلاع، اخطار، اگاهسازی <hr> معانی دیگر : آگهداد، گزارش

معنی : خبر، تذکر، اطلاع، اخطار، اگاهسازی معانی دیگر : آگهداد، گزارش

notification

<hr> معنی : اعلام کردن، اخطار کردن، اگاهی دادن، اگاه ساختن، اعلام داشتن <hr> معانی دیگر : اطلاع دادن، خبردادن، آگاه کردن، آگهداد کردن، اخطاریه فرستادن

معنی : اعلام کردن، اخطار کردن، اگاهی دادن، اگاه ساختن، اعلام داشتن معانی دیگر : اطلاع دادن، خبردادن، آگاه کردن، آگهداد کردن، اخطاریه فرستادن

notify

<hr> معنی : اندیشه، خیال، عقیده، ادراک، مفهوم، فکر، تصور، خاطر، خاطره، نظریه، پندار <hr> معانی دیگر : تصویر مغزی، عقیده ی کلی، انگاشت، اندیشه ی مبهم، وهم، هوس، نظر، باور، اعتقاد، برداشت، منظور، نقشه، چشم دید، مقصود، قصد، نیت، فکری

معنی : اندیشه، خیال، عقیده، ادراک، مفهوم، فکر، تصور، خاطر، خاطره، نظریه، پندار معانی دیگر : تصویر مغزی، عقیده ی کلی، انگاشت، اندیشه ی مبهم، وهم، هوس، نظر، باور، اعتقاد، برداشت، منظور، نقشه، چشم دید، مقصود، قصد، نیت، فکری

notion

<hr> معنی : اندیشه، ادراک، تصور، نظریه <hr> معانی دیگر : تصوری، ذهنی، نظری، موهوم، خیالی، انگاشتی، فکر، فکری

معنی : اندیشه، ادراک، تصور، نظریه معانی دیگر : تصوری، ذهنی، نظری، موهوم، خیالی، انگاشتی، فکر، فکری

notional

<hr> معنی : رسوایی، بد نامی، انگشت نمایی <hr> معانی دیگر : سو شهرت، بی آبرویی، کیادگی

معنی : رسوایی، بد نامی، انگشت نمایی معانی دیگر : سو شهرت، بی آبرویی، کیادگی

notoriety

<hr> معنی : بدنام رسوا <hr> معانی دیگر : رسوا، انگشت نما، بدنام، بی آبرو، کیاده، زبانزد، شناخته، معروف، شناسا

معنی : بدنام رسوا معانی دیگر : رسوا، انگشت نما، بدنام، بی آبرو، کیاده، زبانزد، شناخته، معروف، شناسا

notorious

<hr> معنی : بدون توجه، باوجود، باوجود اینکه، باوجود اینکه، مخالف، با وجود، علیرغم <hr> معانی دیگر : به رغم، با این وجود، با همه ی این ها، به هر حال، گرچه، هرچند، گواینکه، باآنکه

معنی : بدون توجه، باوجود، باوجود اینکه، باوجود اینکه، مخالف، با وجود، علیرغم معانی دیگر : به رغم، با این وجود، با همه ی این ها، به هر حال، گرچه، هرچند، گواینکه، باآنکه

notwithstanding

<hr> معنی : نان بادامی، شیرینی بادام دار <hr> معانی دیگر : (شیرینی پزی) نقل بادام

معنی : نان بادامی، شیرینی بادام دار معانی دیگر : (شیرینی پزی) نقل بادام

nougat

<hr> معنی : هیچ <hr> معانی دیگر : (حساب) صفر، naught : عدم

معنی : هیچ معانی دیگر : (حساب) صفر، naught : عدم

nought

<hr> معنی : مجرد، وجود مجرد <hr> معانی دیگر : (فلسفه ی کانت) بود، ذات، شی فی نفسه، ذات معقول، فلسفه کانت مجرد، معقولات، معنویات

معنی : مجرد، وجود مجرد معانی دیگر : (فلسفه ی کانت) بود، ذات، شی فی نفسه، ذات معقول، فلسفه کانت مجرد، معقولات، معنویات

noumenon

<hr> معنی : اسم، نام، موصوف <hr> معانی دیگر : (دستورزبان) اسم

معنی : اسم، نام، موصوف معانی دیگر : (دستورزبان) اسم

noun

<hr> معنی : قوت دادن، خوراک دادن، خوراندن، غذا دادن، تغذیه کردن <hr> معانی دیگر : (انسان و گیاه و جانور) تغذیه کردن، خوراک رسانی کردن، پروردن، پرورش دادن، تغذیه

معنی : قوت دادن، خوراک دادن، خوراندن، غذا دادن، تغذیه کردن معانی دیگر : (انسان و گیاه و جانور) تغذیه کردن، خوراک رسانی کردن، پروردن، پرورش دادن، تغذیه

nourish

<hr> معنی : تغذیه، مقوی، مغذی <hr> معانی دیگر : پروردگر

معنی : تغذیه، مقوی، مغذی معانی دیگر : پروردگر

nourishing

<hr> معنی : قوت، غذا، تغذیه، خوراک، پرورش <hr> معانی دیگر : خوراک رسانی، پروردگری، خورانش

معنی : قوت، غذا، تغذیه، خوراک، پرورش معانی دیگر : خوراک رسانی، پروردگری، خورانش

nourishment

<hr> معنی : خرد، قوه ادراک، عقل <hr> معانی دیگر : (فلسفه) جهان خرد، جهان - خرد، عقل کل

معنی : خرد، قوه ادراک، عقل معانی دیگر : (فلسفه) جهان خرد، جهان - خرد، عقل کل

nous

<hr> معنی : تازه بدوران رسیده <hr> معانی دیگر : تازه به دوران رسیده، نوکیسه، ندید بدید، فرانسه تازه بدوران رسیده

معنی : تازه بدوران رسیده معانی دیگر : تازه به دوران رسیده، نوکیسه، ندید بدید، فرانسه تازه بدوران رسیده

nouveau riche

<hr> (خوراکپزی) خوراکپزی نوین (که در آن از مواد کم چربی و سبزیجات بیشتر استفاده می شود)

(خوراکپزی) خوراکپزی نوین (که در آن از مواد کم چربی و سبزیجات بیشتر استفاده می شود)

nouvelle cuisine

<hr> معنی : نو اختر، ستاره موقتی، فانی ستاره <hr> معانی دیگر : (نجوم) نواختر، ستاره ای که نور ان چند روزی زیاد شده ودوباره کم شود

معنی : نو اختر، ستاره موقتی، فانی ستاره معانی دیگر : (نجوم) نواختر، ستاره ای که نور ان چند روزی زیاد شده ودوباره کم شود

nova

<hr> معنی : ساوسنگ <hr> معانی دیگر : (سنگ شناسی) سنگ چاقو تیزکن، سنگ نواکولیت

معنی : ساوسنگ معانی دیگر : (سنگ شناسی) سنگ چاقو تیزکن، سنگ نواکولیت

novaculite

<hr> معنی : ابداع، ابتکار، نوسازی <hr> معانی دیگر : (حقوق - قبول کردن تعهد یا مسئولیت جدید طبق توافق طرفین) تبدیل تعهد

معنی : ابداع، ابتکار، نوسازی معانی دیگر : (حقوق - قبول کردن تعهد یا مسئولیت جدید طبق توافق طرفین) تبدیل تعهد

novation

<hr> معنی : رمان، کتاب داستان، نو، بدیع، جدید <hr> معانی دیگر : داستان بلند، تازه، نادیده، نوین، نوظهور، نوپا، نورسیده، (در اصل) داستان کوتاه (رجوع شود به: novella)، (حقوق روم - معمولا جمع) قانون جدید

معنی : رمان، کتاب داستان، نو، بدیع، جدید معانی دیگر : داستان بلند، تازه، نادیده، نوین، نوظهور، نوپا، نورسیده، (در اصل) داستان کوتاه (رجوع شود به: novella)، (حقوق روم - معمولا جمع) قانون جدید

novel

<hr> معنی : داستان کوتاه <hr> معانی دیگر : novelette داستان کوتاه

معنی : داستان کوتاه معانی دیگر : novelette داستان کوتاه

novelet

<hr> معنی : داستان کوتاه <hr> معانی دیگر : رمان کوتاه، novelet داستان کوتاه

معنی : داستان کوتاه معانی دیگر : رمان کوتاه، novelet داستان کوتاه

novelette

<hr> معنی : بدعت گذاردن، بشکل داستان در اوردن

معنی : بدعت گذاردن، بشکل داستان در اوردن

novelise

<hr> معنی : رمان نویس <hr> معانی دیگر : داستان سرا

معنی : رمان نویس معانی دیگر : داستان سرا

novelist

<hr> معنی : بدعت گذاردن، بشکل داستان در اوردن <hr> معانی دیگر : دارای ویژگی های رمان کردن، رمان مانند کردن، تبدیل به رمان کردن

معنی : بدعت گذاردن، بشکل داستان در اوردن معانی دیگر : دارای ویژگی های رمان کردن، رمان مانند کردن، تبدیل به رمان کردن

novelize

<hr> معنی : حکایت، داستان، رمان کوتاه <hr> معانی دیگر : داستان کوتاه (معمولا با نتیجه ی اخلاقی یا طنزآمیز)

معنی : حکایت، داستان، رمان کوتاه معانی دیگر : داستان کوتاه (معمولا با نتیجه ی اخلاقی یا طنزآمیز)

novella

<hr> معنی : چیز تازه، تازگی، نوظهوری، چیز نو <hr> معانی دیگر : نورسیدگی، نوپایی، هرچیز تازه، چیز بدیع، چیز بی سابقه

معنی : چیز تازه، تازگی، نوظهوری، چیز نو معانی دیگر : نورسیدگی، نوپایی، هرچیز تازه، چیز بدیع، چیز بی سابقه

novelty

<hr> معنی : نوامبر، نام ماه یازدهمسال فرنگی <hr> معانی دیگر : ماه نوامبر (یازدهمین ماه تقویم فرنگی)

معنی : نوامبر، نام ماه یازدهمسال فرنگی معانی دیگر : ماه نوامبر (یازدهمین ماه تقویم فرنگی)

november

<hr> معنی : مبتدی، تازه کار، نوچه، جدید الایمان، نو اموز، ادم ناشی <hr> معانی دیگر : (در میان راهبان و گروه های مذهبی) عضو جدید که هنوز سوگند نخورده، نو وارد، تازه گرویده (neophyte هم می گویند)

معنی : مبتدی، تازه کار، نوچه، جدید الایمان، نو اموز، ادم ناشی معانی دیگر : (در میان راهبان و گروه های مذهبی) عضو جدید که هنوز سوگند نخورده، نو وارد، تازه گرویده (neophyte هم می گویند)

novice

<hr> معنی : کاراموزی، تازه کار، مرحله تازه کاری <hr> معانی دیگر : novitiate مرحله تازه کاری

معنی : کاراموزی، تازه کار، مرحله تازه کاری معانی دیگر : novitiate مرحله تازه کاری

noviciate

<hr> معنی : کاراموزی، تازه کار، مرحله تازه کاری <hr> معانی دیگر : دوران نوآموزی، نوآموزی، تازه کاری، خامدستی، مبتدی، نوچه، noviciate مرحله تازه کاری

معنی : کاراموزی، تازه کار، مرحله تازه کاری معانی دیگر : دوران نوآموزی، نوآموزی، تازه کاری، خامدستی، مبتدی، نوچه، noviciate مرحله تازه کاری

novitiate

<hr> معنی : پروکئین، نمک قلیایی بیحس کننده

معنی : پروکئین، نمک قلیایی بیحس کننده

novocaine

<hr> معنی : فعلا، حالا، اکنون، اینک، در این لحظه، هان <hr> معانی دیگر : ایدون، حالیا، همین الان، چند لحظه پیش، همین حالا، هم اکنون، (در بیان درخواست یا امر یا پند) خوب، دیگه، پس حالا، (به نشان رفتن از یک نکته به نکته ی جدید یا برای تاکید) خاطر نشان می شود، باید توجه داشت که، هان، گاهی، برخی، آنگاه، در آن هنگام، از اکنون، از حال، از این، (معمولا با: that) حال که، اکنون که، از آنجایی که، کنونی، مربوط به حال، رایج، زمان حال

معنی : فعلا، حالا، اکنون، اینک، در این لحظه، هان معانی دیگر : ایدون، حالیا، همین الان، چند لحظه پیش، همین حالا، هم اکنون، (در بیان درخواست یا امر یا پند) خوب، دیگه، پس حالا، (به نشان رفتن از یک نکته به نکته ی جدید یا برای تاکید) خاطر نشان می شود، باید توجه داشت که، هان، گاهی، برخی، آنگاه، در آن هنگا

<hr> معنی : امروزه، این روزها <hr> معانی دیگر : اکنون

معنی : امروزه، این روزها معانی دیگر : اکنون

nowadays

<hr> معنی : بهیچ وجه، بههیچ طریق <hr> معانی دیگر : به هیچ وجه، اصلا، ابدا، هرگز، به هیچ طریق (no way و noways هم می نویسند)

معنی : بهیچ وجه، بههیچ طریق معانی دیگر : به هیچ وجه، اصلا، ابدا، هرگز، به هیچ طریق (no way و noways هم می نویسند)

noway

<hr> معنی : هیچ جا، هیچ کجا، در هیچ مکان <hr> معانی دیگر : جای غیر موجود، جای دور دست، جای ناشناخته (nowheres هم می گویند)

معنی : هیچ جا، هیچ کجا، در هیچ مکان معانی دیگر : جای غیر موجود، جای دور دست، جای ناشناخته (nowheres هم می گویند)

nowhere

<hr> معنی : نسبتا دور، دور، ابدا <hr> معانی دیگر : نسبتا دور، دور، ابدا

معنی : نسبتا دور، دور، ابدا معانی دیگر : نسبتا دور، دور، ابدا

nowhere near

<hr> معنی : هیچ جا، هیچ کجا، در هیچ مکان <hr> معانی دیگر : nowhere هیچ جا

معنی : هیچ جا، هیچ کجا، در هیچ مکان معانی دیگر : nowhere هیچ جا

nowheres

<hr> معنی : هیچ، ابدا، بهیچ وجه، به هیچ عنوان <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: noway

معنی : هیچ، ابدا، بهیچ وجه، به هیچ عنوان معانی دیگر : رجوع شود به: noway

nowise

<hr> معنی : شب، الهه شب <hr> معانی دیگر : الهه شب، شب

معنی : شب، الهه شب معانی دیگر : الهه شب، شب

<hr> معنی : مضر، مهلک، موذی، سمی <hr> معانی دیگر : زیان آور، زیانبخش، گزان، گزایان، آسیب انگیز، زهرین، مسموم کننده، (اخلاقی و روحی) گمراه کننده، ضلالت انگیز، فسادانگیز، زننده، ناخوشایند، انزجار انگیز، تنفرانگیز

معنی : مضر، مهلک، موذی، سمی معانی دیگر : زیان آور، زیانبخش، گزان، گزایان، آسیب انگیز، زهرین، مسموم کننده، (اخلاقی و روحی) گمراه کننده، ضلالت انگیز، فسادانگیز، زننده، ناخوشایند، انزجار انگیز، تنفرانگیز

واژه های حرف "n" - مترادف و متضاد