<hr> معنی : خشم، غیظ، کج خلقی، اوقات تلخی، قهر <hr> معانی دیگر : غیظ (ناگهانی)، بد خلقی، اعراض، ونگ زدن، (به ویژه کودک) بهانه گیری و خشم، نحسی، گریه زاری

معنی : خشم، غیظ، کج خلقی، اوقات تلخی، قهر معانی دیگر : غیظ (ناگهانی)، بد خلقی، اعراض، ونگ زدن، (به ویژه کودک) بهانه گیری و خشم، نحسی، گریه زاری

tantrum

<hr> معنی : مذهب چینایی، پیروی از طریقت چینی <hr> معانی دیگر : (فلسفه ی چینی مبتنی بر عقاید laotzu) تائو گرایی، مذهب تائو، تائوئیسم

معنی : مذهب چینایی، پیروی از طریقت چینی معانی دیگر : (فلسفه ی چینی مبتنی بر عقاید laotzu) تائو گرایی، مذهب تائو، تائوئیسم

taoism

<hr> معنی : شیر آب، شیر، ضربت اهسته، شیر آب زدن به، ضربات اهسته وپیوسته زدن، سوراخ چیزیرا بند اوردن، از شیر اب جاری کردن <hr> معانی دیگر : (به طور سریع و ملایم) زدن، نواختن، ضربه زدن، آهسته زدن، تق تق زدن، (با ضربه های تند و سبک) انجام دادن، (مثلا برای عضویت در باشگاه) برگزیدن، پذیرفتن، ضربه ی سبک و تند، کم تکان، ریزتکان، تکانچه، تلنگر، (کفش) پاشنه یا تخت نوزدن، پینه دوزی کردن، پاشنه ی تازه، تخت تازه، گلمیخ پاشنه ی کفش، رقص ((تپ)) (tap dance) کردن، با صدای تپ تپ یاتلپ تلپ حرکت کردن، (برای بستن سوراخ بشکه یا در بطری و غیره) توپی، گوه، سوراخگیر، دستگاه قلاویز کردن مهره و داخل لوله، قلاویزگیر، قلاویز کردن، (به ویژه از حفره یا غده یا اندام) در آوردن مایع، بیرون کشی، در کشی، کشیدن، شیر زدن (به لوله یا بشکه و غیره)، (با توپی و غیره) بستن، (برای گرفتن شیره ی درخت) تنه ی درخت را سوراخ کردن، شیره گرفتن، بهره گیری کردن، بهره برداری کردن، (لوله ی آب و گاز و غیره یا سیم برق و غیره را) به لوله یا سیم اصلی وصل کردن، (با وصل کردن به سیم تلفن دیگران) مخفیانه به مکالمات تلفنی گوش دادن، نیوشه کردن، نیوشیدن، (وسیله ی بستن لوله یا بند آوردن جریان آب) توپی، تاپ، بند آور، (مشروب و غیره) بشکه ای، در آورده از سوراخ بشکه، مخفف: taproom، گوش دادن مخفیانه به مکالمات تلفنی (رجوع شود به: wiretap)، (سوراخ بطری یا بشکه و غیره) گشودن، باز کردن، توپی را برداشتن، (عامیانه) پول قرض کردن، (از کسی) پول در کشیدن، شیر اب، شیراب زدن به، بهره برداری کردن از، سورا&nbsp; چیزیرا بند اوردن

معنی : شیر آب، شیر، ضربت اهسته، شیر آب زدن به، ضربات اهسته وپیوسته زدن، سوراخ چیزیرا بند اوردن، از شیر اب جاری کردن معانی دیگر : (به طور سریع و ملایم) زدن، نواختن، ضربه زدن، آهسته زدن، تق تق زدن، (با ضربه های تند و سبک) انجام دادن، (مثلا برای عضویت در باشگاه) برگزیدن، پذیرفتن، ضربه ی سبک و تند، کم ت

<hr> (نوعی رقص با کفش گلمیخ دار که صدا ایجاد می کند) تپ دانس، رقص تپ، پای بازی

(نوعی رقص با کفش گلمیخ دار که صدا ایجاد می کند) تپ دانس، رقص تپ، پای بازی

tap dance

<hr> معنی : سوراخ، سوراخ جای شیر اب، سوراخ بشکه <hr> معانی دیگر : سورا&nbsp; جای شیر اب، سورا&nbsp; بشکه

معنی : سوراخ، سوراخ جای شیر اب، سوراخ بشکه معانی دیگر : سورا جای شیر اب، سورا بشکه

tap hole

<hr> معنی : نوار چسب، نوار ضبط صوت، نوار ضبط صوت و امثال ان، نوار، روبان، با نوار بستن، ضبط کردن، بانوار یا قیطان بستن، نوار زدن <hr> معانی دیگر : نوار (از پارچه یا کاغذ یا پلاستیک و غیره)، تسمه، نوار صدانگاری، نوار صوتی، (با نوار یا تسمه یا قیطان) بستن، بسته بندی کردن، نواربندی کردن، نوار چسباندن، (روی نوار صوتی یا ویدئو) ضبط کردن، نوار ویدئو، نوارچسب (adhesive tape هم می گویند)، مخفف: magnetic tape و red tape و tapeworm و ticker tape و tape-recorder، (نوار) متر (tape measure هم می گویند)، با نوار متر اندازه گرفتن، متر کردن، بند، ریسمان، قیطان، نوار خط پایان مسابقه، پایانبند

معنی : نوار چسب، نوار ضبط صوت، نوار ضبط صوت و امثال ان، نوار، روبان، با نوار بستن، ضبط کردن، بانوار یا قیطان بستن، نوار زدن معانی دیگر : نوار (از پارچه یا کاغذ یا پلاستیک و غیره)، تسمه، نوار صدانگاری، نوار صوتی، (با نوار یا تسمه یا قیطان) بستن، بسته بندی کردن، نواربندی کردن، نوار چسباندن، (روی نوار 

tape

<hr> (دستگاه ضبط صوت و غیره) چرخ نوار و بلندگو، پهنه ی نوار، (سیستم صوتی) دک، drive tape نوار ران، نوار چرخان

(دستگاه ضبط صوت و غیره) چرخ نوار و بلندگو، پهنه ی نوار، (سیستم صوتی) دک، drive tape نوار ران، نوار چرخان

tape deck

<hr> نوار مدرج (برای متر کردن و اندازه گیری)، متر (tapeline هم می گویند)، measure tape متر مخصوص اندازه گیری، نوار متر

نوار مدرج (برای متر کردن و اندازه گیری)، متر (tapeline هم می گویند)، measure tape متر مخصوص اندازه گیری، نوار متر

tape measure

<hr> معنی : دستگاه ضبط صوت، ضبط صوت، نوار ضبط کن <hr> معانی دیگر : صدانگار

معنی : دستگاه ضبط صوت، ضبط صوت، نوار ضبط کن معانی دیگر : صدانگار

tape recorder

<hr> معنی : شمع مومی، باریک شونده، نوک تیز، مخروطی، باریک شدن، مخروطی شدن <hr> معانی دیگر : (کاهش تدریجی در ضخامت یا پهنا) تیز شدگی، تیزی، سوزنسری، (کم کم) باریک کردن یا شدن، نوک تیز کردن یا شدن، سوزنسر کردن یا شدن، (کم کم) کاهش یافتن، کم شدن، شمع (به ویژه شمع باریک)، (وسیله ی روشن کردن شمع و چراغ) فتیله ی مومی، فروزانه، افروزگر، مشعلچه، نورکم، سوسو، چشمک، کوره نور، هرمی، (کاهش تدریجی در فعالیت یا نیرو و غیره) کماست، کم کاهی

معنی : شمع مومی، باریک شونده، نوک تیز، مخروطی، باریک شدن، مخروطی شدن معانی دیگر : (کاهش تدریجی در ضخامت یا پهنا) تیز شدگی، تیزی، سوزنسری، (کم کم) باریک کردن یا شدن، نوک تیز کردن یا شدن، سوزنسر کردن یا شدن، (کم کم) کاهش یافتن، کم شدن، شمع (به ویژه شمع باریک)، (وسیله ی روشن کردن شمع و چراغ) فتیله ی مو

taper

<hr> کم کم باریک شدن، مخروطی شدن، تدریجا متوقف شدن

کم کم باریک شدن، مخروطی شدن، تدریجا متوقف شدن

taper off

<hr> معنی : مخروطی شدن

taper out

<hr> معنی : پرده نقش دار <hr> معانی دیگر : (معمولا به صورت اسم مفعول) فرشینه پوش کردن، با پروز آذین کردن، (از ریشه ی فارسی: تافته یا تافتن)، فرشینه، پروز، پارچه ی رومبلی، پرده قالیچه نما، ملیله دوزی

معنی : پرده نقش دار معانی دیگر : (معمولا به صورت اسم مفعول) فرشینه پوش کردن، با پروز آذین کردن، (از ریشه ی فارسی: تافته یا تافتن)، فرشینه، پروز، پارچه ی رومبلی، پرده قالیچه نما، ملیله دوزی

tapestry

<hr> معنی : نشاسته کاساو یا مانیوک <hr> معانی دیگر : (ماده ی دانه دانه و پر نشاسته که از ریشه ی گیاه cassava می گیرند و در خوراک پزی کاربرد دارد) تاپیوکا

معنی : نشاسته کاساو یا مانیوک معانی دیگر : (ماده ی دانه دانه و پر نشاسته که از ریشه ی گیاه cassava می گیرند و در خوراک پزی کاربرد دارد) تاپیوکا

tapioca

<hr> معنی : خوک خرطوم دراز مالایا، خوک خرطوم دار <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) تاپیر (جنس tapiridae - از پستانداران خوک سان امریکای استوایی و مالایا)

معنی : خوک خرطوم دراز مالایا، خوک خرطوم دار معانی دیگر : (جانور شناسی) تاپیر (جنس tapiridae - از پستانداران خوک سان امریکای استوایی و مالایا)

tapir

<hr> معنی : بار مشروب فروشی، محل پیاله فروشی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: barroom، جایگاه نوشابه فروشی ونوشابه خوری، محل پیاله فروشی

معنی : بار مشروب فروشی، محل پیاله فروشی معانی دیگر : رجوع شود به: barroom، جایگاه نوشابه فروشی ونوشابه خوری، محل پیاله فروشی

taproom

<hr> معنی : ریشه عمودی اصلی، مهریشه <hr> معانی دیگر : ریشه ی اصلی گیاه، راست ریشه، کلان ریشه، ریشه عمودی، ریشه اصلی

معنی : ریشه عمودی اصلی، مهریشه معانی دیگر : ریشه ی اصلی گیاه، راست ریشه، کلان ریشه، ریشه عمودی، ریشه اصلی

taproot

<hr> معنی : شیپور خاموشی <hr> معانی دیگر : (ارتش)، (سربازخانه و اردوگاه) شیپور خاموشی، شیپور خواب

معنی : شیپور خاموشی معانی دیگر : (ارتش)، (سربازخانه و اردوگاه) شیپور خاموشی، شیپور خواب

taps

<hr> معنی : پیشخدمت میخانه، ساقی <hr> معانی دیگر : (نادر) رجوع شود به: bartender

معنی : پیشخدمت میخانه، ساقی معانی دیگر : (نادر) رجوع شود به: bartender

tapster

<hr> معنی : قیر، قیر مالیدن به، قیر زدن، ازردن <hr> معانی دیگر : (در لوله و حقه ی چپق و پیپ و غیره) جرم، (لوله و حقه ی وافور) سوخته، (لوله ی بخاری) دوده (به ویژه اگر چسبان باشد والا soot بیشتر کاربرد دارد)، قیرمالی کردن، با قیر پوشاندن، قیراندود کردن، قطران، قیر مانند، قیرگون، قیری، قطرانی، قیرپوش، قیرخورده، (عامیانه) ملوان، ناوی، vt :برانگیخته، خشمگین کردن

معنی : قیر، قیر مالیدن به، قیر زدن، ازردن معانی دیگر : (در لوله و حقه ی چپق و پیپ و غیره) جرم، (لوله و حقه ی وافور) سوخته، (لوله ی بخاری) دوده (به ویژه اگر چسبان باشد والا soot بیشتر کاربرد دارد)، قیرمالی کردن، با قیر پوشاندن، قیراندود کردن، قطران، قیر مانند، قیرگون، قیری، قطرانی، قیرپوش، قیرخورده، 

<hr> معنی : دروغ کوچک <hr> معانی دیگر : (انگلیس - عامیانه) دروغ کوچک، یاوه، لاطایل، tarradiddle د، دروه کوچک

معنی : دروغ کوچک معانی دیگر : (انگلیس - عامیانه) دروغ کوچک، یاوه، لاطایل، tarradiddle د، دروه کوچک

taradiddle

<hr> معنی : رقص تند دو نفری ایتالیایی <hr> معانی دیگر : (رقص تند جنوب ایتالیا) تارانتلا

معنی : رقص تند دو نفری ایتالیایی معانی دیگر : (رقص تند جنوب ایتالیا) تارانتلا

tarantella

<hr> معنی : رطیل <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی)، رتیل (lycosa tarentula)

معنی : رطیل معانی دیگر : (جانور شناسی)، رتیل (lycosa tarentula)

tarantula

<hr> معنی : کاسنی زرد، شیر دندان، گل قاصد <hr> معانی دیگر : کاسنی زرد، شیر دندان، گل قاصد

معنی : کاسنی زرد، شیر دندان، گل قاصد معانی دیگر : کاسنی زرد، شیر دندان، گل قاصد

taraxacum

<hr> معنی : فینه، طربوش <hr> معانی دیگر : (عربی) عرق چین، tarbush عربی است طربوش

معنی : فینه، طربوش معانی دیگر : (عربی) عرق چین، tarbush عربی است طربوش

tarboosh

<hr> معنی : جانور کندرو، جانور تنبل، کندرو <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) کندرو (نام شاخه ای از جانوران ریزتن و آبزی به نام tardigrada)، تاردی گراد

معنی : جانور کندرو، جانور تنبل، کندرو معانی دیگر : (جانور شناسی) کندرو (نام شاخه ای از جانوران ریزتن و آبزی به نام tardigrada)، تاردی گراد

tardigrade

<hr> معنی : تاخیر ورود، دیرکردی، دیر امدنی <hr> معانی دیگر : دیرکرد، دیر امدن

معنی : تاخیر ورود، دیرکردی، دیر امدنی معانی دیگر : دیرکرد، دیر امدن

tardiness

<hr> معنی : دیر، کند، تنبل، کندرو، دارای تاخیر <hr> معانی دیگر : دیرآیند، کم سرعت، آهسته، آهسته رو، بطی، دیر اینده، سست

معنی : دیر، کند، تنبل، کندرو، دارای تاخیر معانی دیگر : دیرآیند، کم سرعت، آهسته، آهسته رو، بطی، دیر اینده، سست

tardy

<hr> معنی : علف، وزن خالص، ویسیای صحرایی، ماشک <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) ماش، ماشک (vetch - vicia sativa هم می گویند)، (وزن ظرف یا جعبه یا وسیله ی نقلیه که برای تعیین وزن کالا از وزن کل کم می کنند) وزن ظرف، وزن خشکه، پوش وزن، کاهش بابت وزن ظرف، کاهش پوش وزن (از وزن کل)، (قدیمی) زمان گذشته و اسم مفعول: tear، وزن خالص بدون احتساب وزن ظروف، وزن خالص چیزیرااحتساب کردن

معنی : علف، وزن خالص، ویسیای صحرایی، ماشک معانی دیگر : (گیاه شناسی) ماش، ماشک (vetch - vicia sativa هم می گویند)، (وزن ظرف یا جعبه یا وسیله ی نقلیه که برای تعیین وزن کالا از وزن کل کم می کنند) وزن ظرف، وزن خشکه، پوش وزن، کاهش بابت وزن ظرف، کاهش پوش وزن (از وزن کل)، (قدیمی) زمان گذشته و اسم مفعول: te

tare

<hr> معنی : سپر <hr> معانی دیگر : (مهجور) سپر، اسکاتلند اماج، هدف، سند، زدن، پرسیدن

معنی : سپر معانی دیگر : (مهجور) سپر، اسکاتلند اماج، هدف، سند، زدن، پرسیدن

targe

<hr> معنی : سامان، هدف، نشان، شبح، آماج، نشانگاه، تیر نشانه، هدفگرا، هدف گیری کردن <hr> معانی دیگر : برجاس، نشانه، آماجگاه، آماج کردن، به صورت هدف درآوردن

معنی : سامان، هدف، نشان، شبح، آماج، نشانگاه، تیر نشانه، هدفگرا، هدف گیری کردن معانی دیگر : برجاس، نشانه، آماجگاه، آماج کردن، به صورت هدف درآوردن

target

<hr> تاریخ یا موعد معین (که مثلا خاتمه ی طرح بر آن هدف گیری شده)، آماج زمان

تاریخ یا موعد معین (که مثلا خاتمه ی طرح بر آن هدف گیری شده)، آماج زمان

target date

<hr> معنی : تعرفه، تعرفه گمرگی، تعرفهبندی کردن <hr> معانی دیگر : تعرفه ی گمرکی، مالیات (بر صادرات و واردات)، فهرست قیمت ها، فهرست نرخ ها، جدول تعرفه های گمرکی، گمرکی، (از ریشه ی عربی)، (عامیانه) صورتحساب، بلیط، کرایه ی مسافرت، (واردات و صادرات) مالیات بستن، جدول تعرفه ی گمرکی درست کردن، (از روی جدول یا فهرست) قیمت گذاری کردن

معنی : تعرفه، تعرفه گمرگی، تعرفهبندی کردن معانی دیگر : تعرفه ی گمرکی، مالیات (بر صادرات و واردات)، فهرست قیمت ها، فهرست نرخ ها، جدول تعرفه های گمرکی، گمرکی، (از ریشه ی عربی)، (عامیانه) صورتحساب، بلیط، کرایه ی مسافرت، (واردات و صادرات) مالیات بستن، جدول تعرفه ی گمرکی درست کردن، (از روی جدول یا فهرست)

tariff

<hr> معنی : جاده اسفالته دارای سنگفرش <hr> معانی دیگر : (نام بازرگانی نوعی آسفالت که از قیر زغال سنگ می سازند) تارمک، (انگلیس) باند فرودگاه، tarmacadam جاده اسفالته دارای سنگفرش

معنی : جاده اسفالته دارای سنگفرش معانی دیگر : (نام بازرگانی نوعی آسفالت که از قیر زغال سنگ می سازند) تارمک، (انگلیس) باند فرودگاه، tarmacadam جاده اسفالته دارای سنگفرش

tarmac

<hr> معنی : جاده اسفالته دارای سنگفرش <hr> معانی دیگر : tarmacadam جاده اسفالته دارای سنگفرش

معنی : جاده اسفالته دارای سنگفرش معانی دیگر : tarmacadam جاده اسفالته دارای سنگفرش

tarmacadam

<hr> معنی : دریاچه عمیق و کوچک کوهستانی <hr> معانی دیگر : گواب، آبگیر، دریاچه ی تشتکی

معنی : دریاچه عمیق و کوچک کوهستانی معانی دیگر : گواب، آبگیر، دریاچه ی تشتکی

tarn

<hr> معنی : تیره کردن، لکه دار کردن، کدر کردن <hr> معانی دیگر : (سطح فلز - در اثر مجاورت با هوا و غیره) کدر کردن یا شدن، از جلا افتادن، سیاه شدن، (خاطره یا شهرت و غیره) لکه دار کردن یا شدن، مکدر شدن یا کردن، خدشه دار کردن، کدر شدگی، ماتی، سیاه شدگی

معنی : تیره کردن، لکه دار کردن، کدر کردن معانی دیگر : (سطح فلز - در اثر مجاورت با هوا و غیره) کدر کردن یا شدن، از جلا افتادن، سیاه شدن، (خاطره یا شهرت و غیره) لکه دار کردن یا شدن، مکدر شدن یا کردن، خدشه دار کردن، کدر شدگی، ماتی، سیاه شدگی

tarnish

<hr> معنی : پارچه کرباسی قیراندود وعایق اب، با تارپولین پوشاندن <hr> معانی دیگر : (پارچه ی ضخیم و پادآب) برزنت، کرباس قیر اندود یا موم اندود، مشما

معنی : پارچه کرباسی قیراندود وعایق اب، با تارپولین پوشاندن معانی دیگر : (پارچه ی ضخیم و پادآب) برزنت، کرباس قیر اندود یا موم اندود، مشما

tarpaulin

<hr> معنی : ماهی بزرگ وباریک مدیترانه <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) ماهی تارپون (تیره ی megalopidae از راسته ی elopiformes به ویژه megalops atlanticus - بومی غرب اقیانوس اطلس)

معنی : ماهی بزرگ وباریک مدیترانه معانی دیگر : (جانور شناسی) ماهی تارپون (تیره ی megalopidae از راسته ی elopiformes به ویژه megalops atlanticus - بومی غرب اقیانوس اطلس)

tarpon

<hr> معنی : ترخون <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) ترخون (artemisia dracunculus)، ترخون سبزی خوراکی

معنی : ترخون معانی دیگر : (گیاه شناسی) ترخون (artemisia dracunculus)، ترخون سبزی خوراکی

tarragon

<hr> معنی : توقف، تاخیر، درنگ، اقامت <hr> معانی دیگر : (قدیمی)، دیرکرد

معنی : توقف، تاخیر، درنگ، اقامت معانی دیگر : (قدیمی)، دیرکرد

tarriance

<hr> معنی : درنگ، قیراندود، قیری، تاخیر کردن، درنگ کردن <hr> معانی دیگر : وابسته به یا همانند قیر، قیرگون، قیرمانند، قیرسان، تاخیر داشتن، دیر کردن، پلکیدن، (به طور موقت) اقامت کردن، (در محلی) ماندن، توقف کردن، صبر کردن، انتظار کشیدن

معنی : درنگ، قیراندود، قیری، تاخیر کردن، درنگ کردن معانی دیگر : وابسته به یا همانند قیر، قیرگون، قیرمانند، قیرسان، تاخیر داشتن، دیر کردن، پلکیدن، (به طور موقت) اقامت کردن، (در محلی) ماندن، توقف کردن، صبر کردن، انتظار کشیدن

tarry

<hr> معنی : استخوان قوزک پا، وابسته بقوزک پا، مچ پایی <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی)، استخوان مچ پا، مچ پا، قوزک پا، قوزکی

معنی : استخوان قوزک پا، وابسته بقوزک پا، مچ پایی معانی دیگر : (کالبد شناسی)، استخوان مچ پا، مچ پا، قوزک پا، قوزکی

tarsal

<hr> معنی : میمون شبگرد هندی <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) تارسیه (انواع نخستیان تیره ی tarsiidae - بومی جنوب شرقی آسیا)

معنی : میمون شبگرد هندی معانی دیگر : (جانور شناسی) تارسیه (انواع نخستیان تیره ی tarsiidae - بومی جنوب شرقی آسیا)

tarsier

<hr> معنی : قوزک پا، استخوان قوزک پا <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی - جانور شناسی) استخوان مچ پا، قوزک، رجوع شود به: tarsometatarsus، شهر باستانی طرسوس (در جنوب ترکیه)، ساق پای مره

معنی : قوزک پا، استخوان قوزک پا معانی دیگر : (کالبد شناسی - جانور شناسی) استخوان مچ پا، قوزک، رجوع شود به: tarsometatarsus، شهر باستانی طرسوس (در جنوب ترکیه)، ساق پای مره

tarsus

<hr> معنی : زن هرزه، تارت، نان شیرینی مربایی، مزه غوره، ترش مزه، تند، ترش، زننده <hr> معانی دیگر : اسیدی، دبش، (معنی و غیره) تند، شدید، شیرینی مربایی، کیک میوه دار، (عامیانه)، فاحشه، جنده، روسپی، زن بی عفت، (زن) خراب

معنی : زن هرزه، تارت، نان شیرینی مربایی، مزه غوره، ترش مزه، تند، ترش، زننده معانی دیگر : اسیدی، دبش، (معنی و غیره) تند، شدید، شیرینی مربایی، کیک میوه دار، (عامیانه)، فاحشه، جنده، روسپی، زن بی عفت، (زن) خراب

tart

<hr> معنی : پارچه پیچازی، یکجور پارچه پشمی شطرنجی <hr> معانی دیگر : (پارچه ی اسکاتلندی پشمی و نقش پیچازی) تارتان، پارچه ی شطرنجی، پارچه ی پیچازی، طرح پیچازی، طرح تارتان، (کشتی یک دکله ی دریای مدیترانه) طراده، تارتان

معنی : پارچه پیچازی، یکجور پارچه پشمی شطرنجی معانی دیگر : (پارچه ی اسکاتلندی پشمی و نقش پیچازی) تارتان، پارچه ی شطرنجی، پارچه ی پیچازی، طرح پیچازی، طرح تارتان، (کشتی یک دکله ی دریای مدیترانه) طراده، تارتان

tartan

<hr> معنی : رسوب، ته نشین، درده، تاتار، باره دندان، تاتاری <hr> معانی دیگر : جوهر ترشی، جوهر آب انگور، تارتار، (دندان و غیره) جرم (calculus هم می گویند)، (از ریشه ی فارسی)، تاتار (tatar هم می نویسند)، وابسته به تاتارها، (معمولا t کوچک) آدم زود خشم، ناتو، خشن، زبان تاتاری

معنی : رسوب، ته نشین، درده، تاتار، باره دندان، تاتاری معانی دیگر : جوهر ترشی، جوهر آب انگور، تارتار، (دندان و غیره) جرم (calculus هم می گویند)، (از ریشه ی فارسی)، تاتار (tatar هم می نویسند)، وابسته به تاتارها، (معمولا t کوچک) آدم زود خشم، ناتو، خشن، زبان تاتاری

واژه های حرف "t" - مترادف و متضاد