جملات نمونه

<hr> معنی : خواربار، ماده غذایی <hr> معانی دیگر : ماده ی خوراکی

معنی : خواربار، ماده غذایی معانی دیگر : ماده ی خوراکی

foodstuff

<hr> معنی : نادان، ابله، خر، احمق، ادم احمق، دلقک، لوده، خرفت، سبک مغز، سفیه، ابله، گول زدن، دست انداختن، فریب دادن، خرفت کردن <hr> معانی دیگر : نابخرد، کم خرد، کانا، لهنه، گول، تهی مغز، سبک سر، کالیو، لاده، (سابقا در کاخ شاهان و بزرگان) دلقک، (خودمانی) دیوانه (ی چیزی)، دوست دار پروپا قرص، لودگی کردن، مسخره بازی کردن، شوخی و مسخره کردن، دلقک بازی درآوردن، منتر کردن، (با: with) ور رفتن، دستکاری کردن، انگولک کردن، خر کردن، احمقانه، ابلهانه، آدم گول خورده، مورد تمسخر، گولو، (انگلیس) میوه ی پخته و خامه

معنی : نادان، ابله، خر، احمق، ادم احمق، دلقک، لوده، خرفت، سبک مغز، سفیه، ابله، گول زدن، دست انداختن، فریب دادن، خرفت کردن معانی دیگر : نابخرد، کم خرد، کانا، لهنه، گول، تهی مغز، سبک سر، کالیو، لاده، (سابقا در کاخ شاهان و بزرگان) دلقک، (خودمانی) دیوانه (ی چیزی)، دوست دار پروپا قرص، لودگی کردن، مسخره ب

fool

fool about

<hr> (عامیانه) 1- وقت تلف کردن 2- فضولی کردن، دخالت بی جا کردن، ور رفتن 3- مغازله کردن، ماچ و بوسه کردن

(عامیانه) 1- وقت تلف کردن 2- فضولی کردن، دخالت بی جا کردن، ور رفتن 3- مغازله کردن، ماچ و بوسه کردن

fool around

<hr> زرگولوها (پیریت آهن iron pyrites که شبیه طلا است)، سولفور اهن chalcopyrite، pyrite پیریت

زرگولوها (پیریت آهن iron pyrites که شبیه طلا است)، سولفور اهن chalcopyrite، pyrite پیریت

fool's gold

<hr> معنی : خوشحالی موهوم، شادی احمقانه، شنگولی <hr> معانی دیگر : الکی خوش (بودن)، خوشبختی دروغین، شنگولی خوشحالی موهوم

معنی : خوشحالی موهوم، شادی احمقانه، شنگولی معانی دیگر : الکی خوش (بودن)، خوشبختی دروغین، شنگولی خوشحالی موهوم

fool's paradise

<hr> مسخره بازی، لوده گری، دلقک بازی، ابلهی، حماقت، کارابلهانه، مسخرگی

مسخره بازی، لوده گری، دلقک بازی، ابلهی، حماقت، کارابلهانه، مسخرگی

foolery

<hr> تهوربیجا، تهورازروی نادانی

تهوربیجا، تهورازروی نادانی

foolhardiness

<hr> معنی : بی پروا، دارای تهور بی مورد <hr> معانی دیگر : بی کله، بی باک، (به طور بی فکرانه) نترس

معنی : بی پروا، دارای تهور بی مورد معانی دیگر : بی کله، بی باک، (به طور بی فکرانه) نترس

foolhardy

<hr> معنی : مزخرف، نادان، ابله، احمق، ابلهانه، جاهل، نابخرد <hr> معانی دیگر : بی شعور، دبنگ، ناهوشمند، گول، گولو، احمقانه، نابخردانه، با بی فکری، مسخره آمیز، مضحک، خنده آور، خجل، خجالتمند، شرمسار

معنی : مزخرف، نادان، ابله، احمق، ابلهانه، جاهل، نابخرد معانی دیگر : بی شعور، دبنگ، ناهوشمند، گول، گولو، احمقانه، نابخردانه، با بی فکری، مسخره آمیز، مضحک، خنده آور، خجل، خجالتمند، شرمسار

foolish

<hr> بنادانی، احمقانه، ابلهانه، جاهلانه

بنادانی، احمقانه، ابلهانه، جاهلانه

foolishly

<hr> معنی : سفاهت، حماقت <hr> معانی دیگر : نادانی، ابلهی، دیوانگی، کارابلهانه

معنی : سفاهت، حماقت معانی دیگر : نادانی، ابلهی، دیوانگی، کارابلهانه

foolishness

<hr> معنی : ادم ساده لوح و رک و راست، محفوظ ازخطا وشکست، محفوظ از حماقت وکارهای احمقانه <hr> معانی دیگر : خطاناپذیر، آسان انجام، (ماشین آلات و روش های کار ـ آنچه که به کار بردن آن آسان و احتمال اشتباه در آن کم است) پادلغزش، آسان کار

معنی : ادم ساده لوح و رک و راست، محفوظ ازخطا وشکست، محفوظ از حماقت وکارهای احمقانه معانی دیگر : خطاناپذیر، آسان انجام، (ماشین آلات و روش های کار ـ آنچه که به کار بردن آن آسان و احتمال اشتباه در آن کم است) پادلغزش، آسان کار

foolproof

fools

<hr> معنی : کاغذ برگ بزرگ، کلاه شیطانی مخصوص دلقک ها <hr> معانی دیگر : کاغذ نوشتنی، ورقه ی کاغذ (به اندازه ی: 13 در 16 اینچ در امریکا)، cap s'fool کلاه شیطانی مخصوص دلقک ها، کلاه قیفی، کلاه لوده ها، کاغذبرگ بزرگ، کاغذوزیری

معنی : کاغذ برگ بزرگ، کلاه شیطانی مخصوص دلقک ها معانی دیگر : کاغذ نوشتنی، ورقه ی کاغذ (به اندازه ی: 13 در 16 اینچ در امریکا)، cap s'fool کلاه شیطانی مخصوص دلقک ها، کلاه قیفی، کلاه لوده ها، کاغذبرگ بزرگ، کاغذوزیری

foolscap

<hr> معنی : پا، دامنه، فوت، قدم، پاچه، هجای شعری، پرداختن مخارج، پا زدن <hr> معانی دیگر : پا (از مچ پا به پایین ـ تمام پا را می گویند leg)، هرچیز پامانند: پایه، ته ستون (و غیره)، پایین، پایین پا، زیر، آخر (فهرست و غیره)، (جمع آن را foot هم می نویسند) سنجه ی درازا (برابر با 12 اینچ یا 30/48 سانتی متر) پا، فوت (مخفف آن: ft، نشان آن: مثلا: ده فوت - 10)، (شعر انگلیسی) پایه، پایی (در برابر: دستی hand)، (عامیانه) پرداختن (هزینه ی چیزی)، پیاده، پایین جوراب (در برابر ساق جوراب)، پایین چکمه و پوتین (در برابر ساق)، کف جوراب، (معمولا جمع ـ جمع آن: foots) ته نشست، درده، رسوب، لای، گام، پایکوبی کردن، رقصیدن، گام برداشتن (یا نهادن)، پا گذاشتن (در)، (به ویژه در مورد کشتی بادبان دار) جلو رفتن، (به کفش یا جوراب) ته گذاشتن، وصله کردن (کف جوراب یا کفش)، (امریکا ـ حسابداری و غیره ـ عامیانه ـ معمولا با: up) جمع بستن (ارقام یک ستون و غیره) و نوشتن حاصل جمع در پایین ستون، پای نویسی کردن، فوت مقیاس طول انگلیسی معادل 21 اینچ

معنی : پا، دامنه، فوت، قدم، پاچه، هجای شعری، پرداختن مخارج، پا زدن معانی دیگر : پا (از مچ پا به پایین ـ تمام پا را می گویند leg)، هرچیز پامانند: پایه، ته ستون (و غیره)، پایین، پایین پا، زیر، آخر (فهرست و غیره)، (جمع آن را foot هم می نویسند) سنجه ی درازا (برابر با 12 اینچ یا 30/48 سانتی متر) پا، فوت 

foot

<hr> معنی : سرباز پیاده <hr> معانی دیگر : سرباز پیاده نظام، infantryman : سرباز پیاده

معنی : سرباز پیاده معانی دیگر : سرباز پیاده نظام، infantryman : سرباز پیاده

foot soldier

<hr> معنی : طول چیزی برحسب فوت، مقدار فیلم بفوت <hr> معانی دیگر : (به ویژه در مورد فیلم سینمایی) طول برحسب فوت، اندازه، درازا

معنی : طول چیزی برحسب فوت، مقدار فیلم بفوت معانی دیگر : (به ویژه در مورد فیلم سینمایی) طول برحسب فوت، اندازه، درازا

footage

<hr> معنی : توپ فوتبال، بازی فوتبال <hr> معانی دیگر : (امریکا) فوتبال امریکایی، (عقیده یا طرح یا موضوع که مثل توپ به پس و پیش پرانده شود) موضوع حاد، چیز بحث انگیز، (انگلیس) فوتبال (در امریکا و کانادا می گویند: soccer)، توپ فوتبال امریکایی (که بیضی است)، فوتبال بازی کردن

معنی : توپ فوتبال، بازی فوتبال معانی دیگر : (امریکا) فوتبال امریکایی، (عقیده یا طرح یا موضوع که مثل توپ به پس و پیش پرانده شود) موضوع حاد، چیز بحث انگیز، (انگلیس) فوتبال (در امریکا و کانادا می گویند: soccer)، توپ فوتبال امریکایی (که بیضی است)، فوتبال بازی کردن

football

football association

football club

football coach

football field

football game

football player

football pools

football team

footballer

<hr> معنی : پاتخته، تخته پله نردبان <hr> معانی دیگر : (تخته ای که زیر میز قرار دارد و پا را روی آن می گذارند) جاپایی، زیرپایی، پایه تختخواب

معنی : پاتخته، تخته پله نردبان معانی دیگر : (تخته ای که زیر میز قرار دارد و پا را روی آن می گذارند) جاپایی، زیرپایی، پایه تختخواب

footboard

<hr> معنی : پل پیاده رو، پل پیاده روی <hr> معانی دیگر : پل عابر پیاده، پل پیادگان، پل پیاده روها، پل پیاده رو، پل پیاده روی

معنی : پل پیاده رو، پل پیاده روی معانی دیگر : پل عابر پیاده، پل پیادگان، پل پیاده روها، پل پیاده رو، پل پیاده روی

footbridge

<hr> دارای پا یا پایه، پایه دار، (معمولا با هایفن) ـ پا، پادار، زیره انداخته

دارای پا یا پایه، پایه دار، (معمولا با هایفن) ـ پا، پادار، زیره انداخته

footed

<hr> معنی : ولگرد، پیاده رو، گام زن <hr> معانی دیگر : (معماری ـ بخش پهن تر زیر دیوار یا ستون) زیر ستون، بن دیوار، اساس، ازار، ته ستون، ولگرد <hr> footer_ پسوند: (طول) ـ قد

معنی : ولگرد، پیاده رو، گام زن معانی دیگر : (معماری ـ بخش پهن تر زیر دیوار یا ستون) زیر ستون، بن دیوار، اساس، ازار، ته ستون، ولگرد footer_ پسوند: (طول) ـ قد

footer

footfall

<hr> معنی : کفش، پاپوش <hr> معانی دیگر : پاوزار

معنی : کفش، پاپوش معانی دیگر : پاوزار

footgear

<hr> معنی : تپه دامنه کوه <hr> معانی دیگر : کوهپایه، (تپه ی پای کوه) براکوه، تنیزه، دامنه ی کوه، ماهور، کمرکش، سینه کش، تپه ای که دردامنه کوهی باشد

معنی : تپه دامنه کوه معانی دیگر : کوهپایه، (تپه ی پای کوه) براکوه، تنیزه، دامنه ی کوه، ماهور، کمرکش، سینه کش، تپه ای که دردامنه کوهی باشد

foothill

<hr> معنی : پایگاه، جای پا، جای ثابت، زیر پایی <hr> معانی دیگر : (مجازی) جای پای محکم و مطمئن، (مثلا در کوه نوردی) جای پا گذاری، جاپا، قدمگاه، گامگاه

معنی : پایگاه، جای پا، جای ثابت، زیر پایی معانی دیگر : (مجازی) جای پای محکم و مطمئن، (مثلا در کوه نوردی) جای پا گذاری، جاپا، قدمگاه، گامگاه

foothold

<hr> معنی : وضع، پایه ستون، جای پا <hr> معانی دیگر : محل گذاشتن پا، گام گاه، جاپا، (هنگام راه رفتن یا دویدن) وضع سطح جاده (و غیره)، (رویه ی) راه، وضع (قرارگیری)، وضعیت، موقعیت، موضع، رابطه، رجوع شود به: foothold، (حسابداری و غیره) جمع زدن یک ستون از ارقام، جمع ستونی، جمع عمودی، حاصل جمع ستونی

معنی : وضع، پایه ستون، جای پا معانی دیگر : محل گذاشتن پا، گام گاه، جاپا، (هنگام راه رفتن یا دویدن) وضع سطح جاده (و غیره)، (رویه ی) راه، وضع (قرارگیری)، وضعیت، موقعیت، موضع، رابطه، رجوع شود به: foothold، (حسابداری و غیره) جمع زدن یک ستون از ارقام، جمع ستونی، جمع عمودی، حاصل جمع ستونی

footing

<hr> معنی : هرزه درایی، لودگی یا بازی کردن <hr> معانی دیگر : ول گشتن، اتلاف وقت کردن، (انگلیس ـ عامیانه)، احمقانه رفتار کردن، حرف ابلهانه زدن، پایگکوبی

معنی : هرزه درایی، لودگی یا بازی کردن معانی دیگر : ول گشتن، اتلاف وقت کردن، (انگلیس ـ عامیانه)، احمقانه رفتار کردن، حرف ابلهانه زدن، پایگکوبی

footle

<hr> معنی : بی پا <hr> معانی دیگر : بی اساس

معنی : بی پا معانی دیگر : بی اساس

footless

<hr> (تئاتر ـ چراغ های جلو و کف صحنه) پاچراغ، ردیف چراه های جلو صحنه نمایش ومانند ان

(تئاتر ـ چراغ های جلو و کف صحنه) پاچراغ، ردیف چراه های جلو صحنه نمایش ومانند ان

footlights

<hr> (عامیانه) بی اهمیت، بی ربط، بی فایده، بی خاصیت، پیش پا افتاده

(عامیانه) بی اهمیت، بی ربط، بی فایده، بی خاصیت، پیش پا افتاده

footling

<hr> معنی : چمدان قفل دار <hr> معانی دیگر : چمدان فلزی یا چوبی (که سابقا سربازان در پای تخت خود قرار می دادند)، صندوق پاتختی، چمدان قفل دار

معنی : چمدان قفل دار معانی دیگر : چمدان فلزی یا چوبی (که سابقا سربازان در پای تخت خود قرار می دادند)، صندوق پاتختی، چمدان قفل دار

footlocker

<hr> معنی : ازاد، بی بند و بار <hr> معانی دیگر : بی قید و آزاد، بی پای بند، عیار، یک جا بندنشو، همیشه در حرکت، الخی

معنی : ازاد، بی بند و بار معانی دیگر : بی قید و آزاد، بی پای بند، عیار، یک جا بندنشو، همیشه در حرکت، الخی

footloose

<hr> معنی : فراش، شاطر، پادو، نوکر، جلو دار <hr> معانی دیگر : (در کاخ ها) یاور آبدارباشی، معاون آبدارخانه

معنی : فراش، شاطر، پادو، نوکر، جلو دار معانی دیگر : (در کاخ ها) یاور آبدارباشی، معاون آبدارخانه

footman

<hr> معنی : جای پا، اثر پا، رد پا <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: footprint، footprint : جای پا

معنی : جای پا، اثر پا، رد پا معانی دیگر : رجوع شود به: footprint، footprint : جای پا

footmark

<hr> معنی : شرح، تبصره، زیر نگاشت، یادداشت ته صفحه <hr> معانی دیگر : زیرنویس، پانویس، پانوشت، پاورقی، توضیح اضافی، سفرنگ، اضافات و حواشی، بیش داده ها، رجوع شود به: endnote، پی نوشت، یادداشت درته صفحه

معنی : شرح، تبصره، زیر نگاشت، یادداشت ته صفحه معانی دیگر : زیرنویس، پانویس، پانوشت، پاورقی، توضیح اضافی، سفرنگ، اضافات و حواشی، بیش داده ها، رجوع شود به: endnote، پی نوشت، یادداشت درته صفحه

footnote

<hr> معنی : پهنه پا، راهزن پیاده <hr> معانی دیگر : پای جانور

معنی : پهنه پا، راهزن پیاده معانی دیگر : پای جانور

footpad

<hr> معنی : پایه، پیاده رو <hr> معانی دیگر : کوره راه، راه باریک (ویژه ی پیاده ها)، پاراه، پایه ستون، پایه مجسمه

معنی : پایه، پیاده رو معانی دیگر : کوره راه، راه باریک (ویژه ی پیاده ها)، پاراه، پایه ستون، پایه مجسمه

واژه های حرف "f" - جملات نمونه