جملات نمونه

<hr> معنی : شیر دال، اشتر، یکجور لاشخور، عنقا، گاو <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: griffin

معنی : شیر دال، اشتر، یکجور لاشخور، عنقا، گاو معانی دیگر : رجوع شود به: griffin

gryphon

<hr> مخفف:، دبیر کل، ستاد کل

مخفف:، دبیر کل، ستاد کل

<hr> مخفف:، مطلا، بزرگ، کبیر، مخفف: تن سنگین، مخفف: مطلا مخفف: بزرگ، کبیر مخفف: تن سنگین مخفف: تن سنگین، مخفف: مطلا مخفف: بزرگ، کبیر مخفف: تن سنگین مخفف: تن سنگین

مخفف:، مطلا، بزرگ، کبیر، مخفف: تن سنگین، مخفف: مطلا مخفف: بزرگ، کبیر مخفف: تن سنگین مخفف: تن سنگین، مخفف: مطلا مخفف: بزرگ، کبیر مخفف: تن سنگین مخفف: تن سنگین

<hr> مخفف: (پزشکی) وابسته به آلت تناسلی و پیشابراه (با g کوچک هم می نویسند)

مخفف: (پزشکی) وابسته به آلت تناسلی و پیشابراه (با g کوچک هم می نویسند)

<hr> گواکامولی (خمیر یا سس ساخته شده از آواکادوی له شده و ادویه جات که به عنوان چاشنی سالاد و غیره مصرف می شود)

گواکامولی (خمیر یا سس ساخته شده از آواکادوی له شده و ادویه جات که به عنوان چاشنی سالاد و غیره مصرف می شود)

guacamole

<hr> جزیره ی گوادال کانال در آبخست گروه (مجمع الجزایر) سلیمان در اقیانوس آرام

جزیره ی گوادال کانال در آبخست گروه (مجمع الجزایر) سلیمان در اقیانوس آرام

guadalcanal

<hr> گوادالوپ (مشتمل بر هفت جزیره در دریای کارائیب - متعلق به کشور فرانسه)

گوادالوپ (مشتمل بر هفت جزیره در دریای کارائیب - متعلق به کشور فرانسه)

guadeloupe

<hr> جزیره ی گوام (در غرب اقیانوس آرام و بزرگترین جزیره ی آبخست گروه ماریانا- متعلق به آمریکا - مخفف آن: gu)

جزیره ی گوام (در غرب اقیانوس آرام و بزرگترین جزیره ی آبخست گروه ماریانا- متعلق به آمریکا - مخفف آن: gu)

guam

<hr> (جانور شناسی) مرغ گوان (تیره ی cracidae از ماکیان بومی آمریکای مرکزی و جنوبی که از میوه تغذیه می کند)، جنسی از پرندگان بزرگ ازراسته ماکیان gallinae

(جانور شناسی) مرغ گوان (تیره ی cracidae از ماکیان بومی آمریکای مرکزی و جنوبی که از میوه تغذیه می کند)، جنسی از پرندگان بزرگ ازراسته ماکیان gallinae

guan

<hr> (شیمی) گوانین (c5h5n5o - باز پورین است و در اسید نوکلوئید کلیه ی بافت ها یافت می شود)

(شیمی) گوانین (c5h5n5o - باز پورین است و در اسید نوکلوئید کلیه ی بافت ها یافت می شود)

guanine

<hr> معنی : چلغوز، کود چلغوزی <hr> معانی دیگر : گوانو (کودی متشکل از فضله ی پرندگان دریایی که در جزایر نزدیک به کشور پرو یافت می شود)

معنی : چلغوز، کود چلغوزی معانی دیگر : گوانو (کودی متشکل از فضله ی پرندگان دریایی که در جزایر نزدیک به کشور پرو یافت می شود)

guano

<hr> (گیاه شناسی) گوار (cyamopisis tetragonoloba - گیاهی بقولاتی که در نواحی خشک برای خوراک دام کشت می شود)، مخفف: تضمین شده

(گیاه شناسی) گوار (cyamopisis tetragonoloba - گیاهی بقولاتی که در نواحی خشک برای خوراک دام کشت می شود)، مخفف: تضمین شده

guar

<hr> معنی : ضامن، تعهد، ضمانت، وثیقه، عهده، سپرده، عهد کردن، ضامن دادن، ضمانت کردن، تعهد کردن، عهده دار شدن <hr> معانی دیگر : تضمین، گرو، نشان، متعهد شدن، تضمین کردن، تقبل رسمی، پابندان، متعهدله، تضمین گیر، ضمانت نامه، تعهدنامه، قول، قول و قرار

معنی : ضامن، تعهد، ضمانت، وثیقه، عهده، سپرده، عهد کردن، ضامن دادن، ضمانت کردن، تعهد کردن، عهده دار شدن معانی دیگر : تضمین، گرو، نشان، متعهد شدن، تضمین کردن، تقبل رسمی، پابندان، متعهدله، تضمین گیر، ضمانت نامه، تعهدنامه، قول، قول و قرار

guarantee

guaranteed

guarantees

<hr> معنی : کفیل، ضامن، ضمانت کننده <hr> معانی دیگر : تضمین کننده، متعهد رسمی

معنی : کفیل، ضامن، ضمانت کننده معانی دیگر : تضمین کننده، متعهد رسمی

guarantor

<hr> معنی : تضمین، ضمانت، وثیقه <hr> معانی دیگر : تضمین نامه، تعهد نامه ی رسمی، گرو، ضامن، پابندان، متعهد

معنی : تضمین، ضمانت، وثیقه معانی دیگر : تضمین نامه، تعهد نامه ی رسمی، گرو، ضامن، پابندان، متعهد

guaranty

<hr> معنی : پناه، نگهدار، حائل، پاسبان، محافظ، مستحفظ، احتیاط، گارد، پاسدار، پاس، نرده روی عرشه کشتی، نرده حفاظتی، نگهداری و دفاع کردن از، نگهبان، محافظت کردن، نگهداری و دفاع کردن از، پاسداری کردن، محفوظ کردن، مصون داشتن، نگهبانی کردن، نگاه داشتن، پاییدن <hr> معانی دیگر : بنوان، پاسگان، حراست کردن، کشیک دادن، حفاظ، حایل، وسیله ایمنی، یگان نظامی تشریفاتی، برحذر کردن، دورکردن، مواظب (چیزی) بودن، پاسبانی، مراقبت، (ورزش) از دروازه دفاع کردن، (بکس) گارد گرفتن، حالت دفاعی به خود گرفتن، دربانی کردن، (قدیمی) مشایعت کردن، اسکورت کردن، (ماشین آلات و وسایط نقلیه) مجهز به اتاقک یا سپر یا وسیله استحفاظی کردن، (راه آهن) سوزنبان، راهبان، (انگلیس) راننده ی قطار، زندانبان، (انگلیس) گارد سلطنتی، (بسکتبال) بازیکن عقب، هر یک از دو گارد که هنگام حمله رهبری بازی را به عهده دارند، (فوتبال آمریکایی) هر یک از دو گارد حمله یا بازیکن میانی هنگام دفاع، حالت اماده باش در شمشیر بازی ومشت زنی وامثال ان

معنی : پناه، نگهدار، حائل، پاسبان، محافظ، مستحفظ، احتیاط، گارد، پاسدار، پاس، نرده روی عرشه کشتی، نرده حفاظتی، نگهداری و دفاع کردن از، نگهبان، محافظت کردن، نگهداری و دفاع کردن از، پاسداری کردن، محفوظ کردن، مصون داشتن، نگهبانی کردن، نگاه داشتن، پاییدن معانی دیگر : بنوان، پاسگان، حراست کردن، کشیک دادن،

guard

guard dog

<hr> درراه اهن ریل نگهدار، حائل ریل، نرده، نرده، حفاظ، دیواره یا نرده ی پلکان، (راه آهن) ریل اضافی (که در پیچ و تقاطع ها برای نگه داشتن قطار روی خط تعبیه می شود)، طارمی، تارم

درراه اهن ریل نگهدار، حائل ریل، نرده، نرده، حفاظ، دیواره یا نرده ی پلکان، (راه آهن) ریل اضافی (که در پیچ و تقاطع ها برای نگه داشتن قطار روی خط تعبیه می شود)، طارمی، تارم

guard rail

<hr> معنی : مصون، محفوظ <hr> معانی دیگر : محتاط، مواظب، (پزشکی) جدی و غیر قابل پیش بینی، پاسدارای شده، ایمنی یافته، پدآفند شده، سرپرستی شده، بررسی و کنترل شده، ملاحظه کار، بااحتیاط، سنجیده، نگهداری شده

معنی : مصون، محفوظ معانی دیگر : محتاط، مواظب، (پزشکی) جدی و غیر قابل پیش بینی، پاسدارای شده، ایمنی یافته، پدآفند شده، سرپرستی شده، بررسی و کنترل شده، ملاحظه کار، بااحتیاط، سنجیده، نگهداری شده

guarded

<hr> بااحتیاط، محتاطانه، باسنجش

بااحتیاط، محتاطانه، باسنجش

guardedly

guarder

<hr> معنی : پاسدارخانه <hr> معانی دیگر : پاسگاه، بازداشتگاه موقت نظامیان، پاسدارخانه، زندان

معنی : پاسدارخانه معانی دیگر : پاسگاه، بازداشتگاه موقت نظامیان، پاسدارخانه، زندان

guardhouse

<hr> معنی : پشتیبان، قیم، محافظ، نگهبان <hr> معانی دیگر : سرپرست، ولی، مباشر، متولی، کفیل، نگهدار، ولی اولیاء

معنی : پشتیبان، قیم، محافظ، نگهبان معانی دیگر : سرپرست، ولی، مباشر، متولی، کفیل، نگهدار، ولی اولیاء

guardian

guardian angel

<hr> معنی : نگهداری، قیمومیت <hr> معانی دیگر : نگهداری، قیمومیت

معنی : نگهداری، قیمومیت معانی دیگر : نگهداری، قیمومیت

guardianship

<hr> معنی : مراقبت، محافظت، مراقب

معنی : مراقبت، محافظت، مراقب

guarding

<hr> معنی : اطاق کشیک <hr> معانی دیگر : (ارتش)، اتاق نگهبان، اتاق استراحت نگهبانان، پاسدارخانه، زندان

معنی : اطاق کشیک معانی دیگر : (ارتش)، اتاق نگهبان، اتاق استراحت نگهبانان، پاسدارخانه، زندان

guardroom

<hr> معنی : نگهبان، پاسدار، سرباز هنگ نگهبان <hr> معانی دیگر : هر یک از افراد گاردهای نظامی

معنی : نگهبان، پاسدار، سرباز هنگ نگهبان معانی دیگر : هر یک از افراد گاردهای نظامی

guardsman

<hr> کشور گواتمالا (در آمریکای مرکزی - پایتخت: گواتمالا سیتی)

کشور گواتمالا (در آمریکای مرکزی - پایتخت: گواتمالا سیتی)

guatemala

<hr> معنی : گیاهان و بتها ا <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) گواوا (جنس psidium از خانواده ی myrtle - بومی نواحی حاره ی آمریکا)، میوه ی این درخت، گیاهان و بته های جنس psidium

معنی : گیاهان و بتها ا معانی دیگر : (گیاه شناسی) گواوا (جنس psidium از خانواده ی myrtle - بومی نواحی حاره ی آمریکا)، میوه ی این درخت، گیاهان و بته های جنس psidium

guava

gubernaculum

<hr> معنی : وابسته به فرماندار، مربوط بهحکمران <hr> معانی دیگر : وابسته به استاندار یا فرماندار، (آمریکا) وابسته به فرماندار هر یک از ایالات

معنی : وابسته به فرماندار، مربوط بهحکمران معانی دیگر : وابسته به استاندار یا فرماندار، (آمریکا) وابسته به فرماندار هر یک از ایالات

gubernatorial

<hr> (آمریکا - خودمانی) هر مایع غلیظ و چسبناک و کثیف، کثافت، چرک

(آمریکا - خودمانی) هر مایع غلیظ و چسبناک و کثیف، کثافت، چرک

guck

<hr> معنی : محور، قطب، اسه، وسیله تطمیع، میلهاهرمی، سرمحور، ماهی ریز قنات، ادم زودباور <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) ماهی ریز قنات (از جنس gobio - ماهیگیران برای جلب ماهی های بزرگتر آن را سر قلاب ماهیگیری می گذارند)، ماهی گوبی (goby)، ماهی کیلی (killifish)، (مکانیک) انتهای محور (اکسل) که چرخ بر آن سوار است، میله ی چرخان (محوری که در داخل بولبرینگ می چرخد)، (تراکتور) قلاب خور، گژن، میله حلقه، اغوا

معنی : محور، قطب، اسه، وسیله تطمیع، میلهاهرمی، سرمحور، ماهی ریز قنات، ادم زودباور معانی دیگر : (جانور شناسی) ماهی ریز قنات (از جنس gobio - ماهیگیران برای جلب ماهی های بزرگتر آن را سر قلاب ماهیگیری می گذارند)، ماهی گوبی (goby)، ماهی کیلی (killifish)، (مکانیک) انتهای محور (اکسل) که چرخ بر آن سوار است،

gudgeon

<hr> معنی : جایزه، پاداش <hr> معانی دیگر : (قدیمی)

معنی : جایزه، پاداش معانی دیگر : (قدیمی)

guerdon

<hr> معنی : پارتیزان، جنگجوی غیر نظامی <hr> معانی دیگر : guerrilla پارتیزان

معنی : پارتیزان، جنگجوی غیر نظامی معانی دیگر : guerrilla پارتیزان

guerilla

<hr> معنی : لباس بافته پشمی، بلوز پشمی کشباف <hr> معانی دیگر : جزیره ی گرن زی (در دریای مانش - جزو بریتانیای کبیر)، گاو گرن زی (شیرده و میان اندام - رنگ آن حنایی با لکه های سفید)

معنی : لباس بافته پشمی، بلوز پشمی کشباف معانی دیگر : جزیره ی گرن زی (در دریای مانش - جزو بریتانیای کبیر)، گاو گرن زی (شیرده و میان اندام - رنگ آن حنایی با لکه های سفید)

guernsey

<hr> معنی : پارتیزان، جنگجوی غیر نظامی <hr> معانی دیگر : چریکی (guerilla هم می نویسند)، جنگ چریکی، جنگ پارتیزانی

معنی : پارتیزان، جنگجوی غیر نظامی معانی دیگر : چریکی (guerilla هم می نویسند)، جنگ چریکی، جنگ پارتیزانی

guerrilla

<hr> معنی : حدس، گمان، خیال، تخمین، فرض، ظن، حدس زدن، خیال کردن، تخمین زدن، فرض کردن <hr> معانی دیگر : برآورد تقریبی کردن، گمان کردن، داوری ناشی از حدس و قیاس

معنی : حدس، گمان، خیال، تخمین، فرض، ظن، حدس زدن، خیال کردن، تخمین زدن، فرض کردن معانی دیگر : برآورد تقریبی کردن، گمان کردن، داوری ناشی از حدس و قیاس

guess

guessed

guesser

<hr> معنی : تخمین زدن، حدس زدن <hr> معانی دیگر : (آمریکا - خودمانی) حدس بعید، برآورد بسیار تخمینی کردن (guestimate هم می نویسند)، بدون داشتن اطلاعات کافی تخمین زدن

معنی : تخمین زدن، حدس زدن معانی دیگر : (آمریکا - خودمانی) حدس بعید، برآورد بسیار تخمینی کردن (guestimate هم می نویسند)، بدون داشتن اطلاعات کافی تخمین زدن

guesstimate

<hr> معنی : کار حدسی <hr> معانی دیگر : داوری یا برآورد تخمینی، حدس زنی، چکی حرف زدن، گمان، حدس زنی، کار حدس

معنی : کار حدسی معانی دیگر : داوری یا برآورد تخمینی، حدس زنی، چکی حرف زدن، گمان، حدس زنی، کار حدس

guesswork

<hr> معنی : مهمان، انگل، مهمان کردن، مسکن گزیدن <hr> معانی دیگر : وابسته به مهمان، ایرمان، مشتری (هتل و رستوران و غیره)، مسافر، (نمایش و غیره) هنرپیشه ی میهمان، هنرپیشه ای که استثنائا و بنا به دعوت در برنامه ای شرکت می کند، به عنوان مهمان در برنامه ای شرکت کردن، خارجی

معنی : مهمان، انگل، مهمان کردن، مسکن گزیدن معانی دیگر : وابسته به مهمان، ایرمان، مشتری (هتل و رستوران و غیره)، مسافر، (نمایش و غیره) هنرپیشه ی میهمان، هنرپیشه ای که استثنائا و بنا به دعوت در برنامه ای شرکت می کند، به عنوان مهمان در برنامه ای شرکت کردن، خارجی

guest

<hr> مهمان اصلی (که به افتخارش مهمانی داده می شود)

مهمان اصلی (که به افتخارش مهمانی داده می شود)

واژه های حرف "g" - جملات نمونه