جملات نمونه

neutered

<hr> معنی : خنثی، بی رنگ، بی طرف، بدون جانبداری، نادر گیر <hr> معانی دیگر : کرانجی، هیچ سو، بی سو، بی طرفانه، وابسته به بی طرفی، هیچ سویانه، (برق) نه مثبت نه منفی، بی شارژ، بدون بار الکتریکی، بی بار، (اتومبیل و غیره) دنده ی خلاص، خلاص، (نوع و گونه و غیره) نامشخص، میانه، نامعین، کماسه، (رنگ) غیر زنده، کم رنگ، خفیف، رنگ خنثی، (زیست شناسی) رجوع شود به:neuter، (شیمی) فاقد واکنش اسیدی و قلیایی، (آواشناسی) واکه ی خنثی، واکه ی نتار

معنی : خنثی، بی رنگ، بی طرف، بدون جانبداری، نادر گیر معانی دیگر : کرانجی، هیچ سو، بی سو، بی طرفانه، وابسته به بی طرفی، هیچ سویانه، (برق) نه مثبت نه منفی، بی شارژ، بدون بار الکتریکی، بی بار، (اتومبیل و غیره) دنده ی خلاص، خلاص، (نوع و گونه و غیره) نامشخص، میانه، نامعین، کماسه، (رنگ) غیر زنده، کم رنگ، 

neutral

neutral solution

neutralisation

neutralise

neutralised

<hr> معنی : سیاست بی طرفی <hr> معانی دیگر : هیچ سوگرایی

معنی : سیاست بی طرفی معانی دیگر : هیچ سوگرایی

neutralism

<hr> معنی : بیطرفی، نادرگیری <hr> معانی دیگر : هیچ سویی، بی سویی

معنی : بیطرفی، نادرگیری معانی دیگر : هیچ سویی، بی سویی

neutrality

<hr> معنی : خنثی سازی، بیطرف کردن <hr> معانی دیگر : خنثی سازی، بیطرف کردن

معنی : خنثی سازی، بیطرف کردن معانی دیگر : خنثی سازی، بیطرف کردن

neutralization

<hr> معنی : خنثی نمودن، خنثی کردن، بطور شیمیایی خنثی کردن <hr> معانی دیگر : نتار کردن، بی اثر کردن، از کار انداختن، پادکنش کردن، (شیمی - ویژگی های چیزی را از بین بردن) خنثی کردن، بی طرفی خود را اعلام کردن، بی طرف اعلام کردن، اعلام نادرگیری کردن

معنی : خنثی نمودن، خنثی کردن، بطور شیمیایی خنثی کردن معانی دیگر : نتار کردن، بی اثر کردن، از کار انداختن، پادکنش کردن، (شیمی - ویژگی های چیزی را از بین بردن) خنثی کردن، بی طرفی خود را اعلام کردن، بی طرف اعلام کردن، اعلام نادرگیری کردن

neutralize

<hr> بیطرف کرده شده قانون ـ فقه : وادار به بیطرفى شده

بیطرف کرده شده قانون ـ فقه : وادار به بیطرفى شده

neutralized

neutralizer

<hr> بیطرفانه، از روی بیطرفی

بیطرفانه، از روی بیطرفی

neutrally

neutrino

<hr> معنی : نیوترون، ذره بدون بارالکتریکی <hr> معانی دیگر : (فیزیک) نوترون

معنی : نیوترون، ذره بدون بارالکتریکی معانی دیگر : (فیزیک) نوترون

neutron

<hr> (نجوم) ستاره ی نوترونی، ستاره ی فروکوفته

(نجوم) ستاره ی نوترونی، ستاره ی فروکوفته

neutron star

neutropenia

<hr> (زیست شناسی)، خنثی خواه، نتارخواه

(زیست شناسی)، خنثی خواه، نتارخواه

neutrophil

neutrophile

<hr> ایالت نوادا (در باختر ایالات متحده - پایتخت: carson city - مخفف: nv یا 286300 - nev کیلومتر مربع)

ایالت نوادا (در باختر ایالات متحده - پایتخت: carson city - مخفف: nv یا 286300 - nev کیلومتر مربع)

nevada

<hr> معنی : هیچ، ابدا، حاشا، هرگز، هیچگاه، هیچ وقت <hr> معانی دیگر : پرگست

معنی : هیچ، ابدا، حاشا، هرگز، هیچگاه، هیچ وقت معانی دیگر : پرگست

never

never again

<hr> اهمیتی ندارد، چیزی نیست، حرفش را نزن، اهمیت ندهید، در بندش نباشید، (محلی)، توجه (بیشتر در این عبارت: به کسی یا چیزی توجه نکردن pay someone or something no nevermind)

اهمیتی ندارد، چیزی نیست، حرفش را نزن، اهمیت ندهید، در بندش نباشید، (محلی)، توجه (بیشتر در این عبارت: به کسی یا چیزی توجه نکردن pay someone or something no nevermind)

never mind

<hr> امید را از دست نده، امیدوار باش، آیه ی نحس نخوان، رام نشدنی، سخت، سرکش، سر سخت، لجوج، تن در مده، تسلیم نشو

امید را از دست نده، امیدوار باش، آیه ی نحس نخوان، رام نشدنی، سخت، سرکش، سر سخت، لجوج، تن در مده، تسلیم نشو

never say die

<hr> معنی : هرگز دیگر، دیگر ابدا <hr> معانی دیگر : دیگر هرگز، دیگر هیچ وقت، دیگر هیچ گاه، هرگز دیگر

معنی : هرگز دیگر، دیگر ابدا معانی دیگر : دیگر هرگز، دیگر هیچ وقت، دیگر هیچ گاه، هرگز دیگر

nevermore

<hr> معنی : باز، هنوز، ضمنا، با اینحال، با اینحال، علیرغم، معهذا، با این وجود <hr> معانی دیگر : بااین همه، با وجود این، با این وصف

معنی : باز، هنوز، ضمنا، با اینحال، با اینحال، علیرغم، معهذا، با این وجود معانی دیگر : بااین همه، با وجود این، با این وصف

nevertheless

<hr> n(a)evus روانشناسى : ماه گرفتگى <hr> (پزشکی) لکه یا خال مادرزادی، زاد نشان، naevus : طب خال مادر زادی، خال گوشتی

n(a)evus روانشناسى : ماه گرفتگى (پزشکی) لکه یا خال مادرزادی، زاد نشان، naevus : طب خال مادر زادی، خال گوشتی

nevus

<hr> معنی : نو، تازه، جدید، نوین، جدیدا، اخیرا <hr> معانی دیگر : نویافته، جدیدالکشف، ناآشنا، دارای تازگی، بیگانه، تازه کار، بدون سابقه، بی تجربه، تازه ساز، تازه به دست آمده، فرآورده ی جدید، کار نکرده، نوپا، نوبر، زود رس، اضافی، دیگر، (با: the) چیز نو، دوباره، تازگی ها، به تازگی، مدرن، امروزی، شایع، رواج دار، رایج

معنی : نو، تازه، جدید، نوین، جدیدا، اخیرا معانی دیگر : نویافته، جدیدالکشف، ناآشنا، دارای تازگی، بیگانه، تازه کار، بدون سابقه، بی تجربه، تازه ساز، تازه به دست آمده، فرآورده ی جدید، کار نکرده، نوپا، نوبر، زود رس، اضافی، دیگر، (با: the) چیز نو، دوباره، تازگی ها، به تازگی، مدرن، امروزی، شایع، رواج دار، 

<hr> (وابسته به جنبش فرهنگی سال های 1980 که هدفش تاکید معنویات و گیاهخواری و طب گیاهی و غیره بود - وابسته به سبک موسیقی امریکایی که دارای آهنگ تکراری و ساده بوده و هدفش ایجاد آرامش روحی بود) دوران نو

(وابسته به جنبش فرهنگی سال های 1980 که هدفش تاکید معنویات و گیاهخواری و طب گیاهی و غیره بود - وابسته به سبک موسیقی امریکایی که دارای آهنگ تکراری و ساده بوده و هدفش ایجاد آرامش روحی بود) دوران نو

new age

<hr> (نام پیشین شهر نیویورک تا سال 1664) آمستردام نو

(نام پیشین شهر نیویورک تا سال 1664) آمستردام نو

new amsterdam

<hr> استان نیوبرونزویک (در خاور کانادا- پایتخت: fredericton - مخفف: 72090 - nb کیلومتر مربع)

استان نیوبرونزویک (در خاور کانادا- پایتخت: fredericton - مخفف: 72090 - nb کیلومتر مربع)

new brunswick

<hr> (امریکا)، حکومت فرانکلین روزولت

(امریکا)، حکومت فرانکلین روزولت

new deal

<hr> شهر دهلی نو (پایتخت هندوستان)

شهر دهلی نو (پایتخت هندوستان)

new delhi

<hr> نیوانگلند، انگلیس نو (بخش شمال خاوری ایالات متحده که از ایالات مین و ورمانت و نیوهامشایر و ماساچوست و رود آیلند و کونتیکوت تشکیل شده است) (مخفف: new eng)، نام شش ایالت در شمال خاور اتازونی در امتداداقیانوس اهالی آنراگویند

نیوانگلند، انگلیس نو (بخش شمال خاوری ایالات متحده که از ایالات مین و ورمانت و نیوهامشایر و ماساچوست و رود آیلند و کونتیکوت تشکیل شده است) (مخفف: new eng)، نام شش ایالت در شمال خاور اتازونی در امتداداقیانوس اهالی آنراگویند

new england

<hr> جزیره ی گینه ی نو (در شمال استرالیا که بخش باختری آن جزو اندونزی بوده و west irian نام دارد و بخش خاوری آن کشور پاپوانیوگینی papua new guinea است - 854700 کیلومتر مربع)

جزیره ی گینه ی نو (در شمال استرالیا که بخش باختری آن جزو اندونزی بوده و west irian نام دارد و بخش خاوری آن کشور پاپوانیوگینی papua new guinea است - 854700 کیلومتر مربع)

new guinea

<hr> ایالت نیوهامشایر (در شمال خاوری ایالات متحده - پایتخت: concord - مخفف: nh یا.24190 - n.h کیلومتر مربع)

ایالت نیوهامشایر (در شمال خاوری ایالات متحده - پایتخت: concord - مخفف: nh یا.24190 - n.h کیلومتر مربع)

new hampshire

<hr> ایالت نیوجرسی (در شمال خاوری ایالات متحده - پایتخت: 20296 - trenton کیلومترمربع - مخفف: nj یا .n.j)

ایالت نیوجرسی (در شمال خاوری ایالات متحده - پایتخت: 20296 - trenton کیلومترمربع - مخفف: nj یا .n.j)

new jersey

new look

<hr> ایالت نیومکزیکو (در جنوب غربی ایالت متحده - پایتخت: santa fe - مخفف: nm یا.n.m یا 316410 - n mex کیلومتر مربع)

ایالت نیومکزیکو (در جنوب غربی ایالت متحده - پایتخت: santa fe - مخفف: nm یا.n.m یا 316410 - n mex کیلومتر مربع)

new mexico

<hr> معنی : غره <hr> معانی دیگر : ماه نو، محاق، اول ماه، هلال ماه نو، هلال ماه نو، اول ماه

معنی : غره معانی دیگر : ماه نو، محاق، اول ماه، هلال ماه نو، هلال ماه نو، اول ماه

new moon

<hr> شهر نیواورلئان (در ایالت لوئیزیانا- امریکا)

شهر نیواورلئان (در ایالت لوئیزیانا- امریکا)

new orleans

<hr> استان نیوساوت ولز (در جنوب خاوری استرالیا- پایتخت: 801429 - sydney کیلومتر مربع)

استان نیوساوت ولز (در جنوب خاوری استرالیا- پایتخت: 801429 - sydney کیلومتر مربع)

new south wales

new stone age

<hr> (الهیات مسیحی) قول خداوند به بنی آدم که در زندگی و تعالیم عیسی تجلی یافته، کتب عهد جدید مسیحیان

(الهیات مسیحی) قول خداوند به بنی آدم که در زندگی و تعالیم عیسی تجلی یافته، کتب عهد جدید مسیحیان

new testament

new to

<hr> (هنر و ادبیات و امور فرهنگی) موج جدید، جنبش نوین، مکتب تازه

(هنر و ادبیات و امور فرهنگی) موج جدید، جنبش نوین، مکتب تازه

new wave

<hr> معنی : امریکا، نیمکره غربی یا دنیای جدید <hr> معانی دیگر : نیمکره ی غربی، ینگه دنیا، بر جدید

معنی : امریکا، نیمکره غربی یا دنیای جدید معانی دیگر : نیمکره ی غربی، ینگه دنیا، بر جدید

new world

<hr> معنی : سال نو، سال جدید <hr> معانی دیگر : نوروز، سال نو مسیحی (اول ژانویه)

معنی : سال نو، سال جدید معانی دیگر : نوروز، سال نو مسیحی (اول ژانویه)

واژه های حرف "n" - جملات نمونه