جملات نمونه

<hr> معنی : پیاز <hr> معانی دیگر : ریشه ی این گیاه، (گیاه شناسی) پیاز (allium cepa از خانواده ی lily)

معنی : پیاز معانی دیگر : ریشه ی این گیاه، (گیاه شناسی) پیاز (allium cepa از خانواده ی lily)

onion

<hr> معنی : پوست پیاز، کاغذ نازک زرورق <hr> معانی دیگر : پوست پیاز، کاغذ نازک زرورق، یکجور کاغذ نازک که ماننداست به پوست پیاز

معنی : پوست پیاز، کاغذ نازک زرورق معانی دیگر : پوست پیاز، کاغذ نازک زرورق، یکجور کاغذ نازک که ماننداست به پوست پیاز

onionskin

<hr> معنی : درون خطی <hr> معانی دیگر : درون خطی، مورد کاربرد، مورد استعمال، در تولید، آماده ی تولید

معنی : درون خطی معانی دیگر : درون خطی، مورد کاربرد، مورد استعمال، در تولید، آماده ی تولید

online

<hr> معنی : ناظر، تماشاچی، تماشاگر <hr> معانی دیگر : رهگذری که چیزی را تماشا می کند یا شاهد می شود، نظاره کننده، مراقب

معنی : ناظر، تماشاچی، تماشاگر معانی دیگر : رهگذری که چیزی را تماشا می کند یا شاهد می شود، نظاره کننده، مراقب

onlooker

<hr> معنی : بیگانه، تنها، محض، فرد، یگانه، فقط بخاطر، محضا، بس، فقط، صرفا <hr> معانی دیگر : یکتا، لکن، لیکن، ولی، اما، بلکه، بالاخره، در پایان، مح­، عمده، منحصرا

معنی : بیگانه، تنها، محض، فرد، یگانه، فقط بخاطر، محضا، بس، فقط، صرفا معانی دیگر : یکتا، لکن، لیکن، ولی، اما، بلکه، بالاخره، در پایان، مح­، عمده، منحصرا

only

only child

only if

<hr> درست، درست همین حالا، هم اکنون

درست، درست همین حالا، هم اکنون

only just

only too

<hr> معنی : تسمیه صوفی، تسمیه تقلیدی، صداواژه <hr> معانی دیگر : نام آوا، آوا نام، تسمیه ی صوتی

معنی : تسمیه صوفی، تسمیه تقلیدی، صداواژه معانی دیگر : نام آوا، آوا نام، تسمیه ی صوتی

onomatopoeia

<hr> به تقلید صدغا درست شده، تقلیدی

به تقلید صدغا درست شده، تقلیدی

onomatopoeic

onomatopoetic

<hr> معنی : حمله، پیش روی، یورش <hr> معانی دیگر : پیش جهش، پیش فشانی، هجوم

معنی : حمله، پیش روی، یورش معانی دیگر : پیش جهش، پیش فشانی، هجوم

onrush

<hr> معنی : اصابت، حمله، شروع، تاخت و تاز، وهله، هجوم <hr> معانی دیگر : یورش، تک، آغاز

معنی : اصابت، حمله، شروع، تاخت و تاز، وهله، هجوم معانی دیگر : یورش، تک، آغاز

onset

<hr> معنی : واقع در ساحل، روی ساحل، متوجه بطرف ساحل، رو بساحل <hr> معانی دیگر : به طرف ساحل، کران سوی، در ساحل، در خشکی، کرانه ای، بر کران

معنی : واقع در ساحل، روی ساحل، متوجه بطرف ساحل، رو بساحل معانی دیگر : به طرف ساحل، کران سوی، در ساحل، در خشکی، کرانه ای، بر کران

onshore

<hr> معنی : خارج نشده <hr> معانی دیگر : (بازی های ورزشی) در محل خود،به جا،قانونی (در برابر: offside)، (فوتبال امریکایی) زدن توپ با پا به مسافت کم، ورزش : پا به توپ در زمین حریف، در ردیف یا پشت سر توپدار بودن، درفوتبال در داخل خط، خارج نشده ازخط

معنی : خارج نشده معانی دیگر : (بازی های ورزشی) در محل خود،به جا،قانونی (در برابر: offside)، (فوتبال امریکایی) زدن توپ با پا به مسافت کم، ورزش : پا به توپ در زمین حریف، در ردیف یا پشت سر توپدار بودن، درفوتبال در داخل خط، خارج نشده ازخط

onside

<hr> معنی : حمله، یورش <hr> معانی دیگر : حمله ی بی امان، یورش سخت یا پی در پی، تاخت و تاز، ترکتازی

معنی : حمله، یورش معانی دیگر : حمله ی بی امان، یورش سخت یا پی در پی، تاخت و تاز، ترکتازی

onslaught

<hr> روی صحنه (ی تئاتر)، بر پهنه

روی صحنه (ی تئاتر)، بر پهنه

onstage

<hr> استان انتاریو (در مرکز کانادا- پایتخت: toronto - مخفف: 1068000 - ont کیلو متر مربع)

استان انتاریو (در مرکز کانادا- پایتخت: toronto - مخفف: 1068000 - ont کیلو متر مربع)

ontario

<hr> به سوی، توی، به درون، بر، (امریکا- خودمانی) آگاه (به معنی یا ماهیت واقعی چیزی)، با خبر، پیشوند:، هستی، هستش [ontology]

به سوی، توی، به درون، بر، (امریکا- خودمانی) آگاه (به معنی یا ماهیت واقعی چیزی)، با خبر، پیشوند:، هستی، هستش [ontology]

onto

<hr> شرح زندگی، و رویش هستی ها، تاری&nbsp;رویش نطفه

شرح زندگی، و رویش هستی ها، تاری رویش نطفه

ontogenesis

<hr> معنی : فرد بالش، رشد شناسی، تاریخچه رشد و رویش موجودات <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی) هستی زایی، هستش زایی (در برابر: تبار زایی onto genesis) (phylogeny هم می گویند)

معنی : فرد بالش، رشد شناسی، تاریخچه رشد و رویش موجودات معانی دیگر : (زیست شناسی) هستی زایی، هستش زایی (در برابر: تبار زایی onto genesis) (phylogeny هم می گویند)

ontogeny

<hr> معنی : وابسته به هستیشناسی <hr> معانی دیگر : وابسته به هستی شناسی

معنی : وابسته به هستیشناسی معانی دیگر : وابسته به هستی شناسی

ontological

<hr> معنی : هستیشناسی، علم موجودات <hr> معانی دیگر : (بخشی از فلسفه که با وجود واقعیت و ماده ی اصلی سر و کار دارد) بود شناسی، هستش شناسی

معنی : هستیشناسی، علم موجودات معانی دیگر : (بخشی از فلسفه که با وجود واقعیت و ماده ی اصلی سر و کار دارد) بود شناسی، هستش شناسی

ontology

<hr> معنی : بار، تعهد <hr> معانی دیگر : وظیفه، بار (مسئولیت)، تقصیر، گناهکاری، رجوع شود به: burden of proof، مسئولیت

معنی : بار، تعهد معانی دیگر : وظیفه، بار (مسئولیت)، تقصیر، گناهکاری، رجوع شود به: burden of proof، مسئولیت

onus

<hr> معنی : بجلو، بجلو، بسوی جلو، به جلو، به پیش <hr> معانی دیگر : (به) پیش، پیش سوی (زمان یامکان)، به بعد، پیش رو، پیش رونده، رو به جلو (onwards هم می نویسند)

معنی : بجلو، بجلو، بسوی جلو، به جلو، به پیش معانی دیگر : (به) پیش، پیش سوی (زمان یامکان)، به بعد، پیش رو، پیش رونده، رو به جلو (onwards هم می نویسند)

onward

onwards

<hr> معنی : عقیق، عقیق سلیمانی، عقیق رنگارنگ، سنگ جزع، تاریکی پایین قرنیه <hr> معانی دیگر : (گوهر شناسی) سنگ باباقوری، سنگ سلیمانی (نوعی عقیق که رده های رنگین دارد)، سنگ باباقوری، طب تاریکی پایین قرنیه

معنی : عقیق، عقیق سلیمانی، عقیق رنگارنگ، سنگ جزع، تاریکی پایین قرنیه معانی دیگر : (گوهر شناسی) سنگ باباقوری، سنگ سلیمانی (نوعی عقیق که رده های رنگین دارد)، سنگ باباقوری، طب تاریکی پایین قرنیه

onyx

<hr> (رویان شناسی) تخمک - یاخته

(رویان شناسی) تخمک - یاخته

oocyte

<hr> معنی : توده <hr> معانی دیگر : (عامیانه) بسیار، خروارها، یک عالمه، oodlins فراوان، خیلی زیاد، انباشته

معنی : توده معانی دیگر : (عامیانه) بسیار، خروارها، یک عالمه، oodlins فراوان، خیلی زیاد، انباشته

oodles

<hr> (زیست شناسی) تخمک زایی، تشکیل و تکامل تخم

(زیست شناسی) تخمک زایی، تشکیل و تکامل تخم

oogenesis

<hr> آخ و اوه کردن، آخیش آخیش کردن، اوه اوه کردن، (ندا به نشان شگفتی یا اشتیاق یا خوشحالی یا بد حالی و غیره) اوه، آخ جون، واه، آخ آخ و اوه کردن، اوه اوه کردن when they saw the baby, they oohed and aahed نوزاد را که دیدند آخ جون آخ جون گفتن آنها بلند شد

آخ و اوه کردن، آخیش آخیش کردن، اوه اوه کردن، (ندا به نشان شگفتی یا اشتیاق یا خوشحالی یا بد حالی و غیره) اوه، آخ جون، واه، آخ آخ و اوه کردن، اوه اوه کردن when they saw the baby, they oohed and aahed نوزاد را که دیدند آخ جون آخ جون گفتن آنها بلند شد

<hr> (نوعی چای چینی که پیش از خشک کردن قدری تخمیر شده است) چای اولانگ

(نوعی چای چینی که پیش از خشک کردن قدری تخمیر شده است) چای اولانگ

oolong

<hr> معنی : دلربایی <hr> معانی دیگر : (امریکا- خودمانی)، جاذبه ی جنسی، شهوت انگیزی، چاذبه شخصی

معنی : دلربایی معانی دیگر : (امریکا- خودمانی)، جاذبه ی جنسی، شهوت انگیزی، چاذبه شخصی

oomph

<hr> (جراحی - برداشتن یک یا هر دو تخمدان ها) تخمدان برداری

(جراحی - برداشتن یک یا هر دو تخمدان ها) تخمدان برداری

oophorectomy

oops

<hr> معنی : چکیده، جریان، شهد، شیره، لجن، بستر دریا، لای، رسوخ، لجن زار، جاری، بیرون دادن، اهسته جریان یافتن، تراوش کردن، چکیدن <hr> معانی دیگر : گل آبکی، شلکا، خره، تراویدن، آهسته جریان داشتن (مانند خون نیمه لخته یا گل و لای)، پس دادن، زهیدن، (مجازی) آهسته بیرون دادن یا آمدن، عیان شدن یا کردن، (جوشانده ی پوست بلوط و سماق و غیره که در دباغی کار برد دارد) مایع دباغی، ریزش یا جریان آهسته (مانند خونریزی آهسته یا جریان گل و لای) تراوش، زهش، گل ته دریا یا رودخانه و غیره، زهاب، زمین پوشیده از گل و لای، باتلاق، گلزار، رسو

معنی : چکیده، جریان، شهد، شیره، لجن، بستر دریا، لای، رسوخ، لجن زار، جاری، بیرون دادن، اهسته جریان یافتن، تراوش کردن، چکیدن معانی دیگر : گل آبکی، شلکا، خره، تراویدن، آهسته جریان داشتن (مانند خون نیمه لخته یا گل و لای)، پس دادن، زهیدن، (مجازی) آهسته بیرون دادن یا آمدن، عیان شدن یا کردن، (جوشانده ی پوس

ooze

ooze out

oozing

<hr> معنی : لجن زار، پرلجن، لجن الود، تراوش کننده <hr> معانی دیگر : تراونده، تراوگر، نم زا، رطوبت آور، پر گل و لای، گل آلود، لجنی، خره گرفته

معنی : لجن زار، پرلجن، لجن الود، تراوش کننده معانی دیگر : تراونده، تراوگر، نم زا، رطوبت آور، پر گل و لای، گل آلود، لجنی، خره گرفته

oozy

<hr> مخفف:، اپرا، عملیات، جراحی، مخالف، رجوع شود به: ob- (پیش از p می آید)، مخفف: پست دیدبانی، دیدبان گاه، (روش نقاشی که با کاربرد شکل های هندسی حالت تحرک و غیره ایجاد می کند) نقاشی نوری، مخفف: اپرا مخفف: عملیات، جراحی مخفف: مخالف مخفف: اثر مخفف: پست دیدبانی، مخفف: اپرا مخفف: عملیات، عمل، جراحی مخفف: مخالف مخفف: اثر مخفف: پست دیدبانی، دیدبانگاه

مخفف:، اپرا، عملیات، جراحی، مخالف، رجوع شود به: ob- (پیش از p می آید)، مخفف: پست دیدبانی، دیدبان گاه، (روش نقاشی که با کاربرد شکل های هندسی حالت تحرک و غیره ایجاد می کند) نقاشی نوری، مخفف: اپرا مخفف: عملیات، جراحی مخفف: مخالف مخفف: اثر مخفف: پست دیدبانی، مخفف: اپرا مخفف: عملیات، عمل، جراحی مخفف: مخا

opacification

<hr> معنی : ایهام، تاری، کدری، حاجب ماورایی <hr> معانی دیگر : میزان یا حالت کدر بودن، ماتی، نا فرانمایی، تیرگی، ناشفافی، هر چیز یا نقطه یا لکه ی مات، ابهام، ناروشنی، گنگی

معنی : ایهام، تاری، کدری، حاجب ماورایی معانی دیگر : میزان یا حالت کدر بودن، ماتی، نا فرانمایی، تیرگی، ناشفافی، هر چیز یا نقطه یا لکه ی مات، ابهام، ناروشنی، گنگی

opacity

<hr> معنی : عقیق، عینالهر، عین الشمس، عینالشمس، شیشه شیری رنگ <hr> معانی دیگر : یشم

معنی : عقیق، عینالهر، عین الشمس، عینالشمس، شیشه شیری رنگ معانی دیگر : یشم

opal

<hr> معنی : کدری، تابش قوس و قزحی، شیری رنگی <hr> معانی دیگر : عین الشمس

معنی : کدری، تابش قوس و قزحی، شیری رنگی معانی دیگر : عین الشمس

opalescence

<hr> معنی : شیری رنگ، کدری <hr> معانی دیگر : عقیق مانند، یشم سان، رنگارنگ، رنگبار

معنی : شیری رنگ، کدری معانی دیگر : عقیق مانند، یشم سان، رنگارنگ، رنگبار

واژه های حرف "o" - جملات نمونه