جملات نمونه

<hr> دارای زغال سنگ نارس مانندزغال نارس

دارای زغال سنگ نارس مانندزغال نارس

peaty

<hr> معنی : سنگ ریزه، ریگ، شیشه عینک، نوعی عقیق، با سنگریزه فرش کردن، باریگ حمله کردن، نقش ونگار ریگی دادن به <hr> معانی دیگر : سنگ قیمتی (که در میان ریگ های رودخانه و غیره یافت شود)، گوهر، (کاغذ یا چرم و غیره) رویه ی زبر و دانه دانه، با ریگ (یا چیزهای مشابه آن) پوشاندن، ریگ پوش کردن، ریگ پراندن به، پراندن، سنگریزه ی ساییده، کوارتز فرانما، عدسی (عینک و غیره)، رجوع شود به: rock crystal، (با منگنه یا پرس چرم و کاغذ و غیره را) زبر رویه کردن، دارای نقش ریگی کردن، چرمسازی نقش ونگار ریگی دادن به

معنی : سنگ ریزه، ریگ، شیشه عینک، نوعی عقیق، با سنگریزه فرش کردن، باریگ حمله کردن، نقش ونگار ریگی دادن به معانی دیگر : سنگ قیمتی (که در میان ریگ های رودخانه و غیره یافت شود)، گوهر، (کاغذ یا چرم و غیره) رویه ی زبر و دانه دانه، با ریگ (یا چیزهای مشابه آن) پوشاندن، ریگ پوش کردن، ریگ پراندن به، پراندن، س

pebble

pebbled

<hr> دارای ریگ فراوان، پر ریگ، ریگدار، ریگی، ریگ مانند، ریگ زار

دارای ریگ فراوان، پر ریگ، ریگدار، ریگی، ریگ مانند، ریگ زار

pebbly

<hr> معنی : درخت گردوی امریکای مرکزی، گردوی آمریکایی <hr> معانی دیگر : (نوعی گردوی پوست نازک و زیتون شکل) پی کان، گردوی امریکایی، گردوی گرمسیری

معنی : درخت گردوی امریکای مرکزی، گردوی آمریکایی معانی دیگر : (نوعی گردوی پوست نازک و زیتون شکل) پی کان، گردوی امریکایی، گردوی گرمسیری

pecan

<hr> معنی : لغزش، اشتباه کوچک <hr> معانی دیگر : گناه کوچک، معصیت صغیره، عیب کوچک

معنی : لغزش، اشتباه کوچک معانی دیگر : گناه کوچک، معصیت صغیره، عیب کوچک

peccadillo

<hr> معنی : جایز الخطایی <hr> معانی دیگر : گناهکاری

معنی : جایز الخطایی معانی دیگر : گناهکاری

peccancy

<hr> معنی : غلط، فاسد، نا صحیح، گناهکار، خطا، ناخوش، اشتباه کار <hr> معانی دیگر : معصیت کننده، خاطی، سنت شکن، قانون شکن، خطاکار، طب ناخوش

معنی : غلط، فاسد، نا صحیح، گناهکار، خطا، ناخوش، اشتباه کار معانی دیگر : معصیت کننده، خاطی، سنت شکن، قانون شکن، خطاکار، طب ناخوش

peccant

<hr> معنی : سوراخ، یک چهارم بوشل، نوک زدگی، نوک زدن، با نوک سوراخ کردن، دندان زدن <hr> معانی دیگر : (با نوک زدن) ایجاد کردن، (با نوک یا منقار) بر چیدن، برداشتن، (پی در پی) ضربه زدن، نوک نوک کردن، (عامیانه) بوسه ی تند و دوستانه، ماچ، بوس، ضربه (با نوک یا هر چیز تیز)، نوک زنی، جای نوک، فرو رفتگی (در اثر ضربه یا نوک زنی)، رجوع شود به: pecking order، (واحد اندازه گیری گندم و جو و غیره برابر با یک چهارم بوشل bushel یا 8/81 لیتر) پک، ظرف یا ظرفیت یک پک، سورا، بانوک سورا&nbsp; کردن

معنی : سوراخ، یک چهارم بوشل، نوک زدگی، نوک زدن، با نوک سوراخ کردن، دندان زدن معانی دیگر : (با نوک زدن) ایجاد کردن، (با نوک یا منقار) بر چیدن، برداشتن، (پی در پی) ضربه زدن، نوک نوک کردن، (عامیانه) بوسه ی تند و دوستانه، ماچ، بوس، ضربه (با نوک یا هر چیز تیز)، نوک زنی، جای نوک، فرو رفتگی (در اثر ضربه یا

peck

<hr> 1- نوک زدن به، نوک نوک کردن 2- (عامیانه) با بی میلی خوردن، از سر سیری خوردن، کم خوردن، 3- (عامیانه - مرتبا) نق زدن، زخم زبان زدن، حرف نیشدار زدن، سرزنش کردن

1- نوک زدن به، نوک نوک کردن 2- (عامیانه) با بی میلی خوردن، از سر سیری خوردن، کم خوردن، 3- (عامیانه - مرتبا) نق زدن، زخم زبان زدن، حرف نیشدار زدن، سرزنش کردن

peck at

pecked

<hr> معنی : سوراخ کن، منقار، خورنده، دماغ، بینی، نوعی کلنگ دارکوب <hr> معانی دیگر : (انگلیس - عامیانه) روحیه، دل و جرات، (شخص یا چیز یا حیوان) نوک زننده، ضربه زن، نوک نوک کننده، نق زن، نوک زن، سورا&nbsp; کن، نوعی کلنگ ج، دارکوب، دماه

معنی : سوراخ کن، منقار، خورنده، دماغ، بینی، نوعی کلنگ دارکوب معانی دیگر : (انگلیس - عامیانه) روحیه، دل و جرات، (شخص یا چیز یا حیوان) نوک زننده، ضربه زن، نوک نوک کننده، نق زن، نوک زن، سورا کن، نوعی کلنگ ج، دارکوب، دماه

pecker

pecking

<hr> سلسله ی مراتب میان پرندگان (مرغ ارشد به همه نوک می زند و مرغ دوم به همه نوک می زند به جز به مرغ ارشد و همینطور تا آخر)

سلسله ی مراتب میان پرندگان (مرغ ارشد به همه نوک می زند و مرغ دوم به همه نوک می زند به جز به مرغ ارشد و همینطور تا آخر)

pecking order

<hr> (انگلیس - عامیانه)، گرسنه

(انگلیس - عامیانه)، گرسنه

peckish

pecky

<hr> (خودمانی) عضلات سینه (pectoral muscles)

(خودمانی) عضلات سینه (pectoral muscles)

pecs

<hr> معنی : پکتین، دلمه گیاهی، ژلاتین گیاهی <hr> معانی دیگر : (شیمی) پکتین (کربو هیدراتی که در آب محلول است و از برخی میوه های رسیده به دست می آید)

معنی : پکتین، دلمه گیاهی، ژلاتین گیاهی معانی دیگر : (شیمی) پکتین (کربو هیدراتی که در آب محلول است و از برخی میوه های رسیده به دست می آید)

pectin

<hr> معنی : باطنی، درونی، سینه ای، صدری <hr> معانی دیگر : برای پوشیدن یا آویختن روی سینه، (پزشکی) وابسته به بیماری های دستگاه تنفسی، وابسته به یا قرار گرفته روی سینه، سینه پوش، زره سینه، زینت سینه، سینه آویز، عضله ی سینه

معنی : باطنی، درونی، سینه ای، صدری معانی دیگر : برای پوشیدن یا آویختن روی سینه، (پزشکی) وابسته به بیماری های دستگاه تنفسی، وابسته به یا قرار گرفته روی سینه، سینه پوش، زره سینه، زینت سینه، سینه آویز، عضله ی سینه

pectoral

<hr> (جانور شناسی - هر یک از دو باله ای که بر گردن ماهی قرار دارد) باله ی صدری

(جانور شناسی - هر یک از دو باله ای که بر گردن ماهی قرار دارد) باله ی صدری

pectoral fin

pectoris

<hr> اختلاس کردن، به جیب زدن، حیف و میل کردن، دزدی

اختلاس کردن، به جیب زدن، حیف و میل کردن، دزدی

peculate

<hr> معنی : اختلاس، دزدی، حیف و میل <hr> معانی دیگر : دستبرد در مال دولت

معنی : اختلاس، دزدی، حیف و میل معانی دیگر : دستبرد در مال دولت

peculation

<hr> معنی : خاص، مخصوص، عجیب و غریب، خصوصی، ویژه، مختص، دارای اخلاق غریب <hr> معانی دیگر : یگانه، منحصر بفرد، عجیب، ناروال، غیر عادی، امتیاز، اجازه (یا اختیار و غیره)ی ویژه، چیز اختصاصی

معنی : خاص، مخصوص، عجیب و غریب، خصوصی، ویژه، مختص، دارای اخلاق غریب معانی دیگر : یگانه، منحصر بفرد، عجیب، ناروال، غیر عادی، امتیاز، اجازه (یا اختیار و غیره)ی ویژه، چیز اختصاصی

peculiar

peculiarities

<hr> معنی : خاصیت، غرابت، خصوصیات، صفت عجیب و غریب، حالت ویژگی <hr> معانی دیگر : (به ویژه عادت یا طبع) منحصر به شخص به خصوص، مختص، ویژه، صفت مشخصه، ویژگی، خصوصیت عجیب و غریب

معنی : خاصیت، غرابت، خصوصیات، صفت عجیب و غریب، حالت ویژگی معانی دیگر : (به ویژه عادت یا طبع) منحصر به شخص به خصوص، مختص، ویژه، صفت مشخصه، ویژگی، خصوصیت عجیب و غریب

peculiarity

<hr> شخصا، به تنهایی، بویژه، مخصوصا، بشکل عجیب وغریب

شخصا، به تنهایی، بویژه، مخصوصا، بشکل عجیب وغریب

peculiarly

<hr> معنی : مالی، پولی، نقدی، جریمه دار <hr> معانی دیگر : وابسته به پول، وابسته به جریمه ی پولی

معنی : مالی، پولی، نقدی، جریمه دار معانی دیگر : وابسته به پول، وابسته به جریمه ی پولی

pecuniary

<hr> معنی : وابسته به اموزش و پرورش <hr> معانی دیگر : وابسته به آموزش و پرورش و معلم ها، آموزشی، تدریسی (pedagogical هم می گویند)

معنی : وابسته به اموزش و پرورش معانی دیگر : وابسته به آموزش و پرورش و معلم ها، آموزشی، تدریسی (pedagogical هم می گویند)

pedagogic

<hr> وابسته بعلم اموزش، مربوط بفن تعلیم، علم فروش

وابسته بعلم اموزش، مربوط بفن تعلیم، علم فروش

pedagogical

<hr> مطابق علم اموزش، مطابق فن تعلیم

مطابق علم اموزش، مطابق فن تعلیم

pedagogically

<hr> معنی : تربیت، فن اموزش وپرورش کودک، للگی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: pedagogy

معنی : تربیت، فن اموزش وپرورش کودک، للگی معانی دیگر : رجوع شود به: pedagogy

pedagogics

<hr> معنی : معلم، اموزگار، اموزگار علم فروش <hr> معانی دیگر : pedagog اموزگار

معنی : معلم، اموزگار، اموزگار علم فروش معانی دیگر : pedagog اموزگار

pedagogue

<hr> معنی : تربیت، تعلیم، فن تعلیم، نواموزی، فن اموزش وپرورش کودک، للگی <hr> معانی دیگر : آموزگاری، تدریس، معلمی، آموزگری

معنی : تربیت، تعلیم، فن تعلیم، نواموزی، فن اموزش وپرورش کودک، للگی معانی دیگر : آموزگاری، تدریس، معلمی، آموزگری

pedagogy

<hr> معنی : پدال، رکاب، جاپایی، پایی، وابسته به رکاب، پا زدن، رکاب زدن <hr> معانی دیگر : (دوچرخه و ماشین خیاطی و غیره) رکاب، پنجه رکاب، پادک، اهرم پایی، پای اوزار، پدال دار، رکاب دار، پایی دار، پادکی، به پدال فشار آوردن، (دوچرخه) پازدن، به رکاب فشار آوردن، در دوچرخه وچر&nbsp; خیاطی وغیره رکاب

معنی : پدال، رکاب، جاپایی، پایی، وابسته به رکاب، پا زدن، رکاب زدن معانی دیگر : (دوچرخه و ماشین خیاطی و غیره) رکاب، پنجه رکاب، پادک، اهرم پایی، پای اوزار، پدال دار، رکاب دار، پایی دار، پادکی، به پدال فشار آوردن، (دوچرخه) پازدن، به رکاب فشار آوردن، در دوچرخه وچر خیاطی وغیره رکاب

pedal

pedalo

<hr> معنی : فضل فروش، عالم نما، کرم کتاب، ملانقطی <hr> معانی دیگر : آدم ملا نقطی، معلم فضل فروش، معلم کوته نظر

معنی : فضل فروش، عالم نما، کرم کتاب، ملانقطی معانی دیگر : آدم ملا نقطی، معلم فضل فروش، معلم کوته نظر

pedant

<hr> معنی : موشکاف، ملانقطی <hr> معانی دیگر : وابسته به عالم نمایی وفضل فروشی

معنی : موشکاف، ملانقطی معانی دیگر : وابسته به عالم نمایی وفضل فروشی

pedantic

<hr> فضل فروشی، ملانقطی گری

فضل فروشی، ملانقطی گری

pedantry

<hr> معنی : دوره گردی کردن، طوافی کردن <hr> معانی دیگر : دوره گردی و دستفروشی کردن، دوره فروشی کردن، پیله وری کردن، (تداعی کمی منفی - عقیده یا معلومات را) پراکندن، پخش کردن، (با پرداختن به امور بی اهمیت) وقت تلف کردن (piddle هم می گویند)

معنی : دوره گردی کردن، طوافی کردن معانی دیگر : دوره گردی و دستفروشی کردن، دوره فروشی کردن، پیله وری کردن، (تداعی کمی منفی - عقیده یا معلومات را) پراکندن، پخش کردن، (با پرداختن به امور بی اهمیت) وقت تلف کردن (piddle هم می گویند)

peddle

<hr> معنی : دستفروش <hr> معانی دیگر : طواف، دستفروش دوره گرد، پیله ور

معنی : دستفروش معانی دیگر : طواف، دستفروش دوره گرد، پیله ور

peddler

<hr> معنی : بنجل، جزئی، ناچیز، نا مشخص <hr> معانی دیگر : کم اهمیت، بیهوده

معنی : بنجل، جزئی، ناچیز، نا مشخص معانی دیگر : کم اهمیت، بیهوده

peddling

<hr> معنی : شالوده، پایه ستون، بلند کردن، ترفیع دادن، روی پایه قرار دادن <hr> معانی دیگر : (چراغ رومیزی و گلدان و مجسمه و غیره) پایه، پاپیکره، پا تندیس، (بخش زیرین ستون) زیر ستون، پایه ی ستون، پاستون، پایه مجسمه، محور

معنی : شالوده، پایه ستون، بلند کردن، ترفیع دادن، روی پایه قرار دادن معانی دیگر : (چراغ رومیزی و گلدان و مجسمه و غیره) پایه، پاپیکره، پا تندیس، (بخش زیرین ستون) زیر ستون، پایه ی ستون، پاستون، پایه مجسمه، محور

pedestal

<hr> معنی : پیاده رو، عابر پیاده، وابسته به پیاده روی، بی روح، مبتذل <hr> معانی دیگر : پی سپار، پیاده، وابسته به پیاده ها، (به ویژه سبک ادبی یا سخنگویی) بی روح، عاری از لطف و گیرایی، پیش پا افتاده

معنی : پیاده رو، عابر پیاده، وابسته به پیاده روی، بی روح، مبتذل معانی دیگر : پی سپار، پیاده، وابسته به پیاده ها، (به ویژه سبک ادبی یا سخنگویی) بی روح، عاری از لطف و گیرایی، پیش پا افتاده

pedestrian

pedestrian crossing

<hr> معنی : ابتذال، پیاده روی <hr> معانی دیگر : پیاده روی، ابتذال

معنی : ابتذال، پیاده روی معانی دیگر : پیاده روی، ابتذال

pedestrianism

<hr> معنی : مربوط به امراض کودکان <hr> معانی دیگر : مربوط به امرا­ کودکان

معنی : مربوط به امراض کودکان معانی دیگر : مربوط به امرا­ کودکان

واژه های حرف "p" - جملات نمونه