جملات نمونه

<hr> معنی : هفت تیر، رولور <hr> معانی دیگر : تپانچه

معنی : هفت تیر، رولور معانی دیگر : تپانچه

revolver

<hr> معنی : گردنده، چرخنده، راجعه، رجعی، دورانی <hr> معانی دیگر : (به ویژه نورافکن فرودگاه) چرخان، (بازرگانی) گردان، درگردش

معنی : گردنده، چرخنده، راجعه، رجعی، دورانی معانی دیگر : (به ویژه نورافکن فرودگاه) چرخان، (بازرگانی) گردان، درگردش

revolving

<hr> در چرخنده، درگردان، در چرخان، چرخان در، چرخاندر دائما در حال آمدن و رفتن، متغیر

در چرخنده، درگردان، در چرخان، چرخان در، چرخاندر دائما در حال آمدن و رفتن، متغیر

revolving door

<hr> معنی : نمایشنامه انتقادی، جنگ نمایش <hr> معانی دیگر : نمایش آمیخته (آمیزه ای از آواز و رقص و قطعات کوتاه فکاهی یا طنزی)

معنی : نمایشنامه انتقادی، جنگ نمایش معانی دیگر : نمایش آمیخته (آمیزه ای از آواز و رقص و قطعات کوتاه فکاهی یا طنزی)

revue

<hr> معنی : تغییر ناگهانی، ردع، تنفر شدید، جابجا شدن درد، انحراف درد، جابجا ساختن درد <hr> معانی دیگر : اشمئزاز، بیزاری شدید، دلزدگی زیاد، رمیدگی، چندش، (نادر) عقب نشینی، پس کشی، دگرگونی ناگهانی (عقیده یا احساسات و غیره)، عمل کشیدن

معنی : تغییر ناگهانی، ردع، تنفر شدید، جابجا شدن درد، انحراف درد، جابجا ساختن درد معانی دیگر : اشمئزاز، بیزاری شدید، دلزدگی زیاد، رمیدگی، چندش، (نادر) عقب نشینی، پس کشی، دگرگونی ناگهانی (عقیده یا احساسات و غیره)، عمل کشیدن

revulsion

<hr> معنی : جایزه، اجر، مژدگانی، انعام، عوض، پاداش، مزد، سزا، اجر دادن، سزا دادن، پاداش دادن، عوض دادن <hr> معانی دیگر : داشاد، داشن، (مجازی) نعمت، مزیت، محسنه، مژدگانی دادن، جایزه دادن، ثواب، تلافی، عو­

معنی : جایزه، اجر، مژدگانی، انعام، عوض، پاداش، مزد، سزا، اجر دادن، سزا دادن، پاداش دادن، عوض دادن معانی دیگر : داشاد، داشن، (مجازی) نعمت، مزیت، محسنه، مژدگانی دادن، جایزه دادن، ثواب، تلافی، عو­

reward

<hr> پر ارزش، پر پاداش، پر سزا، پر مزیت، ارزنده، ارزشمند، پرثمر، بافایده، رضایت بخش، اقناع کننده، مثمر به ثمر

پر ارزش، پر پاداش، پر سزا، پر مزیت، ارزنده، ارزشمند، پرثمر، بافایده، رضایت بخش، اقناع کننده، مثمر به ثمر

rewarding

<hr> (ساعت وغیره) دوباره کوک کردن، (فیلم و غیره) دوباره پیچیدن، برگرداندن، هر چیز کوک شده یا برگردانده شده، برگرداندن هر چیز کوک شده یا برگردانده شده عمل کوک کردن یا برگرداندن

(ساعت وغیره) دوباره کوک کردن، (فیلم و غیره) دوباره پیچیدن، برگرداندن، هر چیز کوک شده یا برگردانده شده، برگرداندن هر چیز کوک شده یا برگردانده شده عمل کوک کردن یا برگرداندن

rewind

rewire

<hr> معنی : لغات متنی را عوض کردن، با واژه های دیگری بیان کردن <hr> معانی دیگر : (متن و غیره) دستکاری کردن، به صورت دیگر بیان کردن، واژه ها را عوض کردن، لغات متنی را عو­ کردن

معنی : لغات متنی را عوض کردن، با واژه های دیگری بیان کردن معانی دیگر : (متن و غیره) دستکاری کردن، به صورت دیگر بیان کردن، واژه ها را عوض کردن، لغات متنی را عو­ کردن

reword

<hr> دوباره انجام دادن، دوباره ورزیدن، بازنویسی کردن، دوباره روی متن کار کردن

دوباره انجام دادن، دوباره ورزیدن، بازنویسی کردن، دوباره روی متن کار کردن

rework

<hr> معنی : باز نویسی، دوباره نوشتن، باز نوشتن، از نو طرح ریختن <hr> معانی دیگر : از نو نگاشتن، باز نویسی کردن، حک و اصلاح کردن، ویراستن، به صورت دیگر بیان کردن

معنی : باز نویسی، دوباره نوشتن، باز نوشتن، از نو طرح ریختن معانی دیگر : از نو نگاشتن، باز نویسی کردن، حک و اصلاح کردن، ویراستن، به صورت دیگر بیان کردن

rewrite

rewriting

<hr> معنی : پادشاه <hr> معانی دیگر : (با r کوچک هم می نویسند) پادشاه، شاه، اسم خاص مذکر

معنی : پادشاه معانی دیگر : (با r کوچک هم می نویسند) پادشاه، شاه، اسم خاص مذکر

<hr> معنی : روباه، شغال <hr> معانی دیگر : (نام روباه در حکایات اخلاقی قرون وسطی) رنارد

معنی : روباه، شغال معانی دیگر : (نام روباه در حکایات اخلاقی قرون وسطی) رنارد

reynard

<hr> (شیمی) نشان روترفوردیم، مخفف: فرکانس رادیویی، الکترونیک : بسامد رادیویى

(شیمی) نشان روترفوردیم، مخفف: فرکانس رادیویی، الکترونیک : بسامد رادیویى

<hr> (پزشکی) غده ی عضلانی، ماهیچه آمو

(پزشکی) غده ی عضلانی، ماهیچه آمو

rhabdomyoma

<hr> معنی : مربوط باشعار حماسی <hr> معانی دیگر : وابسته به یا همانند راپسودی، راپسودی مانند، یونان باستان سروده شده بوسیله دوره گرد، مهیج، پرهیجان

معنی : مربوط باشعار حماسی معانی دیگر : وابسته به یا همانند راپسودی، راپسودی مانند، یونان باستان سروده شده بوسیله دوره گرد، مهیج، پرهیجان

rhapsodic

<hr> به سبک پر تصنع حرف زدن یا نگاشتن، شعر حماسی سرودن

به سبک پر تصنع حرف زدن یا نگاشتن، شعر حماسی سرودن

rhapsodize

<hr> معنی : قطعه موسیقی ممزوج و احساساتی <hr> معانی دیگر : (یونان باستان) بخشی از شعر حماسی که برای نقل و بلندخوانی مناسب بود، (سخن یا نوشته) پرطمطراق، راپسودی، کیف، حظ، لذت عظیم، از خود بی خودی، (مهجور) جنگ، گلچین، اشعار حماسی مخصوص نقالان و داستان گویان شعر رزمی

معنی : قطعه موسیقی ممزوج و احساساتی معانی دیگر : (یونان باستان) بخشی از شعر حماسی که برای نقل و بلندخوانی مناسب بود، (سخن یا نوشته) پرطمطراق، راپسودی، کیف، حظ، لذت عظیم، از خود بی خودی، (مهجور) جنگ، گلچین، اشعار حماسی مخصوص نقالان و داستان گویان شعر رزمی

rhapsody

<hr> (اسطوره ی یونان) ریا (زن کرونوس و مادر زاوش)، (یکی از قمرهای بزرگ زحل) ریا، شترمره امریکایی جنوبی که پایش یه انگشت دارد <hr> rhea_ رجوع شود به: -rrhea

(اسطوره ی یونان) ریا (زن کرونوس و مادر زاوش)، (یکی از قمرهای بزرگ زحل) ریا، شترمره امریکایی جنوبی که پایش یه انگشت دارد rhea_ رجوع شود به: -rrhea

rhea

<hr> (شیمی) رینیم (عنصر شیمیایی نادر و نقره فام نشان آن: re، وزن اتمی: 186/2، شماره ی اتمی: 75، وزن مخصوص: 21/02، نقطه ی گداز: 3180c، نقطه ی جوش: 5627c)

(شیمی) رینیم (عنصر شیمیایی نادر و نقره فام نشان آن: re، وزن اتمی: 186/2، شماره ی اتمی: 75، وزن مخصوص: 21/02، نقطه ی گداز: 3180c، نقطه ی جوش: 5627c)

rhenium

<hr> معنی : علم جریان و تغییر شکل ماده <hr> معانی دیگر : (فیزیک) روانه شناسی

معنی : علم جریان و تغییر شکل ماده معانی دیگر : (فیزیک) روانه شناسی

rheology

<hr> معنی : رئوستات <hr> معانی دیگر : روانه ایستان، رئوستا، برق روستات، دستگاه تنظیم جریان های متغیر برق، دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت

معنی : رئوستات معانی دیگر : روانه ایستان، رئوستا، برق روستات، دستگاه تنظیم جریان های متغیر برق، دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت

rheostat

<hr> (جانورشناسی) میمون رزوس (macaca mulatta که بومی هند است - rhesus monkey هم می گویند)

(جانورشناسی) میمون رزوس (macaca mulatta که بومی هند است - rhesus monkey هم می گویند)

rhesus

<hr> معنی : خطابت، لفاظی، فصاحت و بلاغت، علم بدیع، علم معانی بیان، قدرت نطق و بیان، علم سجع، معانی بیان، وابسته بعلم بدیع یا معانی بیان <hr> معانی دیگر : بدیع، سخندانی، سخن سنجی، سخن شناسی، کتاب یا رساله در باب بدیع

معنی : خطابت، لفاظی، فصاحت و بلاغت، علم بدیع، علم معانی بیان، قدرت نطق و بیان، علم سجع، معانی بیان، وابسته بعلم بدیع یا معانی بیان معانی دیگر : بدیع، سخندانی، سخن سنجی، سخن شناسی، کتاب یا رساله در باب بدیع

rhetoric

<hr> بی نیاز به پاسخ، وابسته به معانی بیان، بدیعی، بلاغتی، حاکی از بلاغت، سخندانانه، سخن سنجانه، معانی بیانی، وابسته به فصاحت وبلاغت، لفاظی

بی نیاز به پاسخ، وابسته به معانی بیان، بدیعی، بلاغتی، حاکی از بلاغت، سخندانانه، سخن سنجانه، معانی بیانی، وابسته به فصاحت وبلاغت، لفاظی

rhetorical

<hr> پرسش بی نیاز به پاسخ، پرسش بدیهی (مثلا: کیست که به آب نیاز نداشته باشد؟)، مسئله مربوط بمعانی بیان، سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود مثل اینکه بگوییم کیست که وطنش رادوست نداشته باشد

پرسش بی نیاز به پاسخ، پرسش بدیهی (مثلا: کیست که به آب نیاز نداشته باشد؟)، مسئله مربوط بمعانی بیان، سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود مثل اینکه بگوییم کیست که وطنش رادوست نداشته باشد

rhetorical question

<hr> از روی معانی، بیان، مطابق علم معانی بیان یا فصاحت، فصیحانه

از روی معانی، بیان، مطابق علم معانی بیان یا فصاحت، فصیحانه

rhetorically

<hr> معنی : عالم در علم بدیع، اموزگار معانی بیان <hr> معانی دیگر : سخندان، کارشناس معانی بیان، استاد علم بدیع

معنی : عالم در علم بدیع، اموزگار معانی بیان معانی دیگر : سخندان، کارشناس معانی بیان، استاد علم بدیع

rhetorician

<hr> معنی : نزله، سرما خوردگی، اب بینی، درد رماتیسم، باد مفاصل، ریزش آب چشم یا دهان <hr> معانی دیگر : (چشم یا بینی یا دهان و غیره) آب، ریزش اب چشم یا دهان

معنی : نزله، سرما خوردگی، اب بینی، درد رماتیسم، باد مفاصل، ریزش آب چشم یا دهان معانی دیگر : (چشم یا بینی یا دهان و غیره) آب، ریزش اب چشم یا دهان

rheum

<hr> معنی : ادم مبتلا بدرد مفاصل، رماتیسم گرفته <hr> معانی دیگر : (پزشکی) وابسته به روماتیسم، روماتیسمی، مبتلا به روماتیسم

معنی : ادم مبتلا بدرد مفاصل، رماتیسم گرفته معانی دیگر : (پزشکی) وابسته به روماتیسم، روماتیسمی، مبتلا به روماتیسم

rheumatic

<hr> (پزشکی) تب روماتیسمی

rheumatic fever

<hr> معنی : ریزش، روماتیسم، مرض رماتیسم <hr> معانی دیگر : (پزشکی) روماتیسم، طب مر­ رماتیسم، جریان، فلو

معنی : ریزش، روماتیسم، مرض رماتیسم معانی دیگر : (پزشکی) روماتیسم، طب مر­ رماتیسم، جریان، فلو

rheumatism

<hr> وابسته به روماتیسم، روماتیسمی، مانند روماتیسم

وابسته به روماتیسم، روماتیسمی، مانند روماتیسم

rheumatoid

<hr> (پزشکی) رماتیسم مفاصل، آماس مفصلی شبه روماتیسمی

(پزشکی) رماتیسم مفاصل، آماس مفصلی شبه روماتیسمی

rheumatoid arthritis

rheumatologist

<hr> (پزشکی) روماتیسم شناسی

rheumatology

<hr> معنی : خیشومی، وابسته به بینی <hr> معانی دیگر : وابسته به بینی یا دماغ، بینی -

معنی : خیشومی، وابسته به بینی معانی دیگر : وابسته به بینی یا دماغ، بینی -

rhinal

<hr> رودخانه ی راین (که از سوئیس آغاز می شود و پس از عبور از آلمان در هلند به دریا می ریزد)

رودخانه ی راین (که از سوئیس آغاز می شود و پس از عبور از آلمان در هلند به دریا می ریزد)

rhine

<hr> نام بخشی از آلمان که در غرب رود راین قرار دارد، نام بخشی از آلمان که در غرب رود راین قرار دارد استان راین

نام بخشی از آلمان که در غرب رود راین قرار دارد، نام بخشی از آلمان که در غرب رود راین قرار دارد استان راین

rhineland

<hr> معنی : سنگ مصنوعی بیرنگ و براق <hr> معانی دیگر : (جواهر مصنوعی ساخته شده از شیشه) سنگ راین

معنی : سنگ مصنوعی بیرنگ و براق معانی دیگر : (جواهر مصنوعی ساخته شده از شیشه) سنگ راین

rhinestone

<hr> معنی : ورم غشاءمخاطی بینی <hr> معانی دیگر : (پزشکی) ورم مخاط بینی، بینی تبسی، بینی افروختگی، طب ورم غشاءمخاطی بینی

معنی : ورم غشاءمخاطی بینی معانی دیگر : (پزشکی) ورم مخاط بینی، بینی تبسی، بینی افروختگی، طب ورم غشاءمخاطی بینی

rhinitis

<hr> معنی : کرگدن، اسب ابی، پول، قایق باربر <hr> معانی دیگر : پیشوند: بینی، دماغ، منخر [rhinology] (پیش از واکه: rhin-)، مخفف: کرگدن، (انگلیس - خودمانی) پول، فلوس، اسکن، نقدینه

معنی : کرگدن، اسب ابی، پول، قایق باربر معانی دیگر : پیشوند: بینی، دماغ، منخر [rhinology] (پیش از واکه: rhin-)، مخفف: کرگدن، (انگلیس - خودمانی) پول، فلوس، اسکن، نقدینه

rhino

<hr> معنی : کرگردن، رده کرگدن ها <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) کرگدن (تیره ی rhinocertidae)

معنی : کرگردن، رده کرگدن ها معانی دیگر : (جانورشناسی) کرگدن (تیره ی rhinocertidae)

rhinoceros

<hr> جراحی پلاستیک بینی، برمان دشتاری بینی، جراحی پیوندی بینی

جراحی پلاستیک بینی، برمان دشتاری بینی، جراحی پیوندی بینی

واژه های حرف "r" - جملات نمونه