جملات نمونه

<hr> معنی : زبان اسلاوی، وابسته بنژاد اسلاو <hr> معانی دیگر : وابسته به اسلاوها، اسلاوی (رجوع شود به: slav)

معنی : زبان اسلاوی، وابسته بنژاد اسلاو معانی دیگر : وابسته به اسلاوها، اسلاوی (رجوع شود به: slav)

slavic

<hr> معنی : در خور بندگان، بنده وار، غلام صحت، وابسته بتقلید کورکورانه <hr> معانی دیگر : برده مانند، غلام مانند، بی اراده، تسلیم، کاسه لیس، چکمه لیس، نوکر ماب، بی چون و چرا، کورکورانه، فاقد ابتکار، تقلیدی، گوسفندوار، (نادر) شاق، پر مشقت

معنی : در خور بندگان، بنده وار، غلام صحت، وابسته بتقلید کورکورانه معانی دیگر : برده مانند، غلام مانند، بی اراده، تسلیم، کاسه لیس، چکمه لیس، نوکر ماب، بی چون و چرا، کورکورانه، فاقد ابتکار، تقلیدی، گوسفندوار، (نادر) شاق، پر مشقت

slavish

slavishly

<hr> رجوع شود به: slavic، اسلاوی، سقلابی

رجوع شود به: slavic، اسلاوی، سقلابی

slavonic

<hr> معنی : سالاد کلم <hr> معانی دیگر : مخفف: coleslaw

معنی : سالاد کلم معانی دیگر : مخفف: coleslaw

slaw

<hr> معنی : بقتل رساندن، ذبح کردن، ادمکشی کردن، کشتار کردن، با خشونت کشتن <hr> معانی دیگر : (با خشونت یا در جنگ) کشتن، به قتل رساندن، هلاک کردن، میراندن، (خودمانی) کشته ی چیزی شدن یا کردن، کاملا تحت تاثیر قرار دادن

معنی : بقتل رساندن، ذبح کردن، ادمکشی کردن، کشتار کردن، با خشونت کشتن معانی دیگر : (با خشونت یا در جنگ) کشتن، به قتل رساندن، هلاک کردن، میراندن، (خودمانی) کشته ی چیزی شدن یا کردن، کاملا تحت تاثیر قرار دادن

slay

<hr> معنی : قاتل <hr> معانی دیگر : قاتل

معنی : قاتل معانی دیگر : قاتل

slayer

<hr> (خودمانی)، سستی، شل و ولی، زهوار در رفتگی، بد بافتی، جنس بنجل، هرچیز بد ساخت یا نامرغوب یا کم دوام، هرچیز زننده یا هرزه یا مستهجن

(خودمانی)، سستی، شل و ولی، زهوار در رفتگی، بد بافتی، جنس بنجل، هرچیز بد ساخت یا نامرغوب یا کم دوام، هرچیز زننده یا هرزه یا مستهجن

sleaze

<hr> معنی : سست، شل <hr> معانی دیگر : شل و ول، زهوار در رفته، بنجل، بد ساخت، هرزه، کثیف و نیمه مخروبه، قراضه، لکنته

معنی : سست، شل معانی دیگر : شل و ول، زهوار در رفته، بنجل، بد ساخت، هرزه، کثیف و نیمه مخروبه، قراضه، لکنته

sleazy

<hr> معنی : سورتمه، با سورتمه حمل کردن، سورتمه راندن <hr> معانی دیگر : سورتمه سواری کردن، با سورتمه بردن، سورتمه (از sledge کوچک تر است)

معنی : سورتمه، با سورتمه حمل کردن، سورتمه راندن معانی دیگر : سورتمه سواری کردن، با سورتمه بردن، سورتمه (از sledge کوچک تر است)

sled

<hr> سورتمه سواری، حمل با سورتمه

سورتمه سواری، حمل با سورتمه

sledding

<hr> معنی : غلتک، سورتمه، چکش اهنگری، با کالسکه سفر کردن، سورتمه راندن <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: sledgehammer، سورتمه ی بارکش، سورتمه ی بزرگ، پتک، پتک زدن

معنی : غلتک، سورتمه، چکش اهنگری، با کالسکه سفر کردن، سورتمه راندن معانی دیگر : رجوع شود به: sledgehammer، سورتمه ی بارکش، سورتمه ی بزرگ، پتک، پتک زدن

sledge

<hr> معنی : ماشین چکش کاری اهن گداخته، پتک، چکش سنگین، با پتک زدن <hr> معانی دیگر : مطرق، چاکوچ، ضربت موثر، پتک، چکش بزرگ

معنی : ماشین چکش کاری اهن گداخته، پتک، چکش سنگین، با پتک زدن معانی دیگر : مطرق، چاکوچ، ضربت موثر، پتک، چکش بزرگ

sledgehammer

<hr> معنی : براق، صاف، شفاف، نرم، صیقلی، چرب و نرم، صیقلی کردن، صاف کردن <hr> معانی دیگر : (سطح صیقلی یا گیسو و غیره) نرم و براق، لخشنده، لیز، شیک، قشنگ، چاق و چله، تروتمیز، (تداعی منفی) خوش زبان، سروزبان دار، پر تعارف، پر تصنع، نرم و براق کردن، لیز کردن

معنی : براق، صاف، شفاف، نرم، صیقلی، چرب و نرم، صیقلی کردن، صاف کردن معانی دیگر : (سطح صیقلی یا گیسو و غیره) نرم و براق، لخشنده، لیز، شیک، قشنگ، چاق و چله، تروتمیز، (تداعی منفی) خوش زبان، سروزبان دار، پر تعارف، پر تصنع، نرم و براق کردن، لیز کردن

sleek

sleekly

sleekness

<hr> معنی : خواب، خواب رفتگی، خواب رفتن، خفتن، غنودن، خوابیدن <hr> معانی دیگر : خسبیدن، لالاکردن، کپیدن، (مجازی) خواب غفلت، ناکنشوری، رخوت، مرگ، در بستر مرگ غنودن، به خواب ابدی فرو رفتن، شب، فاصله ای که در یک شب می توان طی کرد، خواب آلودی، خماری خواب، غافل شدن، ناآگاه بودن یا شدن، از فعالیت افتادن، ناکنشور شدن، غفلت کردن، به خواب غفلت فرو رفتن، (طبیعت) به خواب فرو رفتن، غیر فعال شدن، (عامیانه - معمولا با: with) همخوابگی کردن (با)، جماع کردن، مورد تفکر قرار دادن، روی چیزی فکر کردن، تامل کردن، جای خواب (یا گنجایش) داشتن، جادادن، (پا یا دست) خواب رفتن، رجوع شود به: hibernation، (گیاه شناسی) شبگرایی (nyctitropism هم می گویند)

معنی : خواب، خواب رفتگی، خواب رفتن، خفتن، غنودن، خوابیدن معانی دیگر : خسبیدن، لالاکردن، کپیدن، (مجازی) خواب غفلت، ناکنشوری، رخوت، مرگ، در بستر مرگ غنودن، به خواب ابدی فرو رفتن، شب، فاصله ای که در یک شب می توان طی کرد، خواب آلودی، خماری خواب، غافل شدن، ناآگاه بودن یا شدن، از فعالیت افتادن، ناکنشور شد

sleep

sleep disorder

<hr> (به ویژه انگلیس) دیراز خواب برخاستن، تا دیروقت خوابیدن، در مورد مستخدم وغیره درمحل کار خود جای خواب داشتن

(به ویژه انگلیس) دیراز خواب برخاستن، تا دیروقت خوابیدن، در مورد مستخدم وغیره درمحل کار خود جای خواب داشتن

sleep in

sleep like a log

<hr> با خوابیدن (از نگرانی یا پر خوری و غیره) راحت شدن

با خوابیدن (از نگرانی یا پر خوری و غیره) راحت شدن

sleep off

sleep on it

<hr> 1- در تمام مدت چیزی خواب بودن، در خواب گذراندن 2- در هوای باز خوابیدن، بیرون خوابیدن، در محلی غیر از محل کار خود خوابیدن

1- در تمام مدت چیزی خواب بودن، در خواب گذراندن 2- در هوای باز خوابیدن، بیرون خوابیدن، در محلی غیر از محل کار خود خوابیدن

sleep out

<hr> (عامیانه) در منزل کسی دیگر خوابیدن

(عامیانه) در منزل کسی دیگر خوابیدن

sleep over

<hr> معنی : پاپوش، خواب رونده، واگن تختخوابدار، اهن زیر ساختمان <hr> معانی دیگر : دارای نوعی بخصوصی خواب، - خواب، (تیر چوبی یا فلزی که روی زمین می خوابانند تا روی آن چیزی بسازند) آهن زیر ساختمان، چوب زیربنا، (راه آهن) تراورس، زیر دار، زیرتیر، رجوع شود به: sleeping car، آدمی که خلاف انتظار کامیاب یا برنده یا مهم می شود، (جامه ی کودک) روپوش، لباس دوتکه، خوابیده

معنی : پاپوش، خواب رونده، واگن تختخوابدار، اهن زیر ساختمان معانی دیگر : دارای نوعی بخصوصی خواب، - خواب، (تیر چوبی یا فلزی که روی زمین می خوابانند تا روی آن چیزی بسازند) آهن زیر ساختمان، چوب زیربنا، (راه آهن) تراورس، زیر دار، زیرتیر، رجوع شود به: sleeping car، آدمی که خلاف انتظار کامیاب یا برنده یا م

sleeper

<hr> با خواب آلودگی، به طور خوابکی، خوابکی، بطور خواب الود

با خواب آلودگی، به طور خوابکی، خوابکی، بطور خواب الود

sleepily

<hr> خواب آلودگی، خوابکی بودن، خواب الودی، سستی

خواب آلودگی، خوابکی بودن، خواب الودی، سستی

sleepiness

<hr> معنی : خواب، خوابیده، غنوده

معنی : خواب، خوابیده، غنوده

sleeping

<hr> معنی : کیسه خواب <hr> معانی دیگر : کیسه ی خواب، کیسه خواب برای کوه نوردان وغیره

معنی : کیسه خواب معانی دیگر : کیسه ی خواب، کیسه خواب برای کوه نوردان وغیره

sleeping bag

sleeping beauty

<hr> معنی : واگن تخت خوابدار راه اهن <hr> معانی دیگر : (راه آهن) کوپه ی بستردار، کوپه ی درجه یک، واگن تختخواب دار

معنی : واگن تخت خوابدار راه اهن معانی دیگر : (راه آهن) کوپه ی بستردار، کوپه ی درجه یک، واگن تختخواب دار

sleeping car

<hr> (انگلیس) رجوع شود به: silent partner، شریکی که تهیه سرمایه بااوست

(انگلیس) رجوع شود به: silent partner، شریکی که تهیه سرمایه بااوست

sleeping partner

sleeping pill

<hr> بی خواب، بی قرار، ناآرام

بی خواب، بی قرار، ناآرام

sleepless

<hr> معنی : بیخوابی <hr> معانی دیگر : بی خوابی

معنی : بیخوابی معانی دیگر : بی خوابی

sleeplessness

sleeps

<hr> درخواب راه رفتن، خوابگردی، خوابگردی کردن

درخواب راه رفتن، خوابگردی، خوابگردی کردن

sleepwalk

<hr> خوابیده شب روان، خوابیده رو

خوابیده شب روان، خوابیده رو

sleepwalker

<hr> معنی : خواب گردی <hr> معانی دیگر : خوابگردی، خوابیده گردی، خوابیده روی، انتقال نومی

معنی : خواب گردی معانی دیگر : خوابگردی، خوابیده گردی، خوابیده روی، انتقال نومی

sleepwalking

<hr> معنی : خواب الود، خواب دار <hr> معانی دیگر : خواب آلود، خوابکی، بی جنب و جوش، آرام، بی سرو صدا، کم فعالیت، خواب آور

معنی : خواب الود، خواب دار معانی دیگر : خواب آلود، خوابکی، بی جنب و جوش، آرام، بی سرو صدا، کم فعالیت، خواب آور

sleepy

sleepyhead

<hr> معنی : بوران <hr> معانی دیگر : باران نیمه منجمد، یخ باران (بارانی که هنگام ریزش یخ می زند و از تگرگ کوچک تر است)، ریز تگرگ، (بارانی که بر درختان یا کف خیابان و غیره یخ می زند) یخ لایه، یخ بار کردن، یخباران آمدن، برف وباران، تگرگ ریز باریدن

معنی : بوران معانی دیگر : باران نیمه منجمد، یخ باران (بارانی که هنگام ریزش یخ می زند و از تگرگ کوچک تر است)، ریز تگرگ، (بارانی که بر درختان یا کف خیابان و غیره یخ می زند) یخ لایه، یخ بار کردن، یخباران آمدن، برف وباران، تگرگ ریز باریدن

sleet

sleety

<hr> آستین، روکش (معمولا به صورت استوانه)، استوانه، لوله، (انگلیس - صفحه ی گرامافون) جلد صفحه (امریکا: jacket)، (در تمرین تیراندازی به هواپیما) هدفکش، هدف دنباله، آستین دار کردن، روکش دار کردن، استین زدن به، در استین داشتن

آستین، روکش (معمولا به صورت استوانه)، استوانه، لوله، (انگلیس - صفحه ی گرامافون) جلد صفحه (امریکا: jacket)، (در تمرین تیراندازی به هواپیما) هدفکش، هدف دنباله، آستین دار کردن، روکش دار کردن، استین زدن به، در استین داشتن

sleeve

<hr> دارای آستین بخصوص، آستین، آستین short sleeved آستین کوتاه long sleeved آستین بلند

دارای آستین بخصوص، آستین، آستین short sleeved آستین کوتاه long sleeved آستین بلند

sleeved

<hr> بی آستین، رکابی، رکابی a sleeveless shirt پیراهن بی آستین

بی آستین، رکابی، رکابی a sleeveless shirt پیراهن بی آستین

sleeveless

sleeves

<hr> معنی : سورتمه، سورتمه راندن <hr> معانی دیگر : کالسکه ی سورتمه ای (که به جای چرخ بر دو اسکی سوار است)، سورتمه ی اسبی، درشکه سورتمه

معنی : سورتمه، سورتمه راندن معانی دیگر : کالسکه ی سورتمه ای (که به جای چرخ بر دو اسکی سوار است)، سورتمه ی اسبی، درشکه سورتمه

واژه های حرف "s" - جملات نمونه