جملات نمونه

<hr> معنی : اتش افروز، اتش زنه، گیرانه، فتیله فندک <hr> معانی دیگر : (هرچیز خشک که با آن آتش روشن می کنند) آتش زنه، خاشاک، tindery اتش زنه

معنی : اتش افروز، اتش زنه، گیرانه، فتیله فندک معانی دیگر : (هرچیز خشک که با آن آتش روشن می کنند) آتش زنه، خاشاک، tindery اتش زنه

tinder

<hr> معنی : قولان، جای گیرانه <hr> معانی دیگر : (شی یا وضعیت) آتشگیر، زود افروز، قابل احتراق، آماده ی احتراق، (سابقا - جعبه ای که فندک و خاشاک و وسایل روشن کردن آتش را در آن قرار می دادند) جعبه ی لوازم اجاق، جعبه آتشزنه، قودان، فنک، فندک، قودادن

معنی : قولان، جای گیرانه معانی دیگر : (شی یا وضعیت) آتشگیر، زود افروز، قابل احتراق، آماده ی احتراق، (سابقا - جعبه ای که فندک و خاشاک و وسایل روشن کردن آتش را در آن قرار می دادند) جعبه ی لوازم اجاق، جعبه آتشزنه، قودان، فنک، فندک، قودادن

tinderbox

<hr> معنی : شاخ فرعی، دندانه، نوک شاخه یاسیخ، چنگک خیش، از دست دادن، گم کردن <hr> معانی دیگر : تیزی، (مثلا هریک از دندانه ها یا تیزی های چنگال خوراک خوری)، سیخچه، شاخ، شا&nbsp; فرعی، نوک شاخه یاسی، بافتن

معنی : شاخ فرعی، دندانه، نوک شاخه یاسیخ، چنگک خیش، از دست دادن، گم کردن معانی دیگر : تیزی، (مثلا هریک از دندانه ها یا تیزی های چنگال خوراک خوری)، سیخچه، شاخ، شا فرعی، نوک شاخه یاسی، بافتن

tine

<hr> معنی : کچلی، سعفه، هر نوع مرض قارچی پوست <hr> معانی دیگر : (بیماری پوستی که توسط قارچ ها ایجاد می شود) کچلی، گری، طب هر نوع مر­ قارچی پوست

معنی : کچلی، سعفه، هر نوع مرض قارچی پوست معانی دیگر : (بیماری پوستی که توسط قارچ ها ایجاد می شود) کچلی، گری، طب هر نوع مر­ قارچی پوست

tinea

tinea pedis

<hr> معنی : حلبی، ورقه نازک قلعی، ورق قلع، ورق حلب <hr> معانی دیگر : (برای عایق سازی و غیره) ورقه ی قلع (یا آمیزه ی قلع دار)، ورقه قلع، پوشش یا لفاف قلع

معنی : حلبی، ورقه نازک قلعی، ورق قلع، ورق حلب معانی دیگر : (برای عایق سازی و غیره) ورقه ی قلع (یا آمیزه ی قلع دار)، ورقه قلع، پوشش یا لفاف قلع

tinfoil

<hr> معنی : طنین، صدای زنگ، طنین انداختن <hr> معانی دیگر : (صدای تک و ضعیف) دیلینگ، دلنگ، تق، صدای زنگ دادن

معنی : طنین، صدای زنگ، طنین انداختن معانی دیگر : (صدای تک و ضعیف) دیلینگ، دلنگ، تق، صدای زنگ دادن

ting

<hr> معنی : سایه رنگ، رنگ جزیی، رنگ کم، کمی رنگ زدن <hr> معانی دیگر : دارای ته رنگ کردن، ته رنگ زدن، رنگدار کردن، آژدن، رزیدن، گونا کردن، دارای نشانه ی خفیفی از چیزی کردن، اثر کم گذاشتن یا داشتن، فام، رنگسایه، رد، اثر خفیف، نشان ضعیف

معنی : سایه رنگ، رنگ جزیی، رنگ کم، کمی رنگ زدن معانی دیگر : دارای ته رنگ کردن، ته رنگ زدن، رنگدار کردن، آژدن، رزیدن، گونا کردن، دارای نشانه ی خفیفی از چیزی کردن، اثر کم گذاشتن یا داشتن، فام، رنگسایه، رد، اثر خفیف، نشان ضعیف

tinge

tinged

<hr> معنی : صدا، حس خارش، حس خارش یا سوزش داشتن <hr> معانی دیگر : (در اثر سیلی یا ضربه یا سرما یا هیجان و غیره) جز جز کردن، مورمور کردن یا شدن، به سوزش آوردن یا آمدن، صدا کردن، طنین انداختن، سوزش کردن

معنی : صدا، حس خارش، حس خارش یا سوزش داشتن معانی دیگر : (در اثر سیلی یا ضربه یا سرما یا هیجان و غیره) جز جز کردن، مورمور کردن یا شدن، به سوزش آوردن یا آمدن، صدا کردن، طنین انداختن، سوزش کردن

tingle

<hr> معنی : طنین انداز

tingling

<hr> معنی : وصال، بند زن، وصلهکاری، سرهم بندی کردن، تعمیر کردن، بند زدن <hr> معانی دیگر : بد تعمیر کردن، شورتی گری کردن، ناشیگری کردن، ور رفتن، (سابقا) تعمیر کننده ی سیار دیگ و ظرف، سفیدگر، تعمیر کار، همه فن حریف، کارگر غیر فنی یا دست و پا چلفتی، فعله، عمله، شاگرد خانه، مخبط، اشتباه کار، سرهم بند کن، سفیدگری کردن

معنی : وصال، بند زن، وصلهکاری، سرهم بندی کردن، تعمیر کردن، بند زدن معانی دیگر : بد تعمیر کردن، شورتی گری کردن، ناشیگری کردن، ور رفتن، (سابقا) تعمیر کننده ی سیار دیگ و ظرف، سفیدگر، تعمیر کار، همه فن حریف، کارگر غیر فنی یا دست و پا چلفتی، فعله، عمله، شاگرد خانه، مخبط، اشتباه کار، سرهم بند کن، سفیدگری 

tinker

tinker's damn (or dam)

<hr> بند زن، سرهم بند، وصله زن، حلبی ساز

بند زن، سرهم بند، وصله زن، حلبی ساز

tinkerer

<hr> (t کوچک) سر هم بندی شده، باسمه ای، بی دوام، بدساخت، پوشالی، (نام بازرگانی قطعات چوبی که کودکان باید به هم سوار کنند و از آن اسباب بازی بسازند) تینکر توی، پوشالی tinkertoy economics اقتصاد پوشالی

(t کوچک) سر هم بندی شده، باسمه ای، بی دوام، بدساخت، پوشالی، (نام بازرگانی قطعات چوبی که کودکان باید به هم سوار کنند و از آن اسباب بازی بسازند) تینکر توی، پوشالی tinkertoy economics اقتصاد پوشالی

tinkertoy

<hr> معنی : جرنگ جرنگ، صدای جرنگ، صدای جرنگ جرنگ کردن، طنین داشتن، دارای طنین کردن <hr> معانی دیگر : (مانند صدای زنگوله) جیرینگ جیرینگ کردن، دیلینگ دیلینگ کردن، (زبان کودکانه) شاشیدن، (زنگوله و غیره را) به صدا درآوردن، به جیرینگ جیرینگ درآوردن، جرینگ

معنی : جرنگ جرنگ، صدای جرنگ، صدای جرنگ جرنگ کردن، طنین داشتن، دارای طنین کردن معانی دیگر : (مانند صدای زنگوله) جیرینگ جیرینگ کردن، دیلینگ دیلینگ کردن، (زبان کودکانه) شاشیدن، (زنگوله و غیره را) به صدا درآوردن، به جیرینگ جیرینگ درآوردن، جرینگ

tinkle

tinkling

<hr> (انگلیس) قوطی کرده، توی قوطی، کنسرو شده، قلع پوش، دارای روکش قلع

(انگلیس) قوطی کرده، توی قوطی، کنسرو شده، قلع پوش، دارای روکش قلع

tinned

<hr> معنی : حلبیساز <hr> معانی دیگر : کارگر معدن قلع، tinman حلبی ساز

معنی : حلبیساز معانی دیگر : کارگر معدن قلع، tinman حلبی ساز

tinner

<hr> (پزشکی) صدا کردن گوش، وز وز گوش، دردر، زنگ زدن گوش، طنین، صدای گوش، دنگ

(پزشکی) صدا کردن گوش، وز وز گوش، دردر، زنگ زدن گوش، طنین، صدای گوش، دنگ

tinnitus

<hr> معنی : حلبیساز، قلع دار، قلعی، قلع مانند، قلع کار <hr> معانی دیگر : کم دوام، حلبی مانند، بدساخت، قلابی، دارای قلع، قلع آور، ارزیزآور، ارزیزی، کم طنین، دارای طعم قلع، ارزیز مزه

معنی : حلبیساز، قلع دار، قلعی، قلع مانند، قلع کار معانی دیگر : کم دوام، حلبی مانند، بدساخت، قلابی، دارای قلع، قلع آور، ارزیزآور، ارزیزی، کم طنین، دارای طعم قلع، ارزیز مزه

tinny

<hr> معنی : پولک، نقده، زرق و برق دار، پولک زدن <hr> معانی دیگر : (در اصل) پارچه ی ابریشمی یا پشمی دارای تار یا پود زرین یا نقره ای، زربفت، (پارچه) زر تار، پشیزه، منجوق، نوار زرورق، زرق و برق، شکوه دروغین، جلال وجبروت تو خالی، پوچ و بی ارزش

معنی : پولک، نقده، زرق و برق دار، پولک زدن معانی دیگر : (در اصل) پارچه ی ابریشمی یا پشمی دارای تار یا پود زرین یا نقره ای، زربفت، (پارچه) زر تار، پشیزه، منجوق، نوار زرورق، زرق و برق، شکوه دروغین، جلال وجبروت تو خالی، پوچ و بی ارزش

tinsel

<hr> معنی : حلبیساز، اهن کوب <hr> معانی دیگر : قلع ساز، ارزیزگر، حلبی ساز، اهن کوب

معنی : حلبیساز، اهن کوب معانی دیگر : قلع ساز، ارزیزگر، حلبی ساز، اهن کوب

tinsmith

<hr> معنی : سیری، رنگ، ته رنگ، رنگ مختصر، سایهءرنگ <hr> معانی دیگر : فام، گونا، رنگسایه، چرده (hue و tinge هم می گویند)، نشانه ی خفیف، رد، اثر ضعیف، رنگسایه دار کردن، گونادار کردن، ته رنگ زدن به، دارای نشانه ی خفیف (از چیزی) کردن، رنگ مو (برای رنگ کردن مو)، هاشور زنی (روی اشیای فلزی)، (چاپ) زمینه ی کم رنگ، دارای ته رنگ یاسایه رنگ نمودن

معنی : سیری، رنگ، ته رنگ، رنگ مختصر، سایهءرنگ معانی دیگر : فام، گونا، رنگسایه، چرده (hue و tinge هم می گویند)، نشانه ی خفیف، رد، اثر ضعیف، رنگسایه دار کردن، گونادار کردن، ته رنگ زدن به، دارای نشانه ی خفیف (از چیزی) کردن، رنگ مو (برای رنگ کردن مو)، هاشور زنی (روی اشیای فلزی)، (چاپ) زمینه ی کم رنگ، دا

tint

<hr> معنی : بچه کوچولو، ریز، کوچک، کوچولو، ریزه، خرد، ناچیز، بسیار کوچک <hr> معانی دیگر : ریزه پیزه، گردل، بسیار کم، بسیار اندک، موچول، چکسه

معنی : بچه کوچولو، ریز، کوچک، کوچولو، ریزه، خرد، ناچیز، بسیار کوچک معانی دیگر : ریزه پیزه، گردل، بسیار کم، بسیار اندک، موچول، چکسه

tiny

<hr> معنی : سر، نوک، انعام، بخشش، راس، ضربت اهسته، سرقلم، نک، پول چای، اطلاع منحرمانه، تیزی نوک چیزی، انعام دادن، محرمانه رساندن، یک ور شدن، نوک گذاشتن، نوک دار کردن، کج کردن <hr> معانی دیگر : قله، تارک، راس یا تارک زدن (به چیزی)، ته، نوک چیزی را پوشاندن، ضربه ی تند و سبک، نرم کوب، (معمولا با: off - محرمانه) هشدار دادن، با خبر کردن، خبردادن، آگاهاندن، اطلاع دادن، (با نوک دست یا راکت) توپ را زدن، با سرپنجه زدن، اطلاع محرمانه، آگهداد نهانی، اشاره، راهنمایی، رهنمود، پند، شاگردانه، داشاد، دهش، شاگردانه دادن، ضربه ی تند و سبک زدن (tap هم می گویند)، نرم کوفتن، (معمولا با: over) واژگون کردن یا شدن، چپه کردن یا شدن، یک وری کردن یا شدن، کج کردن یا شدن، (در سلام و تعارف - مرد) کلاه خود را لمس کردن یا از سر برداشتن و دوباره به سر گذاشتن، (انگلیس) زباله دان، تل آشغال، سرازیر کردن

معنی : سر، نوک، انعام، بخشش، راس، ضربت اهسته، سرقلم، نک، پول چای، اطلاع منحرمانه، تیزی نوک چیزی، انعام دادن، محرمانه رساندن، یک ور شدن، نوک گذاشتن، نوک دار کردن، کج کردن معانی دیگر : قله، تارک، راس یا تارک زدن (به چیزی)، ته، نوک چیزی را پوشاندن، ضربه ی تند و سبک، نرم کوب، (معمولا با: off - محرمانه) 

<hr> خبر محرمانه، هشدار نهان، خبر کشی، افشاگری، اخطار، اطلاع نهانی

خبر محرمانه، هشدار نهان، خبر کشی، افشاگری، اخطار، اطلاع نهانی

tip off

tip over

<hr> بالاترین درجه، اوج، بهترین، اعلی درجه، بالاترین نقطه، اوج، بالاترین درجه، بهترین، درجه اعلی

بالاترین درجه، اوج، بهترین، اعلی درجه، بالاترین نقطه، اوج، بالاترین درجه، بهترین، درجه اعلی

tip top

tipi

tipped

<hr> انعام دهنده، شاگردانه پرداز، کج کننده، واژگون کننده، تخلیه کننده

انعام دهنده، شاگردانه پرداز، کج کننده، واژگون کننده، تخلیه کننده

tipper

<hr> معنی : گردنپوش، خز دور گردن وسردست <hr> معانی دیگر : بخش آویخته ی ردا یا آستین (و غیره)، شانه پوش، شال (پشمی یا از خز)

معنی : گردنپوش، خز دور گردن وسردست معانی دیگر : بخش آویخته ی ردا یا آستین (و غیره)، شانه پوش، شال (پشمی یا از خز)

tippet

tipping

<hr> معنی : نوشابه، مشروب، میگساری کردن، دائم الخمر بودن، همیشه نوشیدن، مست کردن <hr> معانی دیگر : نوشیدنی الکلی، دستگاه تخلیه ی بار از واگن ها و گاری های معدن

معنی : نوشابه، مشروب، میگساری کردن، دائم الخمر بودن، همیشه نوشیدن، مست کردن معانی دیگر : نوشیدنی الکلی، دستگاه تخلیه ی بار از واگن ها و گاری های معدن

tipple

<hr> معنی : دائم الخمر، نوشابه خور <hr> معانی دیگر : میگسار، نوشابه فروش

معنی : دائم الخمر، نوشابه خور معانی دیگر : میگسار، نوشابه فروش

tippler

<hr> (عامیانه) لق، شل و ول، زود یک وری شونده

(عامیانه) لق، شل و ول، زود یک وری شونده

tippy

tips

tipsily

<hr> معنی : فروشنده اسرار واطلاعات محرمانه، خبرچی <hr> معانی دیگر : کسی که اطلاعات محرمانه می فروشد، خبر فروش، راهنمای شرطبندی

معنی : فروشنده اسرار واطلاعات محرمانه، خبرچی معانی دیگر : کسی که اطلاعات محرمانه می فروشد، خبر فروش، راهنمای شرطبندی

tipster

<hr> معنی : مست، لول، سرخوش، تلو تلو خور <hr> معانی دیگر : کمی مست، شنگول، لق، ناپابرجا، لرزان، متزلزل، سست پایه، یک وری، کج، لول شدن

معنی : مست، لول، سرخوش، تلو تلو خور معانی دیگر : کمی مست، شنگول، لق، ناپابرجا، لرزان، متزلزل، سست پایه، یک وری، کج، لول شدن

tipsy

<hr> معنی : نوک پنجه، با نوک پا راه رفتن <hr> معانی دیگر : پاورچین پاورچین راه رفتن، سرپنجه راه رفتن، پاچیدن، (روی) سرپنجه، تیپا

معنی : نوک پنجه، با نوک پا راه رفتن معانی دیگر : پاورچین پاورچین راه رفتن، سرپنجه راه رفتن، پاچیدن، (روی) سرپنجه، تیپا

tiptoe

<hr> معنی : سخنرانی دراز وشدیداللحن <hr> معانی دیگر : سخنرانی دراز و آتشین، نطق غرا (به ویژه اگر انتقاد آمیز باشد)

معنی : سخنرانی دراز وشدیداللحن معانی دیگر : سخنرانی دراز و آتشین، نطق غرا (به ویژه اگر انتقاد آمیز باشد)

tirade

tiramisu

<hr> معنی : لاستیک، لاستیک اتومبیل، لاستیک چرخ، لاستیک زدن به، از پا درامدن، فرسودن، خسته شدن، خسته کردن <hr> معانی دیگر : خسته کردن یا شدن، مانده شدن یا کردن، خستن، از پا درآمدن، کوفته شدن، زده شدن یا کردن، ملول کردن یا شدن، کسل کردن یا شدن، (اتومبیل و هواپیما و غیره) تایر، (حلقه) لاستیک (انگلیس: tyre)، نوار فلزی دور چرخ گاری و غیره، (قدیمی)، جامه، لباس (رجوع شود به: attire)، (زنانه) کلاه، روسری، سرپوش، لاستیک چر

معنی : لاستیک، لاستیک اتومبیل، لاستیک چرخ، لاستیک زدن به، از پا درامدن، فرسودن، خسته شدن، خسته کردن معانی دیگر : خسته کردن یا شدن، مانده شدن یا کردن، خستن، از پا درآمدن، کوفته شدن، زده شدن یا کردن، ملول کردن یا شدن، کسل کردن یا شدن، (اتومبیل و هواپیما و غیره) تایر، (حلقه) لاستیک (انگلیس: tyre)، نوار

tire

<hr> کاملا خسته کردن، فرسودن

کاملا خسته کردن، فرسودن

tire out

<hr> معنی : خسته، بیزار، سیر، مانده، زده شده، باخستگی <hr> معانی دیگر : از پای افتاده، پیخست، افگار، کهنه، عاری از لطف و تازگی، تکراری، خستگی

معنی : خسته، بیزار، سیر، مانده، زده شده، باخستگی معانی دیگر : از پای افتاده، پیخست، افگار، کهنه، عاری از لطف و تازگی، تکراری، خستگی

tired

<hr> معنی : باخستگی <hr> معانی دیگر : tired خسته، سیر، بیزار، خستگی

معنی : باخستگی معانی دیگر : tired خسته، سیر، بیزار، خستگی

واژه های حرف "t" - جملات نمونه