مترادف و متضاد

<hr> معنی : سخی، بخشنده، باسخاوت، خوب ومهربان <hr> معانی دیگر : گشاده دست، پر سخاوت

معنی : سخی، بخشنده، باسخاوت، خوب ومهربان معانی دیگر : گشاده دست، پر سخاوت

bountiful

<hr> معنی : وفور، شهامت، انعام، بخشش، اعانه، سخاوت، بخشندگی، ازادمنشی <hr> معانی دیگر : گشاده دستی، کرامت، خیر و برکت، هدیه، ارمغان، موهبت، جایزه (به ویژه جایزه ی نقدی که به دستگیر کنندگان جنایتکاران و یا کشندگان حیوانات مضر یا خطرناک داده می شد)، کله گرگی، بخشایندگی

معنی : وفور، شهامت، انعام، بخشش، اعانه، سخاوت، بخشندگی، ازادمنشی معانی دیگر : گشاده دستی، کرامت، خیر و برکت، هدیه، ارمغان، موهبت، جایزه (به ویژه جایزه ی نقدی که به دستگیر کنندگان جنایتکاران و یا کشندگان حیوانات مضر یا خطرناک داده می شد)، کله گرگی، بخشایندگی

bounty

<hr> معنی : دسته گل <hr> معانی دیگر : دسته ی گل، بو، رایحه (به ویژه بوی شراب)

معنی : دسته گل معانی دیگر : دسته ی گل، بو، رایحه (به ویژه بوی شراب)

bouquet

<hr> معنی : بوربن <hr> معانی دیگر : ویسکی بوربن (که در جنوب شرقی ایالات متحده به عمل می آید و لااقل پنجاه و یک درصد ماده ی اولیه ی آن آرد ذرت است)، بوربن (نام سلسله ای که قرن ها بر فرانسه و بخشی از اسپانیا و ایتالیا سلطنت می کرد)، واپس گرا

معنی : بوربن معانی دیگر : ویسکی بوربن (که در جنوب شرقی ایالات متحده به عمل می آید و لااقل پنجاه و یک درصد ماده ی اولیه ی آن آرد ذرت است)، بوربن (نام سلسله ای که قرن ها بر فرانسه و بخشی از اسپانیا و ایتالیا سلطنت می کرد)، واپس گرا

bourbon

<hr> معنی : عصای زوار <hr> معانی دیگر : (موسیقی - در نی انبان یا bagpipe) نی یا لوله ی صدا ساز، باتون

معنی : عصای زوار معانی دیگر : (موسیقی - در نی انبان یا bagpipe) نی یا لوله ی صدا ساز، باتون

bourdon

<hr> معنی : عضوطبقه متوسط جامعه، عضو طبقه سوم <hr> معانی دیگر : (در اصل) شهروند شهر قرون وسطی، کاسب کار، بازرگان، بازاری، دکان دار، سوداگر، از طبقه ی متوسط، بورژوا، عضو طبقه ی بورژوا، آدمی که اندیشه ها و کارها و اعتقاداتش میانگونه و کاسبکارانه است، بورژوا منش، pl عضوطبقه متوسط جامعه، عضو طبقه دوم، طبقه کاسب ودکاندار

معنی : عضوطبقه متوسط جامعه، عضو طبقه سوم معانی دیگر : (در اصل) شهروند شهر قرون وسطی، کاسب کار، بازرگان، بازاری، دکان دار، سوداگر، از طبقه ی متوسط، بورژوا، عضو طبقه ی بورژوا، آدمی که اندیشه ها و کارها و اعتقاداتش میانگونه و کاسبکارانه است، بورژوا منش، pl عضوطبقه متوسط جامعه، عضو طبقه دوم، طبقه کاسب و

bourgeois

<hr> معنی : بورژوازی، سرمایهداری، طبقه کاسب ودکاندار، طبقه سوداگر، حکومت طبقه دوم <hr> معانی دیگر : طبقه ای که بین اشراف و کارگران قرار داشت، طبقه ی کاسب کار، سوداگران، (در دیدگاه مارکسیستی) طبقه ی سرمایه دار و دشمن طبقه ی کارگر

معنی : بورژوازی، سرمایهداری، طبقه کاسب ودکاندار، طبقه سوداگر، حکومت طبقه دوم معانی دیگر : طبقه ای که بین اشراف و کارگران قرار داشت، طبقه ی کاسب کار، سوداگران، (در دیدگاه مارکسیستی) طبقه ی سرمایه دار و دشمن طبقه ی کارگر

bourgeoisie

<hr> معنی : هدف <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: burgeon، burgeon : سرحد، مرز، قلمرو

معنی : هدف معانی دیگر : رجوع شود به: burgeon، burgeon : سرحد، مرز، قلمرو

bourgeon

<hr> معنی : مرز، سرحد، هدف، قلمرو <hr> معانی دیگر : جوی، نهرکوچک

معنی : مرز، سرحد، هدف، قلمرو معانی دیگر : جوی، نهرکوچک

bourn

<hr> معنی : مرز، سرحد، هدف، قلمرو <hr> معانی دیگر : حد، کنار، پایان، اندازه

معنی : مرز، سرحد، هدف، قلمرو معانی دیگر : حد، کنار، پایان، اندازه

bourne

<hr> معنی : صرافی، کیسه، بورس، حمل، قیمت <hr> معانی دیگر : (فرانسه و برخی کشورهای دیگر) بازار سهام، بهابازار، بازار بورس (به انگلیسی می گویند: stock exchange)، (b بزرگ) بورس سهام پاریس، مبادله

معنی : صرافی، کیسه، بورس، حمل، قیمت معانی دیگر : (فرانسه و برخی کشورهای دیگر) بازار سهام، بهابازار، بازار بورس (به انگلیسی می گویند: stock exchange)، (b بزرگ) بورس سهام پاریس، مبادله

bourse

<hr> معنی : بزور با طناب کشیدن، میگساری کردن، بوسیله طناب و قرقره کشیدن <hr> معانی دیگر : (کشتیرانی) بالا کشیدن (با طناب و غیره)

معنی : بزور با طناب کشیدن، میگساری کردن، بوسیله طناب و قرقره کشیدن معانی دیگر : (کشتیرانی) بالا کشیدن (با طناب و غیره)

bouse

<hr> معنی : تقلا، کشمکش، یک دور مسابقه یا بازی <hr> معانی دیگر : مسابقه، هماوری، زور آزمایی، مدت زمانی که صرف کار یا بیماری و غیره می شود

معنی : تقلا، کشمکش، یک دور مسابقه یا بازی معانی دیگر : مسابقه، هماوری، زور آزمایی، مدت زمانی که صرف کار یا بیماری و غیره می شود

bout

<hr> معنی : بوتیک، دکان <hr> معانی دیگر : مغازه ی کوچک (یا دکه ای در فروشگاه بزرگ) که در آن جامه های آخرین مد و گرانقیمت به فروش می رسد

معنی : بوتیک، دکان معانی دیگر : مغازه ی کوچک (یا دکه ای در فروشگاه بزرگ) که در آن جامه های آخرین مد و گرانقیمت به فروش می رسد

boutique

<hr> معنی : مادگی <hr> معانی دیگر : گلی که درسورا&nbsp; دکمه کت زده می شود، بریدگی یاشکاف جای دکمه

معنی : مادگی معانی دیگر : گلی که درسورا دکمه کت زده می شود، بریدگی یاشکاف جای دکمه

boutonniere

<hr> معنی : گاو خوی، گاوی، شبیه گاو <hr> معانی دیگر : وابسته به گاو، گاو مانند، گاو منش، کند ذهن و آهسته

معنی : گاو خوی، گاوی، شبیه گاو معانی دیگر : وابسته به گاو، گاو مانند، گاو منش، کند ذهن و آهسته

bovine

<hr> معنی : سجود، قوس، کمان، تعظیم، سر فرود اوردن، خمیده شدن، سجود کردن، خم شدن، تعظیم کردن، سرتکان دادن، خم کردن، خمیدن <hr> معانی دیگر : خماندن، خم کردن یا شدن، سر فرود آوردن، سرخم کردن، تسلیم شدن، رضایت دادن، کمر خم کردن (زیر بار غم و غیره)، کج شدن، کرنش، خمش، انحنا، خم شدگی، هرچیز خم شده یا قوس دار، کمانه، کمانش، کباده، هلال، کمانگیر، کمانکش، (مثل کمان) خم کردن یا شدن، انحنا پیدا کردن، قوس دار کردن یا شدن، (ویولن و کمانچه و غیره) آرشه، ضربه یا مالش آرشه بر سیم ویولن و غیره، گره، گره تزیینی (دارای دو یا چند حلقه)، روبان گره زده، دسته ی عینک، کمانی شکل، قوسی، خمیده، خمش دار، (کشتی) سینه، (هواپیما) دماغ، جهت حرکتی که چهل و پنج درجه به سوی راست یا چپ سینه ی کشتی باشد، (کشتی پارویی) پاروزنی که از همه به سینه ی کشتی نزدیک تر است، وابسته به جلو یا سینه ی کشتی، سینه ای، جلویی (fore هم می گویند - در مقابل: stern)، با down مطیع شدن

معنی : سجود، قوس، کمان، تعظیم، سر فرود اوردن، خمیده شدن، سجود کردن، خم شدن، تعظیم کردن، سرتکان دادن، خم کردن، خمیدن معانی دیگر : خماندن، خم کردن یا شدن، سر فرود آوردن، سرخم کردن، تسلیم شدن، رضایت دادن، کمر خم کردن (زیر بار غم و غیره)، کج شدن، کرنش، خمش، انحنا، خم شدگی، هرچیز خم شده یا قوس دار، کمانه

<hr> معنی : سرفرود آوردن <hr> معانی دیگر : تعظیم کردن

معنی : سرفرود آوردن معانی دیگر : تعظیم کردن

bow down

<hr> معنی : با تعظیم خارج شدن، کنار کشیدن <hr> معانی دیگر : رسما کناره گیری کردن، رسما ترک کردن، با تعظیم به بیرون (و درون) راهنمایی کردن، retire : عقب نشستن

معنی : با تعظیم خارج شدن، کنار کشیدن معانی دیگر : رسما کناره گیری کردن، رسما ترک کردن، با تعظیم به بیرون (و درون) راهنمایی کردن، retire : عقب نشستن

bow out

<hr> معنی : پاپیون، کروات <hr> معانی دیگر : پاپیون، کروات

معنی : پاپیون، کروات معانی دیگر : پاپیون، کروات

bow tie

<hr> معنی : تزکیه و تصفیه، حذف قسمتهای خارج از اخلاق <hr> معانی دیگر : تزکیه وتصفیه، حذف قسمتهای خارج از اخلاق

معنی : تزکیه و تصفیه، حذف قسمتهای خارج از اخلاق معانی دیگر : تزکیه وتصفیه، حذف قسمتهای خارج از اخلاق

bowdlerization

<hr> معنی : متمایل، خمیده، متمایل بپایین

معنی : متمایل، خمیده، متمایل بپایین

bowed

<hr> معنی : شکم، روده، اندرون <hr> معانی دیگر : (کالبدشناسی - معمولا جمع) روده، درون هر چیز، (قدیمی - جمع) احساسات، دل، رجوع شود به: disembowel

معنی : شکم، روده، اندرون معانی دیگر : (کالبدشناسی - معمولا جمع) روده، درون هر چیز، (قدیمی - جمع) احساسات، دل، رجوع شود به: disembowel

bowel

<hr> معنی : الاچیق، باغ، سایبان <hr> معانی دیگر : آلاچیق، سایبان (متشکل از تاک ها و درختان سایه افشان)، کریچ، کازه، (شعر قدیم) کلبه ی روستایی، خلوتگاه، (قدیمی) اتاق خواب و بزک زنان، (در برخی بازهای با ورق) هریک از دو کارت برنده، لنگر سینه ی کشتی (که معمولا سنگین ترین لنگر کشتی است)، لنگر جلو، باه

معنی : الاچیق، باغ، سایبان معانی دیگر : آلاچیق، سایبان (متشکل از تاک ها و درختان سایه افشان)، کریچ، کازه، (شعر قدیم) کلبه ی روستایی، خلوتگاه، (قدیمی) اتاق خواب و بزک زنان، (در برخی بازهای با ورق) هریک از دو کارت برنده، لنگر سینه ی کشتی (که معمولا سنگین ترین لنگر کشتی است)، لنگر جلو، باه

bower

<hr> معنی : خنجر، دشنه <hr> معانی دیگر : چاقوی بلند

معنی : خنجر، دشنه معانی دیگر : چاقوی بلند

bowie knife

<hr> معنی : طاس، پیاله، جام، کاسه، قدح، کاسه رهنما، با توپ بازی کردن <hr> معانی دیگر : تاس، شاه کاسه، بادیه، به اندازه ی یک کاسه یا قدح، کاسه شکل، جام سان، بخش پهن برخی چیزها، بخش گرد و توخالی برخی چیزها، مسابقات نهایی تیم های فوتبال امریکایی (به آن bowl game هم می گویند)، رجوع شود به: washbowl، (در مستراح فرنگی) داخل قدح مانند مستراح که آب در آن می ایستد، لگن، زمین گرد و فرورفته (مثل کاسه) که اطرافش تپه یا کوه باشد، (امریکا) ورزشگاه، استادیوم، (مثل توپ بولینگ) قل خوردن، با یکنواختی و تندی حرکت کردن، (در بولینگ) امتیاز آوردن، (در بازی بولینگ) توپ چوبی، گوی چوبین، حرکت یا طرز انداختن گوی چوبین، طبلک یا چرخک (در برخی ماشین آلات)، بولینگ (بازی) کردن، توپ را از زیر کتف (در مقابل ((روی کتف))) رها کردن، (بازی کریکت) توپ را به سوی چوگان دار پرتاب کردن، چوگان دار را حذف کردن، مسابقه وجشن بازی بولینگ، نفت کاسه رهنما دستگاه ابزارگیری

معنی : طاس، پیاله، جام، کاسه، قدح، کاسه رهنما، با توپ بازی کردن معانی دیگر : تاس، شاه کاسه، بادیه، به اندازه ی یک کاسه یا قدح، کاسه شکل، جام سان، بخش پهن برخی چیزها، بخش گرد و توخالی برخی چیزها، مسابقات نهایی تیم های فوتبال امریکایی (به آن bowl game هم می گویند)، رجوع شود به: washbowl، (در مستراح فر

bowl

<hr> معنی : تخته سنگ <hr> معانی دیگر : املای دیگر واژه ی: boulder، boulder : تخته سنگ

معنی : تخته سنگ معانی دیگر : املای دیگر واژه ی: boulder، boulder : تخته سنگ

bowlder

<hr> معنی : کاسه ساز، نوعی کلاه لبهدار، قدح ساز، دائم الخمر <hr> معانی دیگر : کسی که بولینگ بازی می کند، (انگلیس) کلاه لبه دار، کلاه دربی، کسی که باگلوله یاگوی بازی میکند، مشروب خوارافراطی

معنی : کاسه ساز، نوعی کلاه لبهدار، قدح ساز، دائم الخمر معانی دیگر : کسی که بولینگ بازی می کند، (انگلیس) کلاه لبه دار، کلاه دربی، کسی که باگلوله یاگوی بازی میکند، مشروب خوارافراطی

bowler

<hr> معنی : بازی بولینگ، مسابقه وجشن بازی بولینگ <hr> معانی دیگر : (بازی) بولینگ، رجوع شود به: bowls، بولینگ بازی کردن

معنی : بازی بولینگ، مسابقه وجشن بازی بولینگ معانی دیگر : (بازی) بولینگ، رجوع شود به: bowls، بولینگ بازی کردن

bowling

<hr> معنی : مسابقه وجشن بازی بولینگ <hr> معانی دیگر : بولینگ روی چمن (lawn bowling هم می گویند)

معنی : مسابقه وجشن بازی بولینگ معانی دیگر : بولینگ روی چمن (lawn bowling هم می گویند)

bowls

<hr> معنی : تیرانداز، کمانگیر، کمان کش <hr> معانی دیگر : تیرانداز با کمان، شست گیر، (در کشتی های پارویی) پاروزن سینه ی کشتی یا قایق، ملوان سینه

معنی : تیرانداز، کمانگیر، کمان کش معانی دیگر : تیرانداز با کمان، شست گیر، (در کشتی های پارویی) پاروزن سینه ی کشتی یا قایق، ملوان سینه

bowman

<hr> معنی : زه، چله، زهکمان، طناب انداختن <hr> معانی دیگر : ریسمان کمان، هر ریسمان یا نخ محکم، ریسمان دار

معنی : زه، چله، زهکمان، طناب انداختن معانی دیگر : ریسمان کمان، هر ریسمان یا نخ محکم، ریسمان دار

bowstring

<hr> معنی : ضرب، جای ویژه، صندوق، اطاقک، جعبه، بوکس، قوطی، محفظه، لژ، حعبه، توگوشی، بوکس بازی کردن، در جعبه محصور کردن، مشت زدن، مشت بازی کردن، در قاب یا چهارچوب گذاشتن <hr> معانی دیگر : صندوقه، در جعبه گذاشتن، جعبه دار کردن، محتوای جعبه، محتوای کارتن، هر چیز جعبه مانند، جایگاه، نشیمنگاه، (مکانیک) محفظه، (چاپ) گارسه، (انگلیس) هدیه (به ویژه هدیه ی کریسمس در جعبه)، صندلی یا جعبه ای که درشکه چی روی آن می نشیند، (در سالن های نمایش و غیره) لژ، جایگاه ویژه، سایبان یا جان پناه نگهبان ها و سرایدارها، سرپناه، خانه ی کوچک روستایی، رجوع شود به: box stall، مقاله ی کوتاه، آگهی یا خبر کوتاه (چاپ شده در داخل شکل مربع)، هر شکل چهار گوشه ای که در آن چیز بنویسند یا چاپ کنند، (امریکا - خودمانی) تلویزیون، (بیس بال) جاها یا سکوب هایی که برای هریک از بازیکنان تعیین شده است، جعبه مانند، مشت، بکس، سقلمه، سیلی، مشت زنی، بکس زدن، چک زدن، تو گوشی زدن، مشت جنگی کردن، (گیاه شناسی) شمشاد، توسه، غان (انواع گیاهان جنس boxus)، چوب این جنس گیاه، سیلی زدن، غالبا با out یاin احاطه کردن

معنی : ضرب، جای ویژه، صندوق، اطاقک، جعبه، بوکس، قوطی، محفظه، لژ، حعبه، توگوشی، بوکس بازی کردن، در جعبه محصور کردن، مشت زدن، مشت بازی کردن، در قاب یا چهارچوب گذاشتن معانی دیگر : صندوقه، در جعبه گذاشتن، جعبه دار کردن، محتوای جعبه، محتوای کارتن، هر چیز جعبه مانند، جایگاه، نشیمنگاه، (مکانیک) محفظه، (چاپ

<hr> معنی : کارتن، کلاسور <hr> معانی دیگر : کلاسور، کارتن

معنی : کارتن، کلاسور معانی دیگر : کلاسور، کارتن

box file

<hr> خوراک توی جعبه (که کارگران و غیره با خود سرکار می برند)، توشه

خوراک توی جعبه (که کارگران و غیره با خود سرکار می برند)، توشه

box lunch

<hr> (عامیانه) محبوبیت هنرپیشه و توانایی او در جلب مشتری، نمایش (از نظر جلب مشتری)، باجه ی فروش بلیط (در سینما و غیره)، گیشه فروش بلیط ورودیه نمایش، باجه بلیط فروشی

(عامیانه) محبوبیت هنرپیشه و توانایی او در جلب مشتری، نمایش (از نظر جلب مشتری)، باجه ی فروش بلیط (در سینما و غیره)، گیشه فروش بلیط ورودیه نمایش، باجه بلیط فروشی

box office

<hr> معنی : سیلی، سیلی زدن

box on the ear

<hr> معنی : اخور، جعبه اخور <hr> معانی دیگر : اتاقک انفرادی (برای نگهداری یک اسب یا گاو و غیره)، آخورک، آخور جعبه ای

معنی : اخور، جعبه اخور معانی دیگر : اتاقک انفرادی (برای نگهداری یک اسب یا گاو و غیره)، آخورک، آخور جعبه ای

box stall

<hr> معنی : یکنوع واگن باری <hr> معانی دیگر : واگن باری اتاق مانند و دردار، واگن محصور

معنی : یکنوع واگن باری معانی دیگر : واگن باری اتاق مانند و دردار، واگن محصور

boxcar

<hr> معنی : مشت زن، بوکس باز <hr> معانی دیگر : مشت باز، بکسور، بکس باز، سگ بوکسر (که ستبر اندام است)، یکی از افرادی که در چین برعلیه خارجیان شورش کردند (boxer rebellion - 1900)

معنی : مشت زن، بوکس باز معانی دیگر : مشت باز، بکسور، بکس باز، سگ بوکسر (که ستبر اندام است)، یکی از افرادی که در چین برعلیه خارجیان شورش کردند (boxer rebellion - 1900)

boxer

<hr> معنی : بوکس، مشت زنی، مشت بازی <hr> معانی دیگر : در جعبه قرار دادن، جعبه بندی، پوشش یا حفاظ جعبه مانند

معنی : بوکس، مشت زنی، مشت بازی معانی دیگر : در جعبه قرار دادن، جعبه بندی، پوشش یا حفاظ جعبه مانند

boxing

<hr> معنی : دستکش بوکس <hr> معانی دیگر : دستکش بوکس

معنی : دستکش بوکس معانی دیگر : دستکش بوکس

boxing glove

<hr> معنی : چوب شمشاد، درخت مرمکی <hr> معانی دیگر : چوب توسه، عوجه، چوب شمشاد

معنی : چوب شمشاد، درخت مرمکی معانی دیگر : چوب توسه، عوجه، چوب شمشاد

boxwood

<hr> معنی : جعبه مانند، بشکل صندوق <hr> معانی دیگر : جعبه مانند (از نظر شکل یا سادگی یا محدودیت)، مشت زن

معنی : جعبه مانند، بشکل صندوق معانی دیگر : جعبه مانند (از نظر شکل یا سادگی یا محدودیت)، مشت زن

boxy

<hr> معنی : پسر، پسر بچه، خانه شاگرد <hr> معانی دیگر : جوانک، بچه پسر، پسرچه، پور، ریکا، ریدک، (عامیانه) فرزند (ذکور)، (خودمانی) مرد، آدم، (خودمانی - حرف ندا به نشان تعجب یا خوشی و غیره) عجب !، هیهات ! (بیشتر به صورت: !oh, boy)، (تحقیرآمیز) نوکر، (سابقا در جنوب ایالات متحده) سیاهپوست، (هتل و غیره) پادو، چمدان بر، حمال

معنی : پسر، پسر بچه، خانه شاگرد معانی دیگر : جوانک، بچه پسر، پسرچه، پور، ریکا، ریدک، (عامیانه) فرزند (ذکور)، (خودمانی) مرد، آدم، (خودمانی - حرف ندا به نشان تعجب یا خوشی و غیره) عجب !، هیهات ! (بیشتر به صورت: !oh, boy)، (تحقیرآمیز) نوکر، (سابقا در جنوب ایالات متحده) سیاهپوست، (هتل و غیره) پادو، چمدان

<hr> معنی : پیش اهنگ <hr> معانی دیگر : پیشاهنگ (عضو سازمان جهانی پیشاهنگی: the boy scouts که در 1908 در انگلیس پایه گذاری شد - شاخه ی این سازمان در امریکا: boy scouts of america)

معنی : پیش اهنگ معانی دیگر : پیشاهنگ (عضو سازمان جهانی پیشاهنگی: the boy scouts که در 1908 در انگلیس پایه گذاری شد - شاخه ی این سازمان در امریکا: boy scouts of america)

boy scout

<hr> معنی : تحریم، بایکوت، تحریم کردن <hr> معانی دیگر : از خرید یا به کار بردن کالا خودداری کردن، (به ملاحظات سیاسی یا مذهبی) ترک مراوده کردن، طرد کردن، ناروا کردن

معنی : تحریم، بایکوت، تحریم کردن معانی دیگر : از خرید یا به کار بردن کالا خودداری کردن، (به ملاحظات سیاسی یا مذهبی) ترک مراوده کردن، طرد کردن، ناروا کردن

boycott

<hr> معنی : دوست <hr> معانی دیگر : دوست (پسر)، رفیق

معنی : دوست معانی دیگر : دوست (پسر)، رفیق

واژه های حرف "b" - مترادف و متضاد