<hr> معنی : باتلاقی <hr> معانی دیگر : مردابی، تالابی، مرطوب و نرم، مرداب مانند

معنی : باتلاقی معانی دیگر : مردابی، تالابی، مرطوب و نرم، مرداب مانند

marshy

<hr> معنی : جانور کیسه دار <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) وابسته به کیسه داران، کیسه دار

معنی : جانور کیسه دار معانی دیگر : (جانورشناسی) وابسته به کیسه داران، کیسه دار

marsupial

<hr> معنی : بازار، مرکز بازرگانی، مرکز حراج <hr> معانی دیگر : مرکز تجارتی، سوداگرخانه، (مهجور) بازار مکاره

معنی : بازار، مرکز بازرگانی، مرکز حراج معانی دیگر : مرکز تجارتی، سوداگرخانه، (مهجور) بازار مکاره

mart

<hr> معنی : دله، سمور <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) دله (گوشت خواران کوچک و درخت زی و سمور مانند از جنس martes که خز آنها گران بها است)

معنی : دله، سمور معانی دیگر : (جانورشناسی) دله (گوشت خواران کوچک و درخت زی و سمور مانند از جنس martes که خز آنها گران بها است)

marten

<hr> معنی : جنگجو، جنگی، نظامی، لشکری، مریخی <hr> معانی دیگر : وابسته به یا مناسب جنگ، رزمی، حربی، مشتاق جنگ و دعوا، رزمجو، سلحشور، ارتشی

معنی : جنگجو، جنگی، نظامی، لشکری، مریخی معانی دیگر : وابسته به یا مناسب جنگ، رزمی، حربی، مشتاق جنگ و دعوا، رزمجو، سلحشور، ارتشی

martial

<hr> (معمولا جمع) ورزش های رزمی، هنرهای رزمی (مانند کاراته)

(معمولا جمع) ورزش های رزمی، هنرهای رزمی (مانند کاراته)

martial art

martial law

<hr> معنی : اهل کره مریخ، مریخی <hr> معانی دیگر : وابسته به کره ی مریخ، بهرامی، اهل کره مری

معنی : اهل کره مریخ، مریخی معانی دیگر : وابسته به کره ی مریخ، بهرامی، اهل کره مری

martian

<hr> معنی : ادم گول خور <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) سار (انواع پرستوهای جنس progne به ویژه delichon urbica که به آن house martin هم می گویند)، اسم خاص مذکر، نوعی پرستو که لانه گلی بر دیوار خانه میسازد، ساده لوح

معنی : ادم گول خور معانی دیگر : (جانورشناسی) سار (انواع پرستوهای جنس progne به ویژه delichon urbica که به آن house martin هم می گویند)، اسم خاص مذکر، نوعی پرستو که لانه گلی بر دیوار خانه میسازد، ساده لوح

martin

<hr> معنی : منجنیق سنگ انداز، سخت گیردرانضباط خشک، ادم با انضباط وسخت گیر <hr> معانی دیگر : نظامی با انضباط و سختگیر، سخت گیری وانضباط خشک

معنی : منجنیق سنگ انداز، سخت گیردرانضباط خشک، ادم با انضباط وسخت گیر معانی دیگر : نظامی با انضباط و سختگیر، سخت گیری وانضباط خشک

martinet

<hr> معنی : شرط بندی، تسمه زیر گردن اسب <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی عربی)، تسمه ی زیر گردن اسب (که به تنگ اسب وصل است و اجازه نمی دهد اسب سرخود را زیاد بلند کند)، زیربند، (کشتی بادبان دار) مهار تیر بادبان (که از نوسان زیاد آن جلوگیری می کند)، رجوع شود به: dolphin striker، طناب یا زنجیر زیرین دگل یا بادبان

معنی : شرط بندی، تسمه زیر گردن اسب معانی دیگر : (از ریشه ی عربی)، تسمه ی زیر گردن اسب (که به تنگ اسب وصل است و اجازه نمی دهد اسب سرخود را زیاد بلند کند)، زیربند، (کشتی بادبان دار) مهار تیر بادبان (که از نوسان زیاد آن جلوگیری می کند)، رجوع شود به: dolphin striker، طناب یا زنجیر زیرین دگل یا بادبان

martingale

<hr> معنی : مارتینی <hr> معانی دیگر : (نوشابه ی الکلی حاوی جین یا ودکا و ورموت) مارتینی

معنی : مارتینی معانی دیگر : (نوشابه ی الکلی حاوی جین یا ودکا و ورموت) مارتینی

martini

<hr> معنی : جشن مارتین مقدس در 11 نوامبر <hr> معانی دیگر : عید مارتین مقدس (یازدهم نوامبر)

معنی : جشن مارتین مقدس در 11 نوامبر معانی دیگر : عید مارتین مقدس (یازدهم نوامبر)

martinmas

<hr> معنی : شهید، شهید راه خدا کردن <hr> معانی دیگر : (معمولا مزاح آمیز) کسی که راحتی و منافع خود را فدای دیگران می کند (معمولا به خاطر جلب توجه و همدردی)، (خودمانی - پیش از: to) درد کشیدن، رنج بردن، ستم کشیدن، شهید کردن، فدایی

معنی : شهید، شهید راه خدا کردن معانی دیگر : (معمولا مزاح آمیز) کسی که راحتی و منافع خود را فدای دیگران می کند (معمولا به خاطر جلب توجه و همدردی)، (خودمانی - پیش از: to) درد کشیدن، رنج بردن، ستم کشیدن، شهید کردن، فدایی

martyr

<hr> معنی : شهادت <hr> معانی دیگر : مرگ در راه ایمان یا عقیده، دین مرگی

معنی : شهادت معانی دیگر : مرگ در راه ایمان یا عقیده، دین مرگی

martyrdom

<hr> معنی : معجزه، اعجاز، خرق عادت، چیز شگفت، تعجب، شگفتی، شگفت داشتن، حیرت زده شدن <hr> معانی دیگر : فرجود (تحسین و تعجب)، تعجب و تحسین کردن، شگفتیدن، فرجود کردن، حیرت کردن، (با: at) درشگفتی بودن

معنی : معجزه، اعجاز، خرق عادت، چیز شگفت، تعجب، شگفتی، شگفت داشتن، حیرت زده شدن معانی دیگر : فرجود (تحسین و تعجب)، تعجب و تحسین کردن، شگفتیدن، فرجود کردن، حیرت کردن، (با: at) درشگفتی بودن

marvel

<hr> معنی : جالب، عجیب، حیرت اور <hr> معانی دیگر : شگفت انگیز، حیرت انگیز، شگرف، اعجاب آور (موجب شگفتی و تحسین)، معجزه آسا، فرجودگرانه، (عامیانه) عالی، محشر، خیلی خوب، (انگلیس: marvellous)

معنی : جالب، عجیب، حیرت اور معانی دیگر : شگفت انگیز، حیرت انگیز، شگرف، اعجاب آور (موجب شگفتی و تحسین)، معجزه آسا، فرجودگرانه، (عامیانه) عالی، محشر، خیلی خوب، (انگلیس: marvellous)

marvelous

<hr> معنی : مریم باکره، اسم خاص مونی <hr> معانی دیگر : (انجیل) حضرت مریم، اسم خاص مونث (مخفف آن: molly و polly و mamie)، (انجیل) مریم مجدلیه، اسم خاص مونک

معنی : مریم باکره، اسم خاص مونی معانی دیگر : (انجیل) حضرت مریم، اسم خاص مونث (مخفف آن: molly و polly و mamie)، (انجیل) مریم مجدلیه، اسم خاص مونک

mary

<hr> معنی : شیرینی <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی یا عربی) شیرینی حاوی شکر و آرد بادام و سپیده ی تخم مرغ، شیرینی با خمیر ارد بادام وشکر

معنی : شیرینی معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی یا عربی) شیرینی حاوی شکر و آرد بادام و سپیده ی تخم مرغ، شیرینی با خمیر ارد بادام وشکر

marzipan

<hr> معنی : ریمل مژه و ابرو <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی عربی: مسخره)، ریمل (برای آرایش یا سیاه کردن ابرو و مژه)

معنی : ریمل مژه و ابرو معانی دیگر : (از ریشه ی عربی: مسخره)، ریمل (برای آرایش یا سیاه کردن ابرو و مژه)

mascara

<hr> معنی : طلسم، نظر قربانی، چیز خوش یمن <hr> معانی دیگر : (شخص یا حیوان یا چیزی که تیم های ورزشی و غیره برای خوش شانسی نماد خود می سازند) حیوان بخت آور، شگونه، (شخص یا چیزی که خوش شانسی می آورد) بخت آور، میمنت بخش، شگون آور

معنی : طلسم، نظر قربانی، چیز خوش یمن معانی دیگر : (شخص یا حیوان یا چیزی که تیم های ورزشی و غیره برای خوش شانسی نماد خود می سازند) حیوان بخت آور، شگونه، (شخص یا چیزی که خوش شانسی می آورد) بخت آور، میمنت بخش، شگون آور

mascot

<hr> معنی : مردانه، مذکر، نرینه، نرین، گشن <hr> معانی دیگر : (دستور زبان) مذکر، وابسته به مردان و پسران، پسرانه، نروک، جوانمرد، دلیر، پرزور، نیرومند، (زن) مرد مانند، زمخت، نکره، (موسیقی) دارای کادانس که با تن موکد پایان می یابد، (معانی بیان - سطر شعر) دارای قافیه ای که در هجای آخر سطر بوده و موکد است (مثلا: hill و fill یا destroy و enjoy)، هجای آخر هر سطر (اگر موکد باشد)، هجای پایانی و موکد

معنی : مردانه، مذکر، نرینه، نرین، گشن معانی دیگر : (دستور زبان) مذکر، وابسته به مردان و پسران، پسرانه، نروک، جوانمرد، دلیر، پرزور، نیرومند، (زن) مرد مانند، زمخت، نکره، (موسیقی) دارای کادانس که با تن موکد پایان می یابد، (معانی بیان - سطر شعر) دارای قافیه ای که در هجای آخر سطر بوده و موکد است (مثلا: h

masculine

<hr> معنی : مردی، تذکیر، حالت مردی <hr> معانی دیگر : تذکیر، حالت مردی، مردی

معنی : مردی، تذکیر، حالت مردی معانی دیگر : تذکیر، حالت مردی، مردی

masculinity

<hr> معنی : دلربایی، درهم و برهمی، خوراک همه چیز درهم، خمیر نرم، خرد کردن، خمیر کردن، لاس زدن <hr> معانی دیگر : به صورت پوره درآوردن، پخچودن، خرد و خمیر کردن، له کردن، آمیزه ی درهم و برهم، چیز قاتی پاتی، معجون، (آبجوسازی) خیسانده ی مالت، مالت را خیساندن، (خوراک دام) نواله، خیسانده ی سبوس و جو و کاه، هر آمیزه ی نرم و خمیر مانند، (سیب زمینی و غیره) پوره، خیسانده ء مالت، نرم کردن، شیفتن، مفتون کردن

معنی : دلربایی، درهم و برهمی، خوراک همه چیز درهم، خمیر نرم، خرد کردن، خمیر کردن، لاس زدن معانی دیگر : به صورت پوره درآوردن، پخچودن، خرد و خمیر کردن، له کردن، آمیزه ی درهم و برهم، چیز قاتی پاتی، معجون، (آبجوسازی) خیسانده ی مالت، مالت را خیساندن، (خوراک دام) نواله، خیسانده ی سبوس و جو و کاه، هر آمیزه 

mash

mashed potato

<hr> معنی : کوبنده، گوشت کوب، الت قطع کردن یا خرد کردن <hr> معانی دیگر : (خوراک پزی) آلت له کردن (سیب زمینی و غیره)، پوره ساز، له گر، ساطور

معنی : کوبنده، گوشت کوب، الت قطع کردن یا خرد کردن معانی دیگر : (خوراک پزی) آلت له کردن (سیب زمینی و غیره)، پوره ساز، له گر، ساطور

masher

<hr> معنی : بالماسکه، شادمانی، ماسک، لفافه، نقاب، روبند، پوشانه، ماسک زدن، پوشاندن، پنهان کردن <hr> معانی دیگر : رخپوش، رخگیر، هر چیزی که پنهان کند یا ظاهر را عوض کند، پرده، پوشش، تظاهر، پوشش ایمنی چهره، چهره پوش، (نقاب وار) پوشاندن، نهان کردن، بروز ندادن، (صدا یا مزه یا بو و غیره را) نامحسوس کردن، با نوار چسب پوشاندن، روکش کردن، (در مهمانی ها و غیره) نقاب زدن، رخپوش زدن، رجوع شود به: masquerade، نقاب پوش، آدم رخپوش دار، مجسمه ی صورت و گردن، سرتندیس، (تئاتر یونان و روم) ماسک (که هویت شخصیت را آشکار می کرد و ضمنا صدای هنرپیشه را نیز تقویت می کرد)، صورتک، (جانورشناسی) نواره ی رنگی صورت جانور (به ویژه در راستای چشمان)، (حشره شناسی) سازواره ی نقاب مانند، (ارتش - وسیله ی استتار توپخانه و عملیات جنگی و غیره) پنهان ساز، (عکاسی) نورگیر، مات نما، بهانه، عیاشی، خوش گذرانی

معنی : بالماسکه، شادمانی، ماسک، لفافه، نقاب، روبند، پوشانه، ماسک زدن، پوشاندن، پنهان کردن معانی دیگر : رخپوش، رخگیر، هر چیزی که پنهان کند یا ظاهر را عوض کند، پرده، پوشش، تظاهر، پوشش ایمنی چهره، چهره پوش، (نقاب وار) پوشاندن، نهان کردن، بروز ندادن، (صدا یا مزه یا بو و غیره را) نامحسوس کردن، با نوار چس

mask

<hr> معنی : ماسک زده <hr> معانی دیگر : رخپوش دار، نقاب زده، ماسک دار، چهره پوش دار، نهان، پنهان، مستتر

معنی : ماسک زده معانی دیگر : رخپوش دار، نقاب زده، ماسک دار، چهره پوش دار، نهان، پنهان، مستتر

masked

<hr> بالماسکه، مهمانی که در آن رخپوش (ماسک) می زنند، رقصبا نقاب، رقصبا هیئت مبدل

بالماسکه، مهمانی که در آن رخپوش (ماسک) می زنند، رقصبا نقاب، رقصبا هیئت مبدل

masked ball

<hr> معنی : ماسک دار <hr> معانی دیگر : رخپوش زده، آدم نقاب دار، شرکت کننده در مهمانی و غیره که در آن ماسک می زنند

معنی : ماسک دار معانی دیگر : رخپوش زده، آدم نقاب دار، شرکت کننده در مهمانی و غیره که در آن ماسک می زنند

masker

<hr> معنی : لذت بردن از درد، مازوکیسم <hr> معانی دیگر : (روان شناسی) آزار دوستی، آزار طلبی، لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه

معنی : لذت بردن از درد، مازوکیسم معانی دیگر : (روان شناسی) آزار دوستی، آزار طلبی، لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه

masochism

<hr> معنی : خانه ساز، عضو فراموش خانه، فراماسون، بنای سنگ کار، بناء، بناء کردن، باسنگ ساختن <hr> معانی دیگر : بنا، آجرکار، سنگ کار، سنگتراش، گل گر، بناکردن

معنی : خانه ساز، عضو فراموش خانه، فراماسون، بنای سنگ کار، بناء، بناء کردن، باسنگ ساختن معانی دیگر : بنا، آجرکار، سنگ کار، سنگتراش، گل گر، بناکردن

mason

<hr> معنی : کوزه دهن گشاد <hr> معانی دیگر : شیشه ی دردار و دهان گشاد (برای مربا و غیره)

معنی : کوزه دهن گشاد معانی دیگر : شیشه ی دردار و دهان گشاد (برای مربا و غیره)

mason jar

<hr> معنی : وابسته به فراماسون <hr> معانی دیگر : وابسته به فراماسیون ها، فراماسیونی

معنی : وابسته به فراماسون معانی دیگر : وابسته به فراماسیون ها، فراماسیونی

masonic

<hr> معنی : بناء، بنایی <hr> معانی دیگر : سنگ کاری، دست ساخت بنا، ساختمان

معنی : بناء، بنایی معانی دیگر : سنگ کاری، دست ساخت بنا، ساختمان

masonry

<hr> معنی : بالماسکه، نمایش توام با موسیقی ورقص <hr> معانی دیگر : مهمانی که در آن رخپوش می زنند، قرون 61 و ‡1 نمایش توام با موسیقی ورقص

معنی : بالماسکه، نمایش توام با موسیقی ورقص معانی دیگر : مهمانی که در آن رخپوش می زنند، قرون 61 و ‡1 نمایش توام با موسیقی ورقص

masque

<hr> معنی : بالماسکه، لباس مبدل، تغییر قیافه، رقص با نقاب های مضحک و ناشناس، قیافه ظاهری بخود دادن، به لباس مبدل در امدن <hr> معانی دیگر : جامه ی مبدل، ظاهر قلابی، تظاهر، وانمودسازی، فریبکاری، ریا کاری کردن، تظاهر کردن، مهمانی که در آن رخپوش زنند، لباس و رخپوش برای این مهمانی، سالوس، دورویی، در بالماسکه شرکت کردن، در مهمانی رخپوش داران شرکت کردن

معنی : بالماسکه، لباس مبدل، تغییر قیافه، رقص با نقاب های مضحک و ناشناس، قیافه ظاهری بخود دادن، به لباس مبدل در امدن معانی دیگر : جامه ی مبدل، ظاهر قلابی، تظاهر، وانمودسازی، فریبکاری، ریا کاری کردن، تظاهر کردن، مهمانی که در آن رخپوش زنند، لباس و رخپوش برای این مهمانی، سالوس، دورویی، در بالماسکه شرکت 

masquerade

<hr> معنی : توده، جمع، انبوه، گروه، جرم، حجم، توده مردم، کپه، قسمت عمده، مراسم عشاء ربانی، جمع اوری کردن <hr> معانی دیگر : (فیزیک) جرم، کنجل، انباشته، مجموعه، مقدار زیاد، شمار زیاد، هنگفت، کلان، بس، بزرگی، سترگی، اندازه، عظمت، اکثریت، بخش عمده، بیشتر، اغلب، وابسته به توده ها یا تعداد زیادی از مردم، توده وار، گروهی، انبوهی، همگانی، جمعی، دسته جمعی، انباشته کردن یا شدن، توده کردن یا شدن، انبوه کردن یا شدن، متمرکز کردن، (نقاشی) بخش بزرگی که به یک رنگ یا سایه است، (داروسازی) خمیردارو، (کلیسای کاتولیک) عشای ربانی، مخفف: ایالت ماساچوست

معنی : توده، جمع، انبوه، گروه، جرم، حجم، توده مردم، کپه، قسمت عمده، مراسم عشاء ربانی، جمع اوری کردن معانی دیگر : (فیزیک) جرم، کنجل، انباشته، مجموعه، مقدار زیاد، شمار زیاد، هنگفت، کلان، بس، بزرگی، سترگی، اندازه، عظمت، اکثریت، بخش عمده، بیشتر، اغلب، وابسته به توده ها یا تعداد زیادی از مردم، توده وار، 

mass

<hr> معنی : رسانه ها <hr> معانی دیگر : رسانه های گروهی، رسانه های جمعی

معنی : رسانه ها معانی دیگر : رسانه های گروهی، رسانه های جمعی

mass media

<hr> معنی : اسم عام، اسم کل <hr> معانی دیگر : (دستور زبان) اسم جنس (مانند: love و manhood و butter و news و fairness که شمردنی نبوده و معمولا پس از a یا an نمی آیند - در برابر: اسم شمردنی count noun)

معنی : اسم عام، اسم کل معانی دیگر : (دستور زبان) اسم جنس (مانند: love و manhood و butter و news و fairness که شمردنی نبوده و معمولا پس از a یا an نمی آیند - در برابر: اسم شمردنی count noun)

mass noun

<hr> (فیزیک - شیمی: تعداد نوترون ها و پروتون های هسته ی اتم) خردیزه جرم، خردیزه شمار

(فیزیک - شیمی: تعداد نوترون ها و پروتون های هسته ی اتم) خردیزه جرم، خردیزه شمار

mass number

<hr> معنی : بس فراوری، تولید بمقدار زیاد، تولید ماشینی <hr> معانی دیگر : تولید انبوه، انبوه فروری، بس فروری

معنی : بس فراوری، تولید بمقدار زیاد، تولید ماشینی معانی دیگر : تولید انبوه، انبوه فروری، بس فروری

mass production

<hr> معنی : استان ماساچوست، در اتازونی، نام یک قبیله سرخ پوست <hr> معانی دیگر : ایالت ماساچوستز (در شمال خاوری ایالات متحده - مرکز: باستون - 21386 کیلومتر مربع - مخفف آن: ma و mass)، ماساچوست، massachusett استان ماساچوست، نام یک قبیله سر&nbsp; پوست

معنی : استان ماساچوست، در اتازونی، نام یک قبیله سرخ پوست معانی دیگر : ایالت ماساچوستز (در شمال خاوری ایالات متحده - مرکز: باستون - 21386 کیلومتر مربع - مخفف آن: ma و mass)، ماساچوست، massachusett استان ماساچوست، نام یک قبیله سر پوست

massachusetts

<hr> معنی : خون ریزی، کشتار، قتل عام کردن <hr> معانی دیگر : کشتار همگانی، همه کشی، قتل عام، شکست قاطع (به ویژه در مسابقه)، سخت شکست دادن، سخت آسیب رساندن، صدمه ی شدید زدن، کشتار همگانی کردن، همه کشی کردن، کشتار کردن

معنی : خون ریزی، کشتار، قتل عام کردن معانی دیگر : کشتار همگانی، همه کشی، قتل عام، شکست قاطع (به ویژه در مسابقه)، سخت شکست دادن، سخت آسیب رساندن، صدمه ی شدید زدن، کشتار همگانی کردن، همه کشی کردن، کشتار کردن

massacre

<hr> معنی : ماساژ، مشت و مال، ماساژ دادن، مشتمال دادن، مشت و مال دادن <hr> معانی دیگر : مالاندن، (از ریشه ی عربی)، مالش

معنی : ماساژ، مشت و مال، ماساژ دادن، مشتمال دادن، مشت و مال دادن معانی دیگر : مالاندن، (از ریشه ی عربی)، مالش

massage

<hr> سالن ماساژ (محلی که در آن حمام بخار می گیرند و مشت و مال می دهند و گاهی نیز محل فحشا است)

سالن ماساژ (محلی که در آن حمام بخار می گیرند و مشت و مال می دهند و گاهی نیز محل فحشا است)

massage parlor

<hr> معنی : ماساژ دهنده، مشت ومال دهنده

معنی : ماساژ دهنده، مشت ومال دهنده

massagist

<hr> معنی : فراوان، متعدد <hr> معانی دیگر : روانشناسى : انباشته

معنی : فراوان، متعدد معانی دیگر : روانشناسى : انباشته

واژه های حرف "m" - مترادف و متضاد